طینت و تربیت از دیدگاه سعدی و کنفوسیوس دکتر فتحالله مجتبایی چکیده:
در این مقاله، به معرفی و مقایسۀ طرز تلقی دو اندیشمند بزرگ چین و ایران، کنفوسیوس و سعدی، در باب اصل و ریشه اخلاق و رفتار آدمی، مقصود غایی از تعلیم و تربیت و نقش آن در اصلاح اخلاق آدمی پرداخته شده و در ادامه، نویسنده به شباهتها و تفاوتهای نظری این دو اندیشمند پیرامون اصل و ریشه اخلاق و رفتار آدمی اشاره کرده است.
کلید واژه: سعدی، کنفوسیوس، اخلاق.
کنفوسیوس یا به تلفظ اصلی کونگ فوتزو، حکیم و مصلحتاندیش بزرگ چین، در اواسط سدۀ ششم پیش از میلاد، در عصر امپراطوری «چَوُ» (chau) در یکی از ایالتهای شمالی چین زاده شد و در آغاز جوانی به دستگاه حکومتی زادگاه خود، ولایت «لو» (Lu)، پیوست و به کارهای دولتی و دیوانی پرداخت. در این دوران امپراطوری چَوُ که چند صد سال در کمال قدرت حکومت کرده بود، رو به زوال و انحطاط نهاده بود و قدرتهای محلی سر به آشوب و طغیان برداشته، هم با حکومت مرکزی و هم با یکدیگر در ستیز و تنازع بودند. کنفوسیوس که در این احوال شاهد آشفتگی اوضاع و اضمحلال سنّتها و مقررات اجتماعی بود، نخست میخواست از طریق خدمت در دیوان و دربار و سفر به ایالتهای دیگر و گفتگو با فرمانروایان آن نواحی نوعی صلح و هماهنگی میان آنان برقرار سازد، اما فساد دستگاهها و تباهی اخلاق اجتماعی، که در آن دستگاهها ریشه داشت، فراگیرتر از آن بود که با اصلاحات محلی و ارشاد کارگزاران حکومتی علاجپذیر باشد. وی میدید که فساد و تباهی از بالا به پایین گسترش مییابد و باید اصلاح احوال و تغییر و تحول از طبقات پایین جامعه به بالا گسترش یابد. از اینرو خدمات حکومتی را رها کرد و بر آن شد که از راه تعلیم و تربیت نسل جوان و اصلاح نهادهای اجتماعی از طریق ترویج فرهنگ و سنّتهای باستانی و احیاء ادبیات و تاریخ شکوهمند گذشته، وجدان خفتۀ جامعه را بیدار و حس همبستگی و غرور ملی را در مردم زنده نگه دارد.
نخستین اقدام او در این رویکرد، گردآوری و اصلاح آثار حکومتی بود که از روزگاران گذشته و ادوار دودمانهای پیشین بهطور پراکنده بر جای مانده بودند. وی شناخت تاریخ گذشته را برای اصلاح امور حال و آینده نه تنها سودمند، بلکه واجب میدانست. احیاء و بازسازی این آثار یکی از مهمترین و مؤثرترین رویدادهای تاریخی چین بود و هنوز، بعد از دو هزار و چند صد سال، بزرگترین میراث فرهنگی و ملی آن مردم به شمار میرود. از کنفوسیوس نیز آثاری بر جای مانده است که بعضی شروح و تفاسیر و افزودههایی است بر آثار بازماندۀ باستانی و بعضی گفتهها و نوشتههای خود اوست که اغلب گردآوری شاگردان و پیروان اوست و اساس فکر و فلسفۀ کنفوسیوسی دورههای بعد بر آنها مبتنی است.
از جملۀ این آثار یکی مجموعۀ مکالمات اوست که شامل آراء او در اخلاق و سیاست و رفتارهای اجتماعی است و از دیرباز نه تنها در چین، بلکه در ژاپن و کشورهای مجاور چین دارای تأثیر و اهمیت فرهنگی و سیاسی بسیار بوده است.
افکار نو آثار کنفوسیوس در دوران حیات او و تا چند قرن بعد از او در جوامع پراکنده چین و دوران کشاکشها و جنگهای محلی چندان مورد توجه و اثرگذار نبود، اما در اواخر سدۀ سوم پیش از میلاد و تشکیل امپراطوری «چین» و «هان» و احیای وحدت ملی، به خصوص در دوران سلطنت «ون» (Wen) و «وو» (wu) در سدۀ دوم پیش از میلاد، بازگشت به نهادها و سنّتهای اجتماعی پیشین و رویکرد به افکار کنفوسیوسی و ادبیات آن رواج گرفت و از آن زمان تا ظهور انقلاب کمونیستی جدید، همچنان مهمترین جریان فکری و فرهنگی چین بود و در کنار دو جریان مهم دیگر، یعنی فلسفه دائوئیستی و بوداپرستی، با دامنهای بسیار گسترده بر تحولات اجتماعی و برنامهریزیهای آموزشی و تربیتی آن سرزمین حاکم بود. اساس فکر کنفوسیوسی بر مسائل اخلاقی و اجتماعی قرار داشت و چنانچه گفته شد، غایت کوششهای او تعلیم و تربیت نسل جوان بود و از همین روی در میان مردم خود به عنوان استاد و معلم بزرگ اخلاق شناخته شده است. بسیاری از گفتههای کنفوسیوس چنان فراگیر و همگانی و انسانی است که نظایر آنها را در اندرزنامهها و آییننامهها و آثار معلمان اخلاق و سیاست در سایر نقاط جهان، از جمله در گلستان و بوستان سعدی و نصیحۀالملوک منسوب به او نیز میتوان دید. هر پارسیزبان کتاب خوانده، هنگام مطالعۀ مکالمات کنفوسیوس بارها مطالب و مضامینی میبیند که همانند آنها را در آثار سعدی دیده است. سعدی نیز مانند کنفوسیوس به اخلاق و رفتار اجتماعی و تأثیر تربیت در تشکیل شخصیت افراد توجه خاصی دارد.
کنفوسیوس میگفت که آدمیان در طینت و طبیعت یکسان آفریده شدهاند و تفاوتها نتیجه تعلیم و تربیت و حاصل تجربهها و شرایط زندگیاند (کنفوسیوس، 1384: باب 17/2). به بیان دیگر، چگونگی شخصیت فرد بستگی به چگونگی تربیت و تجارب او دارد. طینت و فطرت در همه یکسان است، اما استعداد آموختن و بهره گرفتن از تجربهها در همه یکسان نیست و بر حسب شرایط و نوع تربیت تغییر میکند و این نزدیک به نظری است که در این خبر معروف آمده است که: «ما مِن مولودٍ اِلّا یولَدُ علیَ الفِطرَۀِ، فأبَوَاهُ یهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ و یُمَجِّسانِهِ». (مسلم بن الحجاج، 1429ق: 1095). سعدی نیز در تأثیر و نتیجه تعلیم و تربیت در اصلاح اخلاق و تکامل نفس آدمی با حکیم چینی موافق و همصداست و در گلستان او باب هفتم در تأثیر تربیت است و باب هفتم بوستان هم در همین معناست.
اما اختلاف میان این دو بزرگمرد بر سر نظری است که دربارۀ اصل و ریشۀ اخلاق و رفتار آدمی، یعنی طینت و طبیعت او دارند. کنفوسیوس، چنانچه گفته شد، طینت و غرایز طبیعی انسان را خوب و موهبتی از آسمان و در همه یکسان میشمارد، در صورتی که سعدی آن را در اشخاص مختلف متفاوت میداند و در گلستان بارها این نکته را به تعبیرات گوناگون بیان کرده است، چنانچه در نخستین حکایت بابت هفتم در قطعهای تأثیر تربیت را فرع و تابع قابلیت طینت دانسته است.
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفتگانه بشوی
که چو تر شد، پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکّه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
)سعدی، 1389: 153(
و در باب اول ضمن حکایتی گوید:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
)همان: 41(
از دیدگاه کنفوسیوس، مقصود غایی از تعلیم و تربیت احراز خصلتها و فضیلتهای عالی انسانی و رسیدن به کمال آدمیت است که از آن به زبان چینی «جن» (Jen) تعبیر میشود و چون اصل کلمه در معنی با مفهوم انسان و انسانیّت یکی است، امروزه مترجمان و محققان غربی آن را به «Humanity» یا «آدمیت» ترجمه میکنند. کنفوسیوس در مکالمات (کنفوسیوس، 1384: باب 17/6) و این مهربانی یا محبت در تفکر کنفوسیوسی اهمیت بسیار دارد. در جای دیگر از مکالمات (همان: باب 12/22) شاگرد از او میپرسد که «جن» چیست؟ و او در جواب تنها چنین میگوید: «آدمیان را دوست بدار». «آدمیّت» در اندیشه و گفتارهای اخلاقی سعدی هم دارای اهمیت بسیار است و در آثار او محلی محوری و مرکزی دارد. وی در غزلی قصیده مانند به مطلع:
تن آدمی شریف است به جان آدمیّت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت
)سعدی، 1389: 789(
به ستایش آدمیت پرداخته و آن را مجموعۀ خصلتها و فضایلی که انسان را از سایر جانداران متمایز میکند، دانسته است و در قطعهای در گلستان، همچون کنفوسیوس کیفیّاتی را که آدمیّت بر آنها بنا شده است، یک به یک برمیشمارد:
به صورت آدمی شد قطرۀ آب
که چل روزش قرار اندر رحم ماند
وگر چل ساله را عقل و ادب نیست
به تحقیقش نشاید آدمی خواند
)همان: 159(
جوانمردی و لطف است آدمیت
همین نقش هیولانی مپندار
هنر باید، که صورت میتوان کرد
به ایوانها در از شنگرف و زنگار
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چه فرق از آدمی تا نقش دیوار
به دست آوردن دنیا هنر نیست
یکی را گر توانی، دل به دست آر
)همان: 159(
سعدی جوانمردی و ادب را از شرایط بنیادی آدمیّت میداند، چنانکه در این بیت از یکی از قصاید خود گوید:
علم آدمیّت است و جوانمردی و ادب
ورنه ددی به صورت انسان مصوری
)همان: 754(
و در این بیت از قطعهای:
آدمی فضل بر دگر حیوان
به جوانمردی و ادب دارد
)همان: 818(
به این معنی اشاره کرده است.
در شواهدی که از آثار سعدی نقل شد، وی آدمیّت را شامل عقل، علم، ادب، هنر، جوانمردی، لطف، فضل، احسان و دل به دست آوردن دانسته است.
فضایلی که سعدی در شواهد یاد شده برمیشمارد، فضایل پنجگانه کنفوسیوس را در برمیگیرد و در چند مورد، تلازم عقل و علم و هنر از آن فراتر میرود. در تعریف دیگری که از کنفوسیوس در معنای جن و در جواب شاگردش نقل شد که گفت «آدمیان را دوست بدار»، وی آدمیت را به انساندوستی منحصر میکند. هنگامی که اصطبل خانهاش آتش گرفته بود، از آدمیانی که در آنجا بودند، پرسید، اما هیچ نپرسید که بر سر اسبانش چه آمده است (کنفوسیوس، 1384: باب 10/12) و در یکی از مراسم قربانیگزاری، خلاف شاگردش که با کشتن گوسپند مخالف بود، او را سرزنش میکرد و میگفت تو در اندیشۀ جان گوسپندی و من در اندیشۀ آداب این آیین. (همان: باب 3/17). اما برای سعدی جان و حیات جاندار، در هر حد و مقامی که باشد دارای حرمت و قداست است و لطف و احسان و جوانمردی او جانوران دیگر را هم همچون انسان شامل میشود. داستان موری که شبلی در انبار گندم یافته بود، در بوستان و داستان مردی که سگی تشنه را در بیابان از مرگ نجات داده بود، معروف است و مصداق این سخن.
در آراء اجتماعی و اخلاقی کنفوسیوس، جن یا آدمیّت ملازم دو اصل است که به گفتۀ خود او چون رشتهای در سراسر تعلیمات و راه و روش او کشیده شده است، یکی دو سویه بودن روابط و رعایت حقوق و احوال دیگران است که به زبان چینی «شو» (Shu) گفته میشود و به «آیین زرّین» معروف است و دیگری حفظ اعتدال یا حد وسط در اعمال و احوال که «چونگ یونگ» (Chung Yung) عنوان آن به آن زبان است (همان: باب 4/15؛ باب 15/23، باب 15/2)، اما دو سویه بودن روابط یعنی مناسبات متقابل میان اعضای خانواده، دوستان و همسایگان، ارباب و رعیّت، شاه و مردم و معنای کلی این اصل در این عبارت کوتاه که در آثار کنفوسیوس تکرار شده است، خلاصه میشود: «آنچه به خود نمیپسندی آن را به دیگران مپسند» و یا «آنچه نمیخواهی که بر تو کرده شود، خود بر دیگران مکن» (همان: 15/23؛ آییننامه میانهروی یا رساله «چونگ یونگ»، 1/33). سعدی نیز عین این مضمون و مضمون شبیه به آن را در اشعار خود آورده است:
هر بد که به خود نمیپسندی
با کس مکن ای برادر من
گر مادر خویش دوست داری
دشنام مده به مادر من
)سعدی، 1389: 834(
و یا:
یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
هر چه بر نفس خویش نپسندی
نیز بر نفس دیگری مپسند
)همان: 821(
این سخن است که ظاهراً نخستین بار در مکالمات کنفوسیوس آمده و سابقۀ آن به سدههای پیش از میلاد مسیح میرسد و در ادبیات زبان ما از رایجترین اندرزهای اخلاقی است و پیش از سعدی در سرودهها و نوشتههای دیگران هم آمده و حتی در قابوسنامه از قول انوشیروان نیز نقل شده است و هیچ بعید نیست که در اصل از چین به ایران رسیده باشد.
و اما اصل دیگری که در آرای کنفوسیوس حائز اهمیت است و بارها در آثار او به آن اشاره شده است، نظریۀ «حفظ اعتدال» یا حد وسط در اعمال و احوال است و این نظری است که هم در آثار یونانیان باستان، از فیثاغورس تا ارسطو و بعد از او هم در آثار حکمای مسلمان و در گفتۀ مشهور «خیرالامور اوسطها» نیز دیده میشود.
چنانچه پیشتر اشاره شد، کنفوسیوس آفرینش طبیعت آدمی را در همه یکسان میپنداشت و تفاوتها را نتیجۀ تأثیرات تربیت و تجربهها میدانست. در نظر او، غلبۀ طینت و غرایز طبیعی بر تربیت زیانآور است و موجب خشونت و گستاخی و خودکامگی میشود و برعکس آن، غلبه تربیت و تعلیم بر طینت و غرایز نیز میتواند موجب خشکاندیشی و تعصب و مانع توانایی لذت بردن از آفرینشهای ذوقی و ظرایف هنری گردد. به گمان او آنچه سودمند و مطلوب است هماهنگی و همسازی این دو عامل یا به عبارت دیگر رعایت حد وسط میان آن دو است. نظریه کنفوسیوس دربارۀ حد وسط و اعتدال برای ما بهویژه در این سخن او شایستۀ توجه است که در رسالۀ «چونگ یونگ» در توضیح همین مطلب گفت: «هیچکس نیست که نخورد و نیاشامد، اما بسیار اندکند کسانی که حدود و فواید آن را بشناسند». این سخن او بیاختیار این بیت سعدی را به خاطر میآورد که در گلستان گفت:
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت برآید
)همان: 102(
که «کُلوُا واشْرَبُوا و لا تُسرِفُوا» (اعراف/ 31) بیان دیگری از همان است.
در همسخنی سعدی با کنفوسیوس، بیش از اینها و با تفصیلی بیشتر میتوان سخن گفت.
..........................
منابع:
1.قرآن کریم.
2.سعدی، مصلح بن عبدالله (1389). کلیات سعدی، به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران: امیرکبیر.
3.کنفوسیوس (1384). سه کتاب کنفوسیوس: لون یون (منتخبات)، آییننامه میانهروی، آموزش بزرگ، ترجمه احسان مقدّس، تهران: نیلوبرگ.
4.مسلم بن الحجاج (1429ق). صحیح سلم طبع جدیده...، تحقیق و تخرج احمد زهوۀ، احمد عنایه، بیروت: دارالکتب العربی.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1396/2/13 (947 مشاهده) [ بازگشت ] |