•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

بلاغت خاص سعدي در غزل

دكتر ناصر قلي‌سارلي / دانشكده تربيت معلم تهران


چكيده:
بلاغت خاص سعدي در جايي از كلامش نهفته است كه به دشواري مي‌توان آن را توضيح داد و در حقيقت زيبايي‌يي كه در شعر سعدي وجود دارد، پنهاني است. بسياري از ويژگي‌هاي شعر سعدي به خاطر ويژگي‌هاي مشترك ميان شعر او و زبان گفتار است؛ يعني سعدي از ويژگي‌ها و ساختارهاي ويژه گفتار براي القاي ظرايف معنايي و اهداف بلاغي در كلامش بهره مي‌گيرد. در ادامه مقاله، نويسنده به بررسي بلاغت سعدي از ديدگاه علم معاني مي‌پردازد و معتقد است كه با اين رويكرد مي‌توانيم در بازانديشي علم معاني از هنر سعدي بهره بگيريم.
كليد واژه: بلاغت، زبان سعدي، غزل سعدي.
دكتر شفيعي‌كدكني در كتاب موسيقي شعر زماني كه در باب آشنازدايي سخن مي‌گويند، بر آن است كه دشوارترين نوع آشنازدايي در حوزة نحو است. منظور از نحو در واقع ساخت جمله است.
ايشان اضافه مي‌كنند: «كه اين نوع آشنازدايي، خاصّ دو قلّة زبان و ادبيات فارسي يعني فردوسي و سعدي است» و چنين تعبير مي‌كنند: «كه در اين زمينه سعدي و فردوسي بي‌همتا هستند». دربارة سعدي مي‌گويند: «با وجود اين‌كه در اشعار وي با تشبيه و استعاره و صنعت‌سازي تازه‌اي روبه‌رو نيستيم، اما كلام او در ذهن غالب ايرانيان نقش بسته است». در ادامه به نمونه‌هايي از حذف‌هاي دستوري در شعر سعدي اشاره مي‌كنند و از بلاغت و تأثير آنها سخن مي‌گويند. در جايي حتي به اين نكته مي‌پردازند كه حرف ربط «واو» نيز در كلام سعدي جنبة بلاغي دارد.
نكتة كليدي اين بحث دربارة بلاغت خاص غزل سعدي است؛ چرا كه بلاغت او در جايي از كلامش نهفته است كه به دشواري مي‌توان آن را توضيح داد. همان‌گونه كه صفت خاصي را هم به شعر سعدي نسبت مي‌دهند و آن سهل ممتنع بودن آن است و خود اين تركيب يعني شعري كه سرودن آن به نظر آسان، اما در عمل امري دشوار است. بنابراين مي‌توان دريافت زيبايي كه در شعر سعدي وجود دارد، پنهاني است.
با اين حال شعر سعدي خوانندگان بسياري را به سوي خود جلب مي‌كند، اما ما نمي‌توانيم دلايل اين جذبه را آشكارا توضيح دهيم. به نظر مي‌رسد كه بسياري از ويژگي‌هاي شعر سعدي به خاطر ويژگي‌هاي مشترك ميان شعر او و زبان گفتار است. به تعبير ديگر مي‌توان گفت كه سعدي از ويژگي‌ها و ساختارهاي ويژة گفتار براي القاي ظرايف معنايي و اهداف بلاغي در كلامش بهره مي‌جويد.
بحث ديگر پيرامون غزل سعدي كه سعي بر توضيح آن دارم، بررسي بلاغت سعدي از ديدگاه علم معاني است. در واقع در اين بحث برآنم تا نشان بدهم كه شعر سعدي يكي از حاصل‌خيزترين جاهايي است كه ما مي‌توانيم در بازانديشي علم معاني از آن استفاده كنيم؛ چرا كه كلام سعدي از بيشترين ظرفيت زبان فارسي بهره گرفته است. در واقع، او هم از حوزة ساخت نحوي استفاده كرده و هم از حوزة علم معاني. در تقريرات استاد بديع‌الزمان فروزان‌فر، علم بلاغت به سه حوزه تقسيم مي‌شود: بديع، معاني و بيان.
با صرف نظر كردن از علم بديع، در باب علم معاني ايشان معتقدند كه چون در ويژگي دستوري و ساخت و نحو زبان فارسي تتبع نكرده‌ايم، بحث را كنار گذاشته و به سراغ علم بيان مي‌رويم. اين كلام خود نشان‌دهندة ارتباط نزديك ساخت‌هاي نحوي و علم معاني است.
علم معاني سنّتي ما دانش دلالت‌بخشي ساخت‌هاي نحوي است. اين سخن از امام عبدالقاهر جرجاني، واضع علم معاني است كه در كتاب دلايل‌الاعجاز، ارتباط علم‌ معاني و نحو را نشان مي‌دهد. من ضمن اشاره‌اي گذرا به ابعاد مختلف اين بحث با مثال‌هاي گفتار روزمره و نشان دادن برخي ابيات سعدي، به شرح چگونگي سخن‌سرايي سعدي و چگونگي درك و لذت مخاطبان وي مي‌پردازم. سعي من بر آن است تا نشان دهم در علم معاني ساخت‌ها و الگوهاي نحوي مختلف چگونه با طيف مخاطبان گوناگون، معناهاي متفاوتي را مي‌پذيرد.
به‌نظر مي‌رسد يكي از زبان‌هايي كه از جملات آن معناهاي متفاوتي اراده و دريافت مي‌شود، زبان فارسي است. براي مثال زماني‌كه كسي از شما مي‌پرسد: «آيا مي‌دانيد ميدان وليعصر از كدام طرف است؟» در صورتي‌كه شما از آن آگاهي داشته باشيد بي‌درنگ به نشان دادن مسير مي‌پردازيد. هرچند كه با توجه به ساخت نحوي جمله شما بايد «بله» يا «خير» پاسخ دهيد، اما شما در مي‌يابيد كه هدف از پرسش، درخواست است نه گرفتن پاسخي منفي يا مثبت.
بنابراين تنوع ساخت، بافت و مخاطب درگفتار فراوان است و در اين صورت معناهاي متفاوتي از جمله‌ها دريافت مي‌شود.
براي اين‌كه بحث را با مبناي نظري آغاز كنيم، به تاريخچة معنا، نظري اجمالي مي‌اندازيم. مبناي اين بحث از مطالعة قرآن آغاز شد. آن‌جا كه بحث‌هاي كلمات در ميان آمد، علوم مختلفي چون مفردات قرآن و وجوه قرآن به اين حوزه پرداختند و سپس تأليفاتي تحت عنوان مجازالقرآن شكل گرفت. گفتني است كه اشاره كنم علم بيان كه خود به حوزة صنايع شعري اختصاص يافته است، حول محور معنا مي‌گردد كه به آن خواهيم پرداخت.
در ميانة قرن ششم هجري كتابي به زبان فارسي به نام وجوه قرآن توسط حبيش تفليسي تأليف شده كه به واسطة استاد مهدي محقق انتشار يافته است. در اين كتاب بحث دربارة كلمات واحدي است كه داراي چند معنا هستند. در واقع آيات و عبارات قرآني، مبيّن معناي اين واژه‌هاست. در اين بحث تأكيد بر آن است كه براي يك كلمه، عبارت يا جمله، معناي موضوعٌ‌له وجود دارد؛ يعني براي اين‌ها معناي وضع شده موجود است، اما اين معاني هميشه آن معاني را صادر نمي‌كنند و به تعبير علماي قديم، مستعملٌ‌‌فيه آنها متفاوت است. به اين معنا كه اين كلمات براي چيزي وضع شده، اما گاه براي چيزهاي ديگر به كار مي‌رود.
در اين راستا علم ديگري به بحث در اين باب پرداخته است كه مجازالقرآن ناميده مي‌شود. از معروف‌ترين تفاسير مجازالقرآن، تفسير سه جلدي ابوعبيده معمربن مثني است. مراد از مجاز در واقع معناي يك واژه است در يك جاي خاص. در اين حوزه از قرن دوم به اين‌سو، آثاري باقي‌مانده است كه در آن به تفاوت ميان معناي وضعي و كاربردي مي‌پردازند كه البته از بحث معناشناسي قرآن آغاز شده است. نكتة قابل توجه اين‌كه در اين‌جا مقصود تنها تقابل ميان معاني اصلي و مجازي نيست بلكه بحث به حيطه‌اي فراتر كشيده مي‌شود. در خصوص علم بيان بايد گفت كه اين علم به چگونگي بيان معناهاي واحد به طرق مختلف مي‌پردازد به گونه‌اي كه وضوح و آشكاري معنايشان متفاوت باشد.
به ‌طور عام برداشت اكثريت از تشبيه اين است كه معنا را روشن مي‌كند و مجاز و استعاره آن را پوشيده مي‌سازند. بنابراين در علم بيان هم با مسئلة معنا روبه‌رو هستيم. جرجاني در توضيح علم معاني مي‌گويد كه علم معاني، علم معانيِ نحو است و در آن‌جا نشان مي‌دهد كه يك جمله يا ساخت نحوي چه معناهايي را ممكن است در بر داشته باشد. اگر جمله‌اي غير از معاني صوري و ظاهري، معناي ديگري هم داشته باشد، در اين صورت بافت، مخاطب، گوينده و نسبت ميان گوينده و شنونده اهميت پيدا مي‌كنند، زيرا در معنادهي آن جمله مؤثر هستند. براي نمونه در اوايل انقلاب واژة «طاغوتي» بسيار رايج بود؛ چرا كه در آن بافت فرهنگي و اجتماعي حاكم معنادار بود، اما امروزه با تغيير زمان و فرهنگ ديگر آن بار معنايي را ندارد.
در نمونه‌اي ديگر، هنگامي كه در تاريخ بيهقي در داستان «بر دار كردن حسنك» از واژة «قرمطي» سخن به ميان مي‌آيد، بافت فرهنگي آن دوران اين واژه را معنا مي‌كرده است. از آن‌جا كه جرجاني علم معاني را معاني نحو مي‌داند، وارد معناي كلمه‌ها و عبارت‌ها نمي‌شود، بلكه واحد در اين‌جا جمله است كه به معناي آن مي‌پردازد. البته من معتقدم كه در علم معاني بحث‌هايي وجود دارد كه به واحدهاي كوچك‌تر دستوري هم مي‌پردازد. براي نمونه به اين بيت توجه كنيد:
مرا به هيچ بدادي و من هنوز برآنم
كه از وجود تو مويي به عالمي نفروشم
(سعدي، 1385: 786)
در مصرع دوم در هر دو واژة «مويي» و «عالمي» ياء نكره وجود دارد، اما اين ياء در «موي» ياء نكرة مفيد تحقير است يعني شاعر قصد بيان حقارت و پستي چيزي را دارد، اما ياء در «عالمي» ياء نكرة تعظيم است در واقع شاعر بزرگي و عظمت چيزي را بيان مي‌كند. حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه چگونه يك تك واج چون «ي» در يك بافت دو معني متضاد مي‌دهد؟ اين مسئله موضوع علم معاني است. در شعر سعدي از اين نمونه‌ها بسيار است و سعي كرده است ميان آنها تقابل ايجاد كند. بحث اصلي من در باب اغراض ثانويه در علم معاني است. در واقع در اين مبحث ما سعي مي‌كنيم منظور از يك جمله را بدانيم و با معنا كاري نداريم. در گفتار روزمره با اين مسئله زياد برخورد مي‌كنيم.
در واقع در اغراض ثانويه در علم معاني، با معناهايي روبه‌رو هستيم كه گوينده از جمله اراده مي‌كند. حال بايد پاسخ داد كه گوينده چه چيزهايي را در دست دارد كه جمله را از معناي صوري به معناي كاربردي مي‌كشاند. از علل دريافت غرض‌هاي ثانويه در درجة اول، بافت است. بافت، حضور گوينده و شنونده و موقعيتي است كه آنها را احاطه كرده است كه همة اين موارد گوينده را در القاي معني و شنونده را در فهم معني، ياري مي‌دهد. هنر سعدي هم در همين‌جاست. چرا كه اين‌گونه بافت بيشتر در گفتار مهياست تا نوشتار. زيرا در حوزة نوشتار، گوينده و شنونده با هم فاصلة زماني و مكاني دارند بنابراين ابزار نويسنده براي القاي اغراض ثانويه كمتر است.
در علم معنا سخن بر دو گونه است. نخست، خبر است و آن در واقع گزاره‌اي است كه صدق و كذب دارد. مورد ديگر انشاء است و آن سخني است كه صدق و كذب در آن راه ندارد. و از آن جمله‌اند: جملات پرسشي، امري، نهي، ندا و.... علماي نحو براي هر يك از اين جملات يك غرض اصلي قايلند. خبر جمله‌اي‌ است كه موضوعٌ‌له آن اطلاع‌رساني است. اگر در كنار آن معناي ديگر را به ذهن متبادر كند، از غرض اصلي خود جدا افتاده و غرض ثانويه يا دلالت ثانويه يافته است. دربارة انشاء نيز برهمين منوال است. در كتب معتبر بلاغت براي جملات پرسشي هشت غرض معرفي شده است، اما در شعر سعدي ده غرض جديد يافت مي‌شود كه در هيچ‌يك از كتب معتبر بلاغت بدان اشاره نشده است. غرض اصلي از جملة پرسشي درخواست اطلاع است. نمونه‌اي از غرض‌هاي ثانوية جملة پرسشي استفهام انكاري است:
در صورت و معني كه تو داري چه توان گفت؟
حسن تو ز تحسين تو بسته‌ست زبان را
(همان: 534)
از دلايلي كه در كتب بلاغي به آن‌چه سعدي بدان پرداخته، اشاره‌اي نشده، يكي اين امر است كه ما كتب بلاغي علم معاني ويژة زبان فارسي نداشته‌ايم. دليل ديگر را هم مي‌توان در توانايي سعدي در آماده كردن زمينه‌ها دانست. از نمونه‌هاي ديگر اغراض ثانوية جملة پرسشي در كلام سعدي:
كه گفت در رخ زيبا نظر خطا باشد؟
خطا بود كه نبينند روي زيبا را
(همان: 523)
غرض از اين سؤال همانا بيان توبيخ و سرزنش و تحقير است. در همين معنا به نمونه‌اي ديگر توجه كنيد:
نگفتمت كه به يغما رود دلت سعدي؟
چو دل به عشق دهي دلبران يغما را
(همان‌)
شاعران كمي در زبان فارسي توانسته‌اند به اين اندازه از ظرفيت پرسش استفاده كنند. در واقع اين‌ها نمونه‌هايي هستند از كاربرد بلاغت گفتار در كلام سعدي؛ چرا كه سعدي مخاطب را حاضر تلقي مي‌كرده. در نمونه‌اي كه پيش‌رو داريد مراد از پرسش، اظهار عجز است:
با جور و جفاي تو نسازيم چه سازيم
چون زهره و يارا نبود چاره مداراست
(همان: 549)
در اين نمونه مراد، اظهار دردمندي و حسرت است:
غم زمانه خورم يا فراق يار كشم؟
به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم؟
(همان: 784)
از نمونه‌هايي كه در بحث بلاغت ذكر شده است، پرسشي است كه غرض از آن، تنها پاسخِ آن سؤال باشد. به ابيات زير توجه كنيد:
داني خيال روي تو در چشم من چه گفت؟
آيا چه جاست اين‌كه همه روزه با نم است
(همان: 566)
ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد؟
ابري كه در بيابان بر تشنه‌اي ببارد
(همان: 624)
در واقع پرسش‌ها تنها به آن دليل مطرح مي‌شوند تا پاسخ آنها گفته شود. در جواب هم نوعي آشنازدايي و غافلگيري مخاطب وجود دارد.
از موارد ديگر جملة امري است كه موضوع‌‏ٌ‏ٌٌ‌له آن دستور دادن است، اما در شعر سعدي تقريباً در همة موارد از كاركرد اصلي‌اش خالي است و براي اغراض ديگر به كار برده مي‌شود:
آخر اي باد صبا بويي اگر مي‌آري
سوي شيراز گذر كن كه مرا يار آن‌جاست
(همان: 551)
«سوي شيراز گذر كن» جمله‌اي امري است كه غرض از ‌آن تمنا و حسرت و آرزوست. در اصطلاح، غرض اصلي تمنّي و ترجّي است. چه عاملي باعث درك اين غرض مي‌شود؟ آيا ممكن است شاعر چيزي را طلب كند و ما به‌ عنوان خواننده آن را درنيابيم؟ در واقع گاهي اين وضعيت پيش مي‌آيد و غرض‌هاي ثانويه را مي‌توان انكار كرد، اما در شعر سعدي، در جمله‌اي كه مراد، غرض ثانوي است، در اطراف آن جملات و قرايني موجود است كه به ياري آنها شما به غرض ثانوي دست پيدا مي‌كنيد. حتي گاه سعدي با تمهيدات دستوري، خواننده را وادار مي‌كند كه شعر را با يك آهنگ و لحن ويژه‌اي بخواند و اجازة جابه‌جايي لحن را به خواننده نمي‌دهد. در واقع اين مهارت سعدي است كه با تمهيد مقدمات دستوري راه را براي رسيدن به هدف بلاغي هموار مي‌كند:
آواز چنگ، مطرب خوش‌گوي گو مباش
ما را حديث همدم خوش‌خوي خوش‌تر است
(همان: 562)
از جملة «گو مباش» معناي امر دريافت نمي‌شود؛ چرا كه شاعر در واقع مي‌خواهد بگويد كه بود و نبود آن يكسان است. در اصطلاح، غرض ثانويه تسويه است. در بيت زير با نمونه اي ديگر از اين غرض روبه‌رو هستيم:
سيم و زرم گو مباش و دنيي و اسباب
روي تو بينم كه ملك روي زمين است
(همان: 571)
آن‌چه در اين‌باره گفته شد، در شاعران ديگر هم نمونه‌هايي دارد، اما در شعر سعدي داراي بسامد بالايي است. در جملات پرسشي بيش از 70% موارد در غرض ثانويه به كار رفته است. از غرايض ثانوي جملات امري نيز عبارت است از دعا، خبر، طلب رحم و شفقت، مدح و.... اين مسائل شعر سعدي را با گفتارارتباط مي‌دهد.
نمود گفتاري زبان از پيچيده‌ترين فعاليت‌هاي انسان است كه به راحتي قابل توصيف و تحليل نيست. اگر چه كه ما زبان گفتار را در همة زندگي خود به ‌كار مي‌بريم و به خوبي قادر به فهم و استفادة آن هستيم، اما با اين حال هنوز فاقد يك نظرية زباني هستيم كه بتواند زبان را در يك حوزة كوچك توضيح دهد. زماني‌كه سعدي از اين ويژگي‌هاي گفتار در شعر خودش استفاده مي‌كند، در واقع به شيوة سهل ممتنع نزديك شده است. البته اين در قريحة شاعري وي است و امري ساختگي نيست، هر چند كه او از شيوة سخن‌سرايي آگاهي داشته، اما اين مسئله با شعرسازي متفاوت است. مثلاً زماني كه نحو جملات را تغيير مي‌دهد، با اين‌كه در صورت عدم تغيير چيزي از موزوني كلام كم نمي‌شود، اما براي تأكيد در كلام دست به تغيير اجزاي جمله مي‌زند. نمونه‌هايي از آن‌چه گفته شد در شعر سعدي عبارت است از:
در صورت و معني كه تو داري چه توان گفت؟
حسن تو ز تحسين تو بسته‌ست زبان را
(همان: 534)
مصرع دوم كه در واقع پاسخ مصرع اول است به ما كمك مي‌كند تا شعر را اين‌گونه تعبير كنيم كه «تو فراتر از وصف و بيان هستي». اين معني كه هم‌بافت مصرع اول است، به ما كمك مي كند دريابيم كه با جمله‌اي پرسشي (در مصرع اول) روبه‌رو نيستيم:
دنيا به چه كارآيد و فرودس چه باشد
از بار خدا به ز تو حاجت نتوان خواست
(همان: 549)
مراد از پرسش در اين بيت، تحقير است. همان‌گونه كه در گفتار عاميانه هم از اين نمونه استفاده مي‌كنيم. مثلاً مي‌گوييم: «فلاني چه كاره است؟» و منظور از اين پرسش تحقير شخص مورد نظر است. البته لازم به ذكر است كه اين غرض ثانويه در اين بيت با كيفيت‌هاي هنري ديگري تركيب شده و در مجموع سخني را مهيا مي‌كند كه باعث ايجاد لذت در مخاطب مي‌شود، اما توضيح و تحليل و دلايل و ريشه‌يابي اين لذت، امري دشوار است؛ چرا كه توضيح در اين‌باره همان‌قدر پيچيده است كه توضيح دربارة زبان گفتار.
به عقيدة من حاصل‌خيزترين متن براي درك علم معاني و مشاهدة نمونه‌هاي متنوع و حتي بازنويسي اين علم با داده‌هاي زبان فارسي بدون اقتباس محض از زبان عربي، شعر سعدي است به‌ويژه غزليّات او. من در اين باب با سخن زنده‌ياد فروغي هم‌عقيده‌ام كه ما با زبان فارسي‌يي سخن مي گوييم كه از سعدي فرا گرفته‌ايم. زيرا سعدي از ظرفيت زبان بيشترين بهره را برده است. اميدوارم با مطالعة بيشتر غزل‌هاي سعدي و غرض‌هاي ثانويه و مقايسه‌هاي بين ويژگي‌ها و ساختار شعر سعدي با گفتار، بتوان دانش بلاغي علم معاني را گسترش داد و به شناخت گسترده‌تري از راز شاعري سعدي دست يابيم.
منابع:
1. سعدی مصلح‌بن عبدالله (1385)، ‏کلیات سعدی، به تصحیح محمد علی فروغی، تهران: هرمس.
2. شفيعي‌كدكني، محمدرضا (1385). موسيقي شعر، تهران: آگه.




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1390/2/1 (4304 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری