به اعتقاد مدیر مرکز سعدیشناسی، شیخ اجل به رستگاري انسان ميانديشد؛ در اين راستا دقيقهاي را فرو نميگذارد و ما امروز بخشي از تمدن و فرهنگ خويش را وامدار انديشه اوييم.
متن کامل سخنرانی کوروش کمالی سروستانی، در مراسم شب سعدی، ویژه نوزدهمین یادروز شیخ اجل که در شیراز و در جوار آرامگاه او برگزار شد را در ادامه می خوانید:
به نام خـداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
منّت خدای را عزّ و جل که دیگر بار ما را یارای آن داد تا در اردیبهشت ماه دلانگیز دیگری با حضور سعدی پژوهان، سعدی دوستان، استادان، مدیران و سرآواران ارزنده این سرزمین در بارگاه پر شکوه سعدی ، از سر ارادت گرد آییم و با یاران همراه خوشه چین خرمن شیخ باشیم. بدین قرار مقدم همه شما بزرگواران را گرامی داشته و خوشامد ویژه خود را به جناب حضرت آیت اله ایمانی امام جمعه محترم شیراز، جناب آقای مهندس افشانی استاندار فرهیخته فارس و جناب آقای دکتر نوبخت، رییس محترم سازمان مدیریت و برنامهریزی تقدیم میدارم.
همچنین از همراهی و همدلی اعضای ستاد برگزاری مراسم یادروز سعدی : استانداری فارس، سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان فارس، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان میراث فرهنگی ، گردشگری و صنایع دستی، اداره کل آموزش و پرورش فارس، صدا و سیمای مرکز فارس، شهرداری شیراز، مرکز اسناد و کتابخانه ملی، بنیاد فارس شناسی سپاسگزارم که با تلاشها خود ، ما را مفتخر ساختند تا در تقارنِ مبارک شبِ پاسداشت سعدی و شب میلاد نور؛ میلاد مولای متقیان امیرالمومنین (ع) در بارگاه شیخ بزرگ، سعدی شیراز، در سایهسار شما سعدی دوستان فرهیخته گردآییم و مُفاخرانه میلاد «دیباچه مروت و سلطان معرفت» را که سعدی در مدحش او را «شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود» و « كرم پيشة شاه مردان » میخواند، تبریک و تهنیت گوییم و به تکریم سعدی شیرازی بپردازیم که در درونمایه اندیشه خود، سیره والای امیر مومنان را سرلوحه داشت.
شاعری که او را به واسطة هنر بيبديلش «ملك المتكلمين»، « پادشاه ملك سخن» ، « رب النوع ادب پارسي» ميخوانند ؛ اعجازش را در كلام ميستايند و آفرينشش را در خلق معاني به ثنا مينشينند، حظّ نفس را و لذت متن را در مصاحبت با كلامش به غايت مييابند و سلطان يگانة مُلك سخنش ميخوانند و «اين قولي است كه جملگي برآنند».
همو که صافي آبگينة كلامش، رواني چشمهساران را مانَد و جان بخشي معانياش، تكريم بسيار را شايد. و ما دلخوشان کلامش، اگرچه در بحر مكاشفتش مستغرقيم، حالي كه از اين معاملت به در آييم، به قدر وسع خويش و نه به بلنداي نام شيخ، از بحر معانیاش، خوشه برچينيم.
شاعر بلندآوازهای که با زبانش و با ذهنش در ساحت جهانیِ زیستنگاه ما تصرف نموده است؛ کلامش و بیانش با آرمان و مطلوبهای ما نسبتی دارد و اگر جز این میبود؛ ما را چگونه یارای آن بود که در عصر غربت و بیهمیاری؛ در این کره خاکی سکنی گزینیم و در خلوت و جلوت خود؛ به شاعرانگی زندگی کنیم؛ که بیشک اگر چون اویی نبود؛ ماهیت و ذات زیستن ما، از لونی دیگر میبود؛ و مگر جز در مقام خوشهچینیاش ما را یارای آن بود که بخردانه و همدلانه بیاموزیم که:
بس بگرديد و بگردد روزگار
دل به دنيا در نبندد هوشيار
اى كه دستت مىرسد، كارى بكن
پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار
اين همه، هيچ است چون مىبگذرد
تخت و بخت و امر و نهى و گير و دار
نام نيكو گر بماند ز آدمى
بِه كز او ماند سراى زرنگار
و یا:
طريقت به جز خدمت خلق نيست
به تسبيح و سجاده و دلق نيست
و نیز:
گر راست سخن گويى و دربند بمانى
بِهْ زان كه دروغت دهد از بند رهايى
و سرانجام آنکه:
سخن بیرون مگوی از عشق سعدی
سخن عشق است و دیگر قال و قیل است
از این روست که در ميان مردمان، كلامش، همانند كلام رسول مِهري است كه چيزي جز نيك سرانجامي آدميان و نيك زيستي آنان نميخواهد. او به رستگاري انسان ميانديشد و در اين راستا دقيقهاي را فرو نميگذارد. ما امروز بخشي از تمدن و فرهنگ خويش را وامدار انديشة اوييم كه با جهانبيني ژرف خويش و تكيه بر ديدهها و شنيدهها و يافتههايش، فرهنگ اين سرزمين را به سهم خود متحول ساخته و تعالي بخشيده است؛ به گونهاي كه هم امروز نيز ما به يافتهها و ديدگاههاي سعدي نيازمنديم. و این همه را به فراخنای عمرِ خویش، چونان شریطهای نِژاده ، بر گوش هوش بنیوشانیم و در ملکوت ذهن به تکرار بنشانیم و مگر جز این است که در این زمانة استیلای بیهمدلی و گمگشتگی ؛ خویش را دستاویزی میجوییم تا فارغ از غوغای باطلسالاری؛ بیبیم از گردابهای هائل ، در ساحت افقِ امنِ حقیقت، دمی بیاساییم؟
و چه دلپسند است که همچنان هراس از تاریکی و وحشت از زندانِ شب؛ فضیلت زمانة ماست؛ فضیلتی که در پرتواش، جویان نور و روشنایی و بخردانگی هستیم؛ آنچه که در سایهسارِ اندیشة خردمندانی چون سعدی میتوانیم فراچنگ آوریم تا به گونهای بایسته، از چنگال جهل و نادانی رهایی یابیم. اگر انسان امروز در پی رستگاری خویش است، باید حقیقت زمان را دریابد؛ نسبت بُعد ما به حقیقت؛ نسبت نزدیکی و همجواری ما به غایت اندوه، دلتنگی و سرگشتگی خواهد بود؛ و اگر زمانة ما زمانه دریافت این امر ناگزیر است؛ هنگامۀ بازگشت به اصل خویش فرا رسیده است؛ اصلی که با بازگشت، پیوند و انس با ریشههای فرهنگی بازخواهیمش شناخت؛ هنگامة بازگشت، پیوند و انس با حکیمانی چون سعدی سترگ.
|