متن سخنرانی مدیر دانشنامه فارس در بزرگداشت استاد باستانی پاریزی/ در سوگ بي كران


تاریخ : دوشنبه، 29 اردیبهشت، 1393


بزرگداشت استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی با عنوان «سوگ بی کران» در شیراز با حضور جمعی از فرهنگوران، اندیشمندان، شاعران  و نویسندگان و با همکاری موسسه فرهنگی - پژوهشی دانشنامه فارس برگزار شد. متن کامل سخنرانی مدیر دانشنامه فارس را با عنوان «در سوگ بی کران» در ادامه می خوانید: از ديرگاهان، از آن زمان كه زمين منزلي شد آدميان را، بر جاري زمان چون حادثه‌اي روي نموده‌ايم و پس آنگاه رخت مي بنديم بدان سوي نور.

بر صحنه روزگار، در مهلتي معلوم، بسيار به تجربه مي نشينيم رويدادهاي شگرف زيستن را. خدنگ‌ها و تيغ‌هاي آبديده حوادث صيقل‌مان مي دهند ، آذرخش رويدادها كان وجودي مان را خالص مي‌گردانند، اندرونمان را مي‌كاوند تا به راستي، جان راحت يافته از محنت و بلا، به سرحدي دست يابد كه هر آينه شكوه آدمي را به تجلي بنشيند و بلندايش تا آسمان‌ها اوج گيرد، به حكمتي دست يابد و ناميرايي‌اش را از منظري ديگر به تكاپو بنشيند. و هر حديثي جز اين ، چونان وهمي است كه در تاريكي رنگ مي بازد.

بر اين قرار، جان پوينده در عرصه بينش مي كوشد تا پس از گشت و گذار در پيش و پس و فراز و فرود به دقايقي از حقايق دست يابد كه هم كام جان خويشتن را از حلاوت آن بياگند و هم فانوسي را ماند بر سر راه جويندگان طريق آن. چونان كه امروز نام بلند خردورزاني چون استاد محمد ابراهيم باستاني پاريزي مايه مباهاتمان گرديده است.

وز آنجا كه آدمي را بر روز كوچ خويش اختياري نيست، و از جدال با مرگ كسي را گريزي نيست، و هر نفس حادثي را موعدي است، اما هيچ نمي دانيم كه آيا او را هنوز گفتاري باقي مانده بود يا نه، كه قاصدش از راه رسيد ، بادي سهمگين از جانب دياري ديگر وزيد و چهار كنج خانه حضورش را از هم گسيخت. و به راستي كيست كه بتواند بر اين عزم كوچ فايق آيد؟ واقعه‌اي كه همگان را درخواهد رسيد. با اين همه آنچه از وي ما را به ميراث رسيده ، درياي بيكراني است كه هر يك خود دٌرّه نادره‌اي است.



و گرچه ما را از حديث فرقتش اندوهي بس گران بر دل است، اما آرامش و جمعيت خاطر مان نيز خود از همين حديث است كه با هر بار ورق زدن جريده هاي دست نگاشته اش ، او را در بطن زمان ساري و جاري احساس مي كنيم.

و چه مباهاتي از اين فراتر كه در آندم كه فرجاممان را بدو مي سپاريم، كوله باري فراخ باقي نهيم چون استاد باستاني پاريزي.ره توشه اي كه گذار ايام و دست تطاول زمان را بدان گزندي نيست و  بسياري بدان مي بالند و مباهات مي كنند . او در پناه خرد زيست و حكمت او را نيرويي بخشيد فزون از شمار تا بداند، بجويد ، دريابد و بگويد و چنين بود كه چهره خردش تابناك و گشوده گرديد  و آثارش ماندگار.

«از سير تا پياز تاريخ» را نگاشت، به ايران عشق مي‌ورزيد و به زادگاهش كرمان نگاهي ويژه داشت. مي كوشيد تا در نگاشته هايش پيوندي برقرار سازد استوار ميان ما و نياكانمان، ريشه‌ها و شاخه ها. از ارادتمندان سعدي بود و طنز را با قالبي شيوا، در كلام خود به كار مي‌بست و حاصل آن همه تلاش و كوشش چه بسيار نقشينه‌هاي پر باري است كه امروز ما را وامدار خود كرده است. همو كه سهم زيستن خويش را وقف كنكاش داشته ها و خلق يافته ها نمود تا تاريخ معاصر ما نيز سخني براي بازماندگان داشته باشد.


ملكوت كلمات، خشت خشت زندگي‌اش را مي ساخت تا از اين همه شعله‌اي افروزد در پيش روي جويندگان و چنين است كه امروز تكريم و تعظيم‌مان را در پيشگاه خود برانگيخته است.

امروز، ايران زمين به همت نادره مرداني چون استاد باستاني پاريزي مي بالد. طلايه داراني كه با قدم شوق در راستاي اعتلاي اين سرزمين كوشيده اند. او بخشي انكارناپذير از امتداد بي پايان دالان تاريخ اين سرزمين است كه در آن عشق به ايران ، عشق به كرمان و نيز عشق به فارس را با همه داشته‌هاي تاريخي، ادبي و هنري ، به تصوير كشيده است.


بر آن بودم تا در اين فرصت مغتنم از استاد باستاني پاريزي و فارس بگويم. او كه در اكثر آثارش به سعدي و حافظ پرداخته و از آموزه‌هاي آنان مدد گرفته است و با شوري وصف ناپذير به ايران باستان ، از كوروش و ذوالقرنين ، پاسارگاد و تخت جمشيد و بيشابور گفته است و شخصيت‌هاي تاريخي دوران باستان ، اسلامي و معاصر فارس را كاويده و سندهاي فراواني را از غبار فراموشي سترده.

شايد اگر آثار استاد را پيرامون فارس كه خود دربرگيرنده مفاخر آن، آثار و وقايع ان است ، بكاويم و آنان را برگزينيم، با كتابي سترگ و پرمايه روبه رو خواهيم شد كه اينك تنها به ارائه سه نمونه از يادكردهاي استاد در اين خصوص بسنده مي‌كنم:

استاد باستاني پاريزي در كتاب « چهل چراغ» كه بخش اصلي آن مربوط به حوادث و آثار تاريخي فارس و شيراز است، پس از بحثي در مورد داريوش‌شاه هخامنشي و دعاي او مي‌نويسد: « داريوش گفت: اهورامزدا مرا به فضل خود پادشاهي داد و توفيق او براي بنياد گذاردن صلح و آرامش در زمين، مرا ياري كرد، اي اهورامزدا مرا وخانواده مرا و همه سرزميني را كه به من سپردي ، در حمايت خود قرار ده و دعاي مرا استجابت كن».

و مي‌افزايد: « دعاي داريوش را سعدي، هزار و پانصد سال بعد ، اين گونه ترجمه كرده است: «ايزد تعالي و تقدس ، خطه پاك شيراز را، به هيبت حاكمان عادل و همت عاملان عامل، تا زمان قيامت، در امان و سلامت نگه دارد» در واقع افصح المتكلمين مصلح الدين ، همان كلام داريوش را براي اينكه مسلمان شده باشد، ختنه كرده است:

اقليم پارس را غم از آسيب دهر نيست

تا بر سرش بود چون تويي سايه هما»

استاد باستاني به فارس معاصر و مشكلات آن نيز توجه داشته‌اند و در مورد راه آهن فارس مي‌نويسند: « بالاتر از آن، اين است كه فارس، اين  سرزمين وسيع كه سومين استان از لحاظ وسعت است، مثل افغانستان حتي يك كيلومتر راه آهن ندارد و اين البته عيب بزرگي است كه تبريز راه آهن داشته باشد ، اهواز خط ريل داشته باشد، مشهد توربوترن داشته باشد، بندر جَزّ با راه آهن به خليج فارس مربوط باشد، كرمان، سيرجان، حتي احمدآباد و رفسنجان و راين در ايستگاه راه آهنش مسافر پياده كند، ولي شيراز و استخر، پايتخت هخامنشيان، از اين نعمت محروم مانده باشد. همه مي‌دانند كه صحبت از تجارت بدون راه آهن در قرن بيستم، مثل گفتگو از قرمه بي‌پياز است و روزه بي‌نماز و طاعت بي‌نياز و سعدي هم فرمايد:

چه سودي دهد روزه بي‌نماز؟

چـه مزه دهـد قـرمـه بي‌پـياز؟»

استاد باستاني پاريزي براي اولين بار در سال 1325 زماني كه 21 ساله بود، همراه با محصلين دانشسراي مقدماتي كرمان به شيراز سفر كرد و خاطرات خود را از آن سفر در كتاب «آسياي هفت سنگ» با قلمي شيوا نگاشت. او در اين كتاب مي‌نويسد كه: « روزي همه دست جمعي به سعديه رفتيم و من در كنار همين پاياب قنات نشستم و چه جاي باصفايي بود. من مطمئنم كه سعدي، روزي در اواخر عمر در كنار اين آب نشسته و آرزو كرده كه بعد از مرگ، جسد او را در كنار همين چشمه، پاي درختي، به خاك بسپارند.... مطمئنا سعدي قطعه‌اي هم براي سنگ مزارش گفته بوده كه متناسب چنين محلي بوده باشد، اما كسي آن شعر را بر سنگ قبرش ننوشت و من اين شعر را يافته‌ام و براي شما بازنويسي مي‌كنم:

بسيار سال‌ها به سر، خاك ما رود
كاين آب چشمه آيد و باد صبا رود

اين پنج روزه مهلت ايام، آدمي
بر خاك ديگران به تكبر چرا رود؟

بر سايبان حسن عمل اعتماد نيست
سعدي مگر به سايه لطف خدا رود

يا رب مگير بنده مسكين ودست گير
كز تو كرم برآيد و بر ما خطا رود







منبع این مقاله : دانشنامه فارس
http://www.fars-encyclopedia.com

آدرس این مطلب :

Fars Encyclopedia ©