مجید اسکندری میگوید: خودستایی سعدی از دیگر شاعران متفاوت است، چرا که همگام با تواضع و اوج هنرنمایی است؛ در خودستایی سعدی نوعی معرفتشناسی نهفته است
یازدهمین نشست از سلسله نشستهای «بر خوان سعدی» توسط «انجمن فرهنگ و ادب شیراز» و با همکاری سازمان اسناد و کتابخانه ملی مرکز فارس و مرکز سعدیشناسی در «سرای سخن» سازمان اسناد و کتابخانه ملی مرکز فارس برگزار شد.
در این نشست مجید اسکندری، استاد دانشگاه، ادیب و سعدیپژوه با موضوع «ستایش سعدی از خود» به سخنرانی پرداخت و در بخشی از سخنان خود گفت: خودستایی سعدی از دیگر شاعران متفاوت است، چرا که همگام با تواضع و اوج هنرنمایی است؛ در خودستایی سعدی نوعی معرفتشناسی نهفته است آنچه که در خودستایی دیگر شاعران بلندآوازه همچون خاقانی روی نمیدهد! سعدی آنجا که میگوید: مرا طبع از این نوع خواهان نبود/ سر مدحت پادشاهان نبود/ مگر نظم کردم به نام فلان/ مگر باز گویند صاحبدلان/ که سعدی که گوی بلاغت ربود/ در ایام بوبکربن سعد بود/ هم از بخت فرخنده فرجام توست/ که تاریخ سعدی به دوران توست/ سزد گر به دورش بنازم چنان/ که سید به دوران نوشیروان؛ سعدی ممدوح خود را به انوشیروان مانند کرده و خود را به پیامبر(ص)؛ آشکار است که سعدی با معرفتی آشکار، خود را والاتر از ممدوح دانسته یا آنجا که میگوید: هر متاعی ز معدنی خیزد/ شکر از مصر و سعدی از شیراز؛ خودستایی او همگام با تواضع و تدبر و دیگرخواهی و معرفت است و به همین دلیل است که بر او خرده نمیگیرم؛
و یا در: شیرینی دختران طبعت/ شور از متمیزان برآورد/ شاید که کند به زنده در گور/ در عهد تو هر که دختر آورد/ سعدی دل روشنت صدفوار/ هر قطره که خورد گوهر آورد؛ سعدی؛ شعرش را برتر از دیگران دانسته است. این امر در تاریخ به ثبت رسیده است یا: ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصبالجیب حدیثش که همچون شکر میخورند و رقعه منشآتش که چون کاغذ زر میبرند، بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد؛ در ادامه این سخن اگرچه در ابتدا خودستایی نموده، اما در نهایت بذل توجه خداوند جهان و ممدوح خود را موجب این شهرت و اقبال میداند.
وی در ادامه افزود: در حکایت جامع کاشغر نیز چنین است؛ در زمان خود مشهور است؛ مردم همه دانند که در نامه سعدی/ مشکیست که در کلبه عطار نباشد، باز هم چنین است: حبذا همت سعدی و سخن گفتن او/ که ز معشوق به ممدوح نمیپردازد. یا در بیت: بازان شاه را حسد آيد بدين شكار/ كآن شاهباز را دل سعدى نشيمن است؛ بازان دست پادشاه به سعدی حسادت میکنند. و در: دُرَر است لفظ سعدى ز فراز بحر معنى/چه كند به دامنى دُر كه به دوست برنريزد؟؛ سخن خود را به در تشبیه کرد، اما آن را به دوست تقدیم کرد یعنی در گام اول به تبیین جایگاه والای خود میپردازد، اما از آن پس آن جایگاه را پیشکش دوست و محبوب میکند و به همین دلیل است که سخن سعدی ارزشمند است.
وی در انتهای سخنان خود گفت: سعدی شیرینسخن در راه عشق/ از لبش بوسی گدایی میکنند بدان معناست که شیرینی سخن سعدی به واسطه بوسه معشوق است؛ چنان که مشاهده میشود باز هم در خودستایی سعدی، مقام والای معشوق وصف میشود؛ یعنی سخنستایی، سعدیستایی و معشوقستایی توامان است.
اسکندری در ادامه به بحث و بررسی دیگر ابیاتی از سعدی با این مضمون پرداخت و عنوان کرد: سعدی قصیدهای دارد که: سعدی اینک به قدم رفت و به سرباز آمد/ مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد؛ او خود را در این قصیده مفتی ملت اصحاب نظری میداند که مصلحتاندیش و خودبین نیست و آنچه را که فتوا میدهد دیگرخواهانه است؛ فتوای او فتوای عاشقانه است. سعدی در این قصیده با هنرنمایی و شیرینسخنی بسیار، باز هم به خودستایی چند وجهی توام با تواضع پرداخته است.
|