بازگشت به سعدی در دوران ما كوروش كمالي سروستاني چکیده:
سعدی شاعر نام آوری است که آثارش از زمان تدوین تاکنون به دلیل درونمایه انسانی و ویژگی زبانی مورد اقبال قرار گرفته است؛ به گونهای که در طول هفت قرن معیار سنجش و تقلید بسیاری از شاعران فارسی گوی می گردد. تحولات اجتماعی دوران قاجار در ایران و شکل گیری انقلاب مشروطه موجب شد که برخی از تجددخواهان به ستیز با سعدی و یا گریز از او بپردازند، اما در سه دهة اخیر با توجه به زایش و توسعة گفتمان های جدید، سعدی گرایی از سوی روشنفکران جایگاه ویژه ای یافت. این مقاله می کوشد که به اختصار به تحلیل روند سعدی ستیزی در نسل اول تجددخواه و سعدی گرایی در دوران معاصر بپردازد.
کلیدواژه: سعدی، سعدی ستیزی، سعدیگرايي
.
اگر آثار بازمانده از شاعران و نویسندگان نامی را که مورد اقبال عام و خاص واقع شده و از رویکردهای مختلف علمی ـ پژوهشی مورد ارزیابی و بحث و تفحص اندیشمندان و دانشوران قرار گرفته، بازتابی از آیینه ارزش ها و پسندها و داشته های روزگاران این شاعران و نویسندگان بدانیم که فرهنگ مقبول و موجود آن دوران بوده، بالطبع می توانیم آثار خردورزانه سعدی را نمونه ای از این مدعا برشماریم، نمونه ای که در فرهنگ معاصر ما از زوایای گوناگون همچنان مقبول و قابل تأمل است.
گنجینه آثار سترگ شیخ نامی، سعدی شیرازی از سه منظر کلی قابل بررسی است:
1 زبان شناختی،
2 محتوایی و اندیشگي،
3 هنرمندی و نبوغ شاعرانگی.
تلفیق این سه عنصر بنیادین در ساختار کلی آثار سعدی منجر به پیدایش و خلق کلیاتی گردیده که از زمانه پرآشوب شاعر تاکنون، همچنان مرکز توجه همگان واقع شده است.
کلیات وی علاوه بر طرح مسایل اجتماعی در دوران شاعر، مشحون از مضامینی است که به نوعی برخاسته از مسایل فطری و درونی بشر در دوران متفاوت عمر و همساز با خواسته ها و نیازهای طبیعی اوست. از این رو یکی از دلایلی که می تواند منجر به اقبال عمومی از آثار وی شود و او را کانون توجه پژوهندگان و حکمت اندیشان قرار دهد، همین امر است.
سعدی با شناخت دقیقی که از بشر، خواسته ها و آرمان هایش داشته، در آثار خود طرحی می اندازد تا مطابق خواسته های طبیعی و منطقی بشر حرکت کند، از این روست که با دو ساختار کلی در خلق آثارش روبه روییم:
1. واقع گرایی یا رئالیسم که در آن با جهان داشته ها و واقعیت های موجود در آن و تنوع و فراوانی اطلاعات اجتماعی مواجهیم و از منظر تحلیل های علّی و معلولی با وقایع و حوادث و نتایج حاصل از آن روبه رو می شویم که خود از منظر جامعه شناختی اهمیت بسیار دارد.
2.آرمان خواهی و ایده آلیسم که به واقع همان جهان مُثلی افلاطونی است که مسایل و پدیده ها در آن آغاز میشوند و به سوی مُثل آسمانی یا حقیقت و جاودانگی به پیش میروند و به جهت فرا زمانی بودن و جهانی بودن، میتواند تصویری از جامعه آرمانی به دست دهد.
بر این اساس و با توجه به کمالگرایی فطری بشر، آثار سعدی می تواند سهم قابل توجهی از انتظار انسان ها را در هر دو عرصه برآورده سازد. این نکته بیانگر همین امری است که ویکتور هوگو از آن با عنوان «طنین صدادار» گروه و یا جمع نام می برد و معتقد است که موفقیت نویسنده و شاعر در درون گروه اجتماعی خود به همین طنین صدادار اجتماعی او بستگی دارد. (اسکارپیت، 1374: 106) از این رو بار دیگر سعدی و آثارش مقبولیت عام و خاص می یابد.
اگر چه سالشمار عمر انفسی سعدی را به قرن هفتم در بحبوبه آشوب ها و طغیانگری های دوران مغول نسبت می-دهند، روزگارانی که برای رسیدن به آن باید به هفت قرن پیش بازگشت؛ اما روزشمار عمر آفاقی سعدی از حضور پیوسته و مداوم او از همان دوران تاکنون در نزد ما حکایت می کند، حضور پرشکوهی که اینک پس از
قرن ها ما همچنان بر خوان وی نشسته ایم و خوشه چین حکمت و دانش وی گردیده ایم.
تنوع حضور لایه های مختلف اجتماعی درآثار سعدی از پادشاه تا درویش، گروه های سنّی مختلف، شخصیت های گوناگون اساطیری، پهلوانی، تاریخی، ایرانی و اسلامی، باورها و عقاید متفاوت، اقوام و قبایل مختلف و .... از نکاتی است که آثار او را فراطبقاتی نموده، توجه قشرهای مختلف اجتماعی را بدو جلب نموده و سلیقه های مختلف را تأمین کرده است که البته این امر برخاسته از تجربیات مختلف سعدی در هم زیستی و یا شناخت طبقات گوناگون اجتماع است که گاه او را به کار گِل می کشاند و گاه به مدح پادشاهان می پردازد.
تنوع مضمونی و موضوعی یعنی جنبه همه گرایی در آثارش منجر به تأمین ذوق همگان شده و از این رو، اصطلاحات و نکات حکمی و اخلاقی سعدی به آسانی به خاطر سپرده شده است.
تناسب ساختارهای ذهنی مردم و ساختار و مضامین آثار سعدی و ارتباط این اثر با فرهنگ ایرانی و اسلامی و هم خوانی مضامین و موضوعات آن با مصادیق ارزش ها و هنجارهای اجتماعی از قبیل توجه به زندگی فردی، مسایل خانه و خانواده، دین و سیاست، اقتصاد، آموزش و پرورش و تهذیب فردی و جمعی و ... منجر به ماندگاری آثار وی تا دوران معاصر و در میان قشرهای مختلف اجتماعی شده است.
سعدي گلستان خويش را با نگاهي واقعبينانه، نوآورانه و انسان گرايانه تدوين كرد. اين كتاب به زودي در ميان فارسي زبانان و نيز پس از ترجمه در اروپاي قرن هفدهم، جايگاه ويژهاي يافت و ترجمههاي فراواني از آن به زبانهاي مختلف منتشر شد. گلستان به كتاب آموزشي مكتبخانههاي ايران تبديل شد و سالها در كنار قرآن کریم در مكتبخانهها تدريس ميشد. تحولات اجتماعي دوران قاجار در ايران و شكلگيري انقلاب مشروطه و تحولات پس از آن به دلايل مختلفي سعديستيزي در آثار كساني چون ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ميرزا آقاخان كرماني، احمد كسروي، علي دشتي، تقي رفعت و نيز شاعراني چون نيما يوشيج، احمد شاملو و جامعهشناساني همچون دكتر علي شريعتي، جلال آلاحمد و برخي از تئوري پردازان ماركسيست به ويژه با تأكيد بر آموزههاي گلستان، رواج يافت.
ميرزا فتحعلي آخوندزاده (1295ـ1228هـ.ق.) از ميان شاعران قديم به جز فردوسي، به كسي اعتقاد نداشت و معتقد بود که «دور گلستان گذشته است». (آخوندزاده، 1351: 8).
ميرزا آقاخان كرماني (1314 ــ 1270هـ.ق.)، همانديش جوانتر آخوندزاده كه خود در بيست و پنج سالگيكتابي به نام رضوان به تقليد از گلستان نوشت، بعدها اين موضوع را مورد انتقاد قرار داد و در تعریض به مقلدان سعدی اظهار داشت که: «همه خود را كوچكْ اَبدالهاي گلستان دانسته، اقتفا به عبارت وي جُستهاند». او معتقد بود که: «ابيات عاشقانه سعدي و همام و امثال ايشان بود كه به كلي اخلاق جوانان ايران را فاسد ساخت». (ميرزا آقاخان كرماني، بيتا: 12).
در آغاز قرن بيستم (1296هـ.ق.) نیز نخستين كسي كه ستيز با سعدي را آغاز كرد، علياصغر طالقاني بود كه طي سلسله مقالاتي به نام مكتب سعدي در روزنامه «زبان آزاد» به تعریض نسبت به سعدی پرداخت. (آرينپور، 1350: ج 2، 438). ملك الشعرا بهار ( 1330ـ 1265) كه تجددخواهي معتدل بود، به نقد نوشتة طالقاني پرداخت و تقي رفعت (1299 ــ 1268هـ.ق.) كه تجددخواهي تندرو بود، از رأي او دفاع كرد (عابدي، 1391: 211).
احمد كسروي به شيوهاي بسيار تندتر از آخوندزاده شعر فارسي را مورد نقد قرار ميداد و در اين ميان، تنها فردوسي را تا حدي از انتقاد مصون نگه ميداشت. اگر چه در نيمۀ نخست دهه 1310 اشاره ميكرد كه: «گلستان سعدي از ديدة شيوايي و شيريني عبارات (و نه از ديدة نيك و بد مطلب) بهترين كتاب در زبان فارسي است». (پارسينژاد، 1380: 253). اما اندكي بعد به دليل «جبريگري« و «انديشههاي صوفيانه دربارۀ بيارجي جهان» به سعدي تاخت. زيرا اعتقاد داشت كه وي»انديشههاي پست و بيخردانۀ زمان خود را به روية پند يا حكمت انداخته [و] به قالب سخن ريخته» (كسروي، 1356: 65) است و در مقابل، ويكتور هوگو را با این عبارات ميستايد: «هوس سخن بازي گريبانگير او نبوده كه بنشيند و شعر بگويد تنها براي اينكه ميخواهد شعر بگويد. او در زمان خود چيزهايي را ديده و دريافته و دربارة آن كتابهايي نوشته يا شعرهايي گفته. ما به هوگو ايرادهايي ميتوانيم گرفت، ولي ياوهگو نميبوده»، در حاليكه همة شعراي ايران «بافنده» و ياوهسرا بودهاند: «اگر مردم فرانسه به هوگو ارج ميگذارند به جاست. ولي او كجا و سعدي و حافظ كجاست «هوگو مرد بسيار غيرتمند بوده...». (كاتوزيان، 1384: 11).
اما بيترديد کسروی قضاوت ويكتور هوگو را در مورد سعدي نديده بود. ويكتور هوگو در ابتداي شرقيات خود پيرامون گذران بودن همه چيز ميآورد: «شرقْ عظمت خود را از دست داده است. غرب نيز به زودي از دست خواهد داد». پس چه بايد كرد؟ همان كاري كه سعدي شيراز كرده است: بايد «گلستاني» ساخت كه «باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردشِ زمانْ عيشِ ربيعش را به طيش خريف مبدل نكند». (حديدي، 1373: 198).
بخشي از نظر علي دشتي (1360ـ1273)، اديب و دولتمردي كه از ستايندگان بيچون و چراي هنر سعدي است، با رأي ادوارد براون (1926ـ1862)، هم خوان است. براون، گذشته از تحسين جايگاه ادبي سعدي، به تناقضها و كاستيهاي اخلاقي، در گلستان ميپردازد و اين كتاب را «يكي از بزرگترين آثار مكتب ماكياولي در زبان فارسي» (براون، 1350: 209) ميداند.
نيما يوشيج (1338ـ1276)، پيشاهنگ شعر فارسي در عصر جديد، از چند جهت به نقد سعدي ميپردازد و به تقريب، هيچ فضل و فضيلتي در شعر و نثر او نمييابد. (طاهباز، 1368: 216).
اصلاحگران پيشگام، با همة تندي و تيزي و كوشش در فرو كاستن از جايگاه سعدي، دست كم اين قدر انصاف داشتند كه بيشتر به محتوا و موضوع آثار شيخ يعني افكار و روحيات و عادات شخص او بپردازند و گهگاه، وقتي سخن از برخي امور شكلي و هنري شعر و نثر او به ميان ميآمد، به شيوايي و هنرمندانگي آثار طبع او نيز معترف ميشدند. ليكن بعدها نميدانم پيشواي شعر نو را چه افتاد كه در باب سعدي دست از دهان برداشت و همه چيز او را از محتوا و شكل و زبان و... نفي و تخطئه كرد و شايد بيميل هم نبود كه سعدي ستيزي را هم جزء بوطيقاي شعر نو قرار دهد. برخي شاگردانش به ويژه احمد شاملو بيمحابا پاي جاي پاي پير يوش ميگذارد. (حميديان، 1388: 41) و ميگويد: «سعدي به عقيدة من بزرگترين ناظمي است كه تا به امروز زبان فارسي به خود ديده است». (شاملو، 1350: ص. ف)
نصرت رحماني (1379ـ1306)، يكي ديگر از شاعران نوگرا، نيز با شاملو هم عقيده است. (عابدي، 1391: 204). اسماعيل خويي شاعري از نسل دوم شاعران نيمايي نيز در اين زمينه، به گونه كامل، متاثر از نيما يوشيج و شاملو است. او سعدي را «ناظم» و «از نظر روحيه شاعرانه، آدم متوسطي» ميخواند؛ خويي بر همه اين نكتهها «بيوطني» سعدي را نيز ميافزايد. (خویی، 1356: 107).
دكتر علي شريعتي (1356 ـ 1312) و جلال آل احمد نیز به سعدی می تازند. (شريعتي، 1388: 566؛ آل احمد، بي تا: 62).
آن چه آمد، تنها بخشي از نگاه نسل اول و دوم تجددخواهان و روشنفكران اين سرزمين بود. نگاهي شتابزده، ذوقي و سطحي. اگرچه همة اين انديشمندان و شاعران به گونهاي نقشي مؤثر در تحولات اجتماعي و ادبي ايران داشتهاند و بيترديد از سرِ درد و به اميد كمال به نقد سعدي پرداختهاند. آنان در جستوجو و تكامل انديشة سياسي، داشتن قانون اساسي و مجلس قانونگذاري و نيز زبان ادبي نوين بودند و شايد سعدي را مانع تجدد ايراني ميدانستند و به راستي چرا سعدي؟ چرا سعدي اينگونه مورد حمله و تحريم و تخطئه قرار ميگيرد؟ شايد به اين دليل كه به باوري «در آن زمان ـ حتي ميتوان گفت تا دهة 1330 ـ قهرمان بلامنازع شعر فارسي، سعدي بود. حافظ عزيز بود و «خواجه» و «لسانالغيب»، مولوي هم «مولاي روم» بود. فردوسي در زمان آخوندزاده مقام اينها را در ميان ادبا نداشت و خيام را كه تقريباً نميشناختند، اما «شيخ اجل» مقام ديگري داشت». (كاتوزيان، 1385: 122) به گونهاي که جيمز موريه در داستان «حاجي باباي اصفهاني» او را «شاعر ملي ايران» ميخواند و نادر نادرپور بر اين باور است كه: «سلطنت بلامعارض سعدي در طول هفت قرن بر ادب فارسي، مانند هر قدرت مطلقهاي به انكار و عصيان» انجاميده است. (عابدي، 1391: 72).
از سوي ديگر سعدي تنها غزل و قصيدهسرا نبود. گلستان او جايگاه ويژهاي در فرهنگ عمومي داشت. در كنار قرآن، در مكتبخانهها تدريس ميشد. بيش از 70 گلستانواره به تقليد از آن نگاشته شده است و به باور يوسفي 400 ضربالمثل( یوسفی، 1363). و بر اساس مستندات ذوالفقاری حدود 1956 ضربالمثل از عبارات و ابيات کلیات سعدی در بين مردم ايران رايج است( ذوالفقاری، 1388) و همة اين نكات نشان دهندة آن است كه تجددخواهان ذوقزده كه مقهور لعاب تمدن غرب شده بودند، براي «انقلاب ادبي» بايد «استاد سخن» را نشانه ميرفتند كه در صورت پيروزي، تكليف ديگران روشن بود.
یکی از دلایلی که نوگرایان سعدی را مورد هجمه خویش قرار دادند، آن بود که پس از دوره مشروطه (1285 هـ.ش) معیارهای فصاحت در زبان به کلی و با شتاب تغییر یافت و نوع شعر نیمایی در جامعه ادبی و نوگرا به سرعت فراگیر شد. از آن پس شاعران و نویسندگان نواندیش درصدد برآمدند تا با پشت کردن به داشته های غنی ادبیات کلاسیک طرحی نو درانداخته، در این مسیر حرکت کنند. اگر چه طی این روند، برای برخی از نوپردازان موفقیت هایی را نیز به همراه آورده، اما پیروی از سبک و سیاق سعدی که ریشه در اصالت زبانی و فکری شاعر داشت، به فراموشی سپرده نشد؛ چنان که بسیاری از شاعران در اشعار خود و نویسندگان در خلق آثارشان از آن بهره برده اند.
این گروه از ایرانیان تجددخواه از نیمه دوم قرن نوزدهم به سعدی، آثار و افکارش به دیده انتقاد نگریستند. آنان خواستار جهانی نو بودند و سعدی را محافظه کاری می پنداشتند که آرا و نظریاتش در خور طعن و گاه لعن بود. اگر چه برخی از همین منتقدین تندرو، خود در شیوه نثرنویسی از آموزه های سعدی بهره گرفته، در آثار خود آن را منعکس ساخته اند.
برخي از تجددخواهان نسل اول از جمله آخوندزاده: «ستيزي آشتي ناپذير با سنتهاي پس از اسلام داشت و تقريباً بر اين نظر بود كه بدون اسلام و عرب، ايران در قرن نوزدهم به پاي اروپا رسيده بود. كسروي اين را اساساً به تشيع و تصوف نسبت ميداد نه كل اسلام». ( كاتوزيان، 1385: 126). در واقع آنان سعدي را نماد سنتيِ مذهب ميديدند و چارة تجدد را رهايي از انديشههاي او.
نكتة قابل تأمل در بررسي روند تاريخِ سعدي ستيزي و سعديگريزي، نگاه مشترك مليگرايان، چپگرايان و نيروهاي مذهبي بود كه برخي از روشنفكران و انديشمندان و شاعرانِ هر سه گروه به سعدي تاختند و يا از او گريزان شدند. اگرچه در همة اين دوران روشنفكران و انديشمنداني بودند كه از سعدي و آثار و تأثير او سخن ميگفتند و چاپ و تصحيح آثار سعدي ادامه داشت، اما روند سعديستيزي و سعديگريزي نيز در ميان برخي از روشنفكران و شاعران و ناقدان ادامه داشت. انقلاب اسلامي ايران تأثيرهاي قابل تأمل بر تاريخ و فرهنگ و ادب ايران زمين داشت. دغدغة اصلي انقلابيون در سال 57 سقوط ديكتاتوري، نفي وابستگي ايران به امپرياليسم جهاني، استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. جمهوريي كه بتواند در روند تكامل و توسعۀ جامعة ايراني نقشي تاريخي ايفا كند.
دوران گذرا تا تثبيت و حوادث مختلف سياسي به ويژه در دهة شصت، گفتمانهاي تازهاي را در ايران به وجود آورد. حقوق اساسي، حقوق شهروندي، جامعة مدني، آزادي احزاب و مطبوعات، تفاهم جهاني، خردگرايي، مدرنيته، مليگرايي و مذهب در ميان انديشمندان و فرهنگوران جايگاه ويژهاي يافت. مهاجرتهاي اجباري يا اختياري برخي از انديشمندان و هنرمندان و شاعران و نيز ايجاد هستههاي تفكري در داخل ايران و آشنايي وسيعتر با انديشههاي فيلسوفان، مصلحان، جامعهشناسان، شاعران و نويسندگان غرب به مدد ترجمة آثار آنان و نيز توسعة فضاهاي رسانهاي ـ اطلاعاتي همچون اينترنت، ماهواره و... فرصت مغتنمي بود براي ايجاد پرسشهاي بنيادين و نيز پاسخهاي عميق و علمي و نه سطحي و ذوقي و شتابزده...
نقطه مقابل این امر در طول این دوران «سعديگرايي» بود چنان که عباس ميلاني بر اين باور است كه: «زبان سعدي از بسياري جهات همسو و همساز تجدد بود و در آن لحظة تاريخي، او به هيچ روي از آن دسته نويسندگان و انديشمنداني كه در اروپا پيشتاز تجدد بودند، عقب نبود. برعكس، در بسياري از موارد سعدي زودتر از نويسندگان غرب به اصول راهگشاي تجدد دست يافت و آن اصول را در آثار خويش به كار برد». (ميلاني، 1378: 81).
در همين دوران هوشنگ گلشيري نويسندة توانا و مدرن ايراني، ويرايشي از گلستان را منتشر ميكند و در پيشگفتار خود مينويسد که: «سلطة سعدی بر بينش ما با نفوذ هيچ انديشمند يا نويسندة ايراني ديگري قياس نميتوان كرد، هر روزِ ما بيسخني از او نميگذرد و زبان ما انگار بيكلام او رنگ و رويي ندارد». (گلشيري به نقل از: سعدی، 1384: 11).
ضياء موحد كه منطق و فلسفه عرصة كار اوست، در كتاب «سعدي» ميگويد: «سعدي در شعر به گونهاي معاصر ماست كه بسياري از شاعران امروز ايران نيستند...». (موحد، 1378: 20).
عباس امانت كه آثار او در زمينة تاريخ معاصر داراي جايگاه ويژهاي است، بر اين باور است كه: «سعدي دريافته بود كه به مدد زبان شعر و مقامه نه تنها ميتواند نفوذ عميقي بر جامعه و مخصوصاً ارباب قدرت داشته باشد، بلكه اين سبك سخن، زمينه و فرصت بيهمتايي براي ابراز بيپردة حقايق فراهم ميآورد كه سياق اندرزگويي و حكمت عملي غالباً فاقد آن است. بهرهوري از اين سبك سخن، سعدي را در دورة جديد و سيطرة عقل مدرن در مظان انتقاداتي قرار داده است كه بيش از هر چيز ناشي از عدم مطالعه دقيق آثار اوست». (امانت، 1379: 161).
علامه محمدتقي جعفري نيز معتقد است: «مقام ادبي سعدي در رديف اول ادباي اسلامي ايران، بلكه همة جوامع اسلامي است».
محمدعلي همايون كاتوزيان نخواندن آثار سعدي را دليل ستيز با او می داند. (كاتوزيان، 1385: 136).
در روند سعديگرايي ميتوان نام و نشان بسياري ديگر را با نحلههاي فكري گوناگون و در عرصههاي مختلف علمي و فرهنگي افزود كه از آن جملهاند: علیمحمد حقشناس، احمد كريميحكاك، حسن ميرعابديني، كاميار عابدي، عزتالله فولادوند، آيتالله حائري، رضا داوري اردكاني، سعيد حميديان، عمران صلاحي، محمود عباديان، غلامحسين ابراهيمي ديناني، اصغر دادبه، نصرالله پورجوادي، محمد قراگوزلو، احمد مهدوي دامغاني و... كه هر يك از منظري در روند سعديگرايي امروز تأثير داشتهاند.
اما به راستي دليل سعديگرايي امروز چيست؟ بيترديد دو دهة گذشته براي ايرانيان فرصت مناسبي در بازخواني هويت ملي، ديني و فرهنگي خود بوده است. بازخوانييي كه ريشه در پرسشهاي تازه و البته نگاه علمي و دقيق داشته است.
اگر نسل اولِ تجددخواه، مقهور و ذوقزدة غرب بود و نسل دوم مقهور نگاه چپ، برخي از روشنفكران امروز خردگرايانه و منصفانه، بدون غربزدگي و غرب ستيزي و با تكيه بر داشتههاي گذشته و كنوني به تبيين جايگاه ايران و سعدي پرداختهاند كه عباس ميلاني به خوبي آن را جمعبندي كرده است و مينويسد: «به گمان من شكل و محتواي باب اول گلستان نشان ميدهد بر خلاف قول بسياري از متجددان ايراني كه خصم سعدي بودند و آثارش را بيمقدار ميدانستند، سعدي را كه به راستي و به قول ضياء موحد «سنتشناس و سنتآفرين بود» بايد از مهمترين مناديان جنبههاي مهمي از تجربة ناكام تجدد در ايران دانست. انگار روشنفكران تجددطلب غرب زودتر از ما ميدانستند كه سعدي همكيش و هممسلك آنان است. از هوگو گرفته تا ديدرو، همه نه تنها از او متأثر شدند، كه هر كدام در ستايشش مقالهاي نوشتند. در مقابل، بسياري از متفكران نسل اول تجددخواهي ايراني كه گاه مقهور لعاب غربي تجدد بودند، اغلب بر اين گمان بودند كه تجدد را تنها بر ويرانة سنت ايراني بنا ميتوان كرد. سنتستيزي را شرط لازم تجددخواهي ميدانند و مانند مجله تجدد در تبريز، شعار ميدادند كه: «نترسيد، نوشتجات پيشينيان را با آب بيقدري و انتقاد بشوييد» حال آنكه تجدد واقعي بيش از هر چيز نوعي خودشناسي نقاد است. اگر از تجدد، تكرار طوطيوار تجربة غرب را مراد نكنيم، آنگاه ميبينيم كه يكي از وجوه اصلي تجدد، نوزاياندن جنبههاي بارور سنتي است كه زير بار تنگ نظري ما مكتوم و مسكوت مانده است. در يك كلام، تجدد ايران نيز در گرو بازخواني دقيق و نقادانة متوني چون گلستان است». (ميلاني، 1378: 86 ـ 85).
اندیشمندان و فرهنگوران ایرانی امروز واقع بینانهتر و دقیقتر و مطمئنتر از گذشته با سنتها و ارزشها و آثار ادبی و هنری خود روبهرو میشوند. آنها با شناخت اندیشههای اصیل تحولات اجتماعی در غرب، و جهان و نیز تئوريهای نوین نقد ادبی و جامعهشناسي به سعدی و دیگر مفاخر ادبی و هنری میپردازند و به این دلیل سعديگرايي در دوران ما را ميتوان يكي از نشانههاي بازگشت خردگرايي دانست. بازگشتي كه ريشه در نگاه دقيق و عميق به پديدهها دارد، نگاهي كه در صورت تداوم برآيند پرشكوهي را براي فرهنگ و ادب و فرداي ايران زمين به ارمغان خواهد آورد.
.
........................
منابع:
1 آخوندزاده، فتحعلی (1351). مقالات، به کوشش محمدباقر مومنی، تهران: آوا.
2آرينپور، يحيي (1350). از صبا تا نيما، تهران: جيبي؛ فرانكلين، ج.2.
3 آل احمد، جلال (بي تا). غرب زدگي، تهران: فردوسي.
4اسكارپيت، روبر(1374). جامعه شناسي ادبيات، ترجمه مرتضي كتبي، تهران: سمت.
5 امانت، عباس (1379). «بر طاق ايوان فريدون»، سعديشناسي: دفتر سوم، به كوشش كوروش كماليسروستاني، شيراز: مركز سعديشناسي؛ بنياد فارسشناسي. ص 184-158.
6امداد، حسن (1377). جدال مدعيان با سعدي، شيراز: انتشارات نويد شيراز.
7براون، ادوارد (1350). تاريخ ادبيات ايران از سنايي تا سعدي، ترجمه غلامحسين صدري افشار، تهران: مرواريد.
8 بهار، ملك الشعراء (1351). بهار و ادب فارسي، به كوشش محمد گلبن، تهران: جيبي؛ فرانكلين، 2 ج.
9پارسينژاد، ايرج (1380). روشنگران ايراني و نقد ادبي، تهران: سخن.
10حديدي، جواد (1373). از سعدي تا آراگون، تهران: مركز نشر دانشگاهي.
11 حميديان، سعيد (1388). «تشنيع هاي ناروا بر سعدي» سعدي شناسي: دفتر دوازدهم؛ ويژه گلستان، به كوشش كوروش كمالي سروستاني، شيراز: مركز سعدي شناسي؛ دانشنامه فارس، ص.53-39.
12دشتي، علي (1338). قلمرو سعدي، تهران: كيهان.
13ذوالفقاری، حسن (1388). فرهنگ ضرب المثل های ایرانی، تهران: معین.
14سعدي، مصلح بن عبدالله (1384). گلستان سعدي از روي نسخه تصحيح شده محمدعلي فروغي، ويرايش هوشنگ گلشيري، تهران: ققنوس.
15شاملو، احمد (1350). برگزيده شعرها، تهران: بامداد.
16شريعتي، علي (1388). هبوط در كوير، تهران: چاپخش.
17 خویی، اسماعیل (1356). جدال با مدعي: گفت و گو با اسماعيل خويي، مصاحبه کننده علی اصغر ضرابی، تهران: جاويدان.
18طاهباز، سيروس (1368). درباره شعر و شاعري نيما يوشيج، تهران: نشر ثالث.
19میرزا آقاخان كرماني، عبدالحسین (بيتا). ريحان بوستان افروز، نسخه خطي مجتبي مينوي.
20كسروي، احمد (1356). در پيرامون ادبيات، تبريز: احياء.
21عابدی، کامیار (1384). «سعدی در آیینۀ ادب معاصر»، سعديشناسي: دفتر هشتم، به کوشش كوروش كماليسروستاني، شيراز، مركز سعديشناسي بنياد فارسشناسي، ص63-44.
22 ــــــــــــــ (1391). جدال با سعدي در عصر تجدد، شيراز: دانشنامه فارس؛ مركز سعدي شناسي.
23كاتوزيان، محمدعلي (1384). هشت مقاله در تاريخ و ادب معاصر، تهران: نشر مركز.
24ـــــــــــــــــــــ (1385). سعدي شاعر عشق و زندگي، تهران: نشر مركز.
25كماليسروستاني، كوروش (1385). «دانشنامه سعدی»، سعديشناسي: دفتر نهم، شيراز: مركز سعديشناسي؛ دانشنامه فارس، ص 191- 177.
26موحد، ضياء (1378). سعدي، تهران: طرح نو.
27ميلاني، عباس (1378). تجدد و تجدد ستيزي در ايران، تهران: نشر آتيه.
28 یوسفی، غلامحسین (1363). کاغذزر: یادداشت هایی در ادب و تاریخ، تهران: یزدان
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1393/3/16 (1152 مشاهده) [ بازگشت ] |