اولین روز همایش حافظ و دوستی/ دنیا نیازمند درخت دوستی حافظ است


تاریخ : چهارشنبه، 17 مهر، 1392


سه‌شنبه، شانزدهم مهرماه، نخستین روز از همایش «حافظ و دوستی» در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. شهر کتاب، مطابق روند همه‌ ساله‌ی خود، در آستانه‌ی روز بزرگداشت حافظ، میزبان اصحاب فرهنگ و ادب بود، تا از این رهگذر گوشه‌های از شعر شاعر خوش سخن شیرازی را به مخاطبان و علاقه‌مندان او بنمایاند. همان‌طور که از عنوان این همایش بر می‌آید، این‌ بار مبحث دوستی از منظر صاحب‌نظران و حافظ‌پژوهان بررسی شد. در این همایش، دولتمند حاتم‌اف ـ سفیر تاجیکستان، خالد الزیتونی ـ سفیر تونس، دکتر رضا داوری اردکانی، دکتر سعید حمیدیان، دکتر اصغر دادبه، دکتر حسین محمودی، دکتر مجید قاسمی، کوروش کمالی سروستانی و مهدی فیروزان حضور داشتند.

این برنامه با همکاری دانشگاه حافظ شیراز، مؤسسه‌ی دانشنامه‌ی فارس و انجمن دوستی ایران و تاجیکستان برگزار شد.



سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت!

داوری اردکانی، عنوان این همایش را عجیب خواند و در این‌باره گفت: اگر این عنوان چیزی چون، «حافظ و اخلاق»، «حافظ و ریا» و یا «حافظ و محتسب» می‌بود، زیاد ناآشنا نمی‌نمود. به نظر می‌رسد این‌که ما امروز لفظ دوستی و بسیاری الفاظ دیگر را آلوده‌ و خراب کردیم، از سوی مردم قابل درک و لمس است؛ از این روی تصور می‌کنیم که باید از شاعرمان، که اگر نمی‌بود، دچار فقر و فقد بودیم، مدد بگیریم. حافظ دوستی را تعریف نمی‌کند، چراکه تعریف آن کار فلاسفه است. به طور کلی، بحث در مفاهیم و معانی کار فلاسفه است. شاعر به مفاهیم توجه ندارد، او به معانی دقت می‌کند. اما بیان مفهومی چون دوستی از جانب شاعر، حاوی چیزی است که در آثار فلاسفه‌ی بزرگی چون افلاطون و ارسطو وجود ندارد.

وی، به شرح دیدگاه‌های مختلف در باب مفهوم دوستی پرداخت و افزود: ما به غلط، شعر را بیان احساسات تعریف کرده‌ایم. سوال این است که اگر شعر تنها بیان احساسات باشد، ماندگار می‌شود؟ ما باید پس از گذشت هفتصد سال، بیان احساسات حافظ را بازخوانی کنیم؟ احساسات او با خودش به گور رفته است. البته اگر به واسطه‌ی نقصان ناشی از ترجمه، احساسات را به حال تعبیر کنیم، دستاورد دیگری خواهیم داشت.

داوری‌اردکانی، مفهوم دوستی را با اشاره به ابیاتی از حافظ، تشریح کرد و گفت: حافظ نگفته است دوستی چیست. او از نبود دوستی و این‌که در نبود آن، چه خواهد شد، سخن گفته است. ما دوستی را صفت، اخلاق و نیاز شخصی می‌دانیم. این همه صحیح است. ما به دوست نیاز داریم، چراکه با دوست به دنیا آمده‌ایم. این‌گونه نبوده است که ما چیزی معین بوده‌ایم، و بعد به ترتیب نیازهای خود را دریافته‌ایم و آن را طلب کرده‌ایم. ما دوستی هستیم، و وقتی دوستی نیستیم، فاسد و ناتوان و نالایق، بی‌عمل و بی‌علم هستیم. در دوستی صلاح و خوبی فراهم می‌آید، در نبود آن، هیچ‌یک از آن‌ها نیست. غزل حافظ نقص‌هایی را که بر اثر نبود دوستی حاصل می‌شوند، بازگفته است.

رئیس فرهنگستان علوم، در ادامه، ضمن اشاراتی به آرای فلاسفه‌ی یونان باستان در باب دوستی، تاکید کرد: از منظر افلاطون عدالت بر دوستی مقدم است؛ حال آن‌که به زعم ارسطو، دوستی مقدمه‌ی فراهم آمدن عدالت است، که اگر نباشد، آن نیز فراهم نمی‌آید. دوستی فضل است و تا فضل نباشد عدل نیست. حافظ نیز دوستی را بنیاد زندگی و زمان می‌داند، و به زعم او نبود دوستی حاصل تغییر در دور روزگار است. نبود دوستی را شاعری معاصر هم دریافته است، او در بیان سرنوشت جامعه‌ی بشری بدون دوستی می‌گوید: «سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت...» او رویی به دوستی ندارد، اما حافظ امید را باقی گذاشته است.

نقاشی با کلمات

سفیر تونس، انتخاب عنوان دوستی برای این همایش را شایسته‌ی تقدیر دانست و در شرح اهمیت آن گفت: این عنوان در ارتباط ملت‌ها با یکدیگر، با توجه به وضع کنونی منطقه و جهان، تاثیری به‌سزا دارد. جذر واژه‌ی دوستی در کتاب‌های مرجع عربی، از سه حرف «ص»، «د» و «ق» تشکیل شده است که خود ماده‌ی لغوی بسیار غنی و پر محتوایی دارد؛ معانی مهمی از جمله راستی، حقیقت و صمیمیت در آن نهفته است.

وی ادامه داد: در ابیات حافظ، میل به دوستی به تمام معنای آن مشاهده می‌شود. اگر مفهوم دوستی را در آن ابیات بجوییم، در می‌یابیم که او در ابتدای امر، دوستی راستین برای خود است. چراکه غزل در اساس خود، صداست و برگشت صدا. در انتهای هر غزل، نیز امضای حافظ وجود دارد؛ بدین معنا که این ابلاغ پیامی است از فرستنده‌ای به گیرنده‌ای، که شاعر، من، شما و همه‌ی مردم، هستیم. دوستی در غزل حافظ به مفهوم راستی، صداقت به دور از ریا و دروغ و نفاق فقهای زمان اوست. او در ابیات خود ما را به هدف و حقیقتی والا سوق داده است؛ حقیقتی که از درون او بر می‌خیزد و سر به سوی آسمان دارد. در شعر حافظ، ابتکار و زیبایی، با شکوه تجسم می‌یابد.

سفیر تونس، به رویکردهای اجتماعی و سیاسی حافظ اشاره کرد و افزود: حافظ ضمن آمد و شد با مراجع قدرت، ترجیح می‌داد به زندگی با نگاهی عاشقانه بنگرد و نه سیاست‌مدارانه. او با وجود نزدیک بودن به سلاطین، از آن‌ها دور بود، چراکه خود را در زمره‌ی عاشقان می‌دانست و نه اهل سیاست. حافظ، به رغم علاقه‌ی زیاد به شیراز، به بهشت و نعمت‌های آن چشم داشت، چراکه عاشق خداوند بود. از مظاهر صداقت او، می‌توان به عشقش به زبان و شعر اشاره کرد. حافظ، حافظ قرآن بود و به خود و سخنش ایمان داشت، از این روی شعر او بی‌نظیر است.

وی ادامه داد: حافظ را می‌توان مردی درون‌نگر، آینده‌نگر و انسانی تمام معنا دانست؛ این خود بهترین دلیل است بر فراگیر شدن شعر او نزد تمامی مردم. شعر حافظ نه‌ تنها در ایران، که نزد ادبای دیگر کشور‌ها مطرح شده است. او از ستون‌های بلند شعر جهان است. از دیگر خصوصیات شعر حافظ، می‌توان به سادگی آن‌ها اشاره کرد، حال آن‌که واژه‌هایی بسیار غنی در آن‌ها استفاده شده است. هرکدام از غزل‌های خود خود بسان دیوانی منحصر به فرد هستند. بی‌دلیل نیست که هنرمندانی چون بهزاد و فرشچیان سعی در تجسم غزل‌های او داشته‌اند. به درستی همان‌طور که قبانی گفته است: «شعر نقاشی با کلمات است».

دوستی فضیلت‌بنیاد

اصغر دادبه، به گستره‌ی مفاهیم موجود در ادبیات فارسی اشاره و تصریح کرد: وضع ادبی ما به گونه‌ای است که امکان ندارد بسیاری از مفاهیم ادبی و فلسفی را در آن نیابیم. از جمله‌ی آن مفاهیم دوستی است. حتا بسیاری از اشارات در متون ادبی ما هستند، که در متون فلسفی‌مان نیستند. مصادیق و مباحثی که به صورت عینی در شعر ما مطرح شده است، بسیارند، اما نظریه‌پردازی در ابواب مختلف، از سوی غربی‌ها به ویژه یونانی‌ها، صورت گرفته است. این‌که در این حوزه، آثار غربی باقی مانده است، به مثابه‌ی بزرگ‌ترین طالع آنان است. حال آ‌ن‌که مردم ما کار خود را صورت داده‌ا‌ند، اما دریغا که باید برای راه بردن به گفته‌های جدی در حوزه‌های مختلف، جست‌وجوی مفصلی صورت داد. 

وی، یافتن مباحث نظری حول مفهوم دوستی، در متون بومی را، حائز اهمیت دانست و افزود: جهان فلسفه، هیچ‌گاه از مباحث ارسطو بی‌نیاز نمی‌شود. او سه بنیاد برای دوستی در نظر گرفته است: دوستی لذت‌بنیاد، دوستی سودبنیاد، دوستی شخصیت‌بنیاد یا فضیلت‌بنیاد. در نوع سوم، نه سود مطرح است و نه لذت؛ بلکه فضائل صاحب فضیلت برای جلب دوستی کافی است. ارسطو این نوع دوستی را که در برگیرنده‌ی لذت و هم سود است، جامع دانسته است. اگر از این منظر به ابیات حافظ بنگریم چه می‌یابیم؟

دادبه ادامه داد: در آثار ما بیشتر مصادیق دوستی دیده می‌شود و نه مباحث نظری آن. یکی از موارد استثنا در این حوزه، قابوسنامه است که فصلی جامع در این‌باره دارد. توصیه‌های مفصلی در باب چگونگی دوست‌یابی، تعداد دوستان، نگهداری دوست، رابطه‌ی آن و مسائلی از این‌دست در این اثر ارائه شده است. با توجه به این مطالب و اشکال سه‌گانه‌ی ارسطو می‌توان به دیوان حافظ اشاره کرد. به نظر می‌رسد باید دریافت، کجا حافظ مساله‌ی دوستی به مفهوم ارتباط مودت‌آمیز متقابل را مورد توجه قرار داده است..

وی، بر دریافت توامان معنای محبوب این‌جهانی و آن‌جهانی، در مواجه با مفهوم دوستی، به واسطه‌ی زبان شعر تاکید کرد و گفت: در ابیات حافظ،‌گاه می‌توان یک‌سر یکی از آن دو مفهوم را مد نظر قرار داد، که البته مخاطب همواره به سمت آن دیگری سوق پیدا خواهد کرد. با توجه به این نکته، و با وفاداری به سخن ارسطو، تنها آن‌ ابیات خواجه را که در آن‌ها مراد از دوست و یار و محبوب، خداست، می‌توان به عنوان دوستی فضیلت‌بنیاد سراغ گرفت. در دیگر قسمت‌ها که رفیق مراد شده است، می‌توان تئوری‌های دوست‌یابی را دنبال کرد.

خطابه‌هایی لکن به لطف!

حمیدیان، مفهوم دوستی را، با اشاره به لحن خطابی در غزل‌های حافظ تشریح کرد. وی با استناد به بیت «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد»، خاطرنشان کرد: این بیت لحنی خطابی دارد. حافظ، تعبیر درخت دوستی را عینا از سعدی گرفته است. در مصراع اول این بیت، نقش عنصر شکلی، یعنی درخت و در مصراع دوم آن، نهال، در تغییر لحن اندرزوار شاعر بسیار موثر است، به طوری‌که خشکی اندز را تلطیف می‌کند، آن‌قدر که لحن تلخ اندرز در آن دیده نمی‌شود. این عناصر شکلی، شعر را از این روی به آن روی می‌گردانند و بر شعریت آن می‌افزایند. حافظ هم‌واره سعی دارد، زهر لحن خطابی را به مدد شیوه‌های شاعرانه بکاهد.

وی، در خصوص به‌کارگیری لحن خطابی در شعر فارسی گفت: اتخاذ لحن خطابی در ادبیات کهن ما، شهره است و اساسا شعر قدیم ما بر پایه‌ی لحن خطابی استوار است؛ به این معنا که شاعر همیشه در مقام دانای کل، لحن خطابی دارد. به گمان من حافظ می‌کوشد از این لحن دور شود؛ کما این‌که درخت و نهال در این بیت نقشی بیش از یک کلمه‌ی ساده دارند. البته نمی‌توان حافظ را از جریان شعر فارسی و رویکردهای آن منفک دانست، اما او کمتر گرد این لحن می‌رود. خطابی‌ترین لحن حافظ، با این بیت آغاز می‌شود: «ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شودی/ تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟» حافظ اعتقادات خود را صریح نمی‌گوید؛ اما در این شعر، به مدد لحن، برای نخستین بار درس خدا‌شناسی می‌دهد. به گمان من این غزل، خطابی‌ترین، در تمام دیوان او است.

حمیدیان، در انتها عنوان حافظ و دوستی را مستحق انتقاد دانست و تاکید کرد: بیشترین دوستی‌ها در دیوان حافظ، بر پایه‌ی‌‌ همان مهر و یاری عاشقانه و عارفانه تعریف شده است؛ بنابراین وقتی دوستی با معنای رفاقت را موضوع بحث قرار می‌دهیم، باید تمام آن‌ رویکردهای پیشین را کنار بگذاریم. ابیات حافظ که به مساله‌ی رفاقت دلالت دارند، بسیار محدود هستند. به دنبال تصور این‌که، هرآن‌چه درباره‌ی حافظ می‌گوییم، شایستگی ساعت‌ها بحث دارد، این‌دست رویکرد‌ها مطرح می‌شوند.

تفسیر این دو حرف!

سفیر تاجیکستان، با اشاره به کوشش‌های ادبای تاجیک و ایرانی حول مفهوم دوستی، مباحث خود را آغاز کرد. وی گفت: بزرگان علم و ادب فارس و تاجیک کوشش بسیار کرده‌اند تا درباره‌ی مفهوم دوستی و دوست، دستاوردهایی داشته باشند. در این حوزه، مباحث فراوانی، از دوران رودکی تا عصر حاضر فراهم آمده‌اند. می‌توان گفت بحر بی‌کرانی به وجود آمده است که تمام اهل عالم می‌توانند از آن استفاده کنند. به اعتقاد من بلند‌ترین آن‌ها به حافظ تعلق دارد. به نظر می‌رسد‌‌ همان بیت «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد»، می‌تواند سرلوحه‌ی کار تمامی سیاست‌مدران عالم قرار گیرد. اگر پیشرفت و ترقی را توقع داریم، باید این بیت را جامه‌ی عمل بپوشانیم. این سخنان را حافظ تنها برای مردم هم عصر خود نگفته است. گفته‌های حافظ عمری دراز دارند. مخاطبان او هر روز افزوده می‌شوند. حافظ مالامال از مهر، محبت، صداقت، وفاداری، وطن‌پرستی، دین‌داری، آیین داری و خداجویی است. به نظر من تعلیم فراگیر شعر حافظ، با شکوه و حشمت، در حال افزایش است؛ ابیات او، به مثابه دنیایی هستند در دنیایی بزرگ.

وی ادامه داد:  به نظر می‌رسد مفهومی دیگر در همین بیت مست‌تر است؛ هر انسان یک من منفی در وجود خود دارد. کندن نهال دشمنی به آن من منفی اشاره دارد، که باید به جای آن درخت دوستی نشاند. شرف، قدر و منزلت، اعتبار، آبرو، لذت زندگی و ده‌ها چیز دیگر، فقط و فقط از راه دوستی به دست می‌آید. «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا» تصور کنیم، مردم جهان این بیت را سرمشق کار و زندگی خود قرار دهند. کل عالم به تعلیمات حافظ نیازمند است؛ بیش از همه سیاستمداران. 

شکوه شکوه‌ی حافظی!  

محمودی به رویکرد تناقض‌آمیز حافظ در ابیاتش اشاره کرد. او با ارجاع به ابیاتی، مفهوم دوستی نزد حافظ را از این منظر بررسی و تصریح کرد: شاید اگر عنوان دیگری برای این همایش گزینش می‌شد، تصور «حافظ از خداوند به مثابه دوست»، بود. ارتباط این عنوان و عنوان فعلی، در مقام دوست است، که بر اساس آن، گویا من حق گلایه از خداوند را دارا خواهم بود، حال آن‌که در مقامی دیگر چنین اجازه‌ای نخواهم داشت.

«این چه استغناست یا رب، وین چه قادر حکمت است/ کین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست»

محمودی این بیت را برخواند و افزود: حافظ در آن، به صراحت، زبان به شکوه در برابر خداوند گشوده و صفات او را به چالش کشیده است. این سخنان، به قاعده کفرآمیز هستند و از منظر یک زاهد مستوجب تکفیر. حافظ صفات پروردگار را به دقت گزینش کرده و بر آن اساس به چالش کشیده است، با طرح این پرسش: با این همه صفات، این همه زخم برای چیست و از چه روی حتا مجال آه نیست؟

محمودی به بیتی دیگر و رویکرد متناقض شاعر اشاره کرد: «هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست/ ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.» حافظ با این بیت از نظام احسن خداوند دفاع می‌کند. به زبان فلسفی، گویا در فاعلیت فاعل نقصی نیست و ایرادی اگر هست در قابلیت قابل است. باید دریافت این دو بیت چگونه در کنار هم معنا می‌شوند. می‌توان در تشریح این رویکرد استدلال‌هایی فراهم آورد. اول: شاعر در یک بیت طرح شبهه کرده است و در بیت دیگر، پاسخ گفته است. دوم: او طرفین یک دعوا را بدون داوری روایت کرده است. سوم: بیت دوم به مثابه‌ی پوشش بیت اول و فرار از تکفیر آورده شده است. چهارم: ممکن است ترس شاعر از موارد بیرونی نبوده است؛ او به واسطه‌ی ترس آنی از عقوبت، به ناگاه تغییر لحن داده است. پنجم: بیت دوم پس از ویرایش ابیات در ادوار بعدی، و تغییر نظرگاه شاعر، افزوده شده است.

وی، راهکار دیگر را به رندی حافظ نسبت داد و تصریح کرد: او مدام در پی این بوده است که مخاطب خود را به حیرت و اندیشیدن وادارد. راهکاری دیگر نیز مفروض است؛ این‌که حافظ در رویارویی دوستانه با خداوند، به خود این اجازه را داده است که در اعتراض به او زبان به گلایه بگشاید. در مباحث ادبی، گلایه کردن می‌تواند بر سه قسم باشد. اول: گلایه به خدا.

دوم: گلایه از خدا به غیر. سوم: گلایه از خدا به خدا. در ادب فارسی، گلایه از خداوند نادر، اما موجود بوده است. ویژگی نگاه حافظ این است که خداوند را نزدیک می‌بیند و با او شکوه‌اش را مطرح می‌کند. این نگاه هم البته زیاد منحصر به فرد نیست.

محمودی ادامه داد: در ادب زهد، چنین چیزی به شدت نا‌به جا و خطا است، چراکه تصور زاهد از خداوند، سلطان، شاه و ارباب است؛ ارتباط زاهد با خداوند، ارتباط بنده و شاه است و مادامی که این‌گونه است، جای اساعه‌ی ادب و حتا درخواست وجود ندارد. اما در مقام دوستی، اجازه‌ی شکوه وجود دارد، به ویژه ‌این‌که اگر شکوه به غیر برده شود دوست بر نمی‌تابد. بیت اول این شعر این‌گونه است: «زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست/ در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست».







منبع این مقاله : دانشنامه فارس
http://www.fars-encyclopedia.com

آدرس این مطلب :

Fars Encyclopedia ©