حكمت عملي سعدي غلامحسين ابراهيمي ديناني
در شعر سه تن پيمبرانند
|
قولي است كه جملگي برآنند
|
فردوسي و انوري و سعدي
|
هر چند كه لانبّي بَعْدي
|
در ميان شعرا، شاعر سه تن را پيامبران شعر فارسي دانسته است كه ممكن است قابل بحث باشد وكساني پيامبران شعر فارسي را غير از اين سه تن بدانند. در مورد فردوسي كوچكترين ترديدي نميشود رواداشت چرا كه اگر فردوسي نبود، زبان فارسي وجود نداشت تا ما بتوانيم بهتر و بدتر كنيم. شايد در موردانوري جاي بحث باشد و كساني شخص ديگري را به جاي او بگذارند با عنوان «پيغمبر شعر فارسي» اما درترجيح و عظمت و برجستگي سعدي هم به هيچ وجه نميشود ترديد كرد. الحق و الانصاف كه سعدي يكي ازبزرگترين شعراي زبان فارسي است. در فصاحت، بلاغت، جذابيت، ذوق و ظرافت، سحري در سخن سعدياست كه كسي نميتواند او را انكار كند. در غالب جلساتي كه تشكيل ميشود، ادباي كشور ما، بزرگان، اهل ادب،شعرا و نويسندگان درباره سعدي به عنوان يك شاعر سخنگوي بزرگ صحبت ميكنند، اما چندي پيش كتابدكتر جواد حديدي را تحت عنوان از سعدي تا آراگون نگاه ميكردم. ميدانيد كه آراگون يكي از بزرگترينشعراي كشور فرانسه بود. او شاعر بزرگي است. يعني بعضيها او را در حد ويكتور هوگو ارزيابي ميكنند.ميزان اثرپذيري لويي آراگون از سعدي، بسيار است. در اين كتاب نه تنها از آراگون بلكه بسياري از شعرايبزرگ فرانسه قبل از آراگون، ويكتور هوگو و امثال او ياد شده و علاوه بر شعراي بزرگ فرانسه، حتي يكي ازروساي جمهوري فرانسه به نام سعدي نامگذاري شده است. بله سعدي اسم يكي از رييس جمهورهاي فرانسهاست. در اين كتاب ميزان اثرپذيري و علاقه انديشمندان و ادباي فرانسه حداقل از قرن 16 و 17 ميلادي تا امروزنشان داده شده است. در مدت اين چند قرن، بسياري از متفكران كشور فرانسه كه بيشتر شعرا و ادبا هستند، ازنظر انديشه تحت تأثير انديشههاي سعدي هستند و كسي كه براي من جالب است، شخص آراگون است. چونمن كم و بيش با اين شاعر آشنا هستم. اين شاعر از يك سو از رهبران بزرگ سورئاليست است و از يك سو يكماركسيست تمام عيار است. البته حالا شما ميتوانيد بپرسيد كه چگونه يك آدم ميتواند هم سورئاليستباشد و هم ماركسيست و ماترياليست. اما در هر حال در مورد آراگون اين امور جمع شده، پس جمع آنها ممكناست. ميدانيد سورئاليسم كساني هستند كه در مكتب سورئاليزه خود بيشتر به باطن ميروند و ظاهربرايشان كافي نيست، شكل و شمايل و قالبهاي ظاهري، پيكر و قواره برايشان كافي نيست. بايد در اعماق و درژرفنا بروند.
بهترين نوع هنر در سخن ظاهر ميشود. هنر اَشكالي دارد. اصلاً ماهيت هنر، يعني ماهيت عقل. همه چيز ازعقل است. هنر هم از عقل است. هنر از جلوههاي عقل است، عقلانيت است. ما در هنر بايد عقل را بفهميم.
به هر صورت سعدي هم عارف است و هم هنرمند در سخن. هنر در خون ايرانيان است. نميگويم هنر نزدايرانيان است و بس. ملتهاي ديگر هم هنرمند هستند، هنرمند دارند ولي هنر نزد ايرانيان بوده است و انشاءاللهخواهد بود.
در يك كتاب طنزي ديدم كه نوشته بود اين ايرانيها هنرشان در جنبههاي مختلف تجلي كرده است، حتيشمشير. چرا كه شمشيرزنان سابق ايران در جنگها شمشيرهايي داشتند كه داراي دستههاي مرصع بود و بهقدري زيبا بود كه آن شخص ميگويد كه آدم ميل دارد با آن شمشير كشته بشود. خوب ايراني كه شمشيرشآن قدر زيباست، ميخواهي شعرش زيبا نباشد. شعرش هم زيباست، اما اجازه بدهيد من مطلب ديگري راعرض بكنم. در مورد شعر سعدي به اندازه كافي سخن گفته شده. اما چرا سعدي اين اندازه در نزد انديشمندانمحبوب است. نه تنها در فرانسه بلكه در ميان انديشمندان جهان و در همه كشورها اعم از اسلامي وغيراسلامي سعدي صاحب نفوذ است. اين نفوذ سعدي از چيست؟ در اين صد سال اخير در كشور ما به سعديبياعتنايي شده، بله اين مطلب هم درست است. آقاي عابدي در سخنراني خود گزارش خوبي ارايه دادند. درستاست كه آخوندزاده نميتواند با سعدي كنار بيايد. اصلاً نميتواند سعدي را بفهمد. با انژكسيون هم نميشودسعدي را به آخوندزاده تزريق كرد. برخي از كساني كه بعد از آخوندزاده هم آمدند تا دوران معاصر، بنابردلايل سياسي نميتوانند سعدي را درك كنند. آنها شالودهشكني خاصي دارند وسعدي را غلط فهميدهاند وتحت تأثير افكاري نميتوانند با سعدي رابطه داشته باشند و شايد يكي از مشكلات ما هم در همين صد و پنجاهسال اخير همين امر باشد. در اين تحولات اخير كه مقداري سلب هويت داريم، به همين دليل است. از نسل جوانما آن كساني كه ارتباطشان را با سعدي قطع بكنند، دچار بحران هويت ميشوند.
چرا سعدي اين اندازه تأثيرگذار بوده و نه تنها سعدي، فردوسي و نه تنها فردوسي، مولوي، در دنياتأثيرگذار بودهاند. شما خبر داريد كه در اين سالهاي اخير پر فروشترين كتاب، در تيراژ عظيم ترجمه مثنوياست در آمريكا. حالا من كاري ندارم كه آن ترجمه چقدر خوب است. گاهي هم ميگويند تحريف شده يااشتباهات در آن است، آمريكايي شده و... همه اينها درست است، ولي بالاخره اگر پنجاه درصدش هم مالمولانا باشد، ده درصدش هم مال مولانا باشد كافي است. پر فروشترين كتاب است. كسي گفت در لندن در يككتابفروشي، از يك كتابفروش پرسيدند كه پر فروشترين كتاب شما در اين كشور چه كتابي است؟ كتابفروشگفت: كتاب مقدس، انجيل. گفت: بعد از اين چه كتابي است؟ گفت: رباعيات خيام بله رباعيات خيام در كنار كتابمقدس در لندن در بالاترين تيراژ فروش قرار ميگيرد. البته كه بايد فروش داشته باشد. اينها بزرگان ما هستندكه ما درست نتوانستهايم آنها را بفهميم. نميدانيم كه خود خيام چه شخصيتي بوده تا برسيم به سعدي.سعدي نماينده كامل عقل عملي است، حكمت عملي. يك تقسيمي در كتب حكماي ماست. به كتب حكمت بنگريد.بزرگان حكمت را تقسيم كردهاند به حكمت نظري و عملي. به طور كلي عقل را به عقل نظري و عقل عملي تقسيمكردهاند. در همه كتابها شما اين تقسيم بندي را ميبينيد. اما نميدانم شما هيچ وقت روي آن خوب فكر كردهايدكه عقل نظري يعني چه و عقل عملي يعني چه؟ هم ساده است و هم دقيق است در عين حال قابل دقت. عقل عملييعني چي؟ عقل نظري يعني چي؟ ما دو تا عقل داريم يا يك عقل؟ اولاً تكليف را اين جا روشن كنيم. چند تا عقلداريم؟ اصلاً آدم چند تا عقل دارد؟ اصلاً عقل چندتاست؟ اگر بخواهيد بگوئيد دو تا عقل دارد دچار اشكالاتعلمي هستيد و فلسفي و خيلي گرفتاريها دارد. اصلاً نميتوانيد در اين مورد عالمانه صحبت كنيد. اگر بگوئيددو تا عقل داريم كه ما دو تا عقل نداريم. دو تا چشم داريم. دو تا گوش هم داريم اما دو تا عقل نداريم. دو تا چشمداريم، اما با دو چشم هم يك چيز را ميبينيم.
اما درباره عقل حتي دو تا عقل هم نداريم. عقل طرف چپ، عقل طرف راست. يكي طرف چپ نه. يكي جلو،يكي عقب نه. فيزيولوژي بدن انسان نشان ميدهد نه روانشناسي، نه بحثهاي فلسفي، نه بحثهاي علمي. مادو تا عقل نداريم. يك عقل داريم. پس عقل عملي كجاست؟ و عقل نظري كجاست؟ عقل شما يك چيز است. شمايك عقل داريد. شما يك آدميد و يك عقل داريد. هر آدمي يك عقل دارد. براي اين كه وحدت دارد، وحدت شخصيدارد. اگر دو تا عقل داشته باشد دچار بيماري ميشود. يك آدمهايي دو شخصيته هستند.
آدمها سالمند و يك عقل دارند. عقلشان دو تا متعلق دارد. متعلق يعني اگر ادراك عقلاني شما متوجهمسايل نظري شد، مثل دو به علاوه دو مساوي است با چهار، اين حكم عقلي است. يعني شما قبول داريد كه دوبه علاوه دو مساوي است با چهار. آره. اين نظر است. اين در عمل به كار نميآيد و تنها نظر است. حالا باواسطه ميتواني در عمل به كارش ببري. ولي مستقيم عملي نيست.
شما در خواب هم باشي، نشسته باشي، دست به هيچ كاري هم نزني، دو به علاوه دو مساوي است باچهار. هر معلولي علت دارد. اين نظر است. عقل نظري است. با عمل ارتباط ندارد. يك وقتي ميگوييد كه عدالتچيز خوبي است. خوب اين يعني چي؟ فقط همين چيز خوبي است؟ فقط من فهميدم كه خوب است يا نه. خوباست كه من عادل باشم. راست گفتن هم چيز خوبي است. تصديق ميكنيد كه راست گفتن خوب است. براي چيخوب است كه راست بگوييم؟ خوب است براي عمل كردن. در ذات خوب بودن، عمل كردن نهفته است. يعنيخوب است كه عمل كنيم. اگر براي عمل نباشد حالا خوب باشد يا نه، چه فرقي ميكند. اين عقل عملي است. عقلعملي يعني خوب است يا بد است. ظلم بد است كه نكنيم. به هر صورت سعدي نماينده عقل عملي است. ولي عقلعملي بدون عقل نظري هم نميشود. يعني كسي نميتواند عقل عملي درستي داشته باشد مگر اين كه اهل نظرهم باشد.
يكي از مباحث مهم در چهارده قرن فرهنگ اسلامي، ايراني و به طور كلي در اسلام، مسئله سياست واخلاق است كه ما در اين زمينه خيلي كم كتاب داريم. در اخلاق هم شما چند تا كتاب بيشتر نداريد. حالا از اخلاق ابن مسكويه گرفته تا اخلاق ناصري، يك اخلاق هم دواني دارد. تا برسيم به معراجالسعاده مرحوم نراقي. چهارتا پنج كتاب در اخلاق هست. اينها همه با يك سبك و با يك اختلافات كمي كه غالباً هم جنبه ارسطويي دارد، حدوسط است. خيلي پيشرفتي نداريم. اگر اين جوري بخواهيم حساب كنيم. ولي اگر شما سعدي و مولانا و حتيحافظ را در نظر بگيريد، ميبينيد كه ما بزرگترين پيشرفت را در عقل عملي داشتهايم هم در سياست و هم دراخلاق. كتاب گلستان يك كتاب اخلاق است و سنگينترين، وزينترين، عميقترين كتاب اخلاق و كتاب سياستو كتاب علمالاجتماع است.
آراگون وقتي تحت تأثير گلستان و شعر سعدي قرار ميگرفته از اين جهت بود. البته زيبايي هم جلب نظراو را ميكند، ولي از اين حيث كه انديشههاي متعادل در سعدي ميبيند، از او تأثير پذيرفته. سعدي كه حالا متهمبود به اشعريت و در دانشگاه اشعريت بزرگ شد. ضمن احترامي كه براي عبادت قايل است، ميگويد:
صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه
|
بشكست عهد محبت اهل طريق را
|
شكستن صحبت اهل طريق خيلي كار بدي است، خطرناك است، ولي ميگويد شكست:
گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود
|
تا اختيار كردي از آن اين فريق را
|
پاسخ چقدر زيباست:
گفت آن گليم خويش برون ميبرد ز موج
|
واين سعي ميكند بگيرد غريق را
|
اگر ما همه بكوشيم براي نجات غريق، راه رستگاري همان است.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1389/1/22 (1890 مشاهده) [ بازگشت ] |