آن شاعرِ رَوَندۀ بیدارِ رهشناس دکتر کامیار عابدی
چکیده:
از میان پنج گروه از شاعران ایران در دورۀ تجدّد، شماری از آنان در شاخۀ نوگرا و دو، سه تن از غزلسرایان متأخّر، میانۀ چندانی با بخشی از محتوای آثار سعدی نداشتهاند. انتقادهای این گروه، انتقادهای کسانی است که از منظر آرمانگراییِ فکری، سیاسی و اجتماعی، به شعر سعدی مینگرند. با این همه، چیرگی سعدی بر زبان شعر به نوعی است که همۀ این انتقادها در برآورد و بررسی نهایی، از متن به حاشیه و از اصل به فرع منتقل و تبدیل میشوند. نویسنده در ادامه این مقاله، ضمن ارائه شاهد مثالهایی به چگونگی پیشوایی سعدی در قلمرو زبان و ادب فارسی و ردّ این انتقادها پرداخته است.
کلید واژه: سعدی، زبان فارسی، عصر تجدّد.
پیشسخن
الف. صاحب این قلم، نخست، در اردیبهشت 1383 موضوع آراء انتقادی شماری از ایرانیان در دورۀ تجدّد را دربارۀ سعدی در همایش سالانۀ سعدیشناسی در شیراز طرح کرد. این مقاله (← عابدی، 1383) و نیز مقالهای دیگر مرتبط با این موضوع (← عابدی، 1388)، به تألیف و گردآوری مجموعهای کلان دربارۀ سعدی و عصر تجدّد انجامید. (← عابدی، 1391). مقالهها و کتاب یادشده در مجموعۀ توجه تازه و دوباره به آثار سعدی که کوروش کمالی سروستانی به صورت یک جریان و طرح (پروژۀ) مستمر از نیمۀ دهۀ 1370 به بعد پیگیری و مؤکّد کرده، درخور شناخت است.1 در مقالۀ حاضر کوشش بر آن است تا آراء حدود بیست و پنج شاعر ایران در دورۀ تجدّد دربارۀ سعدی بازیابی، طبقهبندی و تحلیل شود. از اینرو، این کوشش را میتوان به عنوان تداوم و تکمیل نوشتههای پیشین مؤلّف در نظر آورد.
شاعران مشروطه
ب. شاعران دورۀ مشروطه از علاقهمندان سعدی بودهاند، اما علاقۀ آنان به پای علاقۀ گویندگان دورۀ بازگشت ادبی که حدود صد سال را از دورۀ زندیه تا اواخر دورۀ ناصری در برمیگیرد، نمیرسد. در واقع، شاید بتوان گفت که در دورۀ مشروطه، به سبب دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی و جوّ انقلابیِ جامعه، توجه به سعدی قدری اندک میشود. با این همه، دستکم، در لابهلای آثار چند تن از آنان اشارهها و نوشتههایی مرتبط با سعدی دیده میشود:
* عارف قزوینی در نامهای چنین گفته است: «... بعد از سعدی و سایر اساتید، غلط است کسی در این زمینه [یعنی شعرگویی] اظهار وجود کند. پس هرگز در خیال جمعآوری اشعار خود نبودهام». (حائری، 1365: 171). وی همچنین در نامهای دیگر از اینکه یکی از استادان زبان فارسی از «خداوندگار تذکار و شرافت و بزرگترین افتخار ایران، یعنی سعدی» انتقاد کرده، بسیار ملول است. (هزار شیرازی، 1371: 192ـ191(.
* ایرج میرزا افتخارش را در این میداند که «سعدی عصر» است. علاوه بر این، در شعری اِخوانی برای شوریده (فصیحالملک شیرازی)، شیراز را مسکن شوریده و مدفن سعدی میداند که «شهر دگر، به همسری او نتواند». نیز میگوید در محیطی که نام خواجه و شیخ، یعنی حافظ و سعدی ساقی است، چگونه اهل ادب بر من افتخار کنند». (ایرج میرزا، نقل از: محجوب، 1356: 22، 176، 182(.
* ملکالشعرای بهار در نیمۀ دوم دهۀ 1290 در پاسخ به مقالۀ علیاصغر طالقانی در نشریه/ روزنامۀ «زبان آزاد»، دست به تحلیل و تجلیلی وسیع از سعدی زد. از نظر بهار «تاکنون در فارسی، کتابی به کاملی و تمامی و متانت و سادگی بوستان نوشته نشده و برای درس معاشرت و تدبیر زندگی، فی حدّ ذاته، منحصر به فرد است، اما در گلستان و سایر کتب سعدی، جنبۀ ادبی و صناعتش بر معانی و منزلت اجتماعیاش غلبه داشته و در همان کتب نیز حقایق عریان در نهایت سادگی و زیبایی جلوهگر شده است». (بهار، 1351، ج1: 159ـ144). بهار حدود دو دهۀ بعد، در هنگام بزرگداشت سعدی، در تضمینی پرشهرت از یک شعر سعدی، چنین گفته است:
«سعدیا چون تو کجا نادرهگفتاری هست
یا چو شیرینسخنت، نخل شکرباری هست»
)بهار، 1380، ج1: 603ـ601(
شاعران دورۀ رضاشاهی
پ. به نظر میرسد در دورۀ رضاشاهی به سبب ثبات اجتماعی، توجه به سعدی نسبت به دورۀ مشروطه، قدری ترمیم میشود. شاعران این دوره، چه علاقهمند به سبک عراقی باشند، چه نباشند، با احترامی قلبی از سعدی یاد میکنند. به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
* حسن وحید دستگردی:
هفت اقلیم سخن را گر سخن خواهی صواب
نیست جز سعدی کسی شاهنشه مالک رقاب
)وحید دستگردی، 1316: 180ـ177(
* لطفعلی صورتگر:
پارسی را به جهان، رونق و آوازه از اوست
ای بسا مایه کز آن کِلک فسونگر گیرند
)صورتگر، 1331: 15ـ14(
* محمدحسین شهریار:
قرنها میرود و ذکر جمیل سعدی
همچنان است در افواه اَنام ای شیراز
)شهریار، 1379: 10ـ9(
* حسین پژمان بختیاری:
گر غزل آن است که او بسته است
راه حریفان چه نکو بسته است
)پژمان بختیاری، 1354: 32ـ31(
* محمدحسن رهی معیّری:
سرخوش از نالۀ مستانۀ سعدیست رهی
همه گویند، ولی گفتۀ سعدی دگر است
)رهی معیّری، بیتا: 52(
* مهدی حمیدی شیرازی سبک سعدی را دلنواز و خوشآهنگ و نرم و در یک کلمه، دلفریب میداند: «در کلمۀ دلفریب، نوعی از لطافت، نوعی از روشنی، نوعی از صنعت نامحسوس، نوعی از همدردی، نوعی از دلنشینی دلخواه، نوعی از فرمانبرداری، نوعی از فایده و سحر نهفته است. علاوه بر این، سعدی مانند جنگ جهانی دوم، امپراتورهای ژاپن را با حفظ همۀ شئون خویش، حتی الوهیت آنها از کاخهای خود بیرون آورد و لذت احساس کردن و درک کردن آنها را به مردم چشانیده است. زبان سعدی، زبان آسمانی سحرانگیزی است که مصمّم است در دهان مردم بگردد». (حمیدی شیرازی، 1364: 107ـ106(.
شاعران مکتب سخن
ت. شاعران مکتب سخن در میانۀ سنّت و تجدّد به سر میبردند. به این معنی که در دوره مقابل، تفوّق سنّتگرایی به قلمرو نو گرایش داشتند و در دورۀ مقابل نوگرایی به قلمرو سنّت. آراء سه گویندهای که در این قسمت آورده میشود، مربوط است به موقعیت اخیر:
* فریدون تولّلی در یک مثنوی که در آن به نوآورانِ به زعم خود افراطی تاخته است، تأکید میکند که:
چامه اگر چامۀ سعدی بُوَد
رشک سخن گستر بعدی بُوَد
)توللی، 1386: 36(
* نادر نادرپور در مقالهای آراء سه گروه از منتقدان شعر و نثر سعدی را بیان و رد میکند. او به ویژه، بر این عقیده است که آثار سعدی نشانۀ «رجحان حکمت عملی ایرانیان» بر اخلاق آیینمدارانۀ ایرانی است. دومین خصیصۀ رسالت سعدی، کمال بخشیدن به کلام فارسی است. گمان نمیکنم که سرسختترین دشمنان او نیز چیرهدستی بینظیرش را در انواع سخن انکار توانند کرد [...] به اختصار میتوان گفت که ظهور سعدی زبان فارسی را دگرگون کرده و کلام قبل از او را با کلام بعد از او متفاوت ساخته و شیوۀ بیان امروزین را آغاز نهاده است و آیا عشقورزیِ بیمانند سعدی با زبان فارسی نشانهای از وطنپرستی او نیست».2 (نادرپور، 1369: 40ـ30(.
* فریدون مشیری در یکی از بخشهای دفترش در ستایش پنج شاعر بزرگ زبان فارسی، به سعدی میپردازد. از شعر بلند او دربارۀ سعدی، سه عبارت را نقل میکنم:
همراه آفتاب جوانی
آن عاشقانههای دلاویز
آرام، چون نسیم
در تار و پود جان و دل من وزیده بود...
طبعی بلند، پاک
آزاده، همتای آفتاب، ولیکن
افتاده، همچو خاک
هرگز کسی نبود چو او در در سخن، دلیر
حق گوی و حق پذیر...
آن شاعر روندۀ بیدار رهشناس
تنها همین نه راهبر نوجوانیام
همواره و هنوز و همیشه
آموزگار، در سفر زندگانیام
)مشیری، 1376: 57ـ56(
شاعران نوگرا/ نیمایی
ث. شاعران نوگرا/ نیمایی شمار بسیار زیادی از گویندگان با گرایشهای فکری و فرهنگی را در برمیگیرد، اما فصل مشترک بیشتر آنان، بهرهیابی از زبان و ساختاری مدرن (یا دستکم مدرنتر نسبت به شاعران نوسنّتگرا و نوگرای اعتدالی) است. در میان این شاعران، گروهی که به آرمانهای سیاسی و اجتماعی نزدیکترند، اغلب، علاقۀ چندانی به سعدی ندارند. عدهای حتی پا را از این فراتر نهاده و از سعدی به تندی انتقاد کردهاند. در مقابل، شاعرانی که به عوالم دیگر، به ویژه، فردیّت شاعرانه توجه داشتهاند، از سعدی با علاقه یاد کردهاند. نکتهگویی برخی از شاعران نیز در هر دو گروه دربارۀ سعدی حالت اشارهوار داشته است. به اختصار، شماری از این آرا به دست داده میشود:
* نیما یوشیج در یادداشتهای ادبی و نامههای شخصی ـ ادبی خود، هم سطح عشق و عاشقی را در آثار سعدی پایین دانسته و هم پندآموز بودن این آثار را به باد انتقاد گرفته است. شمار این اشارهها و انتقاد، به نسبت، گسترده جلوه میکند.3
* احمد شاملو به صورتی پراکنده، اما قاطع به مقایسۀ سعدی و حافظ پرداخته و این یک را بر آن یک، به طور کامل، ترجیح داده است. بر طبق این آرا، سعدی اندیشه ندارد، اما حافظ اندیشه دارد. سعدی ناظم است، اما حافظ ناظم نیست. سعدی در آثارش مطیع احساس خود نیست، اما حافظ در غزلهایش مطیع احساس خود است. سعدی قابل توصیف است: سخنوری بزرگ، اما در نهایت کوچک، حافظ غیر قابل توصیف است: شاعری بزرگ، اما بسیار بزرگ. حافظ نگاهی انسانی و متعهد دارد... صاحب این قلم، پیش از این، آرای شاملو را در این موضوع گردآوری و تحلیل کرده است. (← عابدی، 1391: 236ـ235؛ همچنین: عابدی، 1390: 22ـ20).
* از سیاوش کسرایی این تعبیر دربارۀ مقام سخنوری سعدی در این زبان فارسی در دست است:
خاموشیات
در بزم گزمگان و سوگ عزیزان
هزار سعدیِ فصاحت است
هزار فرّخیِ شجاعت
)کسرایی، 1384: 429(
* نصرت رحمانی، سعدی را به پاسداری «زُهد و ریایی» و «بهرهبرداری نامشروع از کلمات» متهم کرده و مانند شاملو، حافظ را به سعدی، به طور کامل، برتری داده است. (عابدی، 1391: 205ـ204(.
* مهدی اخوان ثالث بابت غزل منسوب به سعدی که تعریض به مولانا جلالالدین بلخی تلقّی شده، به شدت از سعدی انتقاد کرده است. با این همه، وی در دهۀ پایانی عمر، ضمن دیداری از شیراز و آرامگاه سعدی، با این شاعر بزرگ تجدید دوستی و پیمان میکند. (عابدی، 1389: 193(.
* سهراب سپهری بر این عقیده است که جنبههای معنایی و معنوی سخن سعدی نادیده گرفته شده و تنها به روانی شعر و نثر او (و در هنر خوشنویسی به زیبایی آنها) توجه شده است. شاید بتوان آنچه سپهری گفته، نوعی شعر منثور دانست:
کاغذ ما سفید معمولی بود
و قلم هر چه بود، واسطی نبود
سرمشق، همیشه سرمشق بود؛
سرمشق خط فقط
وگرنه به جان زندهدلان که دل آزردیم
و نظر تنها بدین مُشتی خاک کردیم
گل بیخار نشدیم
زمام عقل به دست هوای نَفس دادیم
نابُرده رنج، گنج خواستیم
باور داشتیم سعدی
شعرش را برای مشق خط گفته است
وگرنه بار درخت علم این نبود
)سپهری، 1383: 34ـ32(
* منوچهر آتشی در یکی از شعرهای دورۀ نخست شاعریاش، در مقام شاعری جوان از سعدی چنین یاد کرده است:
سعدی بماناد
کز شعلۀ بلندش نامها سوخت
من میروم تا شاخهای دیگر برویَد
هستی، مرا این بخشش مردانه آموخت
)آتشی، 1339: 11(
* فروغ فرخزاد، از نظر علایق ادبی شخصی، در آغاز، پیشتر به حافظ رغبت داشت، اما به تدریج دلبستگیاش به سعدی بر علاقه به دیگر شاعران کهن برتری یافت. در تقویم جیبی شاعر در سال 1335 شعرهایی از سعدی بیشتر از دیگر گویندگان قدیم یادداشت شده است. علاوه بر این، به روایت مسعود فرزاد، م. آزاد، احمدرضا احمدی و آیدین آغداشلو که در واپسین سالهای زندگی بسیار کوتاه فرخزاد با وی دیدار یا دوستی داشتهاند، او با علاقهای خاص به استمرار، مشغول مطالعه و مرور آثار سعدی بود. به نظر میرسد اُنس با سعدی تأثیر خاصی در شعر گویندۀ تولّدی دیگر گذاشته است.4
* منصور اوجی به ویژه بر سهولت و امتناع زبان در شعر سعدی تأکید کرده است. (اوجی، 1384: 166). او نظر شاملو دربارۀ سعدی را یکی از اشتباهات بزرگ شاملوی عزیز میداند: «تمام هنر سعدی در همین سادهگوییاش است و اینکه اگر سعدی شاعر نباشد، خود شاملو چه کسی خواهد بود. شاملو کنار دست سعدی نشسته است [...] واقعاً هنوز مانده تا عظمت سعدی را درک کنیم». (عابدی، 1391: 123(.
* بیژن جلالی، شاعری که شعرهای منثور و کوتاهش در شعر فارسی دورۀ تجدّد در میان شماری از علاقهمندان شعر مدرن به خوبی شناخته شده است، از شاعران کهن به سعدی علاقهای خاص داشت. (عابدی، 1379: 43).
* اسماعیل خویی در دورۀ جوانی، سعدی را ناظم، سازشکار، معمولی، مرتجع، بیوطن و شاعر و اندیشهمند آدمهای متوسط و کاسب نامیده است. (عابدی، 1391: 178(.
* ضیاء موحد در کتابی که دربارۀ سعدی نوشته، به تحلیل هنر شاعری سعدی برآمده است. (← موحد، 1374). وی، همچنین در چند مقاله و گفتگوی خود، به ویژه در دهۀ 1380 به صورتی گسترده، بر اهمیت آثار سعدی تأکید کرده و شاعران و ادیبانی را که به سعدی حمله کردهاند، مورد نقد قرار داده است.5
شاعران غزلسرای متأخر
ج. از میان این شاعران به سه گوینده اشاره میشود. این گویندگان، هر یک به نوعی متأثّر از فضای آرمانگرایی فکری، سیاسی یا اجتماعی بودهاند. بنابراین، عجیب نیست که به طور ضمنی، گاه با برخی آموزههای سعدی همدل نباشند. در همان حال، دلبستگی آنان به غزلسرایی، محتوای عاشقانه و سهولت و امتناع زبان، آنان را از تحسین سعدی غافل نکرده است.
* امیرهوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه) از اُنس خود با سعدی سخن گفته است. او تأکید کرده که بسیار سعدی را دوست دارد، اما «با سعدی نمیشه نشست دردِ دل کرد». با این همه، «مبادا از سعدی غفلت کُنید. یک نفس باید بخونین [...] از سعدی نباید سرسری رد شد [...] هنوز یک از هزار کار سعدی کشف نشده». به طور خلاصه، از نظر این شاعر، مثل حافظ شعر گفتن ممکن است، اما محال است که بتوان مثل سعدی [شعر] گفت». (عظیمی و طیّه، 1391: 831ـ829، 1123، 1126(.
* سیمین بهبهانی خود را از فضای گلستان سعدی دور مییابد. در مقابل، او شیفتۀ شعر سعدی است. از دید او زیبایی سعدی در این است که وقتی شعری را از او میخوانید و در یک لحظه مقصود او را درک میکنید، در عین حال، در شما میماند و با شما حرکت میکند و در شما شاخهشاخه میشود و برگ و بَر میگسترد». (مظفری ساوجی، 1393: 24). این گوینده، ضمن نگارش تحلیلی بر کتاب سعدی تألیف ضیاء موحد، با این پژوهشگر همدل است که آثار سعدی دستور زبان است. «دربارۀ دستور سعدی چه میتوان نوشت جز همان که هست». (بهبهانی، 1378: 516). بهبهانی، شعر سعدی را «نگاه پُرمهری» میداند که از چشمی زیبا بر روی آدمی تابانده میشود، «سراپای وجود را گرم میکند [و] حالتیست که یُدرک و لایوصف». (همان: 520).6
* حسین منزوی در سال 1351، یعنی هنگامی که بیست و شش ساله بود، در ضمن مقالهای در مجلۀ تماشا اشاره میکرد که غزل را «حافظ و مولانا» حراست میکنند7، اما او اندکی فراتر از بیست سال بعد، هنگام باز نشر این مقاله در مقدمۀ یکی از دفترهایش، بر گفتۀ خود چنین حاشیه میزند: «اعتراف میکنم که وقتی این مطلب را در 18ـ17 سال پیش مینوشتم، هنوز به راز شعر سعدی پی نبرده بودم. پس امروز میگویم: حافظ، سعدی و مولانا». (منزوی، 1387: 19).8 البته، غزل سعدی بر غزل این گوینده، تأثیرهایی هم بر جای نهاده است.
پایان سخن
چ. همچنان که از نظر گذشت، از میان پنج گروه از شاعران ایران در دورۀ تجدّد، شماری از آنان در شاخۀ نوگرا و به صورتی اشارهوار، دو، سه تن از غزلسرایان متأخّر، میانۀ چندانی با بخشی از محتوای آثار سعدی نداشتهاند. به نظر میرسد انتقادهای این گروه، چه تند، چه ملایم، انتقادهای کسانی باشد که از منظر آرمانگراییِ فکری، سیاسی و اجتماعی، البته با گرایش آشکار به سوسیالیسم، به شعر سعدی مینگرند. در واقع، آنان در حال دفاع از گفتمان دورۀ خود، یعنی تعهد به فرودستان هستند. البته، خود این شاعران نیز در شکلگیری این تعهد، کم یا زیاد، نقشی بر عهده داشتهاند. با این همه، به نظر میآید چیرگی سعدی بر زبان شعر به طور خاص و زبان فارسی به طور عام، به نوعی است که همۀ این انتقادها در برآورد و بررسی نهایی، از متن به حاشیه و از اصل به فرع منتقل و تبدیل میشود. به عبارت دیگر، آنچه سرانجام، از آثار سعدی سر برمیکشد و فضای ذهن و زبان شمار گستردهای از مخاطبان را درمینوردد، ساختارهای زبانی همچون آب زلال و روانِ کلام اوست. استادی و پیشوایی سعدی در چنین قلمرویی است که دیده، شنیده، خوانده و مؤکّد میشود.
..........................
پینوشت:
1. ← بیست دفتر سعدیشناسی که در سالهای 1377 تا 1396 در فراتر از 4000 صفحه در مرکز سعدیشناسی شیراز منتشر شده است.
2. برای خلاصهای از آرای نادر نادرپور دربارۀ سعدی در این مقاله، (← عابدی، 1391: 334ـ332).
3. برای خلاصهای گویا از آرای نیما دربارۀ سعدی، (← عابدی، 1391: 344ـ342).
4. برای استنادها و تحلیلها در این زمینه، (← عابدی، 1393: 81ـ80).
5. ← موحد، 1389، دیروز و امروز شعر فارسی، ذیل سعدی در «نمایه».
6. برای نمونههایی دیگر از اشارههای بهبهانی به سعدی، (← بهبهانی، 1378)، ذیل «نمایه».
7. ← تماشا (س2، ش66، 8 تیر 1351).
8. برای نمونهای دیگر از اشارۀ وی به سعدی ر.ک: از عشق تا عشق (گفتگو با حسین منزوی، به کوشش ابراهیم اسماعیلی اراضی، فصل پنجم، 1394، ص 132).
منابع:
1.آتشی، منوچهر (1369). آهنگ دیگر، تهران: شروه.
2.اوجی، منصور (1384). سفر سبز، شیراز: نوید شیراز.
3.بهار، محمدتقی (1351). بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن با مقدمه غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
4.ــــــــــــــــ (1380). دیوان اشعار شادروان محمدتقی بهار «ملکالشعرا»، به کوشش چهرزاد بهار، تهران: توس، 2ج.
5.بهبهانی، سیمین (1378). یاد بعضی نفرات، تهران: البرز.
6.ـــــــــــــــــ (1393). سبز و بنفش و نارنجی: گفتگو، به کوشش مهدی مظفری ساوجی، تهران: نگاه.
7.پژمان بختیاری، حسین (1354). «شعر دربارۀ سعدی»، مقالاتی درباره زندگی و شعر سعدی، به کوشش منصور رستگارفسایی، شیراز: دانشگاه پهلوی، ص32ـ31.
8.توللی، فریدون (1386). کابوس، شیراز: نوید شیراز.
9.حائری، هادی (1365). عارف قزوینی، شاعر ملی ایران، تهران: جاویدان.
10.حمیدی شیرازی، مهدی (1364). شعر در عصر قاجار، تهران: گنج کتاب.
11.رهی معیّری، محمدحسین (بیتا). سایه عمر، تهران: زوّار.
12.سپهری، سهراب (1383). اتاق آبی، ویرایش و تنظیم پیروز سیّار، تهران: سروش.
13.شهریار، محمدحسین (1379). گفتگو با شهریار، به کوشش جمشید علیزاده، تهران: نگاه.
14.صورتگر، لطفعلی (1331). «قصیدۀ سعدی»، یغما، س5، ش1، ص 15ـ14.
15.عابدی، کامیار (1379). زمزمهای برای اَبدیت (بیژن جلالی و شعرهایش و دل ما)، تهران: کتاب نادر.
16.ـــــــــــــــ (1383). «سعدی در آینۀ ادب معاصر»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، س7، ش11، ص63ـ54؛ همچنین: سعدیشناسی: دفتر هشتم، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، شیراز: مرکز سعدیشناسی، 1384، ص63ـ44.
17.ـــــــــــــــ (1388). «نثرنویسان معاصر در مکتب سعدی»، سعدیشناسی: دفتر دوازدهم، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، شیراز: مرکز سعدیشناسی؛ دانشنامه فارس، ص144ـ130.
18.ـــــــــــــــ (1389). «مهدی اخوان ثالث و سعدی»، مهرنامه، ش5، ص193.
19.ـــــــــــــــ (1390). «چرا شاملو حافظ را ستایش میکرد و سعدی را نکوهش»، تجربه، ش4، ص22ـ20.
20.ــــــــــــــــ (1391). جدال با سعدی در عصر تجدّد، شیراز: دانشنامه فارس؛ مرکز سعدیشناسی.
21.ــــــــــــــــ (1393). «فروغ فرخزاد، نفوذ، شهر و اعتبار ادبی»، زنان امروز، س1، ش3، ص81ـ80.
22.عظیمی، میلاد و عاطفه طیّه (1391). پیر پرنیاناندیش (گفتگو با ه. ا. سایه)، تهران: سخن، ج2.
23.کسرایی، سیاوش (1384). مجموعه شعرها، تهران: کتاب نادر.
24.محجوب، محمدجعفر (1356). تحقیق در احوال و آثار ایرج میرزا، تهران: اندیشه.
25.مشیری، فریدون (1376). با پنج سخنسرا، تهران: آثار.
26.منزوی، حسین (1373). از شوکران و شُکر، تهران: آفرینش.
27.موحد، ضیاء (1374). سعدی، تهران: طرح نو.
28.ــــــــــــــ (1389). دیروز و امروز شعر فارسی، تهران: هرمس.
29.نادرپور، نادر (1369). شش قله در آفاق تاریخ، رهآورد، ایالات متحده آمریکا، ش25، ص40ـ30.
30.وحید دستگردی، حسن (1316). «شعر دربارۀ سعدی»، سعدینامه، به کوشش حبیب یغمایی، ویژهنامۀ مجله تعلیم و تربیت، س7، ش12ـ11، ص 180ـ177.
31.هزار شیرازی، محمدرضا (1317). شناسایی سعدی: تمدّن ایران باستان، شیراز: بینام.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1396/2/13 (816 مشاهده) [ بازگشت ] |