•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

تشريك مساعي سعدي در تطور و تكامل شعر كلاسيك فارسي

دكتر محمود عباديان


شعر را ديرين زبان مادري بشريت دانسته‏اند (هِر دِر) كه مبشر ارتباط جادويي انسان با جهان زندگي و طبيعت بوده است. با اين وصف هزاران سال پاييده تا اين رساﻧﮥ زباني به صرافت افتاد و امكان يافت راز جهان دروني و عالم عواطف آدمي را گفتار و نوشتارپذير كند.
ارتباط احساسي ـ عاطفي و جنسيتي بين موجودات زنده (ذي روح) كه با پيدايش زندگي در كرﮤ خاكي شكل گرفته و شايد بتوان مدعي شد كه به طور كلي وجود زندگي خود مسبوق بر اين رابطه بوده و از بي‏زمان رواج داشته، تازه و تنها در دو هزارواندصد سال اخير موضوع شعر شده است. از اين لحاظ بايد با گوته شاعر آلماني هم‏صدا شد و گفت: «در آغاز عمل بود» ـ قرن‏ها مي‏بايست تا عمل بعد نظر يابد و انتقال‏پذير گردد.
اين پرسش وجود دارد كه از چه رو اين راﺑﻄﮥ طبيعي تا دو سه هزار سال پيش از نظر عموم پوشيده مانده تا سرانجام در هزاره‏هاي نزديك به ما اين تابو برشكسته و آن راز در دل بنهاده به در افتاده. البته پي‏گيري اين نكته بيرون از موضوع اين مقاله است؛ فقط اشاره به اين نكته كافي مي‏نمايد كه تنها آن چيزي كه به نوشته درمي‏آيد، اعتبار عيني مي‏يابد و از بد زمانه در امان مي‏ماند، كليت قابل انتقال مي‏يابد.
اين امر كه تا چه ميزان تأثير تابو آييني، ديني، اجتماعي مي‏توانسته در اين زبان ـ خاموشي مؤثر بوده باشد، صاحب نظران درباره‏اش اتفاق نظر ندارند.
گفتني است كه اين تابو تنها در نوشتار عمل نمي‏كرد،‌ در رفتار نيز كارايي داشته است، ممنوعيت صحبت در آن باره مي‏تواند گواه بر آن باشد. در نتيجه انساني‏ترين ارتباط‏ها و احساس‏هاي آدمي به صورت تجربه و زيسته در سينه‏ها ماندگار مي‏مانده است.
بي‏گمان موقعيت «فرد» انساني در جماعت نيز در اين رهگذر بي‏تأثير نبوده است. منظور از فرد در گيومه تفكيك يكان انساني از فرديت (Individulity) است، مفهومي كه محصول دوران معين تاريخي ـ اجتماعي است و طبعاً نمي‏توان آن را به تمام دوره‏هاي زندگاني اجتماعي و هر قوميت تاريخي بدون در نظر گرفتن موقعيت تاريخي ـ اجتماعي به آن اطلاق كرد و تسري داد. آن‏جا كه موقعيت فردي انسان در جاﻣﻌﮥ مدني داراي مصداق راﺑﻄﮥ جزء و كل باشد، او برخوردار از هويت اجتماعي مي‏باشد، در مقام ابراز احساس و عواطف فردي است و جامعه در شرايط پذيرفتن و برتافتن آن است.
با آن‏كه نمي‏توان مدعي فقدان احساس فرديت به طور كلي در هيچ ملتي شد، با اين همه بايد اذعان كرد كه تبلور زباني آن نزد اقوام ايراني نسبت به ملت‏هاي اروپايي متآخر بوده است.
به عنوان مثال در زبان يوناني اين ارتباط با مفاهيم Philia (دوستي)، eros (عاشقانه) بيان شده است،‌ در زبان لاتين و فرانسه Amor (احساس، انفعال) در آلماني Liebe (از loben‌ به معني ستودن مشتق شده) است.
در بيشتر زبان‏هاي كهن (اعم از هندو اروپايي يا سامي) مفهومي معادل فيليا (دوستي) رواج داشته (و دارد) تا اروس (eros)؛ در اوستا و فارسي ميانه دوستي، در عبري و عربي حب، ... اروس (آرزو) در يوناني تداعي كنندﮤ فقدان يا كمبود چيزي است كه موجب كشش موجود زنده به آن مي‏شود. تعليل اسطوره‏اي اين نكته در مهماني افلاطون آمده است؛ به اين معني كه روزگاري انسان‏هاي مدور عليه خدايان شورش كردند. زئوس انسان را به دو نيمه كرد. از آن زمان كه انسان ﻧﻴﻤﮥ خود را از دست داده است، در آرزوي بازيافت آن است. (مهماني 189ـ191).
عشق در بيشتر زبان‏هاي كهن بار معنايي خدايي، فضيلت، اخلاقي داشته؛ آوگوستين، كانون آن را در دل انسان دانسته است (اعترافات، 9، 13ـ10).
همان‏طور كه اشاره شد، در ادبيات كهن ايران حالت احساسي و عاطفي فرد انساني موضوع توصيف نبوده است علاوه بر آن ژانر اغالب متون (به استثناي گاهان زرتشت) نيز روايي آييني و وصفي بوده است. اين واقعيت همانا آن پديده‏اي است كه ادبيات آن دوره را از ادبيات دوران بعدي (اسلامي) متمايز مي‏كند.
اين چرخش فرهنگي كه با فروپاشي نظام ساساني در فرهنگ اجتماعي و ادبي ايران صورت گرفت،‌ زمينه‏ساز تقويت عنصر ذهني در فرهنگ و ادبيات شد. به عبارتي فرهنگي ادبي ايران با هزار و پانصد سال تأخير به برخي ارزش‏هاي فردي ـ احساسي رويكرد پيدا كرد كه براي مثال به شعر سافو (sappho) شاعر كهن يونان اشتهار بخشيده است.
اگر بتوان حماسه (شعر روايي، يعني مثنوي به طور كلي) را ژانر شعر ملي ـ رسمي به شمار آورد كه شاعر در آن به توصيف ارتباط انسان با جهان كلان سرو كار دارد و مي‏كوشد در آن سامان مناسبت آدمي با واقعيت عيني را بسرايد، شعر غنايي فارسي پا به پاي شعر روايي (حماسي) شكل گرفت، رشد خود را يافت و به تدريج بر ديگر ژانرهاي ادبي تأثير نهاد و سرانجام به يك ژانر بالنسبه مسلط دوران نهايي شعر كلاسيك فارسي درآمد.
شعر غنايي از توصيف بي‏واﺳﻄﮥ واقعيت بيروني (عيني) به دور است، بلكه آن را از منظر ذهن و احساس شاعر مي‏پذيرد و مي‏سرايد؛ آن چه در شعر روايي مصالح توصيف است، در اين ژانر رنگ احساس، تمايلات و حال و هواي تجربه يا زﻳﺴﺘﮥ سراينده را به خود مي‏گيرد، مبيّن جهان به اصطلاح خرد است و بي آن كه در تعارض با جهان كلان باشد، واقعيت بيروني را دروني كرده و توصيف مي‏كند.
عنصر غنا يا ليريسم كه يكي از صفات ﻣﺸﺨﺼﮥ ادبيات ايران پس از چرخش فرهنگ كهن به دورﮤ كنوني است، علاوه بر آن كه زاييدﮤ رشد و تحول ذاتي خود ادبيات / هنر به طور كلي است و از اين لحاظ قانون‏مند مي‏باشد، محققاً بي‏تأثير از جهان‏نگري تاريخي و سنتي ايراني نبوده است. نگرش زرواني، اسطورﮤ ايران باستان (كه در شاهنامه به صورت سقوط شاهان اساطيري، سقوط عصر قهرماني و سقوط شاهان تاريخي تصوير شده و تلخي تاريخي‏اش در ناﻣﮥ رستم فرخزاد بازتاب يافته است)، شكست از اعراب، كشتار مغول، همه در شكل‏گيري عنصر ذهني و ليريسم حاصل از آن در شعر فارسي مؤثر بوده‏اند. مي‏توان گفت ادبيات ايران برآوردي از كنش و واكنش اين عوامل و ديگر عوامل مشابه بوده است. اين نكته را نيز از ياد نبريم كه ادبيات و به طور كلي فرهنگ ايران، حاصل تشريك مساعي اقوام مختلف و اقليم‏هاي متفاوت جغرافيايي درون مرزي است كه در فرايند چند صد ساﻟﮥ رشد و تطور خود در بناي عنصر روايي و غنايي آن سهيم بوده‏اند.
بنابراين شعر فارسي دستاورد مساعي فرهنگي و هنري ﻫﻤﮥ مناطق و مليت‏هاي ايراني است. ﻧﻜﺘﮥ شايان توجه آن كه ﻫﻤﮥ اين مناطق و ملي‏ها نه در يك زمان و يكباره و در غرض همديگر كه در توالي زمان، تحت شرايط اجتماعي و فرهنگي متفاوت در خلق آن مشاركت داشته‏اند، واقعيتي كه پيامدش در تنوع نگرشي، موضوعي، سبكي، ژانري و گرايش‏هاي فكري كه به شعر فارسي محتوا و شكل گوناگون بخشيده است، گوياي آن است.
آغاز شعر فارسي و به طور كلي ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ شعر كلاسيك فارسي از خراسان بزرگ سرﭼﺸﻤﮥ فرهنگي گرفته است. رودكي، عنصري...، دقيقي، گرگاني... آن را پايه‏گذاري كردند. آنها در ضمن مبدعان بيشتر موضوع‏ها، ژانرها و زبان سبكي و تصويريي‏ بودندكه سپس زير كلك شاعران كلاسيك توﺳﻌﮥ بعدي، تطور و تكامل نهايي يافتند. آثاري همچون وامق و عذرا، نسيب قصيده‏ها، ويس و رامين به جهان‏نگري ادبي ـ فرهنگي ايراني مايه‏هاي روايي و غنايي داده‏اند.
يكي از شاخصه‏هاي مهم شعر فارسي از همان اوان پيدايش توجه شاعر / نويسنده به جهان دروني، به مفهوم «من» فرد انساني در سروده‏ها و نوشته‏هاي خود بوده است، نكته‏اي كه به او امكان مي‏داد، به ﭘﻬﻨﮥ گسترده و بي‏ساﺑﻘﮥ عالم احساس، عواطف و خوي انسان ايراني و به طور كلي فرد انساني راه يابد و آن را با سايه روشن‏هاي منشي و بينشي متفاوت بسرايد و تصوير كند.
در آثار شاعران بيشتر غنايي‏نگر «من» شخصيت در دست توصيف شاعر در سروده او محل تحليل و هويت‏شناسي ادبي قرار گرفته و از به اصطلاح «دگري» تفكيك شده و به عنوان شاخص هويت او نسبت به غير (اعم از ذي روح يا بي‏جان) متمايز و به نحوي شخصيت‏پردازي شده است.
اين رويكرد ادبيات و به ويژه شعر غنايي به عوالم فرد انساني كه از همان آغاز شكل‏گيري ادب فارسي زمينه يافت و شاﺧﺼﮥ اين دورﮤ فرهنگ و شعر فارسي به طور كلي شد، در آثار شاعران كلاسيك (به ويژه در آثار سعدي) بالندگي و تكامل خاص خود را داشته است، چنان‏چه روا باشد شاعراني را كه در آثار خود گرايش به توصيف فرديت انسان داشته‏اند، متصف به گرايش گيتيانه (سكولار) در شعر فارسي بدانيم كه واقعيت‏هاي زندگي را از منظر فرديت انسان عيني توصيف مي‏كنند، اين شاخه‏ شعر فارسي يادآور گرايشي مشابه در شعر اروپا (خاصه ايتاليا) در آستانه‏هاي رنسانس اروپا در قرن‏هاي سيزده و چهاردهم ميلادي است كه سونت‏هاي دانته و پترارك نموﻧﮥ برﺟﺴﺘﮥ آن به شمار مي‏آيند.
شعر سكولار مورد نظر كه با قصيده، تغزل‌، مثنوي‏هاي اوليه آغاز شده بود، به تدريج از صافي سبك هنري انوري و خاقاني و... گذشت و به آثار سعدي انجاميد.
البته گفتني است كه شعر غنايي فارسي در كنار نوع گيتياﻧﮥ خود، مكتب صوفيانه يا عرفاني خود را داشته است و اين دو گرايش در كنار هم و در برخي موضوع‏ها در تأثير و تأثر يكديگر بوده‏اند. شعر عرفاني ضمن نقد واقعيت دنيايي، ارزش‏هايي آييني جايگزين آن مي‏كند.
شعر غنايي گيتيانه نقد يا طرد زندگي جهاني نيست، بلكه آن را از ذهنيت فردي توصيف مي‏كند و به ارزش‏هاي مادي زندگي رنگ تخيلي ـ انساني مي‏بخشد.
شعر كلاسيك فارسي ماهيتاً رنگ جغرافيايي به خود نگرفته است؛ در اين مناسبت جا دارد فقط اشاره شود كه تقسيم آن به سبك خراساني، عراقي و هندي معرف مميزه‏هاي ذاتي اين شعر نيست. طبيعي است كه شاعراني كه در توسعه و تطور بعدي آن دستاورد داشته‏اند، خود تعلق منطقه‏اي، اقليمي داشته‏اند كه به مثاﺑﮥ يك عنصر خلّاق در كيفيت بخشيدن به جنبه‏هاي محتوايي و شكلي شعر نوآورانه عمل كرده است، واقعيتي كه مبيّن امكانات و حال و هواي خاص اين يا آن اقليم زندگاني شاعر بوده است و به آثار آنان ذاﺋﻘﮥ هنري منحصر به فرد داده است.
شعر كلاسيك فارسي با حماسه سر گرفت، به منظومه‏هاي عاشقانه ـ اخلاقي تطور يافت و به مثنوي و غزل انجاميد. مثنوي و غزل كلاسيك معرّف عصر بلوغ شعر فارسي‏اند كه نمايندگان برجسته‏شان مولانا جلال‏الدين بلخي و سعدي‏اند. مثنوي در اساس يك ژانر خراساني ماند، غزل در مسير توسعه و تحول خود در جاي جاي جغرافياي ادبي ايران پيدايش و پرورش يافت و در شيراز به كمال هنري رسيد.
غزل با همه نشيب و فراز موضوعي كه از سر گذرانده، هيچ گاه از وصف زيبايي به ويژه زيبايي انساني دور نشده است، از همين رو بيش از هزار سال است كه در فضاي فرهنگ اقوام ايراني و در موطن خود ايران كماكان مي‏درخشد.
سعدي وارث به حق غزل و حكايت‏پردازي منظوم و منثور فارسي است. او مبدع اين سه ژانر نيست،‌ ولي آنها را به اعتلاي سهل و ممتنع خود رسانده است.
سعدي با گلستان خود به هم ـ سري با ژانر كليله دمنه (پنچه تنتره) و بوكاچو (دكامرون) و... برخاسته و با آثار خود از قيصر تا ذاﺋﻘﮥ مردم عادي را تحت تأثير نهاده و بابي بر اخلاق سياسي عملي جهان ادب گشوده است. از بهارستان جامي تا التفاصيل توللي از آن الهام گرفته‏اند.
او استاد مسلم غزل يك دست و تك موضوعي و با انسجام عاطفي ـ عشقي است. آن چه آثار و هنر سعدي را شاخص مي‏كند، ويژگي فرديتي اشخاص سروده‏هايش در ابعاد حكايت و غزل مي‏باشد كه ذاتاً اجتماعي منش‏اند. موضوع حكايت‏هايش يا سرگذشت افرادش با توجه به يك امر اجتماعي مشخص تماتيزه شده‏اند كه به آنها تشخص ادبي ـ اجتماعي مي‏دهد.
طبيعي است كه حكايت‏هاي نكته‏پرداز و شعر غنايي معمولاً با يك «من» سر و كار دارد كه شاعر سرگذشت يا «حديث نفس» آن را مي‏سرايد، اما «من» در آثار سعدي با «من» در مرا به جان تو سوگند... يا آن كه در نسيب قصيده‏ها وصف مي‏شود، متفاوت است. «من» در آثار سعدي در شخصيت (سوبژه) حكايت‏ها يا حتي غزل هويتي مي‏يابد كه در آثار پيشينيان و شاعران همزمان وي ديده نمي‏شود.
سيماي اين «من» در گلستان به ويژه در باب اول اين اثر، در «سيرت پادشاهان» به خوبي مشهود است. اين باب گلستان نه نشان شاه‏پرستي سعدي، نه ترجيح تقرير سرنوشت پادشاهان و عملكردشان نسبت به ديگر مردمان و نه يك امر صرفاً تصادفي مي‎نمايد؛ بيشتر آگاهانه و با توجه به نقش پادشاهان و فرمانروايان در بهروزي يا سيه‏روزي مردم است. گلستان تبلور تفكر ادبي ـ سياسي شاعر آن است ـ سياسي به معنايي كه در كليله و دمنه تمثيل‏وار آمده است.
اگر در گلستان فرد انساني در تعامل اجتماعي تصوير شده است، در بوستان موقعيت فردي وي طرف توجه شاعر است، كنش و منش اخلاقي او به سنجش گرفته شده است. اكثر افراد بوستان از منظر خودمداري به جهان زندگي مي‏نگرند. سعدي بي آن كه درس اخلاق پيشه گيرد، فرد را با نتايج عملش مواجهه مي‏كند يا اين كه در موردي او را با صفتي متضاد با رفتار او مواجه مي‏كند؛ بدين سان به نامستقيم به تحول رفتاري و اخلاقي او كمك مي‏كند.
سعدي زياده بر ششصد غزل سروده است. در آنها نه از مدح شخص، نه از نقد و نه اثري از واقعيت‏هاي زندگي روزمره يا تفسير امور، چنداني نشاني است. در نظر اول آنها چنان مي‎‏نمايد كه از عشق وارسته از هر گونه ارتباط با عالم بيرون حكايت دارند. واقعيت اين است كه در آنها از سوداي زيباستايي، اشتياق به مهر، دوستي و ديدار يار سخن مي‏رود. آن‏چه انسان در خواندن غزل سعدي تجربه مي‏كند، تپش ارزش‏ها و تار و پود احساس و عواطف زيباشناختي آدمي است و اين درست همان چيزي است كه از شعر غنايي به ويژه از غزل ناب انتظار مي‏رود.
با اين همه غزل سعدي منتزع از مسايل اجتماعي نيست. سعدي عشق را يك فضيلت انسان اجتماعي مي‏داند. غزل او وصف وفاداري، شكيبايي، فداكاري در عشق به دوست (يار) است. در غزل از انسان انتظار است نسبت به آن‏چه زيباست، مسئول باشد.
تأكيد سعدي بر اين صفات انساني در روزگار كشتار مغول كه در آن نفرت‏شان از غير خودي و تحقير آدمي، بر زندگاني ايراني ساﻳﮥ سنگين افكنده بود، معرّف بُعد اجتماعي محتواي غزل است.
هنر سعدي متعهد است. البته كم شاعري پيدا مي‏شود كه در هنر خود به نوعي نامتعهد بوده و نسبت به مسايل زمان خود بي‏اعتنا مانده باشد. اما تعهدي كه از سروده‏هاي سعدي القا مي‏شود اجتماعي ـ اخلاقي است. اين سجيه به هنر او تشخصي داده است كه هنر را افعال و نافذ كرده است. و اين يكي از عناصر زيباشناختي هنر او است.
غزل سعدي وصف يك «او» است، «او»يي كه شاعر در ارتباط با آن هويت‏مند مي‏شود. آرزو، اشتياق خود را در ارتباط با او بازگو مي‏كند. اين همزادي با جنس «ديگر» در بيشتر غزل‏ها آمده است بي آ‌ن كه توليد احساس تكرار و ملال كند.
اين دگري در ارتباط با سعدي واقعيت دارد، استعداد هنري او است. هستي اين «او» موضوع كلي غزل‏هاست، فارغ از هر تعلق و يا نسبت بيروني است. صفات او معرف خصلت سعدي است؛ شاعر خود را در آﻳﻨﮥ اين صفات به جاي مي‏آورد، خود را در او مي‏ستايد. غزل وصف اين «دگري» سعدي است. اين «او» يك وجود در عين حال اثيري است. با ستودن او شاعر خود را از پايبندي به ديگر چيزها مي‏رهاند، از ناملايمات رها مي‏شود. سعدي در غزل و در رابطه با «او» كيستي خود را زمزمه مي‏كند.
سعدي در غزل خرسند به وصف اين وجودِ زيباست. در اين ژانر غايتي جز همين وصف در كار نيست. نفس اين فرايند ستودن، زيباست ـ فرايند شيفته بودن، در اشتياق ماندن. اين تنش و هيجان شيفتگي در پايان غزل به فروكش درد اشتياق مي‏انجامد. شاعر به وسعت آرزو و اشتياق انساني پي مي‏برد. اين گشايش و آرامش پس از «عرض حال» شاعر حاصل مي‏شود كه پيامدش اعتماد به نفس شاعر پالايش يافته به خود است.
در تخلص غزل «او»ي شاعر در هيأت هم ـ هويتي با شاعر به عنوان «تو»، «ظاهر» مي‏شود ـ شاعر غزل با (ثاني) خويشتن كنار مي‏آيد. نگراني (دلواپسي، هيجان) فرو مي‏نشيند، دغدغه از ميان مي‏رود. شاعر در «او» و «او» در شاعر، به راز بقاي محبت و عشق آدمي خشنود مي‏شود:
سعديا كشتي از اين بحر به در نتوان برد
 
كه نه بحري است محبت كه كراني دارد
***
 
اگر چه عمر در اين ماجرا كني سعدي
 
حديث عشق به پايان رسد، نپندارم




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1386/3/5 (1792 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری