نظربازی سعدی؛ دغدغه گناه! دكتر فرح نيازكار / دانشگاه آزاد اسلامي واحد مرودشت
چكيده:
در اين مقاله نويسنده ضمن بررسي مفهوم «نظر» از مقولة «فعل» و «اسم» و كاربرد گوناگون آن در اين دو مقوله؛ با تكيه بر نگرههاي فلسفي؛ به بررسي مفهوم دقيق نظر و بالطبع نظربازي پرداخته و انواع نظر را در ديدگاه سعدي مورد بررسي قرار داده؛ نظربازي سعدي، شرايط و حالات آنرا بررسي ميكند.
كليد واژه: سعدي، نظربازي، نظر.
در فرهنگ اصطلاحات و تعریفات نفایس الفنون آمده است: «مناظره، نظر است به بصیرت از جانب مستّدل وسایل در نسبت میان دو چیز از برای اظهار صواب و نظر را به بصیرت قید کردم چون نظر به چند معنی دیگر آمده است: به معنی مطالعه، آن را با «فی» استعمال کنند، چنانکه: نظرت فیالکتاب. دیگر به معنی شفقت و آن را با «لام» استعمال کنند، چنانکه: نظرت للیتیم. سوم به معنی عشق و آن را با « الی» استعال کنند چنانکه: نظرت الی سلمی». (فرهنگ اصطلاحات و تعریفات نفایس الفنون، 1352: 302).
نظر در لغت به معنای نگاه کردن با چشم یا قلب است برای درک حقایق اشیاء. در نزد صاحبنظران این واژه به معنای تأمل و بصیرت است و در نزد عموم به معنای دیدن و نگاه کردن است. این واژه در قرآن در معانی گوناگونی به کار رفته است که در دو گونه اسم و فعل قابل بررسی است:
به صورت فعل:
1. نگریستن، نگاه کردن: «وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِّنْ أَحَدٍ». (توبه، 127) و چون سورهاى نازل شود بعضى از آنان به بعضى ديگر نگاه مىكنند [و مىگويند] آيا كسى شمارا مىبيند. نیز: بقره / 259؛ اعراف / 143 (دیدن آشکارا)، 198؛ یونس / 43؛ احزاب / 19؛ محمد / 20؛ شوری / 45؛ ذاریات؛ مصففین / 23 و...
2. نگاه کردن به همراه اندیشه و تأمل، نگریستن با تفکر و تدبّر: «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ». (صافات، 88) پس نظرى به ستارگان افكند. نیز آل عمران / 137؛ انعام / 11، 99؛ یوسف / 109؛ نحل / 36؛ نمل / 69؛ عنکبوت / 20؛ روم / 9، 42، 50؛ فاطر / 44؛ غافر / 21، 82؛ محمد / 10؛ «ق» / 6؛ عبس / 24.
3. اندیشیدن، فکر کردن، تأمل کردن: «وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ»(آل عمران، 143) و شما مرگ را پيش از آنكه با آن روبهرو شويد، سخت آرزو مىكرديد. پس آن را ديديد و [همچنان] نگاه مىكرديد. نیز: اعراف / 86، 185؛ یونس / 101؛ حج / 15؛ نمل / 33؛ صافات / 103؛ حشر / 18؛ طارق / 5؛ و...
4. چاره اندیشیدن: «ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ» (مدثر، 20) نظر انداخت. سپس رو ترش نمود و چهره درهم كشيد.
5. نظاره کردن همراه با تحیّر، فهمیدن به عیان همراه تحیّر: «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ». (واقعه، 84) پس چرا آنگاه كه [جان شما] به گلو مىرسد، در آن هنگام خود نظارهگريد. نیز: انفال / 6؛ صافات / 19؛ زمر / 68.
6. فهمیدن، دانستن، علم یافتن، منتظر بودن برای دانستن چیزی: «ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ». (یونس، 14) آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا بدانیم چگونه رفتار مىكنيد. البته خداوند عالم به «ماکان و ما یکون» است که در لفظ قرآن چنین تعبیر میشود. نیز: نمل / 27، 41؛ «ص» / 15؛ نبأ / 41.
7. توجه کردن، عنایت داشتن، احسان و انعام کردن، رحم کردن: «وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ». (آل عمران، 77) و خدا روز قيامت با آنان سخن نمىگويد و به ايشان عنایت نمیکند و پاكشان نمىگرداند و عذابى دردناك خواهند داشت..
8. تفحص و جستجو کردن: «أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا». (کهف، 19) تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزهتر است و از آن غذايى برايتان بياورد.
9. انتظار کشیدن، چشم داشتن، منتظر بودن: «هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِكَةُ وَقُضِيَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ». (بقره، 210). مگر انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان در [زير] سايبانهايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايند و كار [داورى] يكسره شود و كارها به سوى خدا بازگردانده مىشود. نیز: انعام / 158؛ اعراف / 53؛ نحل / 33؛ فاطر / 43؛ یس / 49؛ زخرف / 66؛ محمد / 18.
10. نظاره کردن، شاهد بودن، مشاهده کردن: «وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ». (بقره، 50) و هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات بخشيديم و فرعونيان را در حالى كه شما نظاره مىكرديد، غرق كرديم. نیز: بقره / 55.
11. توجه کردن به امری، شاهد بودن: «انظُرْ كَيفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُّبِينًا». (نساء، 50) ببين چگونه بر خدا دروغ مىبندند و بس است كه اين يك گناه آشكار باشد. نیز: مائده / 75؛ انعام / 24، 46، 65؛ اعراف / 84، 103؛ یونس / 39، 73؛ اسراء / 21، 48؛ فرقان / 9؛ نمل / 14، 51؛ قصص / 40؛ صافات / 73؛ زخرف / 25.
12. عنایت به کسی برای تفهیم مطلب، تبیین و توضیح دادن مطلب: « أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا». (بقره، 104) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نگوييد راعنا و بگوييد انظرنا. نیز: نساء / 46.
13. منتظر کسی شدن، توقف کردن و منتظر شدن، التفات کردن: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ». (حدید، 13) آن روز مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند، مىگويند ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم..
14. در باب افعال به معنی مهلت دادن، فرصت دادن، به تأخیر انداختن: «قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ». (اعراف، 14) گفت: مرا تا روزى كه [مردم] برانگيخته خواهند شد، مهلت ده.. نیز: بقره / 162؛ آل عمران / 88؛ انعام / 8؛ اعراف / 195؛ یونس / 71؛ هود / 55؛ حجر / 36؛ نحل / 85؛ انبیاء / 40؛ سجده / 29؛ «ص» / 79.
15. در باب افتعال به معنی: انتظار کشیدن، منتظر بودن: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا». (احزاب / 23) از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند. ؛ نیز: انعام / 158؛ اعراف / 71؛ یونس / 20؛ 102؛ هود / 122؛ سجده / 30.
به صورت اسم:
1. «ناظر»: بیننده (با چشم سر)، نگاه کننده، تماشاکننده: «إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ». (بقره، 69) آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص كه رنگش بينندگان را شاد مىكند. نیز: اعراف / 108؛ حجر / 16؛ شعراء / 33؛ احزاب / 53.
2. «ناظره»: انتظارکشنده، چشم انتظار، منتظر: «وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ». (نمل، 35) و [اينك] من ارمغانى به سويشان مىفرستم و منتظر میشوم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمىگردند. ؛ نیز: قیامه / 23 «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ». آرى در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است و به پروردگارش مىنگرد. (منتظر اجر و پاداش پروردگار).
3. «نَظِرَه»: مهلت دادن، فرصت، به تأخیر انداختن: «وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ». (بقره، 280) و اگر (بدهكارتان) تنگدست باشد، پس تا (هنگام) گشايش، مهلتى به او دهيد.
4. «مُنظَر»: مهلت داده شده: «قَالَ إِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ». (اعراف، 15) فرمود تو از مهلتيافتگانى. نیز: حجر / 8، 37؛ شعراء / 203؛ ص / 80؛ دخان / 29.
5. «منتظر»: انتظار کشنده، منتظر: «قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ». (انعام، 158) بگو منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم. نیز: اعراف / 71؛ یونس / 20، 102؛ سجده / 30. (دانشنامه قرآن، قرآنپژوهی، 1377، ج2: 2241).
خواجه نصیرالدین طوسی در تلخیص المحصل درباره نظر و نظربازی آورده است: «فان النظر و البحث یقتضیان التأوی من اصل حاصل الی فرع مستحصل» (خواجه نصیرالدین طوسی، بیتا: 87).
او معتقد است که نظر، نوعی سیر و حرکت ذهنی است از یک اصل حاصل و حادث به سوی فرعی که به مرحله دریافت ذهنی نرسیده است؛ یعنی لازمۀ دستیابی به معرفت نسبت به امر یا پدیدهای، نظر، بررسی و شناخت آن پدیده است تا بدین وسیله انسان بتواند بر مبنای آنچه که برای او حاصل شده است، بدانچه که هنوز نسبت بدان معرفتی نیافته، دست یابد.
به بیان دیگر با بهره جستن از محسوسات، میتوان دریافتهای ذهنی ناشناخته را درک نمود و براساس آنچه که خواجه نصیر به تعریف از آن میپردازد، مقوله نظر و نظربازی از این جمله است، یعنی ابزاری میگردد در خدمت ایجاد آگاهی جدید. چنان که حیرت که خود نوعی بیداری و آگاهی انسان نسبت به پدیدهها و امور مختلف است؛ براساس همین امر نظرباختن و کسب معرفت نسبت به امور به دست میآید و در وجود انسان مستعد پیوسته آغازی محسوب میشود که قادر است هماره مخاطبش را به کشف و درک حقایقی عظیم راه بنماید.
در پدیدههای تجربی نیز این امر صادق است؛ چنانکه برای مثال عقل بدون دیدن، بررسی و تمییز پدیدهای، نمیتواند نسبت به آن پدیده ، به درک و فهمی درست دست یابد. در تجربههای متافیزیکی و یا تاملات غیرمادی نیز این امر حاصل میشود، اما نوع، عمق و ژرفای آن به احوال درونی فرد، بینش وی و جهانبینی وی بستگی دارد. این سخن بدان معنی است که هر فرد به فراخور توان اندیشیدن و صفای باطنی و درونی خویش قادر است از محسوسات به نتایجی دست یابد که غیرمادی و فرابشری است. نظربازی نیز میتواند از این مقوله باشد.
از سوی دیگر«ساحت واقعیت جایی است که معقول و محسوس در نوعی وحدت و همبستگی ظاهر و آشکار میشوند و فاصله درون و برون هر چه بیشتر، کمتر میگردد تا جایی که گویی از میان برداشته میشود. کسانی که میتوانند معقول و محسوس را در ساحتی از هستی متحد و یگانه بینند، به آسانی میتوانند به وجود کلی طبیعی بدانگونه که ابنسینا از آن سخن میگوید، اعتراف کنند زیرا کلی طبیعی در عین معقول بودن با هر فردی از افراد خود ـ در عین این که محسوس شناخته میشود ـ متحد و یگانه است». (ابراهیمی دینانی، 1386: 309).
براساس این اتحاد و یگانهنگری است که فرد قادر است زیباییهایی را که در عالم محسوسات میبیند و بدان نظر میافکند با معقولات در هم آمیزد و از این همبستگی معقول و محسوس، به غایتنگری حکیمانه دست یابد:
مننهآنصورت پرستم کز تمنای تو مستم
|
هوشمندانی که برده است؟آنکهصورتمینگارد
|
(سعدی، 1376: ص 472)
بیشک در تحلیل و تبیین معنای ژرف این بیت، جز این همبستگی معقول و محسوس را نمیتوان سراغ گرفت؛ همان سیری که از اصل حادث و موجود، شاعر را به سوی اصل دریافت حقیقت ره مینماید، حقیقتی که برخاسته از تامل ذهنی شاعر در محسوسات است. نظر دوختن و درک این محسوسات او را به معرفت امر ثانویهای فرامیخواند که تنها از این راه حادث میگردد. این همان معنایی است که سعدی را نسبت به تمامی پدیدههای زیبای موجود در عالم دلبسته و عاشق میگرداند؛ چنانکه:
بهجهانخرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
|
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
|
(همان: 787)
هر گلی نو که در جهان آید
|
ما به عشقش هزار دستانیم
|
(همان: 574)
تماشای این زیبایی صوری و درک آن و نیز تلفیق این امر با نبوغ شاعری سعدی موجب ایجاد وجد و لذتی در خواننده میگردد که در هنر شاعریاش و در سراسر غزلهایش به وضوح قابل یافت است؛ تجربهای که مخصوص به درک لذّت زیباشناسی از غزلهای ناب اوست و اگر با اعتقاد اندیشمندان و نکتهسنجانی چون افلاطون همراه باشیم که هنر را بیانی میدانند که از زیبایی برین سرچشمه میگیرد و زیبایی برین به جهت ماهیت متعالیاش در ظرف محدودی نمیگنجد، میتوان غزلهای سعدی را از نوع همان بیان هنری و زیبایی برینی برشمرد که در محسوسات جلوهگر میشود و با معقولات درمیپیوندد و حاصلش همان زیبایی خیرهکننده و درخشش بینظیر و متعالیی میشود که در غزلیات او به سهولت میتوان سراغ گرفت.
ژان پل سارتر نیز از این آگاهی یاد میکند و معتقد است که آگاهی انسان منوط به آگاهی از چیزهایی بیرون از خود وی است و درک آن مستلزم دیدن و کسب معرفت نسبت به آن است. (مکگین، 1383: 47).
احمد غزالی نیز در تایید این مسئله در سوانح آورده: «بدایت عشق آن است که تخم جمال از دست مشاهده در زمین خلوت دل افکند، تربیت او از تابش نظر بود:
اصل همه عاشقی ز دیدار افتاد
|
چون دیده بدید،آنگهی کار افتاد»
|
(غزالی،1359: 21).
سعدی در غزل از آگاهی با عنوان بصارت یاد میکند و آن را طبیعت آفرینش میداند:
چه کسی که هیچکس را به تو بر نظر نباشد
|
که نه در تو باز ماند، مگرش بصر نباشد=
|
(سعدي، 1376: 483)
گر تو انکار نظر در آفرینش میکنی
|
منهمی گویم که: چشم از بهر این کار آمده است
|
(همان: 433)
هنگامی که اهمیّت این امر چنان است که سعدی آن را نه تنها به عنوان گزارهای سطحی مورد توجه قرار میدهد، بلکه مطلق آگاهی خود و دیدهور شدن خود را منوط به این امر میداند؛ همان مقوله عنوان شده یعنی نظر افکندن و رسیدن از اصلی حادث به سوی اصلی ذهنی و دریافت نشده، بار دیگر مورد تأیید قرار میگیرد.
من از او چگونه توانم نگاه داشت
|
کاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم!
|
(همان: 549)
و بلافاصله برای ردّ هرگونه اندیشة ناخوشایند و پندار اشتباهی از مقوله نظربازی خود، با صراحت چنین یاد میکند که:
جماعتی که ندانند حظّ روحانی
|
تفاوتی که میان دواب و انسان است
|
گمان برند که در باغ عشق سعدی را
|
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است
|
(همان: 442)
بنابراین او نظرباختن را مرادف با حظّ روحانی میداند و از همین روست که معترف است:
همه کس را مگر این ذوق نباشد که مراست
|
کانچه من مینگرم، بر دگری ظاهر نیست
|
(همان: 453)
بنابراین سعدی در نظرباختن خویش، به حقیقتی دست مییابد که به گفتۀ خود بر دیگران ظاهر و آشکار نیست و به تاکید، این امر را به خواننده یادآور میشود که نظربازی او را چونان دیگران تصور نکنند:
سعدی اگر نظر کند، تا به غلط گمان بری
|
کاو نه به رسم دیگران بندۀ زلف و خال شد
|
(همان: 487)
چشم کوتهنظران بر ورق صورت خوبان
|
خط همی بیند و عارف قلم صنع خدا را
|
همه را دیده به رویت نگران است ولیکن
|
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
|
(همان: 413)
نظر خدایبینان طلب هوا نباشد
|
سفر نیازمندان قدم خطا نباشد
|
(همان: 482)
هنگامی که سعدی با این صراحت از نظر و نظرباختن خود و طیف گستردۀ معنایی آن یاد میکند، به نظر میرسد که راه بر هر گونه اندیشۀ خطا مسدود میگردد.
این مقوله از همان نوعی است که پیش از این تحت عنوان «تأثیر پدیدهها» مورد بررسی قرار گرفت. یعنی سعدی تأثیر حاصل از امر نظر باختن را در وجود انسانی و برآیند حاصل از آن مورد توجه قرار میدهد و بر همین اساس است که این امر برای او مرادف با صفات والایی چون بینایی (همان: 428) و صاحبنظری (همان: 436) است و چنین است که کوتهنظران را به خط دیدن و صورت دیدن و غفلت از معنی محکوم مینماید و عارفان را به دیدن قلم صنع خدا، میستاید. (همان: 413 و 439) و پیوسته از نظر خویش با صفت «نظر پاک» (همان: 438) یاد میکند و آن را از مقولۀ نفسپرستی (همان: 436) به دور میداند:
مننهآن صورتپرستم کز تمنای تو مستم
|
هوشمندانیکه برده است، آنکه صورت مینگارد
|
(همان:472)
گر نظر صدق را، نام گنه مىنهند
|
حاصل ما هيچ نيست، جز گنه اندوختن
|
(همان: 581)
وجد حاصل از نظرباختن و یا بیهوشی برآمده از آن تنها به واسطه «به حقیقت اثر صنع خدا» نگریستن حاصل میشود؛ چنانکه سعدی آن را یادآور میشود.
در دیدگاه دیگر بزرگان ادب فارسی نیز، این امر درخور اهمیت ویژه بوده و در آثار خود بدان پرداختهاند. عینالقضات همدانی در تمهیدات آورده است: «النظر الی الامرأه الحسنا، یزید فی البصر» و این افزایش در بصارت را به جهت وجود حُسن میداند، حسن معنوی نه حسن قالبی و صورتی و در ادامه میافزاید که چون «نظر بر معنی آید، نور بصر زیادت شود». (عینالقضات همدانی، 1386: 344ـ343).
بنابراین او نیز نگریستن در زیبایی را موجب افزایش بصیرت باطن میداند. این همان نقطۀ آگاهی و دیدهور شدنی است که سعدی هم بدان اشارت میکند. روزبهان بقلی نیز از این بصیرت به واسطه نظر کردن یاد میکند: «ثلث یزیدنّ فی قوه البصر: النظر الی الخضره، والنظر الی وجه الحسن والنظر الی الماء الجاری»... که روحانیات را دیدن به چشم عشق وسیلت حق است و زیادت نور بصر و بصیرت است، چو بر احکام شریعت گذرد». (روزبهان بقلی، 1380: 37).
بنابراین؛ نظرباختن از دیدگاه حکمای اندیشمند ما، حرکت از نقطه عدم آگاهی به سوی بصیرت یافتن و آگاهی درونی یافتن است که البته این نظربازی خود شرایطی را میطلبد و همگان را بدان راه نیست، چنانکه روزبهان میگوید: «متواریان شهوت اگر به چشم غفلت، ای جان نیکوان! از عکس چشم تو در تو نگرند، در عشقشان باور مدار که به طبعِ آشفته، به جانان نتوان رسید. پای درازان دست کوتاهند. دعویگران بیمعنیاند. در این آیینه نقش آدم نیست، آدم را چه بینند، چون آدم را بینقش آدم ندیدند». (همان: 127).
سعدی که خود را به صفت «مفتی ملت اصحاب نظر» میخواند نیز با روزبهان همداستان است:
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
|
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
|
(سعدی، 1376: 436)
و به همین دلیل است که با رعایت شرایط این امر، آن را دین خود برمیشمرد:
نظر کردن به خوبان دین سعدی است
|
مباد آن روز کاو برگردد از دین
|
(همان: 588)
و عدول از این امر را مترادف با نابینایی و بیعقلی میشمارد:
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
|
به صورتی ندهد، صورتی است لایعقل
|
(همان: 728 )
او پیوسته بر این بصارت و آگاهی تاکید میورزد :
همه را دیده به رویت نگران است ولیک
|
همه کس را نتوان گفت که بینایی هست
|
(همان: 452)
اما این نظربازی خود شرایطی را میطلبد که در صورت رعایت آن، به همان مقصدی میانجامد که سعدی و دیگر نظربازان از آن یاد کردهاند. به چشم دل دیدن، دیدن سرّ صنع خداوندگاری، حظّ روحانی، عدم غفلت از معنی در نظرگاهی پاک، شرایطی است که در نظرباختن باید رعایت شود و در این حالت است که:
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود
|
که هر چه مینگرم شاهد است در نظرم
|
(همان: 664)
و بنابراین، آن درک جمال و حسن و زیبایی، معنایی جدید به خود میگیرد:
آننهخال است و زنخدان و سر زلفِ پریشان
|
که دل اهل نظر برد، که سرّیست خدایی
|
(همان: 600)
اما این که چرا دغدغۀ گناه از نظرباختن در اشعار سعدی پیوسته تکرار میشود و سعدی از این امر غافل نمیماند و اگر به راستی نظربازی میتواند موجب آگاهی و بصیرت شود، پس چرا سعدی با دغدغه خاطر از این امر یاد میکند، خود نکتهای در خور تامل است، اما پاسخ بدان دشوار نیست.
پیش از این از شرایط نظربازی در نگاه بزرگانی همچون سعدی یاد کردیم و متذکر شدیم که رعایت این اصول، مشاهدهگر را از هر گونه دغدغه خاطری میرهاند؛ چنان که سعدینیزازآنیادمیکند.بنابراینرویسخنسعدی در دغدغۀ گناه نظربازی متوجه کسانی است که تنها صورت را میبینند و از معنی غافلند و به همین جهت نیز تکرار میکند که:
گویند نظر به روی خوبان
|
نهی است نه این نظر که ما راست
|
(همان: 427)
بنابراین در وهله نخست نوع نگاه و یا نوع نظر در دیدگاه او تعیین کنندۀ دغدغه گناه و یا پلة عروج باطن است. اساسیترین شرط نظربازی، پاکی نظر است؛ همۀ عارفان و شاعرانی که به نظر تأکید دارند، بیشتر از نظر بر پاکی آن تأکید میکنند. در این حالت است که امکان درک صنع خداوندگاری حاصل میشود:
از بهر خدا روى مپوش از زن و از مرد
|
تا صنع خدا مىنگرند از چپ و از راست
|
چشمى كه تو را بيند و در قدرت بىچون
|
مدهوش نماند، نتوان گفت كه بيناست
|
(همان: 428)
از سوی دیگر با بازگشت به دوران سعدی و شناخت جامعه سنتی و متشرع قرن هفتم که مردمان بر اساس باورهای دینی خود به اجتماع و پدیدههای آن مینگرند و همچنین توجه به سطح سواد و آگاهی عمومی جامعه از مسایل پیرامونی، سعدی با صراحت و شفافیت مرزهای اعتقادی و باوری خود و جامعه را در قالب کلامش به تصویر میکشد و با شفافیت، نظریة نظربازی خود و شرایط آن را عنوان مینماید.
به چشم دل نظرت میکنم که دیدۀ سر
|
ز برق شعلۀ دیدار در نمیگنجد
|
(همان: 470)
سعدی به عنوان دانای کل و حکیم آگاه، خرد جمعی را مخاطب قرار میدهد و به آنان تمام ویژگیهای نظربازی را یادآور میشود. عدول از شرایط این امر میتواند دغدغه گناهی باشد که دامان همگان را ـ حتی سعدی ـ بگیرد:
و ما ابری نفسی و لا ازکیها
|
که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است
|
(همان: 442)
پرداختن بدین امر با در نظر گرفتن تمامی ظرافتها و نازک اندیشیها، شایستۀ اوست.
منابع:
1. ابراهيمي ديناني، غلامحسين (1386) خواجه نصیرالدین طوسی، فیلسوف گفتگو، تهران: نشر هرمس.
2.ثروتيان، بهروز (1352). فرهنگ اصطلاحات و تعریفات نفایس الفنون، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
3.خرمشاهي، بهاءالدين (1377). دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، تهران: دوستان؛ ناهيد، 2 ج.
4.روزبهانبقلی، روزبهان بن ابینصر (1380) عبهرالعاشقین، به سعی جواد نوربخش، تهران: انتشارات یلداقلم.
5.سعدی، مصلح بن عبدالله (1361) غزليات سعدي، به تصحيح حبيب يغمايي، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
6.ـــــــــــــــــــــــــــ (1376) کلیات سعدی، به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران: امیرکبیر.
7.ـــــــــــــــــــــــــــ (1385) غزل هاي سعدي، به تصحيح و توضيح: غلامحسين يوسفي، تهران: سخن.
8.عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد (1386) تمهیدات، با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تعلیق عفیف عسیران، تهران: منوچهری.
9.غزالی، احمد (1359) سوانح، بر اساس تصحیح هلموت ریتر و با تصحیحات جدید و مقدمه و توضیحات نصرالله پورجوادی، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالي، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
10. مکگین، کالین (1383) چگونه فیلسوف شدم، ترجمه عرفان ثابتی، تهران: نشر ققنوس.
11.نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد (بیتا) تلخیص المحصل به انضمام رسائل و فوائد کلامی، به اهتمام عبدالله نوری، تهران: [بيجا].
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1390/2/1 (1844 مشاهده) [ بازگشت ] |