نویسندگان ایرانی از سعدی چه آموخته‌اند؟


تاریخ : شنبه، 2 اردیبهشت، 1396



دومین روز از همایش سعدی و ویکتور هوگو به همت مرکز فرهنگی شهر کتاب، مرکز سعدی‌شناسی، رایزن فرهنگی ایران در فرانسه و مرکز مطالعات هوگو برگزار شد.

در دومین روز از این نشست ژان مارک هووس  با موضوع «ویکتور هوگو، «شرقیات» و شعر پارسی»، فاطمه عشقی در خصوص «ویکتور هوگو و شعر فارسی»، اصغر نوری  درباره «ویکتور هوگو رمان‌نویس» سخن گفتند و حمیدرضا شاه‌آبادی، محمدحسن شهسواری، مجید قیصری و مهدی یزدانی‌ خرم از نویسندگان معاصر ایران با موضوع «از سعدی و هوگو چه آموخته‌ام؟» تجربیات خود را به اشتراک گذاشتند.



 «شرقیات» متاثر از سعدی است

اولین سخنران نشست ژان مارک هووس، که به زبان فرانسه صحبت کرد و هم‌زمان دکتر طهمورث ساجدی استاد زبان فرانسه دانشگاه تهران چکیده‌ای از سخنان او را برای حضار به فارسی ترجمه می‌کرد، گفت: معمولاً زمانی که صحبت از ویکتور هوگو می‌شود به عنوان رمان‌نویس و به خصوص نویسنده «بینوایان» از او یاد می‌شود، ولی ما امروز می‌خواهیم درباره اشعار او که در جوانی سروده صحبت کنیم. هوگو تا سن 24 سالگی فقط شعر می‌سرود و خیلی کم آثار منثور داشت. مجموعه اشعار «شرقیات» ویکتور هوگو  متاثر از شرق و شاعران تاثیرگذاری مانند سعدی، حافظ و فردوسی است.

این عضو بنیاد هوگوشناسی ادامه داد: ویکتور هوگو ابتدا یک کاتولیک دوآتشه و طرفدار سلطنت بود. بعد از انقلاب فرانسه جوانان زیادی به سمت سیاست کشیده شدند. ویکتور هوگو نیز از این قاعده مستثنا نبود. او تحت تاثیر جو سیاسی جامعه فرانسه در آن دوران شعر می‌گفت و افکار و عقایدش را در اشعارش منعکس می‌کرد. هوگو از همان سال‌های جوانی در دو ژانر سیاسی و تغزلی شعر می‌گفت. ولی از همان ابتدا شوق تغزلی فائق بود بر سیاسی و آن را در قالب چکامه آورده است.

این مدرس زبان و ادبیات فارسی خاطرنشان کرد: هوگو در سرودن شعر دو سرلوحه دارد: مولوی و سعدی. حافظ در این تاریخ (1822) که هوگو شرقیات را سرود، هنوز به فرانسه ترجمه نشده بود. در سال 1812 اشعار حافظ در دو جلد توسط «هامر» به زبان آلمانی ترجمه شده بود ولی تا آن زمان به زبان فرانسه ترجمه نشده بود. بعد از آشنایی هوگو با حافظ، مقدمه دیگری بر شرقیات نوشت. در واقع هوگو در دو تاریخ مختلف دو مقدمه متفاوت برای شرقیات نوشته است؛ یکی از مقدمه‌ها الهام‌بخش اهداف سیاسی است و دیگری ادبی.

هووس افزود: بعد از ترجمه حافظ به زبان آلمانی توسط هامر موجی از ایران‌دوستی و ایران‌شناسی در آلمان شروع می‌شود. در همین زمان مدرسه زبان‌های زنده شرقی نیز تاسیس می‌شود و گوته با استفاده از غزلیات حافظ «دیوان غربی- شرقی» را می‌نویسد. در واقع هوگو می‌خواهد کار گوته را تقلید کند و با الهام از گلستان سعدی شرقیات را بنویسد.

این محقق تاکید کرد: البته گوته و هوگو زبان‌های شرقی مثل عربی، فارسی و ترکی را نمی‌شناختند ولی هر دو مشاورانی از اوریانتالیست‌ها گرفتند تا به کمک ترجمه‌های آنها از شاعران شرقی مثل حافظ و سعدی، کتاب‌های خود را بنویسند. مشاور گوته استاد بزرگی بود در حالی که مشاور هوگو دیپلمه مدرسه شرق‌شناسی بود. نوشتن شرقیات خیلی هم زمان برد. گوته دیوان غربی-شرقی را در 1819 .م نوشت و هوگو شرقیات را سال 1829 .م منتشر کرد.

وی در پایان با اشاره به کتاب «افسانه قرون» هوگو گفت: این کتاب سه قسمت دارد و تم اصلی‌اش دیکتاتورهای شرقی است. 

 

هوگو دنیای رمان را در دنیای حماسه می‌بیند

در بخش بعدی این نشست، اصغر نوری مترجم و نمایشنامه‌نویس اظهار کرد: ویکتور هوگو یک نویسنده جامع‌الاطراف و چندوجهی است. او در عمر 80 ساله‌اش در ژانرهای بسیاری تاثیرگذار بوده است. از آنجایی که من متخصص ویکتور هوگو نیستم نمی‌توانم بیشتر از نتیجه خوانده‌هایم صحبت کنم. همان‌طور که دکتر هووس اشاره کردند هوگو قبل از نویسندگی، شاعر بود و اشعار متنوعی مانند حماسی، هجوآمیز، مرثیه، غنایی و حتی آخرالزمانی سروده است. در واقع همان‌طور که شخصیت خود هوگو از یک شخصیت سلطنت‌طلب به سمت جمهوری‌خواهی و از یک کاتولیک دوآتشه به یک صوفی تبدیل می‌شود، آثارش هم دچار تغییر می‌شوند.

این مترجم زبان فرانسوی در ادامه با اشاره به فعالیت‌های نمایشنامه‌نویسی هوگو بیان کرد: هوگو در تئاتر شخصیت مهمی است زیرا نسبت به رمان‌نویسی‌اش نوآوری بیشتری در تئاتر داشته است. البته این مقایسه من به لحاظ تاریخ ادبیات است. ولی در کل رمان‌های هوگو خیلی بیشتر خوانده شده‌اند تا نمایشنامه‌هایش اجرا شوند. هوگو با نمایشنامه‌هایی مانند «ریبلاس» شناخته می‌شود که به آن عنوان تئاتر آزادی اطلاق می‌شود.

این نمایشنامه‌نویس درباره فعالیت‌های گسترده سیاسی هوگو گفت: هوگو یک نویسنده سیاسی است و این موضوع در بسیاری از آثارش دیده می‌شود، مخصوصاً مشکلاتش با ناپلئون سوم را در کتابی با عنوان «ناپلئون کوچک» بیان می‌کند. همین کتاب منجر به حکم تبعیدش می‌شود. او به مدت 19 سال در تبعید می‌ماند.

نوری خاطرنشان کرد: زندگی هوگو در رمان‌هایش بازتاب زیادی دارد. حتی در بسیاری از کتاب‌هایش هم‌زمانی مکانی و زمانی حوادث با زندگی واقعی‌اش به چشم می‌خورد. مثلاً هوگوی رمان‌نویس 19 سال در تبعید به سر می‌برد و ژان والژان رمان بینوایان هم 19 سال در زندان. علاوه بر رمان‌هایش در کتاب دیگری گزارشی از وقایع زندگی‌اش را خارج از مدیوم‌های داستان و نمایشنامه، در قالب گزارش‌هایی می‌نویسد.

وی افزود: هوگو زمان و زمانه‌اش را خوب می‌شناسد و به آنها واکنش نشان می‌دهد. می‌شود گفت نویسنده متعهدی است و تبعات واکنش نشان دادن به وقایع زمانه‌اش را هم تحمل می‌کند کما اینکه 19 سال از عمرش را در تبعید به سر می‌برد.

مترجم رمان «منگی» تأکید کرد: هوگوی رمان‌نویس خیلی شناخته‌شده‌تر از هوگوی شاعر یا هوگوی نمایشنامه‌نویس است. دلیل ساده‌ای هم دارد؛ ژانر زمان خوانندگان فراگیرتری دارد و البته باید به اقتباس‌های بسیار زیاد از رمان‌های هوگو به خصوص بینوایان و گوژپشت نوتردام در قالب‌های مختلفی مانند کمدی موزیکال، اپرا، فیلم و تئاتر اشاره کرد. در فرانسه هم بسیاری از مردم رمان بینوایان را نخوانده‌اند و آن را به واسطه فیلمش می‌شناسند.

کارگردان تئاتر «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» در ادامه بیان کرد: هوگو به عنوان رمان‌نویس منتقدان بسیاری نیز داشته است. مثلاً «الکساندر دوما» که هم‌عصر او بوده در مورد بینوایان گفته: «خواندن بینوایان مانند راه رفتن در باتلاق است.» این انتقادها به دلایل مختلفی بوده از جمله موقعیت‌های ملودرام زیاد، احساسات شدیداً غنایی و رومانتیک، حاشیه‌نویسی و ذکر جزئیات و حجم بالای رمان‌های هوگو. هوگو در کنار تعریف قصه اندیشه‌های خودش را هم درباره موضوعات مختلف بیان می‌کند. بسیاری از این نقدها با دید ژانر صورت گرفته و رمان بودن آثار هوگو زیر سوال رفته است. البته خود هوگو هم زیاد به کارهایش عنوان رمان را اطلاق نمی‌کند چنانچه در مقدمه بینوایان از آن با عنوان کتاب یاد کرده نه رمان. او بیشتر از واژه درام برای آثار داستانی‌اش استفاده کرده است. در مقابل منتقدانی نیز بودند که دنیای رمان‌های هوگو را منحصربه‌فرد می‌دانستند.

مترجم رمان‌های سه‌گانه «آگوتا کریستوف» در ادامه سخنانش گفت: ویکتور هوگو در فاصله بین سالهای 1823 تا 1874 .م 9 رمان نوشته است. تبعید هوگو نقطه عطف زندگی هوگو به شمار می‌آید و رمان‌هایش در دو دوره مهم زندگی هوگو یعنی قبل و بعد از تبعیدش به نگارش در آمده‌اند. اولین رمان او رمانی تاریخی با عنوان «هان دیسلند» است که در سال 1823 منتشر می‌شود. این رمان در نروژ قرن 17 م می‌گذرد و رمانی‌است با فضایی تلخ و سیاه، پر از فضاهای شکنجه و برده‌داری که به مسئله قدرت و حفظ آن می‌پردازد. تم غالب این رمان و اکثر رمان‌های هوگو عدالت‌خواهی است.

وی افزود: دومین رمان هوگو با عنوان «بوگژاگرال» در سال 1826 منتشر شد ولی نسخه اول آن را در 17 سالگی نوشت. این رمان نیز تاریخی است و به قیام برده‌ها در سن دومینیک در سال 1791 م می‌پردازد. رمان بعدی او که در سال 1831 نوشته شد، «گوژپشت نوتردام» است که در سال 1482 م می‌گذرد یعنی در آستانه ورود اروپا از قرون وسطی به رنسانس. «گوژپشت نوتردام» در نگاه اول یک رمان تاریخی است که به سبک «والتر اسکات» نوشته شده است که در آن زمان خیلی رواج داشت. هوگو با اینکه خود را تحت تاثیر والتر اسکات می‌داند ولی انتقادهایی هم به او دارد. در این رمان هم هوگو در کنار داستان اصلی نظرات خودش درباره مرگ معماری و تولد صنعت چاپ بیان می‌کند. شخصیت «کازیمودو» در این رمان سمبل مردم آینده فرانسه است.

نوری در ادامه به گونه‌ای دیگر از رمان‌های هوگو که حاصل تجربه‌های شخصی او در زمان نوشتن هستند اشاره کرد و گفت: رمان «آخرین روز یک محکوم» که در سال 1829 نوشته شده، تک‌گویی درونی یک محکوم به مرگ است. هوگو در این اثر به محکوم به چشم یک قربانی نگاه می‌کند. او سعی دارد با کسی که محکوم به مرگ شده همدلی کند و درباره ریشه‌های بزهکاری و جرم صحبت کند. یک رمان دیگر در این دسته قرار می‌گیرد؛ «کلود گدا»، که جزو کارهای مهجور هوگو است.

مترجم «دیوارگذر» اضافه کرد: بعد می‌رسیم به دوره تبعید که خیلی دوره مهمی است. در واقع تنها رمان قبل از تبعید مهم هوگو «گوژپشت نوتردام» است و بعد از آن تا حدودی «آخرین روز یک محکوم». دوران تبعید شامل آثار معروف‌تر هوگو است. در این دوره شاهد پیوندی بین تاریخ، جامعه معاصر و تفکرات هوگو درباره کل جهان هستی در رمان‌هایش هستیم. معروف‌ترین رمان این دوره «بینوایان» است که نوشتن‌اش از سال 1845 تا 1862 به طول انجامید.

این کارشناس زبان و ادبیات فرانسه ادامه داد: رمان بعدی او «کارگران دریا» است که در سال 1866 نوشته شده است. به جز رمان‌های تاریخی هوگو بقیه آثارش در فضاهای شهری اتفاق می‌افتند. هوگو در این رمان برای اولین بار از فضای دریا و ساحل استفاده کرده است. شخصیت اصلی این رمان تلاش می‌کند طبیعت را از دست ماشین (که در این رمان موتور بخار است به عنوان نماد مدرنیته) نجات دهد. در این کتاب ردپای کتاب مقدس خیلی مشهود است و هم‌چنین ردپای نویسنده‌هایی مثل هومر. تم این رمان نقد قدرت است. هوگو از تخریب و تحریفی صحبت می‌کند که قدر باعث آن شده است.

این کارشناس ارشد تئاتر افزود: رمان بعدی هوگو «مردی که می‌خندد» است که  در سال 1869 منتشر شد و آخرین رمانش «نود و سه» نام دارد که هوگو آن را در سال 1874 نوشت. جالب است که رمان «نود و سه» با پایان یافتن دوران تبعید هوگو نیمه‌تمام می‌ماند ولی هوگو برای تمام کردن آن برمی‌گردد به مکان تبعیدش(جزیره گریزین). انگار رمان برایش یک ژانر تبعید است.

نوری در ادامه سخنانش گفت: در دوران تبعید نوعی آنارشیسم در موضوع و فرم و محتوای آثار هوگو دیده می‌شود، از رمان‌های گوتیک گرفته تا اسکاتی، ملودرام و رئالیسم و ناتورالیسم. باید این نکته را اضافه کنم که یکی از علل رو آوردن هوگو به رمان جلوگیری از اجرای نمایشنامه‌های اوست. در دوران تبعید دوره درخشان تئاترش (تئاتر آزادی) سپری شده و هوگو به جای تئاتر ممنوع و حماسه‌های الهی‌اش به ژانر رمان رو می‌آورد.

وی یادآور شد: ظاهراً هوگو از همان ابتدا توجه ویژه‌ای به رمان ندارد. رمان جایی در افق دید هوگوی جوان نداشت. این را می‌شود با مراجعه به متن‌های انتقادی فهمید که اولی‌اش را هوگو سال 1823 نوشت. در این مقاله هوگو (در این زمان خودش هنوز رمانی ننوشته) به بهانه نقد یکی از رمان‌های والتر اسکات، رمان تاریخی را ستایش می‌کند و دو ژانر دیگر را مورد حمله قرار می‌دهد: رمان پیکارسک که هوگو آن را رمان روایی می‌نامد و رمان مکاتبه‌ای. او یکنواختی سبک را در هر دو ژانر مورد نقد قرار می‌دهد و برای جبران این نقص رمان دراماتیک را پیشنهاد می‌کند و  آن را معادلی می‌داند برای درام رمانتیک که خودش نوشته و به خاطرش معروف است. انگار برای هوگو تفاوتی میان رمان و تئاتر نیست. خودش می‌گوید: «در رمان توصیف‌ها همان کاری را می‌کنند که در تئاتر لباس و دکور انجام می‌دهد

این کارشناس تئاتر ادامه داد: ده سال بعد هوگو در مقاله دیگری مستقیماً والتر اسکات را نقد می‌کند و می‌نویسد: «بعد از رمان تماشایی و بدیع اما بی‌روح و یکنواخت والتر اسکات باید رمان دیگری آفرید که به نظر ما زیباتر و کامل‌تر است. رمانی که هم‌زمان درام و حماسه است؛ تماشایی در عین شاعرانگی، حقیقی در عین ایده‌آل بودن و واقعی در عین عظمت. این رمان والتر اسکات را به هومر وصل خواهد کرد.» از نظر هوگو در این مقاله با نام بردن از هومر یک مرجع تازه می‌بینم که همان حماسه است.

وی افزود: رمان ایده‌آل هوگو رمانی است که درام و حماسه را یک جا جمع می‌کند. در واقع هوگو دنیای رمان را در دنیای حماسه می‌بیند. این دقیقاً همان ایرادی است که وقتی منتقدان با دیدگاه ژانر رمان به آثار هوگو نزدیک می‌شوند، به آن اطلاق می‌کنند. با استناد به همین مقالات هوگو می‌خواهند ثابت کنند کارهایی که هوگو نوشته، هرچقدر هم که عظمت و جذابیت داشته باشند، رمان نیستند. من با این منتقدان زیاد موافق نیستم. من هم به عنوان خواننده خیلی لذت می‌برم از خواندن‌شان، هم به عنوان کسی که  ادبیات را جدی‌تر از مخاطب عادی دنبال می‌کند آنها را رمان می‌دانم.

 نوری درباره «بینوایان» بیان کرد: همیشه رمان‌های ویکتور هوگو با بدبختی یک نسبت برقرار می‌کنند. هوگو می‌خواهد این بدبختی را کالبدشکافی کند. این بدبختی فقط بدبختی فقر مادی نیست. در بینوایان چند نوع بینوایی یا بدبختی را یک جا جمع کرده است. کارشناسان ویکتور هوگو معتقدند از نظر ویکتور هوگو بدبختی انسان را در حد یک شیء پایین می‌آورد. در بینوایان بینوایی حقوقی، بینوایی کیفری و بینوایی اخلاقی دیده می‌شود. شخصیت تناردیه طبق مدل سرمایه‌داری روی همه‌چیز قیمت می‌گذارد؛ برای کوزت هم قیمت پیشنهاد می‌کند.

وی افزود: از طرف دیگر منطق کیفری بازرس ژاور را داریم. او دچار یک بینوایی جزایی است. ژان والژان با نجات ژاور از مرگ می‌خواهد این ماشین را از کار بیندازد. چیزهایی که به نظر منطقی می‌آیند نمی‌گذارند این بدبختی تمام شود. ژان والژان با نجات ژاور کاری را می‌کند که آن کشیش با خود او کرد و باعث تحولش شد. انگار ژان والژان قصد دارد ژاور را دچار تحول کند ولی ژاور در جایی نیست که بتواند متحول شود. وقتی ژاور با این کار ژان والژان دیگر نمی‌تواند به بینوایی جزایی‌اش ادامه دهد، مرگ را انتخاب می‌کند و خودش را می‌کشد. ژاور نمی‌تواند بی‌قانونی را قبول کند و زندگی کند، حتی اگر قانون عادلانه نباشد.

این کارگردان تئاتر در ادامه بیان کرد: هوگو معتقد است عدالت و برابری فقط بین ثروتمندان وجود دارد. وقتی که ماریوس می‌خواهد با کوزت ازدواج کند، این ازدواج وقتی پذیرفته می‌شود که ژان والژان به عنوان پدرخوانده ششصدهزار فرانک برای کوزت به ارث می‌گذارد. در دنیای هوگو سرمایه سعادت نمی‌آورد، باعث بینوایی آدم‌ها می‌شود.

نوری در پایان گفت: از آنجائی‌که هوگو یک کاتولیک دوآتشه است و کتاب مقدس را خیلی خوب می‌شناسد، جای جای بینوایان و رمان‌های دیگرش ما ردپای کتاب مقدس را می‌بینیم. ژان والژان یک ناجی و مسیح مدرن است که دست به معجزه می‌زند. منتقدان این معجزات را باعث باورناپذیری رمان‌های هوگو می‌دانند. هوگو تاریخ 25 دسامبر(شب کریسمس) را انتخاب کرده برای شبی که ژان والژان دنبال کوزت می‌آید تا او را با خود ببرد. آن شب ژان والژان هم مسیح ناجی است، هم همان قدیسی است که شب کریسمس برای بچه‌ها هدیه می‌آورد (چون آن عروسک را برای کوزت هدیه می‌برد) و هم جنبه فمینیستی ژان والژان ساخته می‌شود. ژان والژان خودش را بازرس مادلن معرفی می‌کند. مادلن در زبان فرانسه یک اسم زنانه است. ژان والژان به نوعی نه تنها مسیح ناجی است، بلکه مریم مقدس هم می‌شود.

 

پیشینه شناخت هوگو از سعدی، به ولتر و روسو می‌رسد

فاطمه عشقی استاد زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه علامه طباطبایی در ابتدای سخنان خود گفت: همیشه از خودم سوال می‌کنم چگونه من به ولتر و روسو علاقه‌مند شدم؟ و بعد به نویسندگان فرانسه فکر می‌کنم که چگونه به سعدی پیوستند. در قرن 19 خیلی ملموس‌تر، گویاتر و گشاده‌تر در اروپا و به ویژه فرانسه حاضر می‌بینیم. این تلطیفی که در ادبیات رمانتیک فرانسه به وجود می‌آید گشایشی است به سوی شرق. این تحول با کشف امریکا به وجود می‌آید. وقتی می‌فهمیم زمین گرد است، همه‌چیز در هم می‌ریزد. دلمان می‌خواهد بدانیم بقیه جاهای دنیا چه می‌گذارد. یکی از این مکان‌ها بعد از جنگ‌های صلیبی شرق است و شرق همان ایران است.

وی افزود: ویکتور هوگو در پایان بیشتر شعرهایش به شیوه سعدی از خداوند یاد می‌کند مثلاً در شعر «روستاییان ساحل‌نشین» عیناً قسمت دوم اشعار، پیام سعدی است. البته هیچ اشاره مستقیم یا غیرمستقیمی به سعدی نمی‌کند ولی ما از مفهوم اشعارش به این شباهت می‌رسیم. البته ترجمه با کیفیت «آندره دوریه» از گلستان سعدی به زبان فرانسه در یافتن این همانندی بی‌تاثیر نیست. پیشینه شناخت هوگو از سعدی به ولتر و روسو می‌رسد.

 

در بخش بعدی چهار داستان‌نویس درباره تاثیرپذیری از سعدی و ویکتور هوگو در آثارشان سخن گفتند.

 

از سعدی فرهنگ کوتاه‌نویسی را آموخته‌ام

مجید قیصری در این باره گفت: این افتخار بسیار بزرگی برای یک نویسنده است که شخصیت‌هایش آنقدر بزرگ بشوند که در یک جغرافیای دیگر شناخته شوند. در ادبیات معاصر شخصیت‌های داستانی را از این حیث در حد و اندازه بینوایان هوگو ندیده‌ام. البته سبک نوشتاری هوگو خیلی به من نزدیک نیست. من بیشتر کوتاه‌نویس هستم و با سعدی نزدیکی بیشتری احساس می‌کنم. از سعدی بیشتر از هر چیز فرهنگ کوتاه‌نویسی را آموخته‌ام. در جاهایی دیده‌ام که حکایت‌های سعدی را داستان کوتاه معرفی می‌کنند، حتی جاهایی به عنوان داستان کوتاه کوتاه یا داستان فلش مطرح‌شان می‌کنند که مطمئناً این‌طور نیست چون قالب حکایت با فلش خیلی متفاوت است.

وی افزود: نگاه سعدی یک نگاه کاملاً اخلاقی است. حکایت‌های او بیان موقعیت است. سعدی سعی نمی‌کند حکایت‌هایش روند تغییر و تحول یک داستان بلند را به خود بگیرند، بلکه موقعیتی را شکار می‌کند و به بیان آن می‌پردازد، درست مثل داستان کوتاه مدرن. در حکایت‌های سعدی خیلی فرصت دیالوگ یا تغییر و تحول شخصیت‌ها وجود ندارد ولی سعدی از صنعت ایجاز استفاده می‌کند. حکایت‌های سعدی بدون مقدمه بلافاصله وارد اصل مطلب می‌شوند. سعدی با یک جمله شما را پرت می‌کند وسط ماجرا و تمام تصاویر ساخته و پرداخته می‌شود.

این نویسنده در ادامه بیان کرد: ایهامی که در سراسر متون سعدی وجود دارد ما را مجاب می‌کند داستان را بیش از یک بار بخوانیم. این ایهام همان چیزی است که آرزو داریم در داستان‌های کوتاه خودمان اتفاق بیفتد و رجوع مکرر مخاطب به داستان را داشته باشیم. سعدی به واسطه تجربه زیسته و سفرهای مکررش و توانایی استفاده از این تجربه‌ها در خلق آثارش، موفق شد داستان‌های بدیع و نو بیافریند.

قیصری تاکید کرد: سعدی سعی نمی‌کند از خودش یک چهره موجه و موقر بسازد و همیشه به نقد خودش می‌پردازد. این فرهنگ خودزنی کمتر بین شعرا و نویسندگان ما وجود دارد. اوج این دستاورد را می‌توانیم به جلال آل احمد نسبت دهیم. جلالی که بیش از 40 باز گلستان را تدریس کرده و در آثارش به خصوص داستان بلند «سنگی برگوری» از این ویژگی استفاده کرده است.

وی در پایان حکایت کوتاهی از سعدی خواند و داستان آن را با رمان «پیرمرد و دریا» همینگوی مقایسه کرد.

 

سعدی و ویکتور هوگو پیامبرانی در دوره خودشان هستند

حمیدرضا شاه آبادی در ادامه به سخنرانی پرداخت و گفت: آدم اول باید خودش را بشناسد تا بتواند تاثیرات دیگران روی خودش را بررسی کند. برای اینکه خودش را بشناسد باید از خودش فاصله بگیرد و این کار خیلی سختی است. بسیاری موارد احساس می‌کنیم از خودمان فاصله گرفته‌ایم و داریم خودمان را نقد می‌کنیم، غافل از اینکه یک نیروی درونی دارد بر اساس میل خودمان ما را بررسی می‌کند. بنابراین خودشناسی یک مفهوم دیریاب است و آدم به راحتی نمی‌تواند خودش را تحلیل کند. 

وی افزود: به همین دلیل یافته‌های این چنینی یافته‌های دقیقی نیستند و ممکن است بر پایه توهم ایجاد شوند. ممکن است امروز من حرفی اینجا بزنم و مدتی بعد چیز دیگری در جای دیگری بگویم. اما اگر بخواهم کمی با اغماض برخورد کنم باید بگویم بزرگترین تاثیری که سعدی بر من گذاشته مقدمه گلستان است. در مقدمه گلستان سعدی ابتدا تصمیم می‌گیرد که سکوت کند و بعد تصمیم به حرف زدن بگیرد و در نهایت تصمیم به انزوا می‌گیرد. دوستی نزد او می‌آید و به او می‌گوید: عمر را غنیمت بشمار و از آن استفاده کن.

این نویسنده با اشاره به جهان‌بینی خاص سعدی ادامه داد: جهان‌بینی سعدی بر پایه دو اصل جفا و جبر شکل گرفته است. انسان اختیار چندانی از خودش ندارد. از طرف دیگر نمی‌شود به وفاداری دیگران هم چشم دوخت. در چنین جهانی سعدی احساس خستگی می‌کند، می‌خواهد راه سکوت و انزوا را پیش بگیرد ولی وقتی به محدود بودن عمر می‌اندیشد تصمیم می‌گیرد که به یک سازگاری با جهان برسد. رفته رفته نگاه دیگری شکل می‌گیرد؛ انسانی که در جهان با موقعیت نامناسب مجبور به زندگی است باید راهی بیابد که تعالی پیدا کند.

وی در پایان گفت: درسی که من از سعدی می‌گیرم این است که اگر من در جهانی زندگی می‌کنم که مطابق میل من نیست، اگر همه چیز بر پایه جبر و جفا است، من نباید سکوت کنم. باید به سازگاری و مدارا با دنیا برسم. مقصود من از مدارا و سازگاری، سازشکاری نیست بلکه پذیرش واقعیت‌ها است و تصمیم گرفتن برای حرکت در دل این واقعیت‌ها، کاری است که سعدی می‌کند. کاری که ویکتور هوگو می‌کند. هم سعدی هم ویکتور هوگو پیش از اینکه ادیب باشند، پیامبرانی هستند در دوره خودشان که دست به تغییر اطرافشان و بعد تغییر جهان می‌زنند و تصمیم می‌گیرند که چیزی را اعتلا ببخشند.

 

در ابیات سعدی لحظه تجلی در فرم نهفته است

محمدحسن شهسواری نیز درباره آموزه‌هایش از سعدی و ویکتور هوگو و آموزش آنها به شاگردانش گفت: یکی از مهم‌ترین منابع من در تدریس تغییر و جذابیت رمان بینوایان است و خوشبختانه چون فیلم و کارتون زیاد از روی بینوایان ساخته شده، امیدم به این است که شاگردانم دیده باشند، خیلی امیدی ندارم که رمانش را خوانده باشند. در مورد سعدی هم خیلی تاکید دارم که به خصوص غزلیاتش را بخوانند.

این نویسنده در ادامه بیان کرد: می‌خواهم به آثار سعدی از دو دیدگاه مشهور در حوزه ادبیات مسیحی و به عکس ورود کنم به بینوایان با استفاده از نظرات یک حکیم مسلمان. درباره سعدی یک نکته تکنیکی در حوزه فرم است. کالوینیسم یکی از شاخه‌های پروتستان است. «پل شرایدر» فیلمساز و منتقد امریکایی که اتفاقاً خودش هم کالوینیست است تعریفی از سبک استعلایی در سینما دارد که بر اساس تعالیم کالوین شکل گرفته. او همه تمرکز خودش را در این سبک سینمایی به لحظه تجلی متمرکز می‌کند.

وی افزود: در تعالیم کالوین منظور از تجلی، تجلی امر قدسی است. تجلی در یک لحظه بسیار کوتاه رخ می‌دهد، به این صورت که سالک در یک مکان بسیار تاریک نشسته و با اعمال و رفتار و سلوک مداوم خودش روشنایی را بیرون از این مکان تاریک تجمیع می‌کند ولی برای عرضه کم کم این نور صبر می‌کند تا اینکه اعمالش و درک دریافتش از امر قدسی آنقدر زیاد شود که امکان سکون این روشنایی ممکن نباشد. در این لحظه که لحظه تجلی است، از یک روزن بسیار کوچک مثلاً به اندازه نوک یک سوزن، نور هفت خورشید بر سالک بتابد؛ در یک لحظه از آن روزن بسیار کوچک.

شهسواری خاطرنشان کرد: نکته مهم این است که در ابیات سعدی این لحظه تجلی در فرم نهفته است. فرم ابیات یا حتی مصرع‌های سعدی به این گونه است که همه معنا را چه در فرم، چه در محتوا جمع می‌کند و در یک لحظه و حتی گاهی در یک کلمه به مخاطب منتقل می‌کند.

 

نویسنده «شب ممکن» ادامه داد: پیروان شاخه‌ای از مذهب کاتولیک که جیمز جویس هم جز آنهاست معتقدند به سه موبد زرتشتی که براساس یک سری نشانه‌ها دنبال مسیح هستند. لحظه پیدا کردن مسیح بر اساس نشانه‌ها را تجلی می‌گویند. نشانه‌هایی که نویسنده در متن می‌گذارد مخاطب را به تجلی می‌رساند ولی در مورد سعدی این نشانه‌ها در متن نیست، بلکه در درون مخاطب است. بحث تجلی در داستان کوتاه به خصوص در مجموعه مردگان جویس به خوبی دیده می‌شود.

این مدرس داستان‌نویسی افزود: ما یک بحث بسیار مهم در داستان‌نویسی داریم که اگر نباشد کسی داستان نویسنده را نخواهد خواند و آن جذابیت داستان است. جذابیت نقطه اتصال بیشترین میزان تعادل بین تغییر و باورپذیری است. هرچه تغییر در شخصیت اصلی بالاتر باشد جذابیت بیشتر است. از طرفی چیزهایی که خیلی باورپذیر باشند جذاب نیستند. بحث تغییر شخصیت معمولاً در مورد رمان است چون در داستان کوتاه فضا و فرصت زیادی برای تغییر شخصیت نیست. هرچه تغییر شخصیت همراه با باورپذیری در یک رمان بیشتر باشد، آن رمان جذاب‌تر است.

نویسنده «میم عزیز» در ادامه گفت: حکیم بزرگ مسلمان شرقی «ابن مسکویه» بشر را تحت تاثیر سه قوه می‌داند. قوه اول غریزه ماست (قوه شهویه)، یک حد بالایی دارد که اسمش شَرَه است و فرورفتن در اعمال و رفتار غریزی است. برعکس آن خمودی است که استفاده نکردن از رفتارهای غریزی است. وسط این دو عفت است. ما در رمان می‌توانیم شخصیت را از یک بخش این محدوده شروع کنیم و بخش دیگری برسانیم؛ این تغییر شخصیت است. این تغییر را در بینوایان از شره داریم که همان جایی است که ژان والژان دزدی می‌کند تا جایی که کشیش باعث تحول او می‌شود و او به عفت می‌رسد.

وی افزود: قوه دیگر قوه غضبیه است؛ چیزی که در روانشناسی مدرن به نام خودِ آرمانی می‌شناسیم. چیزی که جهان بیرون از ما می‌خواهد آن باشیم؛ خانواده، فرهنگ، حکومت و... . این قوه هم یک حد بالا و یک حد پایین دارد. حد بالای آن تهور است؛ عمل شجاعانه‌ای که خارج از عقل باشد. حد پایین آن جبن (ترس) است. تولستوی هم در همین مورد گفته: «انتخاب بین خوب و بد انتخاب نیست. قهرمان در درام باید بین خوب‌های آشناپذیر قرار بگیرد.» مثل عشق و وظیفه. در بینوایان، ژان والژان در این موقعیت قرار می‌گیرد و در نهایت خودش را به ژاور تحویل می‌دهد. این دومین تغییر شخصیت بینوایان است.

نویسنده «پاگرد» ادامه داد: قوه سوم قوه ناطقه (عقل) است. حد بالای آن جربزه (وسواس فکری) است. که آن چیزی است که در رمان‌های روشنفکری زیاد می‌بینیم. حد پایین آن بلاهت است؛ استفاده نکردن از عقل در جایی که جایز است. در بینوایان جایی که ژان والژان ماریوس را نجات می‌دهد، ماریوس دیگر سمبل انقلاب یک ملت است. سومین تغییر ژان والژان قربانی کردن عزیزترین چیزی که دارد برای یک ملت است.

وی در پایان تاکید کرد: من به واسطه کارم رمان‌های زیادی خوانده‌ام به خصوص آثار کلاسیک. با قاطعیت می‌گویم این میزان تغییر را در هیچ رمانی ندیدم، که هم اینقدر زیاد باشد و هم باورپذیر. شاید یکی از دلایلی که این رمان بیشترین میزان اقتباس را در طول تاریخ داشته و هنوز زنده است، همین موضوع باشد.

 

سعدی استاد فضاسازي است

در آخرین بخش این نشست مهدی یزدانی خرم نویسنده و روزنامه‌نگار گفت: برای یک ایرانی نویسنده، دوست داشتن سعدی فضیلت نیست چون خواسته یا ناخواسته بافت و ساختار زبان فارسی به سعدی گره خورده است. دیروز در این نشست بعضی از اساتید معتقد بودند می‌توان هوگو در ادبیات فرانسه را معادل سعدی دانست در ادبیات فارسی. من با این نظر مخالفم. سعدی و هوگو از یک خانواده نیستند. درست است که در حوزه ساختار هوگو از سعدی تاثیر پذیرفته و خودش هم به آن اذعان دارد ولی معادل هم نیستند. 

نویسنده «سرخِ سفید» ادامه داد: من در «بینوایان» بیشتر از ژاور آموخته‌ام. هوگو برای من نماد نمایش امر شر است. همان‌طور که در «گوژپشت نوتردام» تصویری از انسانی می‌دهد که از جامعه به نوعی بیرون گذاشته شده و در این داستان بدن زشتی هم دارد. در بینوایان ژاور نادوست‌داشتنی است و در نهایت خودش را فدای امر مطلوب می‌کند. ژاور به خاطر نافرمانی از وظیفه‌اش خودکشی می‌کند و راوی امر شر می‌شود.

وی افزود: هوگو اولین کسی است که به حکم اعدام با گیوتین در فرانسه اعتراض می‌کند. کرامتی که هوگو برای جان و تن انسان قائل است قابل توجه است. هوگو به تبعید خودخواسته‌ای در زمان ناپلئون سوم تن می‌دهد و تا زمان سقوط او به فرانسه برنمی‌گردد. به نظر من هوگو یک لیبرال بزرگ است. او پسر «بنجامین کنستان» است و آشکارا او را ستایش می‌کند. برای من عجیب است که خوانش مارکسیستی همیشه خواسته هوگو را به نفع خودش مصادره کند در حالی که هوگو از نظر من کاملاً ضدانقلاب است. ماریوس که نماد انقلاب است شکست می‌خورد و خردی که ژاور و ژان والژان به دنبال آن هستند، جای او را می‌گیرد.

نویسنده «من منچستریونایتد را دوست دارم» در ادامه خاطرنشان کرد: نگاه چندسویه هوگو به امر سیاسی و جان انسان از طریق امر زشت است؛ چه چهره زشت، چه رفتار زشت. «امبرتو اکو» در کتاب درخشانش «تاریخ زشتی» بخش مهمی از تاریخ هنر را روایت زشتی می‌داند.

یزدانی خرم در پایان گفت: من در نوشتن از سعدی دو چیز را آموخته‌ام. اولاً سعدی کذاب بسیار بزرگی است؛ سفرهای نرفته و قدرتش در تلقین اینکه سعدی درون متن خود اوست؛ سعدی راوی و سعدی درون متن. همان کاری که پروست و سلین انجام می‌دهند. سعدی دارد سعدیِ دورن متنی می‌سازد. نکته بعد تکه‌نویسی‌های سعدی است. ما در ساختار تکه‌نویسی همیشه به استقبال «والتر بنیامین» می‌رویم ولی سعدی استاد تکه‌نویسی است، حذف شخصيت‌پردازي و فضاسازي است و براي يك داستان‌نويس چه چيزي از اين جالب‌تر كه بتواند آن صحنه تجلي را بازسازي كند. برای یک داستان‌نویس چه چیزی از بازآفرینی این ساختار جذاب‌تر است؟





منبع این مقاله : دانشنامه فارس
http://www.fars-encyclopedia.com

آدرس این مطلب :

Fars Encyclopedia ©