•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

سلسلة موي دوست

دكتر سعيد حميديان / دانشگاه علامه طباطبايي


چكيده:
نويسنده براساس غزل «سلسله موي دوست حلقه دام بلاست...» در صدد ارايه موتيف يا بن‌مايه‌هايي است كه در اين اثر ادبي سعدي قابل مشاهده است. او با نگاهي ساختاري به اين غزل معتقد است كه ابيات وارد شده بدين غزل، تصادفي و بدون سنجش نيست و در ادامه با ذكر شواهدي، بن‌مايه‌هاي غزل را مورد بررسي قرار مي‌دهد.
كليد واژه: غزل سعدي،‌ بن‌مايه، موتيف.
بحث من پيرامون اين غزل سعدي است:
سلسلۀ موى دوست، حلقه دام بلاست
هركه‌‌دراين‌حلقه‌نيست،فارغ‌ از اين ماجراست
گر بزنندم به تيغ، در نظرش بى‏دريغ
ديدن او يك نظر، صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما، در طلب وصل دوست
حيف نباشدكه‌دوست،دوست‏ترازجان ماست
دعوى عشاق را، شرع نخواهد بيان
گونۀ زردش دليل، نالۀ زارش گواست
مايۀ پرهيزگار، قوّت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق، صبر زبون هواست
دلشدۀ پاى‏بند، گردن جان در كمند
زهرۀ گفتار نه،كاين چه سبب و آن چراست؟
مالك مُلك وجود، حاكم ردّ و قبول
هرچه كند جور نيست، ور تو بنالى جفاست
تيغ برآر از نيام، زَهْر برافكن به جام
كز قِبَلِ ما قبول، وز طرف ما رضاست
گر بنوازى به لطف، ور بگدازى به قهر
حكم تو بر من روان، زجر تو بر من رواست
هركه به جور رقيب، يا به جفاى حبيب
عهد فرامش كند، مدعى بى‏وفاست
سعدى‌‌ازاخلاق‌دوست،هرچه‌برآيد نكوست
گو همه دشنام گو، كز لب شيرين دعاست
(سعدي، 1385: 549)
آن‌چه در صدد بيان آن هستيم، مقولة موتيف يا بن‌مايه در غزل سعدي است. موتيف در اصطلاح به معناي عنصري است كه در اثر ادبي در تناسب با محتواي اثر ادبي معمولاً تكرار مي‌شود. موتيف در اصل به شكل بياني يك شعر مربوط است، اما در عين‌حال در ارتباط كامل با محتواست و در خدمت بيان محتوا قرار مي‌گيرد. در واقع عنصري را كه در تعابير و تصاوير يك شعر مشترك است و تكرار مي‌شود، موتيف مي‌گويند. امروزه با آشنايي با نظريه‌ها، مكاتب و نقدهاي ادبي جديد، شايد اين تصور براي خوانندگان جوان پيش بيايد كه در سنت ادبي گذشتة ما، بزرگان اطلاعي در اين حوزه‌ها نداشته‌اند و يا فاقد اطلاعات فني ادبي بوده‌اند، اما زماني‌كه به آثار اين بزرگان رجوع مي‌كنيم، درمي‌يابيم كه آنها هر آن‌چه را در گذشته و امروزه، پيرامون يك اثر ادبي موفق مطرح مي‌شود، به صورت عملي در اثر خود پياده كرده‌اند و خود اين آثار ما را از اين پندار واهي رهايي مي‌بخشد. پيش از ادامة بحث لازم است ذكر كنم كه نگاه من به يك شعر همواره نگاهي ساختاري بوده است. در واقع باور اين امر كه در يك غزل، ابياتي از آن تصادفي و بدون سنجش وارد شعر شده باشد، مشكل و تا حدي غيرممكن است و طرح چنان‌دقيق‌است‌كه‌انسان‌رابه شگفتي وا مي‌دارد. براي نمونه غزلي از حافظ را مثال مي‌زنم:
چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن‌شناس نئي جان من خطا اين‌جاست
(حافظ، 1369: 17)
همان‌طور كه مشاهده مي‌كنيد اين شعر بر پاية موتيف‌هاي شنيداري قرار دارد كه همواره تا پايان شعر تكرار مي‌شود.
آن‌چه امروزه زياد آن را مي‌شنويم، بحث پيرامون استقلال ابيات و اجزاء در شعر گذشتگان است و عده‌اي ادعا مي‌كنند كه از آن‌جا كه شعر گذشتة ما داراي استقلال ابيات بوده است، بنابراين شاعر مي‌توانسته در هر بيت هرچه مي‌خواسته بر زبان آورد، اگر چه آنها ارتباط معنايي و محتوايي نيز با هم نداشته باشند. اگر بنا باشد كه ما با اين رويكرد به آثار گذشتگان بنگريم، راه تفكر و تأمل را در اين حوزه برخود بسته‌ايم. براي نمونه نظر شما را به فردوسي جلب مي‌كنم. فردوسي بدون شك خود از دقيق‌ترين تئوري‌هاي حماسه‌سرايي ـ در واقع آن‌چه در يونان كهن وجود داشت ـ مطلّع بوده، در غير اين‌صورت قادر به خلق اثر بزرگي چون شاهنامه نبود.
 حال به غزل سعدي باز مي‌گرديم. در اين غزل سخن از عشق است. به بياني دقيق‌تر سخن از عرفان است. موتيف يا عنصر تكرار شونده در اين شعر كه در موازات سخن آمده است، عناصر قضاست. در واقع سعدي اصطلاحات قضايي را در بافت اين شعر امتزاج داده است. گفتني است كه تنها زماني امكان دريافت موتيف‌ها در يك شعر وجود دارد كه ديد ساختاري يا كلي‌نگر نسبت به اثر داشته باشيم. در بيت اول واژة «سلسله»، زنجير زندانيان را به ذهن متبادر مي‌كند، بنابراين امتزاجي را كه از آن سخن رفت، در گام نخست مشاهده مي‌كنيم. در ادامة شعر شاهد بيان لوازم مجازات هستيم براي نمونه در بيت دوم شاعر از واژة «تيغ»، «خون‌بها»، «گر برود جان ما» كه مراد از آن قتل است و واژة «حيف» كه در گذشته به معني ظلم و ستم بوده و در محافل قضايي آن زمان نيز به‌ كار گرفته شده، استفاده مي‌كند. در بيت سوم با اين شواهد روبه‌رو هستيم: «دعوي»، «شرع»، «بيان»، «دليل» و «گواه است» كه همه اين موارد در محكمة عشق مطرح مي‌شوند. در بيت چهارم با واژگاني چون «پا‌يبند»، «كمند»، «حاكم ردّ و قبول» و «جور» مواجه هستيم كه مصداقي است در جهت اثبات آن مدعي. در بيت پنجم واژه‌هاي «تير»، «نيام»، «زهر»، «قبول»، «رضا»، در بيت بعدي، «بگدازي به قهر»، «حكم»، «روان»، «زجر» در معناي شكنجه، «روا» و در بيت ماقبل آخر با واژة «مدّعي» روبه‌رو هستيم. حال مي‌توان ادعا كرد كه چنين امري تصادفي است؟
از مسايل ديگري كه دربارة غزليات سعدي مطرح مي‌شود، مسئله عشق زميني و عرفاني در غزل‌هاي اوست. عده‌اي تمام غزل‌هاي سعدي را در حوزة عشق انساني مي‌پندارند كه البته اعتقادي نابه‌جاست؛ چرا كه در قرن هفتم هيچ شاعري وجود ندارد كه از عرفان تأثير نگرفته باشد. زيرا عرفان‌گرايي هنجار اين دوره محسوب مي‌شود. غزلي از سعدي را به‌ عنوان نمونة غزلي عرفاني ذكر مي‌كنم كه در آن بيت زير مورد نظر است؛ چرا كه عده‌اي اين بيت را به دليل واژة «آدم» در آن زميني ذكر كرده‌اند كه البته من با اين نظر موافق نيستم.
من آدمي به جمالت نه ديدم و نه شنيدم
اگر گُلي، به حقيقت عجين آب حياتي
(سعدي، 1385: 854)
درست در بيت بعدي شاعر ادامه مي‌دهد:
وصفتُ كلّ مليح كما يحب و يُرضي
محامد تو چه گويم كه ماوراي صفاتي
(همان)
همان‌گونه كه مستحضر هستيد با تركيب «ماوراي صفات» روبه‌رويم. بدون شك اين ويژگي براي انسان‌ها به‌كار نمي‌رود و در نتيجه مراد از اين ويژگي ذات خداوند است. چرا كه هر آن‌چه غير از خداوند است، داخل در محدودة صفات است. پيرامون اين مبحث در كتاب سعدي در غزل در بخشي به نام «آميزش بشر و فرا بشر» مطالبي آورده‌ام. سعدي از اين شيوه در يكي از غزل‌هايش استفاده مي‌كند كه من آن را تنزيل و تنزيه يا تنزيه و تنزيل نام گذاشته‌ام. در بيتي كه ذكر آن رفت، سعدي معشوق را به مقام آدمي تنزيل مي‌دهد، اما در بيت بعد به تنزيه پرداخته است.
سعدي در غزلي ديگر مي‌گويد:
حنّاست آن‌كه ناخن دلبند رشته‌اي
يا خون بيدلي‌ست كه در بند كشته‌اي
در هيچ حلقه نيست كه يادت نمي‌رود
در هيچ بقعه نيست كه تخمي نكشته‌اي
(همان: 850)
پرواضح است آن كس كه تخم مي‌كارد، همان خداوند است كه اين عالم را پديد آورده است. به همين دليل در بعضي از نسخ، در مصرع نخست بيت دوم از واژة «ذكر» به جاي «ياد» استفاده شده است. بنابراين در اين غزل هم حركت از تنزيل به سوي تنزيه است.
نمونه‌ ديگر:
دانمت آستين چرا پيش جمال مي‌بري
رسم بود كز آدمي روي نهان كند پري
هرچه‌كني،تو برحقي، حاكم و دست مطلقي
پيش كه داوري برند از تو كه خصم و داوري
بنده اگر به سر رود در طلبت كجا رسد
گر نرسد عنايتي در حق بنده آن سري
(همان: 871)
منابع:
1. حافظ، شمس‌الدين محمد (1369). ديوان خواجه شمس‌الدين محمد حافظ شيرازي، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني، مقدمه، مقابله و كشف الابيات از رحيم ذوالنور، تهران، زوار.
2. سعدی مصلح‌بن عبدالله (1385). ‏کلیات سعدی، به تصحیح محمد علی فروغی، تهران: شیراز، هرمس: مرکز سعدی‌شناسی.




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1390/2/1 (1670 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری