•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

طنز در سخن سعدی

دكتر رضا شعباني / دانشگاه شهيد بهشتي


چكيده:
در اين مقاله با رويكرد طنز به سخن سعدي پرداخته شده، طنزي كه مي‌تواند فرصتي را براي تأمل به آدميان دهد تا پيرامون مسايل جامعه خود بيانديشند و بدين وسيله از قطعيت بسياري از احكام رايج جلوگيري كنند و از شائبه يك سويه‌نگري فاصله گيرند و مجالي براي اصحاب انديشه فراهم شود كه به سويه ديگر كارها بنگرند تا بدين‌وسيله امور عالم اصلاح پذيرد و نيرويي كه از بيداري وجدان‌ها برمي‌خيزد، براي اصلاح مفاسد اجتماعي به كار گرفته شود. در ادامه، نويسنده، سعدي را مصلحي مي‌داند كه به قصد اصلاح معضلات اجتماعي و تهذيب نفوس به طنزنويسي روي آورده است.
كليد واژه: سعدي، طنز، سخن انتقادي.
که گفت در رخ خوبان نظر خطا باشد؟
خطا بود که نبینند روی زیبا را
از سده‌ها و هزاره‌های پيش که ایرانیان با اقوامی رو‌به‌رو شدند که در عرصه‌های نبرد بر آنان چیرگی یافته و به ناگزیر تن به اطاعت ظاهری آنان سپرده بودند، نوعی بیگانگی با خویش را تجربه كردند؛ چرا که فرهنگ ایرانی كه میراث کهن همه اقوامی بود كه طی هزاره‌ها در نجد ایران می‌زیستند و دستاورد متعالي و مطلوب آنان بود، در معرض تباهی قرار گرفته بود، پس ناگزیر برای حفظ آن‌چه که مي‌پسنديدند و کنار زدن آن‌چه که مقبولشان نبود، به گونة تازه‌ای از سخن روی آوردند که سخن انتقادی نام گرفته است.
در این نوع ادب که نثر و نظم هر دو را دربرمی‌گیرد؛ طنز و هجو و هزل به عنوان زیرمجموعه‌های بحث، مورد اعتنا قرار می‌گیرد و تفحّص در سخن گذشتگان نشان می‌دهد که از سدة دوم هجری که ایرانیان کم کم به گونه‌ای از آگاهی نسبت به خویش دست یافتند، به این شیوه روی آوردند. در آثار ایرانیان سده دوم هجری و از جمله کتبی اعم از تألیف و ترجمه، این گونه نگرش به فراوانی دیده می‌شود و فی‌المثل در منشآت روزبه پسر دادويه که به عبدالله بن مقفع معروف است، شواهد روشني در هر زمینه می‌توان یافت.
و اما سخن انتقادی در خلال قرون بعد دامنة وسیع‌تری پیدا کرد تا آن‌جا که در قرون هفتم و هشتم زبان غالب گویندگان بزرگی چون اوحدی مراغه‌ای، سیف فرغانی، خواجو، ابن یمین، عبید زاکانی، سعدی و حافظ و بسیاری دیگر قرار گرفت و آشفتگی‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی میدان مساعدی برای توسعه قالب‌های جدید پدید آورد. «خاصه در عصر استیلای مغولان که مفاسد اجتماعی رشد و رواج شگفت‌انگیزی پیدا کرد و به همان نسبت گویندگان بزرگی که سخنگوی مردم عصر خود بودند و زبان حال جامعه ایرانی شمرده می‌شدند، معایب و نارسایی‌های اخلاقی و رفتاری فردی یا گروهی را به صور گوناگون هزل و هجو بازتاب دادند».1
و اما موضوع این سخن که طنز در کلام شیخ اجل سعدی ـ علیه‌الرحمه ـ است، ایجاب می‌کند که در بدایت حال مفهوم طنز را بررسی کنیم و مراد خویش از کلام و تفاوت آن ‌را با دیگر مطایبات شیخ عرضه داریم. به این حساب طنز واژه‌ای عربی‌ست که معنای طعنه زدن، به سخره گرفتن، عیب کردن سخن به رمز گفتن و به استهزاء از چیزی و کسی حرف زدن معنی می‌شد که خود از انواع هزل یا سخن غیر جدی است.2 تفاوت طنز با هجو را در این نکته می‌توان جستجو کرد که از تندی و تیزی و صراحت هجو بر کنار است و علی‌القاعده به دقایق و نکات ظریفی می‌پردازد که خصوصیات معنایی اصلاح‌طلبانه و اجتماعی دارند. به تعبیر فروید: «طنز، اجتماعی‌ترین فعالیت روانی است که برای بیان نقطه نظرهای خود به شخص ثالثی نیاز دارد تا آن‌را درک کند. چون ظاهراً هیچ‌کس طنز را برای خاطر شخص خود به وجود نمی‌آورد، بلکه از این دیدگاه که حالتی اعتراضی دارد، فقط وقتی به نتیجه می‌رسد که با تمایلات مخالفی نیز تصادف کند».3
خصوصیت طنز این است که معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را به گونه‌ای اغراق‌آمیز، از آن چیزی که هست، نشان می‌دهد تا تضاد عمیق رفتارها و گفتارهای افراد را با اندیشه‌ها و روش‌های قابل قبول اجتماعی به نمایش بگذارد. گوینده طنز به سبک و سیاقِ بیان خود مي‌کوشد تا هر آن‌چه را نامطلوب، عقب مانده، قبیح و مردود است، کنار بگذارد و بی‌گذشت با هر آن‌چه که سر راه یک زندگی آرمانی و کمال مطلوب است، بستیزد. «میل به ترقی خواهی و بهتری جویی نکته‌ای است که در قالب طنز جلوه می‌کند و هدف اساسی تزکیه اجتماعی و اصلاح امور را بر عهده می‌گیرد».4
طنز انسان را برمی‌آشوبد، بر تردیدهایش می‌افزاید و با آشکار ساختن جهان، همچون پدیده‌ای دوگانه، چندگانه یا متناقض، انسان‌ها را از یقین مطلق باز مي‌دارد. امری که در فرهنگ ایرانی قرن‌های دراز، ضروری تلقی شده و چهرة باور به خود گرفته است. مفهوم سخن این نیست که طنزگرایی تاریخی ایرانیان به نحوی مؤثر در اندیشه طنزگرایان خود را جلوه می‌دهد، ولی وجود تعاریف مختلف از یک پدیده، عناصر متفاوت از حامیان و غیرحامیان یک عقیده، وصف نیروهای مغایر حاکم و غیرحاکم در هر جا، انسان هوشمند ایرانی را آگاه و ناآگاه به سويي هدایت می‌کند که مي‌توان در آن مجالی برای سبک و سنگین کردن امور و اشیاء به دست آورد.
شاید مهم‌ترین اثر طنز را بتوان در فرصتی که برای تأمل به آدمیان می‌دهد، جست‌وجو کرد. این‌که از قطعیت بسیاری از احکام رایج جلوگیری می‌کند و از شائبه یک سویه‌نگری فاصله پیدا می‌کند و مجالی برای اصحاب اندیشه فراهم می‌گرداند که به سویه دیگر کارها بنگرند و با ملاحظه تعداد و تعدّد کسانی که از طنز لذت می‌برند و جدیّت حکومت‌ها و عناصر قدرتمند را در معرض وسوسه و تردید قرار می‌دهند، شاید از مهم‌ترین سودهایی باشد که طنزپرداز به جامعه خود هدیه می‌کند.
خنده ناشی از طنز، در زمره تبسم‌هایی نیست که از سر بی‌بند و باری بر لب‌ها نشسته باشد، بلکه هشداری را می‌ماند که ترس‌های ناشی از سوء رفتار مدیران و صاحب‌قدرتان را ضعیف یا نابود می‌کند و با بیدار کردن جامعه و جلب توجه آنان به سوی دیگر سکّه. برخی از آنان را که اهلیت پذیرترند، اصلاح یا تصحیح می‌کند؛ چرا که حقیقت طنز، از نوعی تنبیه و بیداری نشأت می‌گیرد و غرض طنزپرداز ظریف‌کاری چون شیخ نیز همان است که امور عالم اصلاح پذیرد و نیرویی که از بیداری وجدان‌ها برمی‌خیزد، برای اصلاح مفاسد اجتماعی به کار گرفته شود. بدون شک طنز آن‌گاه به هدف عالی خود دست می‌یابد که از روحی بلند و پاک و نفسی مهذّب و مستغنی تراوش کرده باشد. روحی که از مشاهده نابسامانی‌های عمیق و عجیب زندگی رنج می‌برد و پاکدامنی و درستکاری او بر همگان مسلّم شده است.
نه هر کس حق تواند گفت گستاخ
سخن ملکی است سعدی را مسلّم
(سعدي، 1385: 972)
آیا سعدی را می­توان طنز نویس شمرد؟
بی‌شبهه کسانی که قصد اصلاح معضلات اجتماعی و تهذیب نفوس را دارند، به طنزنویسی اقبال نشان داده‌اند. مردی که در قلّه اندیشه مردم خویش است، در بحبوحة دورانی چنان ویرانگر به دنیا آمده و رشد کرده است. ذکر فجایع بی‌مانند مغولان را شنیده و از دور و نزدیک شاهد کشتارهای آنان بوده است. برای بیان بلند انسانی خود، ناگزیر است که به طنز روی آورد.
شیخ در جامعه­ای به سر می­برد که ترس و اضطراب بر همه جای آن سایه فکنده بود، ارزش­های گرانمایه سده­ها و هزاره­ها پایمال و در زیر ستم ستوران انسان‌نماها به نابودی کشانیده شده بود. آنان‌که آمده بودند و کشته بودند و سوخته بودند و رفته بودند و در جای جای آثار هدم و هتک و نابودی و ویرانی باقی نهاده بودند و هنوز اعقابشان در راه دیده می­شدند که می­آمدند تا بقیه آبادی­ها را خراب کنند و هر آن‌چه را که برجا مانده بود، با خاک برابر سازند. این بود که شیخ را به آن نتیجه رسانیده بود که به شیوه طنز بهتر می­تواند به بیان تضادهای موجود بپردازد و چون گذشته را می‌شناسد، حال را بهتر درک می­کند، خوب‌تر می­تواند در پناه قلم سحرآسای توانایش احساس و اداراک واحدی را در بین مردم ایجاد كند. او اندوه خود را با گله و شکایت از روزگار بیان نمی‌فرماید، بلکه متجاوزان و ستمکاران را به سخره می­گیرد و خطا کاران را در هر لباسی که هستند، به ریشخند می­نگرد.
شیخ هنرآفرینی است که با تیغ بیان از تباهی و تزلزل ارزش­ها جلوگیری می­کند و با طنزی که در کلام اوست، شعر و انسان‌ها را برای رهایی از قید و بند خرافات و فساد تهییج می­نماید. کارمایه او قدرت بیان بی­مانندی است که مانند ذوالفقار علی از نیام کشیده می­شود و به مبارزه­ای آشکار با بیدادگری و ریاکاری­ها و نامردمی­ها می­پردازد. با برانگیختن نیروی آگاهی همگان، مسئولیت­های اساسی انسانی و اجتماعی آنان را به یادشان می­آورد و دشمنان مفسد و منافقی را که در لباس حکّام مادی و معنوی جامعه به میدان آمده­اند، رسوا می­سازد.
بی‌شبهه شیخ تنها برسر آن نیست که بنیاد جهل و ظلم و بدعهدی تباهکاران را برکند و به باد دهد، بلکه سعی جمیل او بر آن است که مردم ستمدیده و له شده در زیر دست­ و پاهای نابکاران را نجات دهد و با نشان دادن بیرق­های فلاح و نجاح، به سوی رستگاریشان رهنمون شود.
در این عرصه طنز یکی از شیوه­های مبارزه با نامردمی­هایی است که در جامعه مغول‌‌زده ایران مورد استفاده قرار می­گرفت و نابغه بی‌همتای ادب و اندیشه ایرانی به اتکاء زیرکی و دانایی و پختگی و فرزانگی بی­همانند خود اصرار می­ورزید که با رعایت احوال طرف شمشیر به دست، به نحوی هشدار دهنده یادآوری کند که پاس خاطر بیچارگان را نگه‌دارد و به کرامت حق که رتبة سروری به او داده است، تمکین کند.
بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر
بر ما و خدای جهان آفرین جزا
(همان: 7)
تکیه شیخ بیش از همه بر مشترکاتی است که در بین افراد جامعه، از که و مه وجود داشت و رویکرد به آنها سبب می­شد که هر کسی در هر کجا که هست موقعیت خویش را درک کند ، قدر خود را بداند و بی این که درصدد محو طرف مقابل باشد، به قاعده و عرفي که ساری و جاری بود، تمکین كند. این‌که مسئولیت مردم فارس برای نگهداری از ميراث فرهنگی جوامع ایرانی تا چه حدّ است، در کلام شیخ مشهود است. فضای عمومی این خطّه، آن مقدار که با ذهن ساده و بدوی خود درک کرده­ام، سرشار از درستی و پاکی و صداقت و مهرورزی است. گستردگي نظر مردم، متانت و وقار سنگینی محیط آن همراه با طراوتی که ارزانی آفرینش است، مسئولیتی بسیار سنگین بر دوش مردم منطقه نهاده‌است‌که‌شیخ‌اجل‌درقلّه‌رفیع سخنگویی و سخندانی به بازتاب جهانی آن پرداخته است.
مرزهای قدرت ملّی در این خطّه مقدس بالاست، مردم با قدرت و غیرتمند و سختکوش آن از عهد کوروش و داریوش تا سعدی و حافظ و تا امروز، برای اعتلای نام ایران بسیار کوشیده­اند. چنین جامعه­ای بی­تردید حق دارد که به سخن گستران بلند پایه‌اش بنازد.
اگر در نظر آوریم که صيت سخن شیخ، حتی در زمان خود او به اقصای عالم رسیده بود، آن­گاه بهتر می‌فهیم که اهمیت گفتار دلپذیر او که در عین هشداردهی و طنزگویی به ارتفاع جایگاه انسان و انسانیت اوست، تا چه پایه است.
وقتی آثار پربرکت شیخ با نگاهی که از آن به طنز سخن می­گويیم، نگریسته می­شود، آن وقت آدمی در می­یابد که این نامدار هیچ دسته و گروهی از ارباب قدرت را اعم از شمشیر به دستان تا فضیلت شماران آسوده نگذاشته است و امّا آن‌چه که در مقاله حاضر مورد بررسی است، يعنی طنز در غزل­های عاشقانه، از دید ما بدیهی است که حتی در این زمینه نیز شیخ اجل با دیدی بس گسترده و پرمعنی به زیباترین و عمیق‌ترین و دلنشین‌ترین مضامین جامعه خود نگریسته است، برخی از دلایل اين رويكرد چنين است:
ـ در فرهنگ ایرانی عشق واژه­ای کلیدی است و در همه صور آن به تعلق بر همه کائنات متوجه است:
به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
(همان: 577)
دقت در نگاه گستردة شیخ به صور مختلفِ ظهورِ نامتناهي عشق، نشان می­دهد که او در عین این‌که به خصلت واقع‌بینی کامیابی که در فرهنگ ایرانی بارز است، نظر داشته، به شکوه و جلال متعالي عشق نيز پرداخته است.
ـ از منابع اساسی الهام شیخ، بی­شبهه بانوان ایرانی بوده­اند که با وقار دلپذیر و زیبایی شکوهمندشان، همه گاه عارف و عامی را به وجه کشانیده­اند، هر چند که ساکنان حرم ستر عفاف دیگر شهرهاي عالم نیز کم بهانه به دست نمی­داده­اند، اضافه کنیم که در فرهنگ اصیل ایرانی و به طور قطع در همه سرزمین­های ایرانی تبار، جایگاه زنان رفیع است و حشمت و شوکتی بی­همتا دارد. توضیح این امر، مسلماً روان‌شناسی خاص مرد ایرانی را نیز به دنبال می­کشاند که برخاسته از نیازهای تعالي گرایانه او برای تکریم و تعظيم جنس برتر است.
اگر در نظر آوریم که در هر حال از گذشته تاکنون ایرانیان سكاندار مدنيت منطقه وسیع غرب و جنوب و مرکز آسیا بوده­اند، اهمیّت فراکنش­های اجتماعی غزلیات شیخ که جهانگیر است، بهتر آشکار می­شود. راقم این سطور در خلال چندین سال اقامت در شبه‌قاره هند، مهر و ارادت بی­شائبه آنان به سعدي را مشاهده کرده است.
درونمايه و زيبايي سخن سعدی همیشه او در قلّة اندیشه و معنی قرار داده و سخنان سهل و ممتنع او در طی قرن­ها بر ذهن و زبان همه مردمی که سخن او را درك می­کنند، بدون منازعه استیلا یافته است.
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میّسر نمی­شود ما را
تو را در آینه دیدن، جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بوده‌ست ناشکیبا را
که گفت در رخ خوبان نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
(همان: 523)
لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود ظاهر و بینایی را؟
(همان: 535)
چنان به موی تو آشفته­ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمی­باشد
خلیل من همه بت‌های آزری بشکست
مجال خواب نمی باشدم ز دست خیال
درِ سرای نشاید برآشنایان بست
(همان: 545)
ـ اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی ور برانی از برِ خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست
(همان: 547)
پي‌نوشت:
1. صفا،  ذبیح‌الله (1371). تاریخ ادبیات ایران، ج3، تهران: انتشارات مجيد، ج 3، ص 22.
2. معادل کلمه SATIRE فرنگیان است.
3. كاسب، عزیزالله (بي‌تا). زمینه‌هاي طنز و هجا در شعر فارسی، تهران: بي‌نا، ص37.
4. آرین‌پور، یحیی (1357). از صبا تا نیما، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ج 2، ص 36.




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1390/2/1 (1743 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری