کوروش کمالی سروستانی/ *در هماره تاریخ و در گذر از کوی خوشنامی هنرمندان، آلالههای خوشتراش و صیقلخورده آثار هنری، نخستین شمیم سحرگاهی است که گونههای غبار گرفتهمان را در عبور از زمان و نشیبهایش، با خنکای نیلی آسمانی مینوازد و تار و پود خستهمان را دستخوش طعم گس زندگی و شور دوباره روییدن میکند؛ چونان آب زلالی که پیادگان تشنۀ وادی را، راحت جان می آفریند.
چه بسیار آثاری که در حریر رنگ رنگ خلاقیت شاعران ما را وامدار هنرهایی مینماید که تکریم و تعظیممان را برمیانگیزد. به خلوت سرایشان که پا مینهی، جز ملکوت کلمات نمییابی و هر آنچه را که مییابی، گویی سوسوی فانوسی است غریب که غریقان بیطلوع را خورشید شب افروز مینمایداز آن پس تردیدی نمیماند كه شاعران اعجاز هنر را میشناسند و چنین است که وجودشان را شور و غوغایی فرا میگیرد تا صادقانه و خاضعانه از ظرافت این هنرها با ما سخن گویند و آن را از پستوی گمنامی به پهنة نامآوری بیرون آورند و چنین است که نام آشنای یدالله طارمی ما را به صمیمیت سیالی فرا میخواند که از طراوت روحش برمیخیزد؛ نبض نگاهش با شعر درآمیخته است. تار و پود شعر را میشناسد و در شاعرانگیهایش آن را به تجلی میگذارد. اهل قلم است و سالهاست که بر صحیفه ماندگار زندگانیاش، نقش شعر می زند. فراز و فرودهای بسیاری را پسِ پُشت نهاده است، اما قامت استوارش از نستوهی او حکایت دارد. نبض سبز زندگی در او جاری است؛ گویی ملكوت كلمات، خشت خشت زندگياش را مي سازد تا از اين همه شعلهاي افروزد در پيش روي جويندگان
عطر کوچه پس کوچههای نسترن نشان عشق در عاشقانههای شیرازیاش به مشام جان میرسد؛ ساده و صمیمی بیآنکه تکلفی در کلام داشته باشد؛ چونان رودی جاری و زلال به سخن مینشیند. رنگ و روی کلامش ریشه در تبار و نژاد اصیل این سرزمین دارد؛ در پارهای از کلامش؛ کولهبار چندینساله غزل عاشقانه زبان فارسی را به تجلی میگذارد و در غزلهای عاشقانهاش با به تصویر کشیدن «بانوی عشق» زلال مهر را و بلندای عشق را به تصویر میکشد؛
مرا دو چشم تو در تاب میبرد بانو
نگاه کن که مرا آب میبرد بانو
در آن دو چشم سیاهت اگر نگاه کنم
شب سیاه مرا به خواب می برد بانو
)طارمی،1391: 8)
گویی عاشقانههای خیالانگیزش برخاسته از طبعی روان در قالبی نو و کهن، واگوایههای درونی خلوتنشینی است که با خامۀ قلم بر سر انگشتان مرمرین سپیدجامۀ اوراق، نقش بسته است تا «مجلسآرایی کند، آذین ببندد، گل بریزد» بر مشام جان شیدایان دهرش.
پس از انقلاب مشروطه و پدیداری انواع شعر نو؛ غزل معاصر فارس در سه گونه سنتی، نیمه سنتی و نو به ادامه روند از پیش شناخته شدۀ خود در تاریخ ادبیات این سرزمین ادامه یافت و در هر سه عرصه، شاعران توانمندی به سرایش و پیشبرد این روند پرداختند که برخی سهمی مؤثر در پدیداری غزل امروز نیز داشتهاند؛ غزلهای عاشقانه یدالله طارمی نیز در روند پویایی خود در عرصه غزل سنتی از این موهبت برخوردار است.
اگرچه شیوه ذهنی بسیاری از غزلهایش همانند غزلهای سنتی است، اما شیوه سادۀ بیانی او در اشعار، نزدیک شدن کلام و تخیل او به زبان و ذهن مردم روزگار، بهرهمندی از صور خیال و جزیی نگری و فردگرایی در عرصه غزلپردازی از ویژگیهای شعری اوست. او میکوشد تا از باقی ماندن در زبان کهنه شاعران گذشته بپرهیزد و خود را در فضایی نوین با خلق تصاویری ملموستر به صحنه ماجرا کشد:
اتفاق افتد اگر دیدار دیگر با منش
دستهای آزمندم سخت گیرد دامنش
اشک را با خون دل ترکیب آتشزا کنم
تا نماید رخنه در آن قلب همچون آهنش
باز تا یاد آورم دوران شور و سرخوشی
اندر آغوشش بگیرم تنگ چون پیراهنش
غنچههای بوسه را افشان کنم چون برگ گل
در میان خندهزار چهرۀ چون گلشنش
سخت خواهم تا عنانِ سرگرانی بگسلد
دور سازد از دل و جان شیوۀ اهریمنش
وای اگر از این تمنا سر بپیچد، بیدرنگ
فاش سازم آن سر و سری که بودی با منش
)طارمی،1391: 43)
چنانکه پیداست؛ مضمون این غزل، چونان مضامین عاشقانه غزلهای سنتی است، اما واژهها و تصاویر و شیوه پرداخت آنها، از زبان غزل سنتی فاصله گرفته به زبان شعر امروزی نزدیکتر شده است؛ اگرچه ابیات از استقلال معنایی برخوردارند، اما ارتباط عمودی میان ابیات همچنان برقرار است. لحن شعر و کلام شاعر ثابت میماند و تصاویر تداعیکننده مفاهیمی کلاسیک و برخاسته از ذهنی بیتکلف است که در بخشی، تجربههای فردی خویش را و در بخشی دیگر آمال و آرزوهای شاعرانه خویش را با مخاطب در میان میگذارد. زبان ساده و گویای او به دور از هرگونه پیچیدگی کلامی و شاعری، ذهن مخاطب را به سهولت متوجه تجربههای دستیافتنی ذهنی او، دغدغهها و آمالش میسازد. او همچنان در قالب آرزوهایش؛ در واگویههای تنهایی؛ فرصتهای خیالانگیز زندگی را به تصویر میکشد و مخاطب را به فراسوی گسترهای راه مینماید که اجزای ساده و صمیمی آن؛ طرز پیوند میان انسان و جهان را امکانپذیر میسازد.
تصرف ذهنی او در عناصر عاطفی انسان و بسط آن به دنیای فردی خویش؛ حاصل نوعی بیداری و آگاهی ذهنی شاعر از آرزوهای دستنیافته و خیالانگیز اوست:
صیاد در میان قفس گل نهاده است
داغی دوباره بر دل بلبل نهاده است
حسرت جوانه میزند از شاخ آرزو
این باغ غصه رو به تکامل نهاده است
)طارمی،1391: (40
با این همه تلاءلوء امید در جایجای نگاشتههایش مجال بروز مییابد؛ گویی هجوم ناملایم حوادث روزگار را با تخیل توانمند خویش با فرجامی خوش روبهرو میسازد ؛ این همه برخاسته از بار عاطفی ذهن شاعر است:
چه اتفاق عجیبی که یار میخندد
به روی من به خدا روزگار میخندد
ز یک تبسم شیرین ز یک نگاه به مهر
کویر تف زاده چون لالهزار میخندد
درون سینه اندوهبار من غم هم
به وجد آمده و بیقرار میخندد
)طارمی،1391: 78)
آنچه برآیند غزل اوست روایتهایی عاشقانه است به زبان ساده و بیتکلف که بیش از آنچه عناصر تخیل و صور خیال، ارتباط با متن و لذت آن را در خواننده پدیدار شود؛ تنگاتنگی ارتباط کلامی و دلنشینی زلالی سخن مخاطب را درمیرباید. به دیگر بیان ، او میکوشد تا تجربههای عاطفی خویش را با تصویرآفرینیهایی ساده و صمیمی در قالب غزل با مخاطب در میان بگذارد.
اما رویکرد دیگر او به شعر که شاید بیش از اشعار عاشقانهاش اشتهار داشته و او را در این عرصه نامبردار ساخته است؛ رویکرد به شعر در قالب گویش شیرازی است که از سویی به دلبستگی خود به گویش اصیل و تاریخمند این سرزمین پایبند و دلبسته است و از دیگر سوی به دلدادگی و دلستانی عاشقانه در قالب زبانی طنزآمیز و گاه در کلامی برخاسته از نی گداخته جان میپردازد.
شمول و گستره این نگاه ساده و صمیمی مسایل گوناگون اجتماعی و فردی را دربرمیگیرد و ذهن شاعر را به خود مشغول میدارد؛ آنچنانکه سه دفتر شعر او را – نسیم دلگشا، شمیم نسترن و بهار نارنج- به خود اختصاص میدهد. این اشعار چنان تاثیرگذارند که برخی از آنها نیز همراه با موسیقی های محلی خوانده و عرضه می شوند:
گف دیدی که چکار کِردم
هی حقه سوار کِردم
دلش خوب شکار کِردم
گفتم هُنُنُی کِردی
گف مِی عامو آسون بود
بدجوری هِراسون بود
من کَلَک سوار کِردم
گفتم هُنُنُی کِردی
)طارمی، 1378: 99)
استفاده از واژگان صمیمی و کنایی، چندپهلویی بودن، روحیۀ طنز و خوشباشی و عاشقانگی و جوانپسندی از ویژگیهای شعرهای شیرازی یدالله طارمی است که در بیشتر اشعار دیده میشود. همچنین واژهها و عناصر تاریخی و تصویری بومی نیز در آنها به فراوانی یافت میشود.
آنچه که شعر او را دلپسند و خواندنی ساخته، بیتکلفی، صداقت و روانی کلامی است که با صمیمیتی شاعرانه آن را با ما در میان میگذارد. گویی گفتمانی است آشکارا که گاه طربناک است و وجدبرانگیز و گاه دردناک و تامل برانگیز.
از این روی ، کارنامه پربار استاد طارمی افتخاری است برای او و همه فرهنگوران ایران زمین. ما نیز به این گنجینه دوستداشتنی و تکرارنشدنی، مدیونیم و دیرپایی و پویایی اش را آرزومند!
منابع:
1. طارمی، یدالله (1391) بانوی عشق،تهران: انتشارات راشین.
2. طارمی، یدالله(1388) شمیم نسترن، شیراز: انتشارات نوید.
3. طارمی، یدالله(1378) نسیم دلگشا، شیراز: انتشارات نوید.
………………….
· متن کامل سخنرانی در بزرگداشت یدالله طارمی شاعر فولکلور از سری برنامههای شبهای «هنر و ادبیات» با عنوان «فخر فارس»
|