در ستایش دكتر اصغر دادبه/ سخن دوست


تاریخ : دوشنبه، 28 اردیبهشت، 1394



از هر چه مي رود، سخن دوست خوش‌تراست

پيـغـام آشـنـا نـفـس روح پـروراسـت

 کوروش کمالی سروستانی/ بر تارگ سترگ تاريخ اين سرزمين، از پس فراز و فرودهاي بسيار، حوادث در هم‌ تنيده ، وقايع انتظار ناكشيده و رويدهاي ناخواسته كه برخي بر پيشاني كتيبه‌ها به نقش دوام درآمده و برخي بر جريدة اوراق مكتوب شده، چه بسيار ناروايي‌هايي كه بر خاك زرّين اين سرزمين و مردمان بلندآوازه‌اش روا داشته شده تا شكوه اين قامت سترگ، از هر لوني كه باشد، در هم فروريزد و آوازه‌اش، نااستوار، پريشان خاطر و پژمرده خوي، بر سبيل گمنامي در طوفان بلايا از يادها رخت بربندد...

 تقدير اما بر گونه‌اي ديگر شريان جاري حيات را بر آبشخور اين سرزمين رقم مي‌زد. مي‌رفت تا مشعل تمدني سترگ و شكوهي بديع را فاخرانه به دست مشعلداراني خوش آوازه در ايران زمين بسپارد كه نخست بار منشور آزادي ملل را هم‌ در آنجا به منصّه ظهور رسانيده بودند.



از پس ساليان بسيار ، مردمان اين سرزمين به خلق، ابداع، احياء و حفظ داشته‌هاي فرهنگ غني ايراني ـ اسلامي دست يازيده و سروري اين قوم نامي را بر حافظه تاريخ حك نمودند.

از آغاز تلاءلوء نخستين طليعه‌هاي علم ، فرهنگ و دانش در اين سرزمين، چه بسيار ستارگان درخشاني كه بر نيلي آسمان آن درخشيده‌اند و چه بسيار رادمرداني كه چونان پاسبانان گذشته از جان و مال، به فراخور توانمندي، خرد و گام شوق خويش، در حفظ اين داشته‌ها كوشيده‌اند تا بر مانايي و پايايي اين فرهنگ و هنر و تمدن، نقش دوام زنند و ما را بر آن دارند كه به خاطر بسپاريم تارهاي حضور و ثبات امروز را كه در پودهاي بنيان ديروز و سنن ديرپاي اين مرز و بوم در هم تنيده‌اند.

به خشت خشت اين بنا و انگاره‌هاي آن كه نظر مي‌افكنيم، تار و پود خسته‌مان دستخوش طعمِ گَس زندگی و شور دوباره روییدن می شود؛ چونان آب زلالی که پیادگان تشنۀ وادی را،راحت جان می‌آفریند. چه بسیار نقشینه‌هایی که در حریر رنگ رنگ خلاقیت هنرمندان بر صحیفه هستی نقش دوام آنان و هنر ایرانی را رقم زده است تا با گستره ای ژرف ، ما را وامدار هنرهایی نماید که تکریم و تعظیم‌مان را برمی انگیزد.

گويي در لابه‌لاي فصل فصل تاريخ اين سرزمين، هر آنچه را که می یابی، سوسوی فانوسی است غریب که غریقان بی‌طلوع را خورشیدِ شب افروز می‌نماید.

و بي‌شك آنچه كه در پرتو اين همه شكوه ، ما را به مباهات برمي‌انگيزد، ميراثي غني است از نياكانمان كه در حوزه‌هاي فرهنگي و هنري ملي ما پي ريخته شده است. آنان يادمان‌هايي را آفريده‌اند كه برخي به عيان در دل ميراث فرهنگي ما نقش شده و برخي نيز چونان راز سر به مهري در دل معنويت فرهنگ اين سرزمين نهفته است و در هر دوراني خود را در كسوت بلندآوازة خوش نامي چونان دكتر اصغر دادبه به تجلي مي‌رساند.

خردي مردي انديشمند كه خاطر مشوّش و دغدغه‌هاي بي‌انتهايش  بر  بند بند اين خاك ، گسترة دالان تاريخ اين سرزمين و وسعت جغرافياي خاكي و معنوي آن را دربرمي‌گيرد. به كسوت ملوكانه معلمي آراسته است و از معدود آموزگاراني كه در كار تعليم از سرآمدان روزگار ما به شمار مي‌آيد...

نستوهي‌اش در عشق به ايران زمين «داستاني است كه بر هر سر بازاري هست» ؛گويي اين همان هُرم آتشي است كه «هرگز نميرد» ، آتشي كه بر خانگاهِ جانش شعله‌ افكنده و نقش دوام مي‌زند.

حكمت‌داني و  فلسفه‌ورزي وي شمولي عام در نگاهش به زندگي  بخشيده است؛ چنانكه فردوسي و نظامي و مولانا و سعدي و حافظ را هم از اين بحر عميق مي‌نگرد  و چنين است كه يافته‌هايش چه در عرصه حكمت و فلسفه و چه در عرصه ادب، دّر ثميني است كه همگان را دست يازيدن بدان امكان نيست.

بر بساط انديشه‌اش از مدارای دینی، بردباری، شفقت عام و مكتب كم آزاري که میراث گرانبهاي عارفان و ادیبان ایرانی است، مي‌توان سراغ گرفت.

فرهنگِ گرانسنگ ایران زمین را بنای عظیم و شکوهمندی مي‌داند که در بنیاد نهادن، برافراختن و آراستن آن، تمام مردم، به ویژه خردمندان قوم نقشی خاص داشته‌اند. به باور او « چون نیک بنگریم برخی از گروه‌ها در برافراختن و آراستن این بنا و لاجرم در استمرار و بقای آن چندان مؤثر بوده‌اند که تأمل کننده احساس می‌کند که اگر نقش مؤثر آنان نبود، این بنا، برافراشته نمی‌شد و اگر برافراشته می‌شد، چندان در خور اعتنا نبود. آشکارا بگویم که نقش تحسین‌برانگیز و حیرت‌آمیز شاعران بزرگ زبان پارسی، چون فردوسی و نظامی و خیّام و مولوی و سعدی و حافظ و... که حکیم و خردمند نیز بوده‌اند، نقشی است از این دست: از یک سو این فرهنگ پویا و زایای ایران زمین است که سخنورانی این سان، بی‌مانند زاده و در دامان خود پرورده است و از سوی دیگر این سخنوران بی‌مانند پارسی‌گوی ایران زمین‌اند که فرهنگی انسانِ گرانسنگ خلق کرده‌اند و پرورش داده‌اند و به «آسمان علّیین» برده‌اند. این زادن و زاده شدن، این که فرهنگی، در عین زایندگی، خود زادة زادگان خویش است، به هیچ روی، به تعبیر اهل حکمت دور محسوب نمی‌شود که همانا دادن و ستدنی است خجسته که بر غنای فرهنگ می‌افزاید».1

او به فراست دريافته است كه :« فرهنگ ایران زمین در مقام زایندگی چونان مادری است که مردان مرد می‌زاید؛ فردوسی و سعدی و حافظ و... را و این فرزندان، با خلق آثار هنری خود، که بخشی از فرهنگ مهم و ارجمند به شمار می‌آید، توفیق می‌یابند تا فرهنگ آفرین شوند و برغنای فرهنگ ایران بیفزایند و بدین سان از یک سو نقش حیرت‌انگیز و فرهنگ آفرین خود را ایفا کنند و از سوی دیگر حافظ فرهنگی گردند که با همة بی‌مهری‌هایی که از سوی خودی و بیگانه نسبت بدان شده است، تا به امروز، سرافراز، پای بر جا مانده و به دست ما رسیده است».2

نگاه ژرف استاد دادبه، فرهنگ ايران و ارزش های برآمده از آن را منوط به شخصیت های بزرگی مي‌داند كه اين سرزمين در خود پرورده است؛ شخصيت‌هايي که جهان به وجود آنها می بالد و پيام‌هايشان را جهانی و انسانی می‌خواند. او بر اين باور است که:«ارزش های فرهنگی ایران، نه بومی که جهانی است».

براي او فلسفه فرزند عقل است و حکمت زاده خرد و از سرِ اين نگاه تيزبين و دقيق است كه جلوگاه زبان و ادب فارسي را بيش از همه در سه قله نامي ادب اين سرزمين باز‌مي‌جويد؛ خردورزي فردوسي را تقديس مي‌كند، زبان‌آوري و حكمت‌داني سعدي را مي‌ستايد و رندي‌‌سرايي هاي حافظ را تكريم ‌مي‌كند و بر آن است كه: « حکمتي که در شاهنامه از آن سخن مي رود، حکمت ملي ايران است و آن حکمت اشراقي است که فردوسي در آغاز شاهنامه و نيز جاي جاي اين اثر سترگ از آن سخن مي گويد. حکمت ملي ايران؛ حکمت اشراقي به لحاظ نظري و معرفت شناسي مبتني است بر شهود و به لحاظ عملي، حال و هواي اخلاقي دارد، زيرا دست يافتن به شهود اگر از يک سو مستلزم آموختن است از سوي ديگر مستلزم تزکيه باطن نيز هست و تزکيه باطن جز از طريق در پيش گرفتن شيوه هاي اخلاقي و ميسر نخواهد بود. تامل بر اين ابيات، منظر فکري و فلسفي حکيم فردوسي را روشن مي سازد و نشان مي دهد که او نه فقط زنده کننده زبان پارسي، اساطير ايراني و تاريخ ايران زمين که زنده کننده حکمت ملي ايران، يعني حکمت اشراقي نيز هست».3

 سعدی را سراینده‌ای مي‌داند  که « در عين آنكه عاشق‌ترين است، عاقل‌ترين است و در عين اينكه عاقل‌ترين است، عاشق‌ترين است و اين از آن روست كه او در شمار برجسته‌ترين برجستگان فرهنگ ايران زمين است؛ فرهنگي گرانسنگ كه از «خرد عشق» برآمده است و همين امر است كه عاشق‌ترين را عاقل‌ترين و عاقل‌ترين را عاشق‌ترين مي‌سازد. آثار ارجمند سعدي كه مسلّم‌ترين و مطمئن‌ترين اسناد ما در سعدي‌شناسي است، گواه اين مدعاست؛ گواه اين مدعا كه سعدي خردمندي است عاشق و عاشقي است خردمند».4

حافظ را سردمدار مكتب رندي مي‌داند و معتقد است: «حافظ در مقام بزرگ‌ترين نظريه پرداز مكتب رندي، ضمن توجه به نگرش يوناني ماآبانه فيلسوفان اسلامي، با الهام گرفتن از مكتب ايراني ـ عرفاني موسوم به مكتب عشق يا مكتب  عرفان عاشقانه، در برابر مثلث فلسفي فضايل، از مثلث رندانه فضايل سخن مي‌گويد و اعلام مي‌دارد كه فضايل سه گانه در اخلاق رندانه عبارتند از: عاشقي، كه عين حكمت و معادل حكمت است؛ رندي كه عين شجاعت و معادل شجاعت است؛ نظربازي كه عين عفت و معادل عفت است و از آنجا كه هنر در اصطلاح قدما به معني فضيلت است، از فضايل سه گانه در مكتب رندي به هنر يا «چندين هنر» تعبير مي‌كند».5

 بي‌شك او دل در سوداي سخن شاعر فرانسوي، شارل پير بودلر (1867-1821) دارد كه باري گفته است: «روزها مي‌توان بي‌نان به سر برد، اما بي‌شعر، هرگز...»!

از باور بدين امر است كه استاد دادبه ، كلام سعدي را و اشعار حافظ را در گسترة وسيع آن پاسخ به نيازهاي عاطفي ما مي‌داند و معتقد است كه«سهم نيازهاي معنوي ـ نيازهاي عاطفي‌ـ در شكل‌گيري شخصيت انسان نقشي و سهمي است انكارناپذير، يعني اگر اين نيازها برآورده نشود، آنچه به بار مي‌آيد، انساني است سطحي و دقيقا غيرقابل تحمل كه بعيد است بتواند به زندگي خويش همچنان‌كه بايد سامان بخشد».

بر همين اساس است كه ميراث گران‌سنگ و بي‌مانند شعر فارسي را شكوهمند، غرورآفرين، زندگي‌ساز، شخصيت‌بخش، رهنما و در يك كلام داراي ارزش‌هاي ويژه مي‌داند.

و چنين است كه فاخرانه بر آن است كه: « شعر فارسي با ويژگي‌هاي خاص خود، در جهان و در جهان شعر و ادب اگر بي‌مانند نباشد، بي‌گمان، كم‌مانند است. نه‌تنها شاعران درجه اول پارسي‌سرا كه حتي شاعران درجه دوم پارسي‌گوي در قياس با شاعران در زبان‌هاي ديگر، بسا كه بزرگند. شعر پارسي گذشته از ايفاي نقش خود، نه فقط وظيفه هنرها، به ويژه هنر موسيقي را برعهده گرفته و جاي خالي موسيقي را در جوامع ايراني- اسلامي پر كرده كه اگر نيك بنگريم جانشين فلسفه هم شده است و در كنار رفع نيازهاي عاطفي – كه وظيفه اصلي اوست- در كار رفع نيازهاي عقلاني انسان ايراني در طول تاريخ نيز نقش‌آفرين بوده است».

باورهايش را كه وا مي‌كاوي بيش و پيش از همه او را در ستايش و ثناي «خرد عشق» و « خرد ايراني» باز‌مي‌يابي؛ شاخصه‌اي كه تنها از ذهن فلسفي‌انديشي اديب مي‌تراود و حاصل خجسته‌اش ، انديشه‌هاي نابي است كه در آثارش با ما در ميان مي‌نهد.

امروز، ايران زمين به همت نادره مرداني چون استاد اصغر دادبه مي‌بالد. طلايه‌داراني كه با قدم شوق در راستاي اعتلاي اين سرزمين و پاسِ داشته‌هايش كوشيده‌اند. او بخشي انكارناپذير از امتداد بي‌پايان دالان تاريخ علم و ادب اين سرزمين است كه در آن عشق به ايران را با همة داشته‌هاي فلسفي، ادبي و هنري  به تصوير كشيده است. همو كه سهم زيستن خويش را وقفِ كنكاشِ داشته‌ها و خلقِ يافته‌ها نموده تا ضمن اداي دين به ميراث نياكانمان، بازماندگان را طرحي نو دراندازد.

 به قضاوت تاریخ، استاد اصغر دادبه با خلق آثارگرانمایه‌اش، چهره ماندگار روزگار ماست و اگر بر جريدة تاريخ معاصر اين سرزمين « چهرة ماندگار»ش مي‌خوانند، تنها به قدر همّت خويش نه به والايي شانش، اين حديث مي‌كنند.

كارنامه پربار استاد اصغر دادبه افتخاری است برای همه فرهنگوران ایران زمین. ما و تمامي دوستداران فرهنگ و تمدن غني اين سرزمين به این گنجینه دوست‌داشتنی و تکرارنشدنی، مدیونیم. همو كه چون زمردی پربها بر خاتم فرهنگ اين سرزمين می‌درخشد و با ما از درازای علم و ادب در راهگذار تاریخ سخن می گوید.

او چونان نگینی است خوش تراش که بازتاب سبزینه‌های اندیشه‌اش را ، اندیشه‌ای که در خانِگاهِ جانش آشیان دارد، به شیوایی و زلالی ، در جاری نگاشته‌هایش در بازشناخت انگاره‌های علمی و ادبی این سرزمین روان داشته  و ما مردمان اين مرز و بوم به بهره‌مندی از غنای دانش و بینش او بر خود می‌بالیم.

بر ماست كه در پیشگاه این استاد ارجمند کلاه تعظیم به نشانة تکریم از سر بر گیریم و دوامش را ، مانایی اش را و پویایی اش را از خداوندگار بزرگ خواستاریم. تا باد چنین بادا!

 ..........................................................

شرح عکس:

عکس اول: دکتر دادبه در سعدیه

عکس دوم:بزررگداشت استاد در دانشگاه یزد؛ اسفندماه 93

.....................................

 پي‌نوشت:

1.دادبه، اصغر(1386). «سعدي و حب وطن»، سعدي شناسي دفتر دهم، به كوشش كوروش كمالي سروستاني، شيراز: مركز سعدي شناسي‏، ص27.

2.  دادبه، اصغر(1391). «چرا به فردوسي حکيم مي گوييم؟»‏، گفت و گوي فريبا دانشور با استاد اصغر دادبه‏، برگرفته از: وبسايت «خرد ايراني»‏.

3. همان.

4. دادبه، اصغر(1386). «سعدي؛ خردمندي عاشق يا عاشقي خردمند»‏، سعدي شناسي دفتر هفتم، به كوشش كوروش كمالي سروستاني، شيراز: مركز سعدي شناسي با همكاري بنياد فارس شناسي، ص166.

5. حافظ(زندگي و انديشه) (1391). زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، به اهتمام اصغر دادبه، تهران: مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، ص 114.







منبع این مقاله : دانشنامه فارس
http://www.fars-encyclopedia.com

آدرس این مطلب :

Fars Encyclopedia ©