•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

کنفوسیوس و سعدی؛ دو پنجرۀ اخلاقی ـ رفتاری به جهان

دکتر ضیاء موحد


  چکیده:


در این مقاله، در مروری کوتاه بر منتخبات (The Analects) کنفوسیوس (551ـ479 ق.م) و گلستان و بوستان سعدی (1213-1292م.)، به برخی شباهت‌ها و بی‌شباهتی‌های حالات و اقوال این دو پرداخته شده است. موضوعی که بدان پرداخته نشده، جنبۀ بسیار مهم غزلسرایی و غنایی سعدی است که نظیری در آثار کنفوسیوس برای آن ‌شناخته نشده است. نتیجۀ نهایی که از تأمل در آثار اخلاقی و رفتاری این دو می‌توان گرفت، این است که خاستگاه افکار سعدی غالباً دینی و خاستگاه افکار کنفوسیوس غالباً فلسفی و مبتنی بر حکمت نظری و عملی است.


کلید واژه: سعدی، کنفوسیوس، منتخبات، گلستان، بوستان.


 


دکتر فانگ یوـ لان، نویسندۀ تاریخ فلسفۀ چین، گزارش می‌دهد که سرزمین قاره‌مانند چین، در دید مردم آن، قرن‌ها خودِ دنیا بود و دو عبارت «هر چه زیر آسمان» و «هر چه درون چهار دریا» مصداق واحدی داشتند. تو گویی از چین بیرون رفتن، از دنیا بیرون رفتن بود. به عقیدۀ کنفوسیوس، کوه که از جای خود تکان نمی‌خورد، نمونۀ انسان خوب است و خوبان آرام بر جای می‌مانند و اهل تحملند (فانگ، 1380: 23ـ22)، اما سعدی که در اقصای عالم، از برّ و بحر گردش می‌کرده، نظر دیگری دارد:


زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن                      


که ساکن است نه مانند آسمان دوّار


(سعدی، 1389: 720) 


سعدی و کنفوسیوس متعلق به دو فرهنگ و تمدن متفاوتند، با فاصلۀ زمانی و مکانی بسیار از یکدیگر، اما شباهت‌هایی هم دارند که به نمونه‌هایی از آنها اشاره خواهم کرد. در چنین مسائلی ظاهربینی فریب‌دهنده است.


از مباحثی که به نظر می‌رسد سعدی و کنفوسیوس دیدگاه‌های یکسانی در مورد آنها دارند، یکی اخلاق و آداب و دیگری موسیقی است.


الف: اخلاق و آداب


آنچه از کنفوسیوس در دست داریم، برگزیده‌ای است از جملات قصاری که منسوب به اوست و بی‌هیچ نظم و ترتیب معینی دنبال هم آمده. نظیر این منتخبات، باب هشتم گلستان سعدی است که غالباً جملات قصار است و مانند آنها را در هفت باب دیگر گلستان و باب‌های بوستان هم می‌توان یافت. در چین، به این‌گونه نوشته‌ها «لی» (Li) هم می‌گویند. این هم چند نمونه: 


1. در مراعات پدر و مادر


کنفوسیوس: «اگر ببینیم که [پدر و مادر] راه خطا می‌پویند، رواست که با آنان مخالفت کنیم، اما بی‌آنکه ذره‌ای از حرمتشان فروگذاریم و به هر حال باید هم‌چنان مطیع ارادۀ آنان باشیم». (یاسپرس، 1363: 27(


سعدی: «در تصانیف حکما آورده‌اند که کژدم را ولادت معهود نیست؛ چنان‌که دیگر حیوانات را. بل احشای مادر را بخورند و شکمش را بِدَرَند و راه صحرا گیرند [...] و جز چنین نتواند بودن. در حالتِ خُردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده‌اند. در بزرگی چنین مقبلند و محبوب!». (سعدی، 1389: 158(. 


2. در درست به کار بردن واژه‌ها


کنفوسیوس: «آن‌کس که صاحب هستی باطنی است، صاحب کلمات نیز هست، اما آن‌کس که صاحب کلمات است، لزوماً صاحب هستی باطنی نیست».


سعدی در باب هفتم گلستان می‌گوید:


هان تا سپر نیفکنی از حملۀ فصیح


کاو را جز این مبالغۀ مستعار نیست 


دین ورز و معرفت که سخندان سجع‌گوی


بر در، سلاح دارد و کس در حصار نیست


)همان: 168( 


3. تظاهر به عمل اخلاقی، به قصد عمل غیراخلاقی


کنفوسیوس: «آنکه هم‌نوعان خود را دوست نداشته باشد، لی‌ها به چه کارش می‌آیند؟ بی‌شایستگی، مقام طراز اول را اشغال کردن، بی‌دینداری اعمال مذهبی بجا آوردن، بی‌سوگِ قلبی مراسم تشییع برگزار کردن، چیزهایی هستند که نمی‌توانم آنها را برتابم». (یاسپرس، 1363: 23(. 


سعدی نیز در این مقوله نمونه‌های فراوان دارد. به یکی بسنده می‌کنیم:


آنکه چون پسته دیدمش همه مغز


پوست بر پوست بود همچو پیاز 


پارسایان روی در مخلوق


پشت بر قبله می‌کنند نماز 


)سعدی، 1389: 79(


4. در فلسفۀ سیاسی، هر دو جلب اعتماد مردم را اصل برتر می‌دانند 


کنفوسیوس: «حکومت صالح باید دارای سه هدف اساسی باشد: «تدارکات شایسته، ارتش نیرومند و جلب اعتماد مردم. اگر لازم افتد که یکی از این سه فدا شود، آسان‌تر از همه ارتش را می‌توان رها کرد، سپس تدارک خواربار را (مرگ همواره روزی آدمی بوده است) و اعتماد خلق را هرگز؛ اگر خلق بی‌اعتماد شود، حکومت بر آن محال می‌گردد». (یاسپرس، 1363: 30(.


سعدی: «ای مَلِک، چون گرد آمدن خلقی موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان برای چه می‌کنی [...]:


با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین


زآنکه شاهنشاه عادل را رعیت لشگر است»


)سعدی، 1389: 44( 


کنفوسیوس و سعدی هر دو اهل نصیحت و تحکیم اخلاق و اوامر و نواهی رفتاری و سیاسی‌اند؛ اما نکته اینجاست که آبشخور این مباحث در سعدی، دینی و مبتنی بر قرآن و سنّت است و در کنفوسیوس عقلانی و فلسفی است. در منتخبات کنفوسیوس، سخنی از کیفر پس از مرگ و بهشت و دوزخ نمی‌رود. در واقع، به قولی، متافیزیک کنفوسیوس متّکی بر نیروی فوق انسانی مطلع است که خواسته‌های آن نیرو را عوامل انسانی در جهان محقق کند. او از این مرز فراتر نمی‌رود. کنفوسیوس، برخلاف سعدی، دنبال یافتن فیلسوف ـ پادشاه بود و برای یافتن و تربیت چنین انسانی با دولتمردان نشست و برخاست می‌کرد؛ شغل دولتی می‌پذیرفت و گِله می‌کرد که کسی گوش به حرفش نمی‌دهد و کائنات او را واگذاشته است. 


ب: موسیقی


چنان‌که گفتم، کنفوسیوس و سعدی برآمده از دو فرهنگ بسیار متمایزند. این را می‌توان از تفاوت دیدگاه آن دو دربارۀ موسیقی که مورد علاقۀ هر دو است، دریافت. سعدی از پرستندگان موسیقی است؛ به عقیدۀ او:


بِهْ از روی زیباست آواز خوش


که آن حظّ نفس است و این قوتِ روح


)همان: 114(


 


و از این بالاتر وقتی به موسیقی کلام و شعر می‌رسد، عشق شاعر به صورت زیبا و شمایل موزون را محصول عشق او به موزونی کلام می‌داند:


علی‌الخصوص کسی را که طبع موزون است


چگونه دوست ندارد شمایل موزون


)همان: 587( 


در گلستان، زاهدی که از صدای زیبای کودکی عرب لذت نمی‌برد، درحالی‌که شتری از شنیدن آن به وجد آمده، با شماتت می‌گوید: «ای شیخ، در حیوانی اثر کرد و تو را هم‌چنان تفاوت نمی‌کند». (همان: 85(. 


هم‌چنین، در آثار خود بارها از رنجی می‌گوید که از شنیدن صدای بد تحمل کرده. حتی جایی می‌نویسد که یکی از بزرگان او را از عشق به موسیقی ملامت می‌کرده؛ اما سعدی گوش نمی‌داده تا اینکه در مجلسی ناخوش‌آوازی، آواز می‌خوانَد و سعدی چنان به خشم می‌آید که از موسیقی بیزار می‌شود و می‌گوید:


زیبقم در گوش کن تا نشنوم


یا درم بگشای تا بیرون روم


)همان: 81( 


در باب سوم بوستان هم در اهمیت سماع که نوعی موسیقی عارفانه است، داد سخن می‌دهد و همه‌کس را شایستۀ درک و لذت بردن از آن نمی‌داند:


نگویم سماع ای برادر که چیست


مگر مستمع را بدانم که کیست


)همان: 293( 


از همین بیت و داستانی که در آن یکی از بزرگان سعدی را از مجلس موسیقی منع می‌کرده، می‌توان تفاوت معنایی را که کنفوسیوس از موسیقی اراده می‌کند، با معنایی که سعدی در فرهنگ اسلامی در پی تثبیت آن است، فهمید. کنفوسیوس از موسیقی آن نظمی را اراده می‌کند که در قواعد رفتار (لی) است. برای کنفوسیوس، موسیقی محور نظم و انتظام زندگی است. در لی «کی» (ki) به این اندیشه‌های منسوب به کنفوسیوس برمی‌خوریم: «کسی که موسیقی را درمی‌یابد، با آن به رموز اخلاقی پی می‌برد»؛ «والاترین موسیقی همواره خوشگوار است و اخلاق برین همیشه ساده است»؛ و «کسی که هم‌نوعان خود را دوست نداشته باشد، موسیقی او را به چه کار تواند آمد؟». (یاسپرس، 1363: 25(. 


در واقع، کنفوسیوس قواعد رفتار و حسن آداب و موسیقی را دو وسیلۀ عمدۀ تربیت می‌دانست. (همان: 24). البته تک‌نوازی و تک‌خوانی و بداهه‌نوازی‌ها و آوازی از سرِ درد خواندن جای خود دارد، اما تربیت منظم موسیقیایی و نظمی که در ارکسترها دیده می‌شود، آثار اجتماعی ـ رفتاری دیگری دارد. آن موسیقی که کنفوسیوس تبلیغش را می‌کند، از مقولۀ به اصطلاح وقت‌گذرانی و حال کردن و غم دل سر دادن نیست، بلکه محصولش هماهنگی اجتماعی و به رشتۀ نظم و ترتیب درآوردن فعالیت‌های جامعۀ انسانی است. 


اکنون به وجوه تفاوت سعدی و کنفوسیوس می‌پردازیم.


1. آنچه از سعدی در دست داریم، برخلاف منتخبات کنفوسیوس، اقوال و یادداشت‌های مریدان نیست؛ آثاری است به نظم و نثر که نوشتۀ دست سعدی است، نه منسوب به او.


2. سعدی بیش از هر چیز هنرمند کلامی و شاعری طراز اول است. برای سعدی، زبان تنها وسیلۀ خبرگزاری و رساندن پیام نیست. سعدی از کلام، شئ هنری می‌سازد، شیئی که به خودی خود تماشایی، زیبا و خوش‌آهنگ است: 


قیامت می‌کنی سعدی، بدین زیبا سخن گفتن


مسلّم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی


)سعدی، 1389: 597( 


منطق سعدی شنید حاسد و حیران بماند


چارۀ او خامشی‌ست یا سخن آموختن


)همان: 581(


 


بدین معنی، تفاوتی ماهوی میان سعدی و کنفوسیوس به اعتبار رفتار با زبان هست. برای کنفوسیوس، چنان‌که نوشته‌اند، زبان، حکم تور را دارد برای ماهیگیر. تور تا زمانی به کار می‌آید که برای صید ماهی به کار رود. وقتی ماهی صید شد، تور هم وظیفه‌اش به پایان می‌رسد و به گوشه‌ای افکنده می‌شود، اما برای سعدی، تور هم‌چنان تور می‌ماند. اهمیت زبان به رساندنِ پیام محدود نمی‌شود. وظیفۀ زبان تازه پس از به سخن درآمدن آغاز می‌شود و امکانات نامحدودی را به نمایش می‌گذارد؛ امکاناتی که شعر چینی تجلّی‌گاه آن است. در اینجا، شباهت سعدی با شاعران چینی به مراتب بیشتر است تا با کنفوسیوس.


کنفوسیوس با همۀ اهمیتی که برای انسان آزاده قائل است، انسانی که شایستۀ شهریاری باشد، اعتراف می‌کند که چشمش حتی به یک مرد آزاده نیفتاده؛ از این گذشته در میان پیشینیان هم کسی را به این صفت نمی‌شناسد، اما سعدی بارها از وجود چنین افرادی خبر داده و اصطلاح «صاحبدل» او تا حد زیادی به معنای «آزادۀ» کنفوسیوس است. این اختلاف ریشه در تفاوت نگاه این دو به مسائل متافیزیکی دارد. آثار سعدی پر از ذوات متافیزیکی، آن‌جهانی و الهیاتی است؛ اما کنفوسیوس از این مباحث با ظرافت تمام می‌گذرد. او به قول یاسپرس هیچ‌گاه از قدرت‌های جادویی و از دیوان غیرطبیعی سخن نمی‌گفت. چون دربارۀ خدمت به ارواح از  او پرسیدند، پاسخ داد: «آنکه لیاقت خدمت مردمان را ندارد، چگونه به ارواح خدمت تواند کرد». (یاسپرس، 1363: 53). در جای دیگر می‌گوید پرسش دربارۀ مرگ بی‌معنی است: «ما که هنوز زندگی را نمی‌شناسیم، مرگ را چگونه توانیم شناخت» و چون از او می‌پرسند: «آیا مردگان از خیراتی که برایشان می‌شود، خبر دارند؟» می‌گوید: «شما را با این چه کار؟». (همان: 55.(


اما سعدی که از قلمرو معناییِ اسلام و سنّت و قرآن می‌آید، از عوالم پس از مرگ خبرها می‌دهد، نصیحت‌ها می‌کند و به جِدّ و گاه به طنز، دربارۀ آن داستان‌ها می‌گوید.


در باب سوم بوستان سعدی داستانی هست، از نظر هنر کلامی، در نهایت زیبایی. نوشته را با این داستان به پایان می‌برم:


قضا را من و پیری از فاریاب


رسیدیم در خاک مغرب به آب 


مرا یک درم بود، برداشتند


به کشتیّ و درویش بگذاشتند 


سیاهان براندند کشتی چو دود


که آن ناخدا، ناخداترس بود 


مرا گریه آمد ز تیمارِ جفت


بر آن گریه قهقه بخندید و گفت: 


مخور غم برای من ای پُرخِرد


مرا آن‌کس آرد که کشتی بَرَد 


بگسترد سجاده بر روی آب


خیال است پنداشتم یا به خواب 


ز مدهوشی‌ام دیده آن شب نخفت


نگه بامدادان به من کرد و گفت: 


عجب ماندی، ای یارِ فرخنده‌رای؟


تو را کشتی آورد و ما را خدای


)سعدی، 1389: 289( 


از این‌گونه کرامات و گفتارهایی که به آن شطحیات می‌گویند، در آثار سعدی می‌توان یافت؛ اما کنفوسیوس این جهانی‌تر از آن است که چنین حالات و اقوالی از او گزارش کرده باشند. البته زمانی تا حد خدایی او را بالا برده‌اند، اما استناد ما به منتخبات خود اوست نه اغراق مریدانش.


 


..........................


منابع:


1.سعدی، مصلح بن عبدالله (1389). کلیات سعدی: گلستان، بوستان، غزلیات، قصاید...، از روی قدیمی‌ترین نسخه‌های موجود، به تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: امیرکبیر.


2.یاسپرس، کارل (1363). کنفوسیوس، ترجمه احمد سمیعی، تهران: خوارزمی.


3.فانگ، یوـ لان (1380). تاریخ فلسفه چین، ترجمه فرید جواهرکلام، تهران: فروزان.






© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1396/2/12 (794 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری