محمدجعفر محلاتی میگوید: امروز اگر از سعدی ترجمههای خوبی از مقوله دوستی برای غرب صورت گیرد، سخنان او به عنوان یک راهگشا، بسیار مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
شانزدهمین نشست از سلسله نشستهای «برخوان سعدی» توسط انجمن فرهنگ و ادب شیراز و با همکاری سازمان اسناد و مرکز کتابخانه ملی مرکز فارس و مرکز سعدیشناسی برگزار شد. در این نشست محمدجعفر محلاتی استاد دانشگاه پرینستون، کلمبیا، گیل و صاحب آثاری چون «جنگ و صلح در ایران و اسلام شیعی» و نیز «دوستی به مثابه جهانبینی» پیرامون دوستیپژوهی از دیدگاه سعدی به سخنرانی پرداخت.
این مدرس و محقق ضمن بیان این نکته که شیراز پایتخت صلح جهان اسلام است گفت: این سخن مستند است و مستندات مهمی چون وجود سعدی در شیراز دارد. او یکی از متعالیترین صلحپژوهان ایران، زبان فارسی و جهان اسلام است و در متعالیترین بخش صلحپژوهی که همانا دوستیپژوهه است، دستی گسترده و توانمند دارد.
او در ادامه افزود: سعدی را میتوان از زوایای مختلف دید، میتوان او را از قرن هفتم در میان هیاهوی حمله مغول دید. فصلی که به دلیل این حملات، مردم درونگرا شدند و درواقع فصل شکوفایی عرفان شد. مولوی و ابنعربی هم محصول این دورانند.
این پژوهشگر افزود: اما امروز برآنم تا سعدی را از منظر جهان معاصر نگاه کنم، سعدی را از قاب وجودی خود از قرن هفتم بیرون آورده و در دنیای معاصر به او نگاه کنیم و دریابیم که سعدی برای ما در دنیای معاصر چه معنایی میدهد. برای این منظور از دریچه سه قاب به او مینگریم؛ قاب تاریخی؛ و اینکه ما در چه تاریخی زندگی میکنیم؛ دوم قاب تمدنی است و اینکه ما در کجای تمدن ایستادهایم و سوم قاب فلسفی است؛ یعنی وضعیت فلسفه معاصر چیست و سعدی در این قاب چه معنایی میدهد.
او در ادامه افزود: سعدی به گونه پلی تمدنی درآمد تا گسست حمله مغول، نظام فکری و اندیشگانی و سیاسی ایرانیان را نتواند از بین ببرد. در قاب تاریخی نکته مهم این است که ما در پایان سال 2018 در پایان یک قرنی هستیم که ابتدای آن جنگ جهانی آغاز شد، بنابراین با خاطره یکی از خشنترین جنگهای بشری این قرن را آغاز نمودهایم و حالا هم به نقطهای رسیدهایم که جهانمان گرفتار انواع جنگهاست اما مهمتر از آن هجوم یک انزواگرایی در وضعیت روابط اجتماعی در کل جهان است که ما اینک گرفتار آنیم.
این محقق در ادامه ضمن ارائه آماری از وضعیت نابسامان جهان به جهت جنگ و بحران هویت فرهنگی اروپا و بحران اقتصادی اروپا، به تبیین برخی از نظامهای سیاسی اروپا پرداخت و گفت این بحرانها در اروپا منجر به انزواگرایی شده چنانکه مهمترین شاخص این امر تأسیس وزارت امور تنهایی در انگلستان است.
او در ادامه گفت: از جنگ جهانی نخست تا به امروز ما میان دو پارادایم گرفتار هستیم، خصومت و انزوا وتنهایی! در این میان تنها صلح و دوستی ضد این مورد است.
اما در مورد قاب دوم؛ در این خصوص باید گفت که کل تاریخ تمدن و فلسفه غرب به پنج دوره تقسیم شده، دوره اول دوره هلنی است از 527 قبل از میلاد تا 303، سال درگذشت اسکندر که در این دوران اکثر فلاسفه بزرگ یونانی ظهور میکنند. در این دوران پارادایم خوشبختی برای مردمان دوستی است و بنابراین عجیب نیست که در اخلاق نیکوماخوس، دو فصل به دوستی اختصاص یافته و یک فصل به عدالت. دوره دوم دوران هلنستیک یا شبه هلنی است، دورانی که حدود 600 سال به طول میانجامد و تحت تأثیر جهانگشایی اسکندر هست و شوکی به تمدنها وارد میشود و آن موجب درونگرایی جامعه میشود درست مثل حمله مغول و ظهور عرفان در ایران. در این دوران دوستی به عنوان یک پارادایم مهم خوشبختی مطرح است. دوره سوم دوران قرن میانه است از قرن پنجم تا پانزدهم میلادی، در این دوران مسیحیت ظهور کرده، اوج میگیرد و یک فضای متابعت از پاپ ایجاد میشود. در این دوران پارادایمهای اصلی اطاعت از مفاهیم اقتداری کلیسایی و عشق الهی به جای عشق انسانی است. بنابراین در این دوران مولفه خوشبختی، دوستی نیست.
محلاتی در ادامه سخنان خود گفت: در دوره چهارم با دوران مدرن و ظهور فلاسفه روبهروییم و اقتدار نهضت پروتستان، یعنی شکسته شدن اقتدار نظام پاپ. بنابراین متابعت از کلیسا جای خود را به درونگرایی فردی میدهد. این نهضت علاقه ویژهای به دوستی ندارد و محبت را امری عام و کلی بر میشمارد. در این دوران تمرکز بر روی آزادی است نه دوستی. در دوران پنجم که دوران معاصر است از 1945 تا امروز؛ انواع فلاسفه سخنان تازهای میزنند؛ پارادایمهای این دوران خودمختاری، انفراد و چالش نخبگی است اما از دوستی هم خبری نیست. در نتیجه، در سه دوره از تعریف تمدن غرب، دوستی از پارادایم خوشبختی خارج میماند.
این مؤلف در ادامه سخنان خود گفت: اگر بخواهیم سعدی را در این قاب قرار دهیم، میبینیم که سعدی سخنانی را دارد غیر از آنچه که در دوران میانه، مدرن و معاصر به عنوان پارادایمهای خوشبختی مطرح شدهاند. جای سعدی در سه دوره مهم از تمدن غرب خالی است؛ اما در این دوران نزدیک به ما، اقبالی به سعدی صورت گرفته و گویی که در غرب سعدی دوباره دارد کشف میشود. به گونهای که امروز اگر از سعدی ترجمههای خوبی از مقوله دوستی برای غرب صورت گیرد، سخنان او به عنوان یک راهگشا، بسیار مورد استقبال قرار خواهند گرفت. تمدنهای غرب در جستجوی سعدی هستند.
او افزود که در قاب سوم یعنی فلسفه؛ بنابر گفته الکساندر باهاماس، در انواع متون همچون ادبیات نقاشی، سینما و ... دوستی موضوع این متون نیست، اما تمدن غرب ناچار است که دوستی را باز گرداند. تاد می فیلسوف اقتصاددان نیز بر آن است که انسانها تبدیل به موجوداتی مصرف کننده شده و هویت ارتباطی خود را از دست دادهاند و آنچه که میتواند چرخ چرخه اقتصاد نئوریبرال را بشکند، دوستی است. بنابراین در این عرصه نیز سعدی و اندیشه دوستی او را دعوت میکنند تا به چرخه تمدنی غرب وارد شود و دوستی را به عنوان یک پارادایم خوشبختی برای تمدن غرب تعریف کند.
|