•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

سعدی و مرثیه‌سرايی

دكتر مهدی محقق / ريیس انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران

چكيده:

در ادب عربي انواع مهم شعر را حماسه و تشبيب و ادب و مديح و هجا و رثاء دانسته‌اند و رثاء يا مرثيه اشعاري است كه در عزا و سوگ كسي سروده شده باشد. گاهي نيز بيان اندوه بر حيوان يا سقوط شهري است كه در ادب فارسي نيز جايگاهي در خور دارد. سعدي شاعر بزرگ ايران نيز در اين زمينه اشعاري نغز سروده است كه يكي از آنها مرثيه مستعصم آخرين خليفه عباسي و قصيده‌اي ديگر در رثاء سقوط بغداد است. در اين مقاله كوشيده شده تا ضمن بررسي اين قصايد و مقايسه آن با اشعار ديگر شاعران، به ديگر مراثي سعدي نيز اشاره شود.

كليد واژه: سعدي، مرثيه‌سرايي، قصيده‌سرايي.

پیشینیان از اعراب به شعر و شاعری بسیار اهمّیت می‌دادند و می‌‌گفتند: «علّموا اولادَ کم الشعر فإنّ الشّعر دیوان العرب و ترجمان الأدب» شعر دیوان زبان عرب و بازگوکنندة ادب آنان است و آیۀ شریفۀ: «الشُّعَراء یُتَّبِعُهُمُ الغاوُون» (شعراء / 224) که گمراهان پیروی از شاعران می‌کنند، را حمل بر شاعرانی می‌کردند که به توصیف مناهی و ملاهی می‌پرداختند و با بدآموزی خود مردم را گمراه می ساختند و آیۀ شریفۀ: «و ما عَلَمَنّاه الشِّعَر و ما یَنْبِغی لَه» (يس / 9) ما او را (یعنی پیغمبر اکرم را) شعر نیاموختیم و شعر سزاوار او نیست را این گونه توجیه می‌کردند که بنا به عبارت معروف: «احسنُ الشّعر أکذبه» بهترین شعر دروغ‌آمیزترین آن ا‌ست و دروغ سزاوار پیغمبر اکرم(ص) نیست. از این روی است که منوچهری دامغانی در قصیده‌ای گوید:

گر مدیح و آفرین شاعران بودی دورغ                  شعر حسّان بن ثابت کی شنیدی مصطفی

بر لب و دندان آن شاعر که نامش نابغه               کی دعا کردی رسول هاشمی خَیرُالوری

شاعری عباس کرد و طلحه کرد و حمزه کرد                   جعفر و سعد و سعید و سیّد امّ القری

ور عطا دادن به شعر شاعران بودی فسوس                   احمد مرسل ندادی کعب را هدیه ردی

(منوچهري، 1363: 141)

که اشاره به حسّان‌بن‌ثابت شاعرالنّبی دارد که شاعران فارسی می‌کوشیدند تا او را اسوة خود قرار دهند که خاقانی را حسّان‌العجم لقب داده‌اند و ناصرخسرو هم گفته است:

مرا حسّان او خوانند ازیراک                    من از احسان او گشتم چو حسّان

(ناصرخسرو، 1367: 326)

و در بیت دوم: اشاره به نابغۀ ذبیانی شاعر معروف عرب دارد که هنگامی که دچار درد دندان شد، پیغمبر اکرم(ص) برای شفای او دست به دعا برداشتند و بیت چهارم: اشاره به کعب بن زهیر دارد که وقتی قصیده خود را بر پیغمبر(ص) خواند، آن حضرت ردای خود را به عنوان صله به او عطا فرمودند و از همین رو آن قصیده به قصیدۀ برده معروف شده است و بیت سوم: اشاره به بزرگانی کرده که شاعر بوده‌اند از جمله سیّد امّ القری، بزرگ مکّه، ابوطالب پدر حضرت علی علیه‌السّلام که بیت معروف او از شواهد کتاب‌های ادبی است:

ولقد علّمتُ بأنّ دین محمّد                      من خیر أدیان البریّه دينا

(ابن كثير، 1408، ج 2: 42)

در ادب عربی انواع مهم شعر را حماسه و تشبیب و ادب و مدیح و هجا و رثاء دانسته‌اند و رثاء یا مرثیه به اشعاری گفته شده که در عزا و سوگ کسی سروده شده باشد که گاهی از این تجاوز کرده و بیان اندوه بر حیوان یا سقوط شهری هم اطلاق رثاء و مرثیه شده است،چنان‌که ابن‌علّاف در فقدان گربۀ خود قصیده‌ای با این مطلع گفته است:

یا هِرُّ فارقثَنا و لم تََعُد                             وکنتَ عندی بمنزل الوَلَد

که پروین اعتصامی نیز گفته است:

ای گربه تو را چه شد که ناگاه                            رفتی و نیامدی دگر بار

(اعتصامي، 1385: 35)

یا رندی شاعر اندلسی در رثاء اندلس آن‌گاه که به دست مسیحیان افتاد‏، گفته است:

تبکی الحنیفیه البیضاء من أسف                         کما بکی لفراق الإلف هیمان

علی دیارِ من الاسلام خالیه                                قد اقفرت و لها بالکفر عمران

حیث المساجد قد صارت کنائس ما                                  فیهنّ الّا نواقیس و صلبان

حتی المحاریب تبکی و هی جامده                      حتی المنابر ترثی و هی عیدان

دین‌حنیف‌اسلام از فرط اندوه گریه می‌‌کند ـ همچون گریه عاشق در دوری از معشوق خود ـ بر سرزمینی که از اسلام تهی گشته و کفرآباد شده است. آن‌جا که مسجدها به کلیسا تبدیل شده و فقط ناقوس‌ها و صلیب‌ها به چشم می‌خورند. محراب‌های چوبی‌ هم‌ براندلس از دست‌ رفته‌ می‌گریند و منبرهای چوبی هم بر این ‌امر مرثیه‌سرايی می‌کنند.

در اهمیّت این نوع از شعر یعنی رثاء و مرثیه‌گويی همین بس که کتابی مستقل تحت عنوان: «التراثی و التعزّی» تألیف شده است.

سعدی شاعر بزرگ ایران که به ادب فارسی تسلّط کامل داشت و ادب عربی را هم به طور کامل در مدرسۀ نظامیّه آموخته بود، هنگام فتح بغداد به وسیلۀ هولاکوخان مغول دو قصیده گفته، یکی به زبان فارسی در مرثیه مستعصم آخرین خلیفة عباسّی که با این مطلع آغاز می‌کند:

آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زمین                          بر زوال ملك مستعصم امیرالمؤمنین

(سعدي، 1385: 983)

و قصیدة دیگر به عربی در رثاء سقوط بغداد سروده که مطلع آن این ا‌ست:

حَبستُ بجفنّی المدامِعَ لاتَجری                          فَلما طَغی الماءُ اُستطالَ علی السکّر

(همان: 1139)

جلوی اشک‌هایم را با پلک چشمانم گرفتم، ولی وقتی سیل طغیان کند، بند آب را فرو می‌ریزد.

باید در نظر داشت که سعدی مرثیه‌های دیگری نیز داشته که در این‌جا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. ترجیع‌بندی که در مرثیة سعد بن ‌ابی‌بکر سروده است که با این مطلع آغاز می‌شود:

غریبان را دل از بهر تو خون است                                    دل خویشان نمی‌دانم که چون ا‌ست

(همان: 999)

در این ترجیع‌بند به نکوهش دنیا می‌پردازد و آن را دوستی بدعهد و خونخوار و مادری بی‌مهر و پست می‌خواند:

که دنیا صاحبی بدعهد و خونخوار                                    زمانه مادری بی‌مهر و دون ا‌ست

(همان)

که مصراع اوّل بیت خاقانی را به یاد می‌آورد:

از خون دل طفلان سرخابِ رخ آمیزد                                این زال سپید ابرو، وین مام سیهْ ‌پستان

(خاقاني، 1375، ج 1: 468)

و مصراع دوم تعبیری را که در عربی و فارسی آمده که دنیا همچون گربه‌ای است که بچه‌های خود را می‌خورد، به یاد می‌آورد:

أما تری الدّهر و هذا الوری                      کهرّه تاکل اولادها

روزگار را نمی‌بینی که با مردم چه می‌کند. او همچون گربه‌ای است که بچه‌های خود را می‌خورد. ناصرخسرو گفته است:

گیتی‌ات گربه‌ای‌ست که بچه خورد                     من گِرد او ز بهر چه دوران کنم؟

(ناصرخسرو، 1367: 305)

2. قطعه‌ای که به مناسبت امیرفخرالدین ابی‌بکر سروده است که با این مطلع آغاز می‌شود:

وجود عاریتی دل در او نشاید بست                                 همان‌که مرهم جان بود دل به نیش بخست

(سعدي، 1385: 1055)

تعبیر عاریه‌ بودن زندگی دنیا در ادب عربی نیز دیده می‌شود:

انّما الدّنیا عوارٍ                           و العواری تستردُّ

دنیا همچون جامة عاریت است که باید به خداوندش برگردد.

در میان این قطعه می‌گوید:

گر انگبین دهدت روزگار غرّه مباش                                  که باز در دهنت هم‌چنان کند که کبست

(همان)

کبست همان حنظل است که مثال از برای تلخی آورده می‌شود، ضدّ انگبین که عسل است. این رفتار دوگانة روزگار در این بیت نیز دیده می‌شود:

گر همیت امروز بر گردون کَشد غرّه مشو                                               زان‌که فردا هم به آخرت او کُشد کت برکشید

(ناصرخسرو، 1367: 94)

3. در مرثیة عزّالدّین احمد بن ‌یوسف قطعه‌ای دارد با این مطلع:

دردی به دل رسید که آرام جان برفت                              وآن هر که در جهان به دریغ از جهان برفت

(سعدي، 1385: 948)

در میان این قطعه می‌گوید:

دانند عاقلان به حقیقت که مرغ روح                                وقتی خلاص یافت کز این آشیان برفت

(همان: 949)

تشبیه جان به مرغ در این بیت ابن‌سینا دیده می‌شود:

هبطت الیک من المحلّ الأرفع                             ورقاء ذات تعزّز و تمنّع

کبوتری که دارای عزّت و مناعت است به سوی تو فرود آمده است.

این تعبیر همان است که سعدی در جايی دیگر گفته است:

خبر داری ای استخوانی قفس                           که جان تو مرغی‌ست نامش نفس

(همان: 498)

4. باز در مرثیة اتابک ابوبکر بن ‌سعد بن زنگی قطعه‌ای بدین مطلع دارد:

عروس ملک نکوروی دختری‌ست ولیک                           وفا نمی‌کند این سست‌مهر با داماد

(همان: 949)

که به یاد می‌آورد این بیت از حافظ را:

مجو درستی عهد از جهان سست‌ نهاد                            كه این عجوز عروس هزار داماد است

(حافظ، 1369: 220)

5. قطعة دیگری در مرثیة ابوبکر بن سعد بن ‌زنگی با این مطلع:

دل شکسته که مرهم نهد دگر بارش                              یتیم خسته که از پای برکند خارش؟

(سعدي، 1385: 966)

در میان این قطعه گوید:

قضای حکم ازل بود روز ختم عمل                                  دگر چه فایده تعداد ذکر و کردارش

(همان)

که به یاد می‌آورد شعر ابوالعلاء معرّی را که کلمة «تعداد» را به کار برده است:

و اتلوا النّعش بالقراَءه و التّسـ                             ـبِیحِ لا بِالنَّجیبِ وَ التَّعْدادِ

(ابوالعلاء معرّي، 1381: 264)

باقرائت قرآن وتسبیح خداوند، جنازه رادنبال کنید نه باناله و برشمردن خوبی‌های او.

چنان‌که پیش از این یاد شد، مهم‌ترین رثای سعدی مرثیة «المستعصم بالله» آخرین خلیفة عباسی است که او تأسّف خود را از فقدان او و سقوط بغداد به صورت‌های مختلف اظهار می‌دارد. او به یاد می‌آورد دولت و شوکت عبّاسیان را که روزگاری از اقصای جهان بزرگانی می‌آمدند و سر بر آستان آن دولت می‌سودند:

زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار                                   در خیال کس نیامد کآنچنان گردد چنین

دیده بردار ای که دیدی شوکت باب‌الحرم                                     قیصران روم سر بر خاک و خاقانان چین

(سعدي، 1385: 983)

که به یاد می‌آورد بیت زیر را از قصیدة معروف خاقانی دربارة ایوان مداين:

این است همان درگه کاو را ز شهان بودی                                   دیلمْ مَلِکِ بِابِل، هندو شه ترکستان

(خاقاني، 1375، ج 1: 467)

او تأسّف و اندوه را بر آنچه که قضای الهی بر آن قرار گرفته، بیهوده می‌داند:

گریه بیهوده‌ست وبی‌حاصل بود شستن به آب                            آدمی راحسرت ازدل واسب را داغ از سرین

(سعدي، 1385: 984)

به یاد می‌آورد قصیدة معروف ابوالعلاء معرّی را که با این مطلع آغاز کرده است:

غَیْرُ مُجدٍ فی مِلّتی و اعْتِقادی                            نَوحُ باکٍ و لا تَرَنم شادي

(ابوالعلاء معرّي، 1381: 263)

در کیش و عقیدة من نوحه‌سرايی و گریه و داد و فریاد سردادن بر آن‌که از دست رفته، بی‌حاصل و ناسودمند است.

در میان همین قصیده می‌گوید:

تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهاد                            کآسمان گاهی به‌مهراست‌ای برادر گه به کین

چرخ‌گردان برزمین‌گويی دو سنگ آسیاست                                 در میان هر دو روز و شب دل مردم طحین

(سعدي، 1385: 984)

که مصراع اوّل به ‌یادآورندة بیت بحتری دربارة ایوان مداين است:

لو تَراهُ عَلِمْتَ أَنَّ اللَّیالِی                         جَعَلَتْ فِیهِ مَأْتَماً بَعْدَ عُرْسِ

(بحتري، 2005، ج 2: 16)

گر ببینی آن را خواهی دانست که روزگاران ماتمی را پس از عروسی قرار داده است.

و مصراع دوم به ‌یادآورندة این بیت از ابوالعلاء معرّی است:

طحنت طحن الرّحی من قبلنا امما                                  ...شتي و لم ‌یدر خلق ایّه سلکوا

پیش از ما مردمانی را در آسیای خود خرد کردی. آنان هلاک شدند و کسی ندانست که کجا رفتند.

و در این بیت دنیا را تشبیه مردار می‌کند و طالبان دنیا را همچون کرکسان می‌داند که: «الدّنیا جیفه و طلّابها کلاب» و به قول ناصرخسرو:

ای پسر مشغول این دنیاست خلق                                 چون به مردار است مشغول این کلاب

(ناصرخسرو، 1367: 45)

پي‌نوشت:

1. این گفتار به صورت ارتجال در همایش سعدی (اردیبهشت 1390) در شیراز ایراد شد و به صورت کتبی بدین‌گونه نگاشته گردید و آثار نقاهت پس از بیماری قلبی مجال نداد که مقاله‌ای تفصیلی و تحقیقی در این موضوع نگاشته گردد.

منابع:

1.ابوالعلاءِ معري، احمد بن عبدالله (1381). شرح فارسي ابوالعلاءِ معري (سقط الزند)، شارح محمود ابراهيمي، سنندج: كردستان.

2.اعتصامي، پروين (1385). ديوان پروين اعتصامي، ديباچه ملك‌الشعراء بهار، تهران: نگاه.

3.ابن كثير، اسماعيل بن عمر (1408ق.). البدايه و النهايه، بيروت: مكتبه‌المعارف، 15 ج. در 8 مجلد.

4.بحتري، وليد بن عبيد (2005). ديوان البحتري، شرح و تقديم يحيي هاشمي، بيروت: دارالفكر العربي، 2 ج.

5.حافظ، شمس‌الدين محمد (1369). ديوان خواجه شمس‌الدين محمد حافظ شيرازي، به اهتمام قاسم غني و محمد قزويني، تهران: زوار.

6.خاقاني، بديل بن علي (1375). ديوان خاقاني شرواني، ويراسته جلال‌الدين كزازي، تهران: مركز، 2 ج.

7.سعدي، مصلح بن عبدالله (1385). كليات سعدي، تصحيح محمدعلي فروغي، تهران: هرمس.

8.منوچهري، احمد بن قوص (1363). ديوان منوچهري دامغاني، به كوشش محمد دبيرسياقي، تهران: زوار.

9.ناصرخسرو (1367). ديوان اشعار حكيم ابومعين حميدالدين ناصر بن خسرو قبادياني، مقدمه و شرح حال به قلم تقي‌زاده، به تصحيح مجتبي مينوي، تعليقات به قلم علي‌اكبر دهخدا، تهران: دنياي كتاب.





© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1391/1/30 (1950 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری