شيراز روزگار سعدي در تحول رويكرد از اصفهان به كيش دكتر عبدالرسول خيرانديش / دانشگاه شيراز
تاريخ شيخ اویس نوشته قطبي اهري، سال وفات سعدي را 690ﻫ.ق دانسته است،1 درست يك قرن پيش از آنكه به تاريخ تولد سعدي نيز نزديك است. يعني در سال590ﻫ.ق طغرل سوم سلجوقي (حكومت590ـ573ﻫ.ق ) كشته شد. طي اين يك قرن كه تقريباً با دوره حيات سعدي انطباق دارد، اصفهان، مهمترين شهر همسايه زادگاه سعدي (شيراز) و خليج فارس، مهمترين كانون اقتصادي مجاور فارس، تحولات بسياري را از سرگذراندند.
نظر به آنكه اصفهان در عصر سلجوقيان بزرگ2 و در ادامه حكومت آنان در عصر سلاجقه عراق،3 پايتخت ايران بوده، وضعيت و موقعيت آن تاثيري قطعي بر اوضاع شيراز داشته است. زوال تدريجي دولت سلجوقيان و كشته شدن طغرل سوم آخرين پادشاه سلجوقيان عراق (عجم) نيز به طور مستقيم بر موقعيت شيراز و به طور كلي فارس موثر واقع شد. براي شناخت چگونگي اين تحول لازم است توجه داشته باشيم كه با سقوط ديلميان4 و برآمدن سلجوقيان، شيراز موقعيت پايتختي خود را از دست داد و اصفهان مركز سياسي ايران شد. از آن پس شيراز تابع اصفهان گرديد و شعبه اياز اتابكان سلجوقي موسوم به اتابكان سلغري بر فارس5 حكم راندند. طي بيش از يك قرن ونيم وقوع اين تحولات، فارس تابع دولت سلجوقيان بود.
اگر چه در اين مدت سلجوقيان عراق ضعيف شدند و به تدريج همدان را براي استقرار خويش در نظر گرفتند، اما شيراز نتوانست موقعيت روزگار ديلميان را باز يابد،6 زيرا زوال دولت مركزي سلجوقيان، همراه با رشد تدريجي اتابكان آذربايجان7 بود. دولت اتابكان آذربايجان نيز كم كم به آن درجه از قدرت رسيد كه ايلدگز فرمانرواي معروف آن بر ديگر اتابكان برتري يافت. سپس چون خوارزمشاهيان8 ضربات نهايي را بر پيكر دولت سلجوقيان عراق وارد ساختند، اتابكان آذربايجان از اين فرصت استفاده كردند و سراسر عراق عجم و از جمله اصفهان را جزو قلمرو خود ساختند. در واقع با مرگ طغرل سوم سلجوقي يك خلاى سياسي در نواحي مركزي و غربي ايران يعني عراق عجم به وجود آمد كه قدرتهاي معارض متعددي را در رقابت با هم وارد ساخت. چنانكه خلافت عباسيان در عصر الناصر، خوارزمشاهيان در عصر سلطان تكش و سرانجام اتابكان آذربايجان در عصر جانشينان ايلدگز، براي تسلط بر عراق عجم و به خصوص اصفهان درگير رقابت شدند. در اين ميان فارس به زعامت اتابك سعد زنگي نيز فرصت يافت كه موقعيت گذشته خود را تا حدود زيادي بازيابد و تلاش كند تا با بهره گيري از خلاى سياسي ناشي از زوال سلجوقيان، در نواحي مركزي ايران بر قلمرو خود بيفزايد. بدين جهت فارس در روزگار نوجواني و جواني سعدي شاهد تكاپوي سلغريان براي تبديل شدن به يك قدرت درجه اول در ايران بود. شرايط سياسي آن عصر و به خصوص براي فارس چنين ايجاب ميكرد كه براي نيل به چنين موقعيتي اصفهان را در اختيار داشته باشد.
اما چنانكه پيش از اين گفتم، در مقدمه اين دوران و پيش از همه اين اتابكان آذربايجان بودند كه عراق عجم را تصاحب كردند. آنان با كمك سلسلهاي از فرمانروايان عراق عجم موسوم به «مماليك عراق عجم» بدين امر توفيق يافتند. مماليك عراق عجم از سال 590 تا 614ﻫ.ق بر نواحي ري و اصفهان و همدان فرمانروايي كردند. طولي نكشيد كه خوارزمشاهيان نيز فرصت يافتند مماليك خويش را بر بخشي از عراق عجم حاكم سازند و حتي سرانجام به طور كلي عراق عجم و مماليك آن را مطيع خويش گردانند. اين تحولات توام با كشمكشهاي فراوان بود. آخرين فرمانروا از مماليك عراق عجم اغلمش نام داشت كه از 611 تا 614ﻫ.ق حكومت كرد.9
سعدي در روزگار جواني خويش در سفري به همدان به سراي اغلمش وارد شده است. چنانكه درحكايت پنجم از باب اول گلستان آن را بيان ميكند.
اين اغلمش در ابتدا وابسته به اتابكان آذربايجان بود، اما در پايان به خوارزمشاهيان پيوست. در نتيجه به تحريك و توطئه خليفه عباسي به قتل رسيد. اين واقعه در سال 614ﻫ.ق رخ داد و يكي از دلايل لشكركشي سلطان محمد خوارزمشاه به سوي بغداد همين واقعه بود. چنين تحولاتي همدان را كانون كشمكش ميان خوارزمشاهيان، عباسيان و اتابكان آذربايجان ساخت. چنانكه در نيمه اول قرن هفتم، همدان عامل مهمي در مبارزات قدرت در عرصه سياسي ايران محسوب ميشد. همدان اين وضع را تا شامگاه سقوط عباسيان در سال 656ﻫ.ق. به دست مغولان حفظ كرد. يكي از نتايج اين امر آن بود كه اصفهان تا حدودي دور از چشم رقيبان، در معرض دست اندازي اتابكان فارس قرار گرفت. آن هنگام در غياب يك فرمانرواي قدرتمند، اصفهان داراي دو فرمانروا شده بود. يكي قاضي ركنالدين از آل صاعد و ديگر رييس كمال از آل خجند. قاضي و رييس اصفهان در رقابتهاي خويش دو گروه بزرگ از مردم اصفهان را با خود داشتند. قاضي صاعد، شافعيان و رييس كمال، حنفيان را رهبري ميكردند. اتابك سعد با حمايت از قاضي صاعد توانسته بود نفوذ خود را در اصفهان افزايش دهد، اما اين توسعه طلبي نتيجهاي پُرخسارت را به دنبال داشت. زيرا در سال 614ﻫ.ق در پي لشكر كشي سلطان محمد خوارزمشاه عليه خليفه عباسي، نيروهاي اتابك سعد درصدد پيش دستي برآمدند و در حالي كه اصفهان را پشت سر ميگذاشتند در حوالي ري با خوارزمشاهيان وارد جنگ شدند. نتيجه جنگ، شكست و اسارت اتابك سعد بود. هر چند او سرانجام آزاد شد، اما اصفهان به دست خوارزمشاهيان افتاد. خوارزمشاه بلافاصله اصفهان و عراق عجم را ملك پسر خود ركنالدين ساخت و با در هم شكستن اتابكان آذربايجان و عقب راندن عباسيان براي يك دوره كوتاه عراق عجم را از حضور قدرتهاي متعارض خالي ساخت. اين دوره كوتاه با حمله مغول به ايران در سال 616ﻫ.ق به پايان رسيد. سلطان محمد خوارزمشاه در سال 617ﻫ.ق. در جزيره آبسكون جان باخت و ركنالدين فرمانرواي عراق عجم نيز در سال بعد به دست مغولان كشته شد.10
اتابك سعد از اين فرصت استفاده كرد و خود را از قيد اطاعت خوارزمشاهيان فارغ ساخت، اما در سال 619ﻫ.ق. با استقرار غياثالدين خوارزمشاه در اصفهان، مكافات اقدام خويش را دريافت. در اين سال غياثالدين از اصفهان به شيراز تاخت تا كازرون را غارت كرد. اتابك سعد به سختي از اين ماجرا جان سالم به در برد و در حاليكه شيراز مأمن فراريان از مقابل حمله مغول گشته بود، سياست صبر و سكوت را در پيش گرفت. سه سال بعد كه سلطان جلالالدين خوارزمشاه از هند به ايران بازگشت، اتابك سعد خود را در پناه او كشيد، اما در همان حال با استقرار جلالالدين در اصفهان، آمال و اقدامات اتابك سعد در مورد اصفهان هم به آخر رسيد. جانشين او؛ يعني اتابك ابوبكر در سال 624ﻫ.ق. حتي براي دفاع از اصفهان در برابر هجوم مجدد مغولان به كمك جلالالدين شتافت. نتيجه اين جنگ نجات اصفهان بود و چون در سال 628ﻫ.ق. جلالالدين در پي هجوم مجدد مغولان، ناپديد شد، اتابك ابوبكر فرصت يافت كه بارديگر درصدد دستاندازي بر اصفهان برآيد. بقاياي نيروهاي خوارزمشاهي كه به اصفهان آمده بودند، اتابك ابوبكر فرمانرواي فارس را در كنار خود ميديدند. زيرا در پي ازدواج سلطان جلالالدين با خواهر اتابك ابوبكر، سلغريان مبدل به متحد خوارزمشاهيان شده بودند. مغولان كه مجدداً اصفهان را مورد حمله قرار داده بودند، اكنون در نزديكي شيراز قرار داشتند و سياست دفاعي اتابك ابوبكر كمك به مقاومت اصفهان بود تا بدين ترتيب سد راه مغولان به سوي فارس شود. اين سياست دفاعي همراه با به كارگيري سياست قبلي مبني بر كسب نفوذ در اصفهان با حمايت از قاضي صاعد همراه بود.
اصفهان براي پنج سال مقاومت تحسين برانگيزي از خود نشان داد، اما در همان حال كه به طور موفقيت آميزي مغولان را زمينگير ساخته بود، گرفتار جدال قديمي ميان صاعديان و خجنديان نيز بود. در اين ميان صاعديان و به تعبيري شافعيان كه مورد حمايت اتابك ابوبكر فرمانرواي فارس بودند، با شور و حرارت بيشتري با مغولان ميجنگيدند. عاقبت حنفيان ازدست رقيب به ستوه آمده به مغولان پيوستند. در پي جنگ داخلي كه به قتل قاضي صاعد انجاميد، شهر درسال 633ﻫ.ق. به دست مغولان افتاد.11 مغولان هردو گروه شافعيان و حنفيان را كشتار كردند و شهر را به آتش كشيدند. بقاياي نيروهاي خوارزمي و مدافعين شهر به شيراز گريختند. سعدي در ضمن حكايتي از دوستي ياد ميكند كه در جنگهاي اصفهان عليه مغولان در سال 624 يا فاصله سالهاي 628 تا 633 شركت داشته است. اين دوست ديگر دست ازجنگجويي كشيده بود در پاسخ سعدي گفته بود:
بگفتا كه از روز جنگ تتر
|
بكردم من آن جنگجويي ز سر
|
اگر چه اتابك ابوبكر كوشيد با كمك بقاياي مدافعين اصفهان و از جمله بازماندگان لشكر خوارزمشاهي در برابر مغولان ايستادگي كند، اما سرانجام پس از سال 633ﻫ.ق. اطاعت از مغولان را پذيرفت. احتمالاً مقارن اين احوال سعدي شيراز را به مقصد بغداد ترك كرده است.12 در آن سالها رقابت ناموفق سلغريان با خوارزمشاهیان جای خود را به رقابت با عباسیان داده بود. در غیاب دولت منقرض شده خوارزمشاهی، سلغوریان آرزوي خويش براي توسعه نفوذ در عراق عجم از طريق اصفهان را در شرف تحقق ميديدند. هر چند در بدایت امرهجوم مغولان به اصفهان مانع اصلي اين امر به شمار ميآمد، اما در نهايت خلافت عباسي مانع عمده در برابر سياستهاي اتابك ابوبكر شد. چارچوبه اين تعارض نيز رقابت عباسيان با مغولان و برای نفوذ در ایران به خصوص نواحی همدان، یزد، کرمان، فارس و آناطولی بود. پیرو این خواست خلافت عباسی، جمعی از علمای شیراز با اطاعت ابوبکر از مغولان و به طور کلی با سياست داخلي او در فارس مخالف بودند. جمعي از سادات شيراز نيز با آنان همراهي ميكردند. اين تعارض حتي به صورت مخالفت اتابك ابوبكر با اهل حكمت نيز جلوه گر شد. نتيجه امر مهاجرت جمعي از علما از شيراز به قصد عراق و حجاز بود. چنانكه وصاف الحضره شيرازي در اين باره مينويسد: كه جمعي از اهل حكمت شيراز را ترك كردند.13
چنانكه گفتم احتمالاً در اوايل دهه 630ﻫ.ق. سعدي شيراز را به قصد بغداد و تحصيل در آنجا ترك كرده است. از آنجا كه راه اصفهان و همدان به دليل هجوم مغول و نيز راه مناطق لرنشين به دليل دشمني ميان اتابكان سلغري فارس و اتابكان لر بسته بوده، سعدي راه جنوب را براي سفر به حجاز و عراق انتخاب كرده است. چنان كه خود ميگويد؛ از راه تنگ تركان سفر كرده است.
دوره اقامت در بغداد و سفر به نواحي پيراموني آن از شام تا حجاز حدود بيست سال طول كشيده است. دراين مدت بيست ساله كه تا آستانه سقوط بغداد در سال 656ﻫ.ق. ميرسد، احتمالاً سعدي به همراه شيخ شهابالدين سهروردي به سفارت به نزد سلغريان آمده است. طي سالهاي اقامت سعدي در بغداد، تعارض عباسيان با سلغريان بيشتر شده بود. در حاليكه اتابك ابوبكر به اطاعت از مغول گردن نهاده بود و مغولان برايش لقب ميفرستادند، خليفه نيز كوشيد با اعطاي لقب وي را با خود همراه سازد.14 مغولان از پايگاههاي خود در آذربايجان مدام به عراق حمله ميكردند.15 عباسيان با اعزام شيخالدين سهروردي به فارس تلاش داشته سلغريان به عنوان مهمترين دولت باقيمانده در ايران را با خود همراه سازند.
ظاهراً اين سفر شيخ شهابالدين كه سعدي نيز با او همراه بوده از طريق خليج فارس مسافرت به شيراز صورت گرفته است، زيرا سعدي خود ميگويد:
مرا شيخ داناي مرشد شهاب
|
نصيحت چنين كرد بر روي آب
|
در آن سالها خليج فارس و به خصوص نواحي شمالي و مباني آن بیش از پيش در قبضه تصرف اتابك ابوبكر درآمده بود. اتابك ابوبكر در سال 628ﻫ.ق. كيش را تصرف كرد و خاندان محلي بني قيصر را معزول ساخت. سپس بحرين را نيز تصرف كرد. تصرف كيش ثروت بسياري را نصيب خزانه اتابك ساخت. چنانكه آنجا را دولتخانه ناميد. تصرف كيش و به طور كلي توجه به خليج فارس در شرايطي صورت گرفت كه سلغريان از دستيابي به اصفهان نااميد شده بودند. سیطره مغولان آرزوي ديرينه سلغريان براي تصرف عراق عجم را خاتمه بخشيده بود: همچنين در پي تسليم فارس در برابر مغولان، دربار سلغريان نیازمند درآمدهاي بيشتري بود. به جز تجارت خليج فارس و منابع مهم صيد مرواريد آن منبع مهم اقتصادي ديگري در دسترس اتابك ابوبكر نبود. سياست او براي افزايش مالياتها و نيز تصرف ارضي كشاورزي چندان موفق نبود. در همان خليج فارس نيز به واقع او به كمك ملوك هرموز توانسته بود، بني قيصر را بر كنار سازد. بنابراين در مرحله بعدي اين ملوك هرموز بودند كه با او به رقابت برميخواستند. آنان از حمايت دولت قراختائيان كرمان برخوردار بودند و در همان حال جنگ با شبانكارگان نيز سلغريان را به خود مشغول ميداشت. با همه اين احوال اتابك ابوبكر و جانشينانش چارهاي جز اتكاي هر چه بيشتر به تجارت كيش و منابع درآمد آن نداشتند.16 سفرسعدي به جزيره كيش و داستان تاجر جهانگردي كه نقل ميكند، مربوط به همين دوره است. مسافرت دريايي سعدي از بغداد به شيراز را بايد سفر بازگشت او به زادگاه خويش دانست كه خود در توصيف آن ميگويد:
سعدي اينك كه به سر رفت و به پا باز آمد
|
مفتي ملت و اصحاب نظر باز آمد
|
اين بازگشت در شرايطي صورت گرفت كه با رفع خطر حمله مغولان به شيراز و اقتدار كامل اتابك ابوبكر، شيراز و به طور كلي فارس امن و آسوده بود. سعدي در اين باره ميگويد:
چو باز آمدم كشور آسوده ديدم
|
پلنگان رها كرده خوي پلنگي
|
با توجه به تاليف بوستان در سال 655ﻫ.ق. و گلستان در سال 656ﻫ.ق. در شيراز، ميتوان تاريخ بازگشت سعدي را اندكي قبل از سال 655ﻫ.ق دانست. آن هنگام بغداد در معرض تهديد جدي مغولان بود و سفارت شيخ شهابالدين نه تنها نتيجه اين داشت، بلكه نيروهاي دولت سلغريان فارس درحمله مغولان براي فتح بغداد شركت كردند. سقوط بغداد و قتل خليفه المستعصم در سال 656ﻫ.ق. تألم و تاسف سعدي را در پي داشت. لذا در دو قصيده فارسي و عربي ناراحتي خود را ابراز كرده است:
آسمانرا حقبود گر خون خون بگريد بر زمين
|
بر زوال ملك مستعصم اميرالمومنين
|
اما در همان قصيده نيز از سياست اتابك ابوبكر در اطاعت از مغول حمايت ميكند.
سعدي از آن پس، كه فاصله سالهاي 650 تا 691 است، در شيراز ماند. صاحب رياض الفردوس كه عمر سعدي را 102 سال ذكر كرده، مينويسد كه او چهل سال آخر عمر را در شيراز مانده است.17فقط بايد داستان سفر او به آذربايجان و مصاحبت با برادران جويني را كه در اين جا استثناى كرد. فهرست بلند مدايح سعدي از فرمانروايان فارس در فاصله سالهاي 660 تا 690ﻫ.ق. نشان ميدهد كه او در فارس بوده است. او در سال 659 با مرگ اتابك سعدين ابوبكر و انقراض دودمان اتابك ابوبكر، شادي خود را با مدح سلجوق شاه فرزند سلغرشاه كه به فرمانروايي فارس رسيده بود، نشان داد.
پي نوشت:
1. قطبي اهري، تاريخ شيخ اويس، تصحيح عبدالرسول خيرانديش كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 83ـ81، ص 227.
2. سلجوقيان بزرگ نامي است كه براي شعبه اصلي سلجوقيان و اوج اقتدار آنان به كار ميرود. در واقع سلجوقيان در هنگام خروج عليه غزنويان و در آستانه جنگ دندانقان (429ﻫ.) اتحاديهاي مركب از چند شاهزاده سلجوقي بود، اما در اين ميان طغرلبیک مقام و موقعيتي برتر داشت. بدين جهت در عين تقسيم ملك، طغرل و جانشينانش يعني الب ارسلان و سپس ملكشاه كه نواحي مركزي ايران را دراختيار داشتند، شعبه اصلي محسوب شدند. اين در حالي بود كه يك شعبه از سلاجقه در كرمان، يك شعبه در آناطولي (روم) و يك شعبه هم در شام مستقر شده بودند. قدرت و اقتدار واقعي سلجوقيان نيز در دست سلاجقه بزرگ بود كه اصفهان را به پايتختي برگزيده بودند و در اوج اقتدار شعب ديگر سلاجقه را هم تابع خويش ميدانستند. تاريخ دولت سلجوقيان را از 429 تا 551 ميدانند. در مورد اين سلسله ر.ک؛ راوندي محمد بن علي، راحة الصدور و آية السرور، تصحيح محمد اقبال، انتشارات علمي، تهران، بي تا.
3. سلجوقيان عراق شعبهاي از سلجوقيان است كه پس از سلاجقه بزرگ در نواحي عراق عجم يعني حدود اصفهان و همدان حكومت كردهاند. اين دسته از سلاجقه قدرت چنداني نداشتند. آخرين آنها طغرل سوم بود كه در سال 590 كشته شد.
4. ديلميان داراي دو شعبه اصلي هستند، آل زيار و آل بويه. شعبه اخير به وسيله فرزندان بويه تاسيس شد و خيلي زود منشعب به آل بويه کرمان، ری، همدان، فارس... شد در اینجا منظور آلبویه فارس است كه مشهورترين آنها عضدالدوله (372ـ338) بود و آخرين آنها باكاليجار نام داشت. دیالمه فارس توسط سلجوقيان منقرض شدند و به جاي آنها اتابكان در فارس مستقر گشتند.
5. اتابكان سلغري. فرماندهان لشكرهاي سلجوقي پس از خارج ساختن فارس از دست آل بويه، درآن ايالت با عنوان اتابك به حكومت رسيدند. اينان شامل سرداراني چون اتابك چاولي، قراچه، بوزابه، منکوبری خمارتکین و امثال آنها بودند، اما در اواسط قرن پنجم سنقرين مودود چون به اتابكي رسيد، سلسلهاي مستقل به وجود آورد كه موسوم به اتابكان سلغري شد. سعدي شاعر معروف معاصر با اين سلسله است و كساني چون اتابك سعد و اتابك ابوبكر و آبش خاتون از آنان مشهور هستند. طول مدت اين سلسله را تقريبا از 543 تا 686ﻫ. دانستهاند.
6. در مورد رونق شيراز روزگار ديلمان ر.ك. مقدسي، احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمه عليقي منزوي، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، تهران، 1361، ج 2، صفحه629 به بعد.
7. اتابكان آذربايجان يا بني ايلدگز شعبهاي از اتابكان سلجوقي بود. آنان از 531 تا 622ﻫ. حكومت كردند. بعضي از اين دسته از اتابكان عنوان اتابك اعظم دانستهاند. در مورد اين خاندان ر.ك. مولف ناشناس، المختارات من الرسائل، تصحيح غلامرضا طاهر و ايرج افشار، انتشارات موقوفه افشار، تهران، 1378.
8. خوارزمشاهيان سلسلهاي از نسل انوشتكين غرچه هستند كه از روزگار سلجوقيان بزرگ گامهاي اوليه براي دستيابي به يك دولت مستقل را برداشتند. سپس در اواخر قرن ششم و به روزگار سلطان تكش (596ـ568ﻫ.) يا از خوارزم فراتر نهاده به نواحي مركزي ايران وارد شدند. سپس در دوره سلطان محمد خوارزمشاه تقريباً سراسر ايران را به تصرف درآوردند. عليرغم حمله مغول و تحمل ضربات هولناك اين سلسله تا پايان قدرت جلالالدين (628ﻫ.) نواحي مركزي ايران را در اختيار داشت.
در مورد اين خاندان ر.ك: ابراهيم قفس اوغلي، تاريخ دولت خوارزمشاهيان، ترجمه داود اصفهانيان، نشر گسترده، تهران، 1367.
ـ نسوي، سيرت جلالالدين منکبرنی، تصحيح مجتبي مينوي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چاپ دوم 1365.
9. مماليك عراق عجم در اصل غلامان دولت سلجوقي بودند. علامه محمد قزويني شرح جالب توجهي درباره آنان در تعليقات تاريخ جهانگشاي جويني دارد و آنها را به شرح زير بر ميشمارد:
كوكجه مملوك اتابك پهلوان (600ـ591ﻫ.)
مياجق مملوك تكش خوارزمشاه ( 595ـ591ﻫ.)
ايلغمش مملوك اتابك پهلوان (608ـ600ﻫ.)
منگلی مملوك اتابك ازبك محمد (612 يا 611ـ608)
اغلمش مملوك اتابك ابوبكر (614ـ612ﻫ.)
جويني، عطاملك، تاريخ جهانگشاي جويني، تصحيح محمد قزويني، انتشارات بريل، لندن 1937، ج3 ـ تعیلقات قزويني ص 411.
10. براي تفصيل اين رويدادها ر.ك:
ـ ابن اثير، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت انتشارات علمي، تهران، 1355، ج26، ص 33 به بعد.
ـ عباس اقبال، تاريخ مغول، انتشارات امير كبير، چاپ پنجم، تهران، 1364، ص 111 به بعد.
11. در مورد وقايع اصفهان در اين دوره ر.ك:
ـ مهتاج سراج جوزجاني، طبقات ناصري، تصحيح عبدالحي حسيني، انتشارات دنياي كتاب، تهران، 1363 ج 2، ص 158.
ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، منشورات المكتبه المرعشي النجفي، قم 1404هـ. الجزى الثامن، ص 218 به بعد.
12. بويل مورخ انگليسي در مقالهاي سقوط اصفهان را درتاريخ دوم جمادي الاول 635 برابر با 21 دسامبر 1237م. پيشنهاد كرده و دراين مورد به دولتشاه استناد كرده است. ر. ك:
مجموعه مقالات ايرانشناسي، رم، 1971Boyle.The capture of Isfahan By The Mongols,p.p.331-336 .
13. در مورد مسافرتهاي سعدي.ر.ك:
ـ هانري ماسه، تحقيق درباره سعدي، ترجمه محمد حسن مهدوي اردبيلي و غلامحسين يوسفي، انتشارات طوس، تهران چاپ دوم 1369، ص 58 به بعد.
ـ ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات درايران، ج انتشارات فردوس، تهران، چاپ يازدهم 1373، ج سوم بخش اول، صفحه 592 به بعد.
14. فضل الله بن عبدالله شيرازي، تاريخ وصاف، براساس چاپ بمبئي، انتشارات كتابخانه جعفری، تهران، 1338 ج م ص 156 به بعد.
15. همانجا.
16. اين فوطي، الحوادث الجامعه و تجارت النافعه في مانه السابعه، المكتبه الويته، بغداد، 1351ﻫ.
17. وصاف، همانجا.
18. محمد ميرك حسيني منشي، رياض الفردوس، تصحيح ايرج افشار و فرشته صراحان انتشارات موقوفه افشار، تهران، 1385 ص 464.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1387/2/21 (2009 مشاهده) [ بازگشت ] |