تاریخ : دوشنبه، 28 اسفند، 1391


بهاريه و نوروزيه در ادب و فرهنگ ايراني
 
بهار، فصل رويش و شكوفايي است. بهار رستاخيز طبيعت است بهار نوزايي جهان و زيبايي رشك‌آور كوه و دشت و دمن و باغ و راغ. بهار آغاز سال ايراني است و اين همه زيبايي و حكمت، در ذهن و زبان و آثار شاعران ايران، آفرينش‌هاي ماندگاري خلق كرده كه «بهاريه» خوانده مي‌شود. «بهاريه» وصف بهار است و يكي از پربسامدترين سروده‌هاي شعر فارسي از قرن چهارم تاكنون. اگرچه اولين «بهاريه» ماندگار در تاريخ شعر فارسي را قصيده‌اي از رودكي با مطلع:
«آمد بهار خرّم با رنگ و بوي و طيب
با صد هزار نزهت و آرايش عجيب»


مي‌شناسند، اما بهاريه تنها در قصيده محدود نماند و در قالب‌هاي ديگر شعر فارسي از جمله غزل، مثنوي، شعر نيمايي و سپيد نيز خود را در دوران هزار سالة شعر فارسي به رخ مي‌كشد. در قرن چهارم و پنجم در آثار شاعران سبك خراساني وصف طبيعت و زيبايي‌هاي آن، درخشش جاودانه‌اي يافته‌اند. مسمط‌هاي منوچهري، قصايد عنصري و اشعار فرخي نمونه‌هايي ماندگار از آن آثارند. در اين دوران در بسياري از بهاريه‌ها به جشن و آيين باستان نوروز نيز توجه شده است و همزماني نوروز و آغاز بهار به شاعران اين مجال را بخشيده است كه از طبيعت و آيين آن بهره‌ گيرند و پيوند طراوت طبيعت و زايش سال نو و نوروز را در اشعارشان به جشن بنشينند. فردوسي، ناصرخسرو و خيام هر يك به روايت خود بهار و نوروز را روايت كرده‌اند. نظامي در عاشقانه‌هايش و سنايي و عطار در عارفانه‌هايشان بهار را با عشق و عرفان پيوند زده‌اند.
در قرن هفتم مولوي رستاخيز طبيعت را نشانه‌اي از تصرف خداوندگار در كائنات مي‌خواند و پرشور و پرگداز وصف بهار و عشق و وصال مي‌گويد و سعدي چنان به وصف بهار مي‌نشيند كه نوزايي و طرب‌انگيزي گل و گياه و باغ و صحرا در جان انسان شور مي‌انگيزد:
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و ياران به عيش بنشستند
و يا در قصايد خود مي‌سرايد:
بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار
و نيز:
باد بوي سمن آورد و گل و نرگس و بيد
در دكّان به چه رونق بگشايد عطار
و در پيوند بهار و نوروز مي‌سرايد:
عَلَم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشكر سرما ز سرِ ما برخاست
موسم نغمة چنگ است كه در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
و در جايي ديگر سروده است:
كامجويان را ز ناكامي چشيدن چاره نيست
بر زمستان صبر بايد طالب نوروز را
پس از سعدي در شيراز، حافظ با آميزه‌اي از نگاه عاشقانه و عارفانه به بهار و نوروز مي‌پردازد. براي حافظ نيز طبيعت و انسان هر دو بهاري مي‌شوند. او نشاط بهاري را بهانة توبه شكني مي‌شناسد و مي‌سرايد:
به عزم توبه سحر گفتم استخاره كنم
بهار توبه شكن مي‌رسد، چه چاره كنم؟
و در پيوند نوروز و بهار سروده است:
ز كوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مددخواهي چراغ دل برافروزي
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني
به گلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
بهار و نوروز شعر فارسي در اشعار شاعراني كه به سبك هندي و بازگشت ادبي سروده‌اند و نيز شاعران دوران مشروطه و شاعران معاصري چون ملك‌الشعرا بهار، هوشنگ ابتهاج، فريدون مشيري، احمد شاملو، قيصر امين‌پور، منصور اوجي و بسياري ديگر ديده مي‌شود. اگرچه «بهاريه» در تاريخ ادبيات فارسي جايگاه ويژه‌اي دارد، اما «نوروزيه» اطلاق جديدي است به شعرهايي كه در پيوند با آيين جشن نوروز گفته شده است. با توجه به پيوند ناگسسته بهار و نوروز شايد بتوان رويكرد شاعر به طبيعت و وصف زيبايي و تحول شگرف آن «بهاريه» و توصيف سنت‌ها و باورها و تاريخ آيين نوروز را «نوروزيه» خواند.
و بي‌شك يكي از زيباترين توصيف‌هاي «نوروز بهاري» در ديباچه گلستان سعدي آمده است، آن‌جا كه مي‌سرايد: «فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمردي بگسترد و داية امر بهاري را فرموده تا بنات نبات در مهد زمين بپرورد. درختان را به خلعت نوروزي قباي سبز ورق دربرگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربيع، كلاه شكوفه بر سر نهاده».






منبع این مقاله : دانشنامه فارس
http://www.fars-encyclopedia.com

آدرس این مطلب :

Fars Encyclopedia ©