سـنّت عشق ســعديا، ترك نمىدهى؟ بلى
كى ز دلم به در رود، خوى سرشته در گِلم
سنت و نوآوری در ادبيات نيز همانند ديگر علوم، نقشي تعيين كننده در عرصه پيدايش آثار كلاسيك و مدرن ايفا ميكند چنانكه ماهیت ماندگار و فرازمان شاهکارهای ادبی، ریشه در همین پویش مهم، یعنی پديداري آثاري نوطراز بر پايه و شالوده سنت دارد. سنت متضمن آثار بزرگ و ماندگار هنری است و به واسطه آن یک اثر هنری از مقبولیت عمومي برخوردار می شود. هیچ شاهکار ادبی و نوینی، جز بر مبناي سنتی بزرگ و ریشه دار، نمی تواند استوار ماند و دوام یابد. این امر در پهنه ادب فارسی ، امری مسلم و انكار ناشدني است.
تجربه ایران و ملل بزرگ جهان نشان میدهد که سنت و نوآوری دو جنبه استمرار فرهنگ یک قوم یا ملت است؛ برای آنکه سنت استمرار یابد، باید به مدد نوآوری، متحول شود و نوآوری تنها با عطف به یک سنت مفهوم مییابد. نوآوری بیسنت و سنت نامتحول، فاقد عینیت تاریخی و اجتماعی است. از همین روست که شاعران نامی و ماندگار در طول تاریخ در آثار خود، به مضامین سنتی اهمیت و اساس کار خود را بر بازنگری هویت تاریخی قرار داده ، درآثار خود به دفاع از سنت پرداخته و اتهام ایستایی و واپس ماندگی را از چهره آن پیراسته اند. آنان سنت را زنده و پویا و هماهنگ با حرکت پوياي دوران خود دانسته و بیتوجهی بدان را ناممکن میدانند .
در حقیقت آنان با بهرهمندي از برآیند جریان ادبی گذشتگان ، شاهکارهای دوران خود را خلق میکنند. بنابراین سنت به منزله واسطه زبانی، فرهنگی و معنوی اقوام تلقی می شود و توانمندی و انسجام اثر ادبی تا حد زیادی بدان وابسته است . اگر چه در هر نوآوری و بدعتی باید از سنت فراتر رفت ، اما این فراتر رفتن با نفی سنت تفاوت دارد. شاعران بزرگ و نامی این سرزمین همچون سعدی، هم بر سنت دیرپا و غنی گذشتگان استوارند و هم خود سنت آفرین می شوند. گاه نیز در این میان برخی از این شاعران به جهت غنای فرهنگی و اندیشگانی خود نیز فراتر از دوران خود، به خلق آثاری دست ميزنند که امروزه از آن با عنوان نوآوری اندیشگانی شاعر یاد می کنیم. این نوپردازی در درونمايه، زبان و بيان در همه آثار سعدي به ویژه در گلستان به وضوح قابل دریافت است.
سعدي به سنتهای ادبی پای بند است و تاثیر آثار گذشتگان را در آثار وی به روشنی می توان یافت. سنتهایی که هویت فکری و فرهنگی ایرانی ـ اسلامی داشته در آثار سعدی متجلی است.
او اصل ساده نویسی را که یکی از ارکان رمان عصر تجدد بود، در نثر خویش به کار گرفت و ایجاز را که یکی دیگر از این ارکان بود، به یکی از بارزترین ویژگی های سبک روایی خويش بدل کرد. این سبک روایی به ویژه در گلستان سعدی چنان مورد توجه قرار گرفت که آن را به نوعی همان قصار گویی در غرب میدانند؛ چنانکه بعدها آثار پاسکال و نیچه در این امر سرآمد شدند.
آشنایی زدایی نیز از دیگر ویژگی های نو آوری در آثار اوست. شگرد هنري سعدی در ساختار آثارش، موجب پديداري اشعاري ناب در تلفيق با انديشههاي ظريف و حكيمانه شده است؛ از همين روست كه حتي اگر عبارتي، واژهاي و كلامي را پيش از اين بارها شنيده باشيم، اما در سخن ناب او، اين عبارت و كلام، تازه و نو مينمايد .
همچنین زبان سهل و ممتنع، روانی و سادگی کلام، بهرهمندی از ایجاز به ویژه در پرداخت حکایتها که امروزه در داستانهای کوتاه و مینی مال اساس کار است، نزدیکی زبان شعر و نثر او به زبان قابل درک عموم مردمان، نزدیک ساختن شعر به نثر و نمایش نیز از مقوله های نوآوری در آثار سعدی است. شايد به همين خاطر است كه منتقد نكته داني بر اين باور پاي ميفشرد كه « گلستان سعدي پر از داستانهايي است كه نمونه زيباترين داستانهاي كوتاه دنياست.»
به یاد داشته باشیم که " سده ها پیش از پیدایش زبانی ملی در اروپا، ایرانیان از هویتی محکم و خود بنیاد بر شالوده زبان فارسی برخوردار بودند و سعدی سهمی بی بدیل در حفظ و حراست این هویت و شالوده آن داشت". ( میلانی: 83.)
به ديگر سخن، اگر فردوسي زبان فارسي را چون دژ مستحكمي براي دفاع از هويت ملي ايران پي ريخت، سعدي نقشي اساسي در حراست از اين دژ و استحكام و استغناي آن براي مواجهه با موج تازهاي از مخاطرات بازي كرد و موجب شد تا زبان فارسي در عصر جديد نيز ملاط پر انعطاف ، اما ديرپاي هويت ملي ايران بماند. بنابراین بر ماست که سعدی اين شاعر زبان آفرین را نه طنین تاریخ و زبان آن روزگاران که معمار زبان امروزمان بدانیم. ( ← سعدی، ضیا موحد.)
« هر نوآوري سبكي از جمله بدايع و بدعتهاي سعدي، با نوآوري فكري ملازمند». بيش و كم همزمان با سعدي، «دانته» شاعر بزرگ ايتاليا بر ضرورت استفاده ادبي از زبان روزمره مردم تاكيد ميكند. حدود سيصد سال پس از سعدي ، سروانتس خالق دن كيشوت نه تنها ذهن و زبان عوام را ملاط كار خود قرار داد، بلكه خويش را هم با نام واقعي خود وارد روايت كرد و بدين سان رمان جديد را آفريد. دويست سال بعد از روزگار سعدي مونتني فرانسوي نخستين مقاله خود را به قلم آورد. طرفه آنكه در اين سو، سالها پيش، به گونهاي متفاوت سعدي در گلستان خود همه اين ويژگيها را خلق كرده بود. "سیاق و ساخت اندیشه و زبان سعدی از بسیاری جهات همسو و همساز تجدد در اروپا بود و در آن لحظه تاریخی، او به هیچ روی از آن دسته از اهل فکر و قلم اروپا که پیشتازان تجدد بودند، عقب نبود. برعکس، در بسیاری موارد، سعدی زودتر از نویسندگان غربی به اصول راهگشای تجدد دست یافت و آن اصول را در آثار خویش به کار بست". (میلانی : 81). و به همين دليل بود كه پس از ترجمه گلستان در قرن هفدهم ميلادي، شاعران و روشنفكران تجدد طلب غرب سعدي را همكيش و هم سلك خود يافتند و از هوگو تا ديدرو همه نه تنها از او متاثر شدند، كه هر كدام در ستايشش مقالهاي نوشتند.
سعدي در آثار خويش به عنوان «نوآوري» نمود مييابد كه در انديشه تعالي فرهنگ جامعة خويش است. «نوآوري» كه براساس تعابير گوناگون از چار چوبهاي سنتي در هر زمينه فراتر ميرود، در صدد ايجاد ارزشهاي نوين و نيز احياي ارزشهاي فراموش شده با رويكردي تازه است، با به كارگيري قدرت انتقاد به حل و فصل مسايل و مشكلات عملي موجود در جامعه ميپردازد، ديدگاههاي نويني براي بِهْ زيستي در جوامع انساني ارايه ميكند، از وضعيت موجود اجتماعي و سياسي انتقاد ميكند و ميكوشد تا با گذر از انديشههاي رايج و سطحي، فرهنگ، بينش و هنر و انديشة مردمان را ترقي بخشد. او برآرمانهايي چون تعالي، مهرورزي، عدالت و برابري حقوق انساني تأكيد ميكند.
سعدي در آثارش در صدد خلق انديشههاي نوين است، به مصلحت عمومي ميانديشد ، مشربها و بينشهاي گوناگون را به محك آزمايش مينهد و براساس باورهاي هر گروه در صدد عرضة «شيوة نوين زندگي» توأم با مسالمت و بِهْزيستي و كم آزاري است. تعقل و تفكر را در امور جامعه، سياست، فرهنگ و زندگاني روزمره وارد ميكند و در آرمان شهر خويش، مردمان جامعه را به سويخواستهها و علايق آرماني راستين در مقابل علايق روزمره و گذرا هدايت ميكند. او به شناخت مشكلات و تعارضات اصلي اجتماع پرداخته، راه حلهايي بنياديني كه برگرفته از نوانديشي و علاقة ژرف وي به مردمان است، ارايه ميكند. او عالمانه و صميمانه به «دردشناسي» اجتماعي دست مييازد. او پيوسته خواهان دگرگونيهايي در سطح اجتماع خويش است، چرا كه او شرايط موجود را با شرايطآرمانيي كه در بينش و ذهنيت خود دارد، مقايسه نموده، از درِ پند و اندرز بر آمده، مردمان را به سويي هدايت ميكند كه در جهان بيني وي، شرايط مطلوبتري را براي زيستن فراهم مينمايد. در اين پويه عقلگرايي مهمترين ويژگي شخصيتي اوست. در ساية چنين گرايشي است كه وي وضعيت نهادهاي موجود اجتماعي را انتقادپذير مييابد.
او به حقوق انساني، عدالت، مسامحه، نوع دوستي و انسانيت ميانديشد و درعلايق فكري و آرمانهاي نظري خويش، اين ويژگيها را براي مردمان جستجو مينمايد و شاه را عادل ميخواهد و رعيت را پاكدل.
در پايان اين جستار اجازه ميخواهم كه با روايت حكايتي از گلستان، بر نوانديشي و انسان دوستي سعدي نگاهي دوباره بيفكنيم:
حكايت
« يكى را از ملوك مرضى هايل بود كه اِعادت ذكر آن ناكردن اولى. طايفة حكماى يونان متفق شدند كه مر اين درد را دوايى نيست مگر زهرة آدمى به چندين صفت موصوف. بفرمود طلب كردن. دهقان پسرى يافتند بر آن صورت كه حكيمان گفته بودند. پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بيكران خشنود گردانيدند و قاضى فتوى داد كه خون يكى از رعيت ريختن، سلامت پادشه را روا باشد. جلّاد قصد كرد، پسر سر سوى آسمان برآورد و تبسم كرد. ملك پرسيدش كه در اين حالت چه جاى خنديدن است؟ گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوى پيش قاضى بَرند و داد از پادشه خواهند. اكنون پدر و مادر به علت حُطام دنيا مرا به خون درسپردند و قاضى به كشتن فتوى داد و سلطان مصالح خويش اندر هلاك من همى بيند، به جز خداى عزّوجل پناهى نمىبينم.
سلطان را دل از اين سخن به هم برآمد و آب در ديده بگردانيد و گفت: هلاك من اولىتر است از خون بىگناهى ريختن. سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرفت و نعمت بىاندازه بخشيد و آزاد كرد و گويند هم در آن هفته شفا يافت.»
برآيند نتيجه اين حكايت و كلام سعدي « سواي ريشخند تلخ بر اين واقعيت كه چگونه منافع قدرتمندان ميتواند با زور و زر، عواطف خانوادگي و احكام شرعي را به نفع خود درآورد ، تكيه بر ارجحيت حقوق تام و مصالحهناپذير انساني در برابر مصالح دولتي و سياسي است. عليرغم نظريه سنتي درباره مقام سلطنت، سعدي در اين جا هيچ تمايزي در بقا و صيانت نفس براي پادشاه قايل نشده است و بر حق زيست رعيت حتي اگر به قيمت جان پادشاه باشد، پافشاري كرده است».
دهقان پسر در اين حكايت، قرباني ظلم دولت به جهت ابقاي قدرت است و به همين دليل سعدي جانب ضعيف را گرفته و در كوتاه داستاني، با زباني شيوا و موجز كه برآمده از نگاه تازه او به معارف اسلامي و ايراني است، بر اين نگره پاي فشرده است كه «مصلحت» بيش از آنكه صرفا بقاي مُلك باشد، در وهله اول اتخاذ مشيي است كه به اقتضاي شرايط حاكم، مانع از اجحاف و ستم پادشاه بر خلايق گردد.
|