الف لام ميم
اِقْرَا بِاْسمِ رَبّكّ اَلّذّي خَلَقْ
... سپاس مر او را كه بياراست كالبدمان را به «انّي خالقٌ بَشراً مِن طين» و بپيراست ارواحمان را به «نَفَخْتُ فيه مِن روُحي» و به قرار «لَقَد خَلَقْنا الانسان في احسن التقويم» ﺣۥﻠﮥ زندگي در ما پوشيد و رقم بندگي بر ما كشيد و به واﺳﻂﮥ «لقد كرّمنا بني آدم» بار عاشقي بر دوشمان نهاد و طنين «فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفْ» را در گوش جانمان نواخت.
و بدينسان انسان اشرف مخلوقات شد و پروردگارِ يگانه او را به عنايت، به بارگاه قربت فرا خواند و تاج «يُحبّهمْ» بر فرقش نهاد و ملاء اعلي را به سجودش فراخواند و آنان را نداي « انيّ اَعْلَمْ ما لا تَعْلَمون» سر داد و بدين قرار الطاف الوهيّت و حكمت ربوبيّت گنجينهاي از ملاط عشق را در وجود آدمي تعبيه نهاد كه ذوق حلاوتش او را بر آن داشت تا بار امانت را بياندﻳﺸﮥ سلامت، بر دوش جان كشد.
ذوق اُنسي كه در خلوتخاﻧﮥ حضرتش در مقام بيواسطگي يافته بود، تاب اندوه فرقت نميآورد، قرب بارگاهش را ميطلبيد، بيهيچ واسطه.
عزّت ربوبيّت، ناشكيبايياش را برنتافت، به ﻧﻔﺨﮥ كلامش جان مستمندش را اعجاز شكيبايي بخشيد و راحت جانش را و آرام خاطرش را «انّا اَنْزَلَنا في لَيلَة القدر» قرار داد.
از آن پس، دل باز ﺑﺴﺘﮥ كلامي گرديد كه بوي ديرآشنايي را به مشام جانش ميرساند كه هم از آن ولايت باز آمده بود. از غايت اشتياق محبوب خويش، كلام جانفزايش را به اصوات ملكي باز خواند و غربت خاطرش را فرونشاند...
و بدينسان كتاب و كلام خدا در ذهن و زبان و زندگي مسلمانان جايگاهي ويژه يافت، جايگاهي كه بيآن زندگاني بيرجا و اميد و بينشاط و حزنانگيز بود.
از آن زمان كه ابن مُقله بيضاوي (272ـ328ﻫ. ق) هنرمند خطاط فارسي رسمالخط بديع و شيوه جديد خط عربي را در قالبهاي ماندگار «محقق، ريحان، ثلث ريحان، ترقيع، رقاع و نسخ» كه مدار آنان بر دايره و سطح بود، سامان داد و تا امروز كه آثار مكتب قرآننويسي فارس و شيراز زينتبخش گنجينهها، مساجد و خانههاست، در هيچ زماني تلاش عاشقانه و عابداﻧﮥ هنرمندان، نگارگران و خطاطان قرآنآرا، آرام نگشته است.
اگرچه آرايهها همقدر و قدرت كلمات خدا نيستند، اما نشاندهندﮤ كوششي زميني از سرِ عشق براي ارجگذاري به سخنان آسمانياند، در اين بخش از هنر اسلامي نيز چون ديگر نهادهاي تمدن اسلامي نقش فارسيان، تأثيرگذار و ماندگار است.
بيشك نقش سيبويه فارسي در ساماندهي نحو عربي، مجدالدين فيروزآبادي در تدوين قاموس عربي و ابنمقله بيضاوي در تعالي خط عربي بر هيچ پژوهندﮤ تمدن اسلامي پوشيده نيست.
مطاﻟﻌﮥ تاريخ جمع و نگارش قرآن كريم نشان دهندﮤ آن است كه قرآننگاري را ميتوان با كمي تسامح به دوران پيش و پس از ابنمقله تقسيم كرد؛ چرا كه در قرن چهارم هجري در دوران خلافت المقتدر عباسي و وزارت ابنفرات «ابن مقله» اين فرصت را مييابد كه از تلفيق زيباشناسانه خطوط بومي سرزمينهاي عربستان و عراق كه در تحقيقات بعدي به نامهاي كوفي، مكي، مدني، حجازي و عباسي خوانده شدهاند، خطي بيافريند كه به مناسبت سهولت در تحرير و قرائت و زيبايي بصري، ناسخ خطوط ديگر شود و از همين رو «نسخ» نام گيرد و از آن زمان در امپراطوري اسلامي شايع و رايج گردد.
بررسي ويژگيهاي قرآنهاي به دست آمده تا پيش از ابنمقله كه تا اوايل قرن چهارم را در برميگيرد، براي اثبات مدعاي فوق كارساز خواهد بود.
«بيشتر قرآنهاي پيش از قرن چهارم، كه در دسترس ما قرار دارد، به شكل رقعاتي است كه اغلب شامل يك تك برگ و يا حتي قسمتي از آن است». (سبك عباسي، ص 13) به عبارت ديگر تا قرن چهارم هيچ قرآن كاملي را سراغ نداريم كه در گنجينههاي جهان نگهداري شود.
يكي از ويژگيهاي دستنگاشتههاي نخستين قرآني، تنوع بيش از حد آنهاست. تنوع اين دستنگاشتهها به گونهاي است كه آنماري شيمل اسلامشناس آلماني «گونههاي سبك نگارش را در اين دوران برابر با تعداد دستنوشتههاي نگاشته شده ميداند». (سبك عباسي، ص 14).
گسترش جغرافيايي كشورهاي اسلامي، ضرورت حل و فصل نهايي قرآن نويسي در جهان اسلامي را در دستور كار عالمان، حاكمان و خلفاي عباسي قرار داد و سرانجام در اوايل قرن چهارم پس از پراكندهنويسيهاي بيسامان، جهان اسلامِ وسعت يافته براي يكدستي و هماهنگي، نيازمند تدوين متن واحدي از قرآن شد و ابنمقله بيضاوي اين افتخار را نصيب خود كرد.
«در سدﮤ چهارم هجري، شكل ظاهري قرآنهاي دستنويس به نحو شگرفي دچار تغيير و تحول شد. در اكثر مناطق كاغذ جاي پوست را گرفت و صفحهآرايي افقي به صورت عمودي درآمد». (كارهاي استادانه، ص 15).
با پيشنهاد «رسمالخط نوين» ابنمقله دوران تازهاي را در قرآننگاري جهان اسلام پي ريخت؛ دوراني كه با خلق آثار ارزشمند ابن بواب (م. 4130ق)، ياقوت مستعصمي (م. 698 ق) و ابراهيم سلطان بن شاهرخ (796ـ838 ق) تداوم يافت.
«در سراسر قرن نهم و دهم (ﻫ. ق) شهر شيراز يكي از مراكز اصلي تدوين كتب دستنويس به شمار ميآمد. برخي از آثاري كه در شيراز كتابت شده، از نظر كيفيت و سبك و سياق با نمونههاي متعلق به تبريز يا قزوين برابري ميكند». (پس از تيمور، صفحات 1 و 2)، اگرچه بهترين كاتبان و مذّهبان شيراز در اواخر قرن نهم به استخدام دربار آققويونلو در تبريز و ديگر نقاط درآمده بودند و آثار ارزشمندي آفريدند ـ چنانكه در همين دوران عبدالحق امانت خان شيرازي خوشنويس و قرآننگار برجسته به هند مهاجرت ميكند «كه هم به عنوان كاتب رسمي دربار امپراتوران مغول و هم به عنوان هنرمندي كه كتيبههاي متعددي را براي ساختمانهاي با ارزش نوشته، شهرت دارد و مهمترين كتيبه او بر مشهورترين عمارت اسلامي هند، يعني تاجمحل در آگرا نقش بسته است». (كمال آراستگي، ص 178 و 179) ـ اما در همين ايام خوشنويسان برجستهاي چون شهر امير، حسين فخارشيرازي، عبدالله شيرازي، محمد شيرازي، محمدرضا شيرازي و... در قرن نهم تا يازدهم (ﻫ..ق) شيراز را با آثار خود در تاريخ قرآننگاري ماندگار كردند.
مكتب قرآننگاري و قرآنآرايي فارس در قرن دوازدهم با ظهور استاد احمد نيريزي، بزرگترين استاد خط نسخ، جلوهاي ديگر يافت. شهرت احمد نيريزي در خوشنويسي نسخ به پايه ميرعماد در قلم نستعليق و درويش عبدالمجيد طالقاني در شكستهنويسي است، با اين تفاوت كه برخي او را بيهمتا دانستهاند و كسي را همپاﻳﮥ او در كتابت نسخ نميشناسند». (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 7، ص 105).
قلم نسخ احمد نيريزي اوج تكامل شيوهاي است كه آن را نسخ ايراني ميخوانيم. اين شيوه نه تنها از نسخ ديگر سرزمينهاي اسلامي متمايز است، بلكه با شيوﮤ نسخنويسي پيش از پيدايش اين مكتب در ايران نيز تفاوت دارد. ظرافت و روشني حروف و كلمات از ويژگيهاي كتابت اين شيوه است و در پديد آمدن آن خط نستعليق ـ يعني خط ابتكاري ايرانيان كه در قرن نهم هجري به ابتكار هنرمند بزرگ ميرعلي تبريزي از پيوند بين نسخ و تعليق پديد آمد و آن را عروس خطهاي اسلامي ـ ايراني ميدانند ـ تأثيري كارساز داشته است. اهميت احمد نيريزي در تكامل و تعالي خط نسخ است، همانگونه كه ميرعلي تبريزي خط نستعليق را تكامل بخشيد.
حاج اسماعيل كاتب شيرازي، محمدحسين كازروني، نصير شيرازي، قاسم شيرازي، محمدمهدي شيرازي از ديگر استادان قرآننويس قرن دوازدهم در فارس و شيراز بودند.
شيراز قرن سيزدهم به واسطه وجود خانوادههاي فرهنگور و خوشنويسي كه اين هنر را در چندين نسل خود حفظ كردهاند، شهرت داشت.
حاج ملا محمد شفيع ارسنجاني ملقب به «اشرف الكّتاب»، ملا علي عسگر ارسنجاني مشهور به ميرزا آقا و حسين بن علي عسگر ارسنجاني از خاندان ارسنجاني و ميرزامحمد شفيع وصال شيرازي معروف به ميرزا كوچك، ميرزا احمد وقار شيرازي و محمد بن وصال از خاندان وصال از خوشنويسان و قرآننگاران برجسته ايران اسلامياند. برخي از ديگر قرآننگاران فارسي در اين دوران عبارتنداز: اسدالله شيرازي، محمود حكيم، محمدكريم شيرازي، محمدباقر شيرازي، اسماعيل شيرازي، عبدالوهاب، سيدعليرضا شيرازي، ميرعلي شيرازي، عليمحمد شيرازي، محمداسماعيل شيرازي و... كه آثار ارزشمندي از آنان بر جاي مانده است.
منابع:
دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، مركز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، تهران، 1368.
مجموعه هنر اسلامي سبك عباسي قرآننويسي تا قرن چهارم هجري، گردآوري ناصر د. خليلي، ديويد جيمز، نشر كارنگ، تهران، 1381.
مجموعه هنر اسلامي كارهاي استادانه قرآننويسي تا قرن هشتم هجري، گردآوري ناصر د. خليلي، ديويد جيمز، نشر كارنگ، تهران، 1381.
مجموعه هنر اسلامي كمال آراستگي قرآننويسي تا قرن سيزدهم هجري، گردآوري ناصر د. خليلي، ديويد جيمز، نشر كارنگ، تهران، 1381.
دانشنامه قرآن، بهاءالدين خرمشاهي، انتشارات دوستان، ناهيد، تهران، 1377.
احوال و آثار خوشنويسان، مهدي بياني، انتشارات عملي، تهران، 1363.
دانشمندان و سخنسرايان فارس، محمدحسين ركنزاده آدميت، انتشارات كتاب فروشي خيام، تهران، 1337.
كوروش كماليسروستاني © کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1386/8/6 (2206 مشاهده) [ بازگشت ] |