نخستین روز همایش «سعدی و سروانتس» 26 فروردینماه و در آستانه روز بزرگداشت سعدی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این همایش وجوه اشتراک مختلف این دو شخصیت بررسی شد؛ طنز در آثار، جادوگری با واژهها و علاقه به سفر از جمله وجوه اشتراکی بود که برای این دو نویسنده برشمرده شد.
در روز اول این برنامه، پدرو وینا، ضیاء موحد، خواکین رودریگز بارگاس، عبدالله کوثری، مارکوس روکا سییرا، نجمه شبیری، کوروش کمالیسروستانی و علیاصغر محمدخانی سخنرانی کردند.
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی مؤسسه شهر کتاب، در این همایش، عنوان کرد: اول اردیبهشتماه جلالی روز بزرگداشت سعدی است و به این مناسبت هر ساله بزرگداشتهایی برای سعدی حتا در کشورهای دیگر برگزار میشود. شهر کتاب هم با همکاری مرکز سعدیشناسی برنامههای تطبیقی درباره سعدی و بزرگان ادبیات دیگر کشورها دارد. در همین راستا امسال همایش «سعدی و سروانتس» را امروز و فردا در تهران برگزار میکنیم و امیدواریم ادامه این همایش شهریورماه در مادرید برگزار شود.
او سپس با طرح این پرسش که سعدی و سروانتس چه شباهتهایی دارند، گفت: سعدی مظهر زبان فارسی و شاعری است که در زبان و ادبیات فارسی تأثیر بسیار داشته است. سروانتس هم مظهر زبان اسپانیایی است و بر این زبان تأثیرات زیادی داشته است. هر دو آثار مختلفی را در انواع ادبی هم به نظم و هم به نثر خلق کردهاند. هم سعدی و هم سروانتس در زمان حیات خودشان در دیگر کشورها شناخته شدند و آثارشان به دیگر کشورها رفت. هر دو جادوگر واژهها در زبان خود هستند و با کلمات سحرآفرینی کردهاند. «گلستان» و «دن کیشوت» هر دو از شاهکارهای جهانی هستند. روشنی و سرراستی زبان هر دو دیگر ویژگی مشترک سعدی و سروانتس است. تنوع زبانی در آثار این دو شخصیت دیگر ویژگی مشترک آنهاست.
محمدخانی افزود: سعدی و سروانتس هر دو عاشق زبان بودهاند و از به کارگیری زبان لذت میبرند. نثر سعدی و سروانتس از بهترین نثرهای زبان خودشان است. وجه مشترک دیگر این دو بهکارگیری طنز در آثارشان است. سفر در آثار و زندگی سعدی و سروانتس ویژگی مشترک دیگر است. بنای «دن کیشوت» اساسا بر سفر است، سعدی هم سفرهای بسیار داشته و تجربههای این دو از سفر به خوبی در آثارشان مشهود است. مقلدان سعدی و سروانتس زیاد بودند، اما هیچکدام نتوانستند مشابه این دو عمل کنند. تفاوتی که بین این دو شخصیت وجود دارد این است که سروانتس علاقه بسیاری به شعر داشته اما شاعر موفقی نشده است، ولی سعدی هم در نثر شاهکار آفرید و هم در شعر.
چرا سروانتس از سعدی مشهورتر است؟
در بخش دیگری از این همایش کوروش کمالی سروستانی، مدیر مرکز سعدیشناسی، اظهار کرد: از جمله شباهتهای سعدی و سروانتس علاوه بر اشتراکات فرم و محتوا، شهرت است. البته سروانتس مشهورتر از سعدی است که شاید بخشی از این موضوع به دلیل گستردگی پهنه زبان اسپانیایی باشد و همچنین به خاطر ترجمههای مختلف و تلخیص «دن کیشوت» برای کودکان.
او ادامه داد: نکته دیگر اهمیت سروانتس برای اسپانیاست. در این کشور از سال 1976 جایزه ادبی سروانتس بنیاد گذاشته شد که آن را برای ادبیات اسپانیا، معادل نوبل میدانند و افرادی همچون بورخس، فوئنتس، یوسا، اکتاویو پاز و... از برگزیدگان این جایزه بودند.
وی خاطر نشان کرد: سعدی هم برای ایران اهمیت زیادی دارد. در ایران سعدی صاحب روزی شد، مرکزی به نام سعدی شناسی با محوریت پژوهش های سعدی و بنیاد سعدی با موضوع ترویج زبان فارسی آغاز به کار کرد. در همین سال سه نمایشنامه از پری صابری، داریوش مودبیان و بهروز غریب پور اجرا می شود که نشان می دهد سعدی در زندگی ما جاری است.
وی در پایان افزود: در سال 92 براساس آمار، 152 عنوان کتاب در زمینه مطالعات سعدیشناسی منتشر شده است. از بین آثار سعدی هم به ترتیب «گلستان»، «بوستان»، «کلیات» و «غزلیات» بیشترین چاپها را داشتهاند.
دقایقی که بین سعدی و سروانتس تقسیم شد
همچنین در این همایش پدرو وینا، سفیر اسپانیا در ایران، عنوان کرد: برای من باعث افتخار است که در افتتاحیه سمینار سعدی و سروانتس حضور دارم؛ دو نویسنده بزرگ جهانی که برای هر دو آنها ارزش و اهمیت بسیار قائل هستیم. هر کدام از این دو شخصیت توانستهاند گامهایی در ادبیات خود بردارند و تأثیر بسیاری بر آثار بعد از خود بگذارند. من در امور ادبی متخصص نیستم به همین دلیل درباره چیزی که به نظرم جذاب است سخن میگویم. بینالمللی بودن و تأثیرگذاری این دو نویسنده به نظرم من جالب است. تجارب و آثار این دو شخصیت به سایر نقاط جهان کشیده شده است، از جمله رفتن شعر سعدی به سازمان ملل.
پدرو وینا در ادامه با تأکید بر حمایت سفارت اسپانیا از فعالیتهای فرهنگی برای ایجاد شناخت بین دو کشور گفت: سفارت اسپانیا تصمیم گرفت در این مراسم شرکت کند تا احساس خود را درباره این همایش مشترک ابراز کند. ما این دقایق را بین سعدی و سروانتس و بین ایرانیها و اسپانیاییها تقسیم میکنیم؛ چرا که همانقدر که از هم دوریم یکدیگر را میفهمیم و به هم احساس نزدیکی داریم. بعد از دو سال که فعالیتهای فرهنگی سفارت ما کمرنگ شده بود ما میخواهیم این فعالیتها را دوباره تقویت کنیم و زبان خود را بیشتر گسترش دهیم.
فقط سعدی با سروانتس قابل مقایسه است
در این همایش همچنین ضیاء موحد، شاعر و منطقدان، پس از بازگو کردن بخشهایی از «دن کیشوت» گفت: در فضای وب حتا یک مقاله هم درباره سعدی و سروانتس نیست. وقتی که من در اینباره جستوجو کردم فقط یک جا به یک مقاله برخوردم، اما زمانی که خواستم آن را پیدا کنم دیدم این مدخل از عجایب روزگار فیلتر شده است. مطلب دیگری هم دیدم، اما بعد فهمیدم درباره سعدی کارنوست که خانوادهای بودند که به خاطر علاقه به سعدی اسم او را تا سه نسل روی پسرانشان گذاشته بودند..
نویسنده کتاب «سعدی» با اشاره به مقدمه «گلستان» اظهار کرد: بحث توحیدی این مقدمه در زبان فارسی همان اهمیتی را دارد که «حمد» در زبان عربی. اگر بخواهیم معادلی برای «حمد» در زبان فارسی بیاوریم جز مقدمه «گلستان» چیزی نداریم. مقدمه سروانتس در «دن کیشوت» ضربهای است بر نویسندگان بیمایه زمان خودش. در آن زمان نویسندگان بیمایه از دیگران میخواستند که بر آثارشان مقدمه بنویسند. کاری که در فارسی هم متداول بوده و هست و نمونهای از آن مقدمهای است که جلال آل احمد در کتاب شاعری نوشته و پنبه او را زده است. سروانتس هم در مقدمه «دن کیشوت» میگوید چون باید از افراد معروف مقدمه بگیرم پس اصلا کتاب را نمینویسم. آنجا هم مثل «گلستان» دوستی از راه میرسد و او را تشویق به نوشتن میکند.
موحد در ادامه با خواندن بخشهایی از «دن کیشوت» و «گلستان» با بیان شباهتهای این دو عنوان کرد: از این شباهتهای جزیی زیاد پیدا میشود، اما من برای اینها اهمیتی قائل نیستم. مسئله اصلی تقابل با سنت است. هنرمندان بزرگ بر ضد سنت جاافتاده عصیان میکنند.
او افزود: در ادبیات فارسی تنها سعدی است که با سروانتس قابل مقایسه است. در آثار او خصوصیتی وجود دارد که باعث میشود فقط این شاعر با «دن کیشوت» قابل مقایسه باشد و من اگر فرصتی به دست بیاورم حتما این شباهت را مینویسم..
مشکلات ترجمه «گلستان» به اسپانیولی
خواکین رودریگز بارگاس، اولین مترجم «گلستان» به اسپانیولی، گفت: از وقتی توانستم متون ادبی فارسی را بخوانم، عاشق «گلستان» شدم و قصد کردم آن را ترجمه کنم و خواب آن را میدیدم که روزی فارسیام به جایی برسد که بتوانم از عهده این کار بربیایم. بعد شروع کردم به ترجمه کتابهایی از ادبیات معاصر فارسی و پس از مدتی ترجمه «گلستان» را شروع کردم، البته پس از اینکه کتابم چاپ شد متوجه شدم که همزمان با من فرد دیگری این کتاب را از زبان انگلیسی به اسپانیولی ترجمه کرده است.
وی افزود: تصورم برای ترجمه گلستان این بوده که کتابی عامه پسند باشد ومن خواستم چنین کتابی ترجمه کنم.
او سپس به تشریح مشکلات خود در ترجمه نثر مسجع، شعرهای «گلستان سعدی» و بخشهای عربی آن پرداخت.
وی تمایز نداشتن مذکر ومونث در زبان فارسی و وجود اصطلاحات زبانی مانند صاحبدل، آزاده، جوانمرد، خیال باطل و... را از دیگر مشکلات ترجمه گلستان عنوان کرد.
بارگاس افزود: ایجاز کلام در گلستان خیلی قوی است که خصوصا در ترجمه شعرها مشکل ساز می شد.
متجم سووشون ادامه داد: کلمات عربی مسئله دیگر ترجمه بود؛ البته یک سری از کلمات عربی با باراسلامی در زبان اسپانیولی وجود دارد و ما در زبان خودمان حتا مسجد ومسجد جامع هم داریم.
«دن کیشوت؛ «غمبارترین رمان عالم
در این همایش همچنین عبدالله کوثری، مترجم، متنی درباره «دن کیشوت» خواند که در بخشی از آن آمده بود: کم و بیش همه صاحبنظران بر این نکته توافق دارند که «دن کیشوت» اولین رمان مدرن در ادبیات غرب است اما تفسیرهایی که بر آن میشود بسیار متنوع و متناقض است. شاید یکی از تفاوت های عمده این رمان وجود دیالوگ در آن است. بسیاری از ما «دن کیشوت» را همچون کتابی خندهآور خواندهایم، اما داستایوفسکی آن را غمبارترین رمان عالم میداند.
این مترجم به زمان خلق رمان اشاره کرد و گفت: دن کیشوت در دوران طلایی اسپانیا نوشته می شود. نویسنده در پشت سر رنسانس و پیش رو تفکرات ضد اصلاح را دارد.
وی افزود: در دن کیشوت همه چیزدر ابهام و تریدی می گذرد؛ قهرمان داستان چندین نام دارد، خود داستان روایت های گوناگون دارد و نقدی بر همه سبک های به کاربرده شده در آن است. واقعیت دن کیشوت واقعیت ادبیات است؛ ادبیات پناهگاه انسان در برابر زشتی و ملال بیرونی است.
وی افزود: دن کیشوت وقتی عقلش را باز می یابد می میرد چون خارج از جهان خلاقش جایی ندارد. دن کیشوت واقعی 400 سال است که از خانه بیرون می رود و پاسدار همان آرمان ها و اندیشه هاست.
«دن کیشوت» به زبان فارسی زیباتر است!
در این همایش همچنین مارکوس روکا سییرا، استاد دانشگاه، عنوان کرد: افتخار میکنم که در ایران که یک ابرقدرت فرهنگی است حضور دارم. به خاطر انتخاب این دو نابغه ادبیات اسپانیایی و فارسی تبریک میگویم. اولین باری که سعدی را شناختم در شهر نیویورک بود. زمانی که دانشجو بودم یک روز صبح به کلاس درس نرفتم و در عوض به بازدید سالن ملل سازمان ملل رفتم و اشعار معروف سعدی را در آنجا خواندم. آن روز این نکته به ذهن من رسید که این نابغه و شاعر فارسیزبان چه دید وسیعی داشته که در قرن سیزدهم دنیای خود را اینطور توصیف کرده و توانسته بنمایه حقوق بشر و فرهنگ بشر امروز را طرح کند. برای من هیجانانگیز است که 25 سال پس از آن روز در کشور مبدأ این شاعر بزرگ هستم. من شناخت زیادی از آثار سعدی ندارم اما گاهی یک نگاه برای عاشق شدن کافی است.
او در ادامه به موضوع هویت در آثار سروانتس اشاره کرد و بخشی از کتاب «دن کیشوت» را خواند و هنگامی که عرب سعیدی مترجم همزمان او ترجمه همین بخش را از محمد قاضی خواند، گفت: «دن کیشوت» به فارسی زیباتر است. فارسی زبان خیلی قشنگی است و من با اینکه فارسی بلد نیستم از گوش کردن به مقالات لذت بردم.
سییرا در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: اگر سعدی و سروانتس یکدیگر را میشناختند و با هم دور یک میز مینشستند تا چای بخورند مطمئنا حرفهای زیادی داشتند و من اطمینان دارم که در این صورت آنها از زندگیهای تماشایی و جذاب خود حرف میزدند چون هر دو چیزهایی را تجربه کردند و از چیزهایی رنج بردند و به چیزهایی عشق ورزیدند که مشترک بود.
چرا سروانتس شاعر خوبی نبود؟
در بخش دیگری از این همایش نجمه شبیری، مدیر دپارتمان زبان اسپانیایی دانشگاه علامه طباطبایی، در سخنانی درباره شعرهای سروانتس گفت: سروانتس برخلاف نثرش در شعر به موفقیت چندانی دست نمییابد. او در دورههای مختلف زندگیاش با تلخی، خیانت همسر و مسائل دردناک بسیاری مواجه شد و طعم فقر، خیانت، اسارت، زندان و... را چشید و با اینکه عاشق شعر بود نتوانست در این زمینه درخشان باشد.
او افزود: من همیشه به سروانتس احترام میگذارم اما بیشتر شیفته بورخس هستم. به این دلیل نمیتوانم شیفته سروانتس باشم که فکر میکنم نوعی حیای باطن و خودسانسوری در آثار او وجود دارد.
شبیری در ادامه با تحلیل شعر «سفر به پارناس» گفت: در این شعر زندگی سروانتس توضیح داده میشود و در همین شعر است که او با شکوه از نداشتن ذوق شاعری خود میگوید. سروانتس شاعر خوبی بود اما چرا جایگاه بهتری پیدا نکرد؟ چون دیگر شاعران افرادی را داشتند که در پشت صحنه از آنها حمایت کنند اما سروانتس زندگی خوبی نداشت. او فردی مأخوذ به حیا بود. چنین کسی شاید بتواند بنویسد یا ترجمه کند اما نمیتواند شاعر باشد چون شاعر باید در انزوای خود زندگی کند و دیگری او را تبلیغ کند اما سروانتس چنین امکانی نداشت.
شبیری همچنین اظهار کرد: افکار سروانتس قبل از قالب گرفتن سرریز میشدند. اگر ادبیات را یک لیوان طلایی در نظر بگیریم، حجم دانش و کلمات سروانتس بیش از حجم این لیوان طلایی بود و افکارش قبل از قالب گرفتن سرریز میشدند.
|