پيوند سعدي با زيبايي اكبر صيادكوه
سعدي از نادر سخنسراياني است كه توفيق داشته در هر دو حوزة نظم و نثر، طبع بيازمايد و از ميدان گونههاي مختلف ادبي كه وارد آن شده، سرفراز بيرون آيد. اين توانمندي و امتياز، از همانآغاز كه زبان ذوالفقارگونش، ذكر جميلش را در دهان همگان افكند و آوازة سخنش را در پهنة گيتي بپراكند،صفتهاي بايسته و شايستة «افصح المتكلمين» و «سهل ممتنع» را به ترتيب براي شخصيت ادبي و هنري وآثار ارزشمند وي به ارمغان آورد.
جايگاه ادبي شيخ اجل را در ادب پارسي، همپاية شكسپير در فرهنگ و ادب انگلستان و برابر با متنّبي درادبيات عرب دانستهاند.
عوامل متعددي در پسنديده افتادن آثار سعدي و جلب توجه مخاطبان وي مؤثر واقع شده كه برشمردنآنها از حوصلة اين گفتار بيرون و چه بسا كه دستيابي و درك همة آنها ناشدني است. با اطمينان ميتوان ادعاكرد كه در شعر و نثر سعدي، عناصر هنري و زيباييشناسي فراواني به كار رفته كه از قرن هفتم تاكنون آثاروي اين گونه مورد توجه خاص و عام قرار گرفته است. بيترديد جهانبيني و وجوه شخصيتي سعدي نيز ازجملة عوامل مهمي است كه در پذيرش و پسنديدگي آثار وي مؤثر افتاده است. سعدي با همة هستي و طبيعتسر و سرّي دارد و در ديدگاه وي:
همه عالم جمال طلعت اوست
|
تا كه را چشم اين نظر باشد؟
|
كس ندانم كه دل بدو ندهد
|
مگر آن كس كه بيبصر باشد
|
(كليات، ص 480)
در بهار كه باد گيسوي درختان چمن را شانه ميزند و داماد گل از حجلة غيب به در ميآيد و بدين مناسبتسرو در باغ به رقص درآمده، او از صوفيان ميخواهد كه از حجرههاي تاريك خود به درآيند و خيمه در گلزارزنند و ديدگان خود را به نقشهاي خيري و خطمي و نيلوفر و بستانافروز بدوزند.
كوتاه سخن اين كه سعدي، دريافت و شناخت عميق و خاصي از هستي دارد و جلوههاي زيباييشناسي نهتنها در شخصيت سعدي بلكه در جلب نظر مخاطبان گسترده او نيز تأثير فراوان گذاشته است. دكتر اسلاميندوشن دربارة نقش سعدي در تاريخ فرهنگ ايراني، به نكتة ظريف و مهمي اشاره كرده است:
«پس از آمدن سعدي، چشمهاي ايراني به روي زيبايي و ظرافت خلقت از پيش گشودهتر گشت و همةتموّجهاي روح و لرزههاي دروني بشر، در قالب كلام تجسم يافت...».
بر بنياد آن چه گفته شد «زيبايي» در ديدگاه سعدي جايگاه ويژهاي دارد و به گونة چشمگيري در آثارشنمود و جلوه كرده است، به طوري كه ميتوان آن را از ويژگيهاي سبكي سعدي، به ويژه در غزليات دانست.اين موضوع اگرچه از موضوعهاي محوري آثار سعدي است، اما تاكنون چنان كه بايد، مورد توجه سعديپژوهان واقع نشده و در اين حوزه فقط مطالب محدودي ميتوان يافت.
در اين مقاله تلاش شده به كوتاهي به برخي از پيوندهاي سعدي با زيبايي اشاره شود. بيترديد امكانگزارش همة مسايل مربوط در اين مقاله وجود ندارد. محورهاي اصلي اين مقاله عبارتند از: واكنش سعدي دربرابر زيباييها و جلوههاي جمال، مفهوم و جايگاه زيبايي از ديدگاه سعدي، برخي از ملاكهاي زيبايي در نظرسعدي و بسامد واژة زيبا و مترادفهاي آن در آثار وي.
واكنش سعدي در برابر زيبايي
از مطالعة آثار سعدي، به ويژه غزليات، اين نكته بر ما روشن ميشود كه حساسيت سعدي در برابر زيباييها و جلوههاي جمال، از هر نوع كه باشد، چه انسان و چه غير از انسان، بسيار شديداست و نظر استاد فقيد دكتر غلامحسين يوسفي در اين باره كاملاً مطابق واقع است كه فرمودهاند: «حساسيتاو در برابر جلوههاي جمال، بسيار مشهود است. او از ديدن شكفتن يك گل، شبنمي بر گلبرگ، نوازش نسيمصبح، نغمة پرندهاي بر شاخسار، چهرهاي زيبا، خرام اندامي موزون، منظرة گيسويي پريشان يا گره زده، يكلبخند، يك نگاه و خلاصه هرچيز كه در آن حتي يك لحظه زيبايي برِ زند، متأثر ميشود و اين واكنش و تأثيردر غزل او انعكاس مييابد. شايد يونانيان قديم حق داشتند كه جهان را زيبايي ميناميدند، اين كه غزل سعديهمه حالات و عواطف گوناگون و متنوع عشق و انواع نمودهاي زيبايي را در بردارد، از ذوِ زيباپسند وسريعالتأثير اوست و نبوغ وي در بيان هنر و انديشة آن حالات و تأثرات».
از شاهدهاي زير ميتوان به ميزان تأثيرپذيري سعدي در برابر زيباييها پي برد:
اين برگ گل است يا بناگوش
|
يا سبزه به گرد چشمة نوش
|
دست چو مني قيامت باشد
|
با قامت چون تويي درآغوش
|
(كليات، ص 657)
چه فتنه بود كه حسنِ تو در جهان انداخت
|
كه يك دم از تو نظر برنميتوان انداخت
|
بلاي غمزة نامهربان خون خوارت
|
چه خون كه در دل ياران مهربان انداخت
|
(كليات، ص 422)
سعدي در غزل معروفي كه با دو بيت زير آغاز ميشود، بيخويشتني خويش را در برابر زيباييها ابزاركرده است:
وقتي دل سودايي ميرفت به بستانها
|
بيخويشتنم كردي بوي گل و ريحانها
|
گه نعره زدي بلبل، گه جامه دريدي گل
|
با ياد تو افتادم، از ياد برفت آنها
|
(كليات، ص 420)
واكنش سعدي در برابر جلوههاي جمال به حدي است كه به حيرت و زبانبند شدن وي ميانجامد:
چو بلبل روي گل بيند زبانش در حديث آيد مرا در رويت از حيرت فرو بسته گويايي
(كليات، ص 597)
مرا مجال سخن بيش در بيان تو نيست كمال حسن بندد زبان گويايي
(كليات، ص 599)
خلايق در تو حيرانند و جاي حيرت استالحق كه مه را بر زمين بينند و مه بر آسمان باشد
(كليات، ص 482)
آن نه روي است كه من وصف جمالش دانم
|
اين حديث از دگري پرس كه من حيرانم
|
همه بينند نه اين صنع كه من ميبينم
|
همه خوانند نه اين نقش كه من ميخوانم
|
(كليات، ص 564)
بس كه در منظر تو حيرانم صورتت را صفت نميدانم
(كليات، ص 565)
به قياس در نگنجي و به وصف درنيايي متحيرم در اوصاف جمال و روي و زيبت
(كليات، ص 422)
از يكي از حكايتهاي معروف باب پنجم گلستان كه سعدي آن را به عنوان يكي از رويدادهاي زندگي خودبيان ميكند، بيشتر ميتوان به ميزان تأثيرپذيري وي در برابر زيباييها، به ويژه روي زيبا پي ميبرد.
نقل ميكند كه در گرماگرم تابستان از كوچهاي ميگذشته، گرماي شديد او را به پناه بردن به ساية ديواريمجبور ميكند و در پي آن است كه با گرفتن ليوان آبي از كسي، حرارت تابستان را فرو نشاند كه ناگاه «ازظلمت دهليز خانهاي روشنايي بتافت، يعني جمالي كه زبان فصاحت از بيان صباحت آن عاجز آيد، چنان كه درشب تاري صبح برآيد، يا آب حيات از ظلمات به درآيد. قدحي برفاب بر دست و شكر در آن ريخته و به عرِدرآميخته. ندانم به گلابش مطيب كرده بود، يا قطرهاي چند از گل رويش در آن چكيده، فيالجمله شراب از دستنگارينش برگرفتم و بخوردم و عمر از سر گرفتم.
خُرّم آن فرخنده طالع را كه چشم
|
بر چنين روي اوفتد هر بامداد
|
مست مي، بيدار گردد نيم شب
|
مست ساقي، روز محشر، بامداد».
|
(گلستان، ص 138)
واكنش شديد سعدي در برابر زيباييها و حيرت او در برابر حسنها و كمالها، از موضوعهاي اصلي غزلسعدي است كه براي پرهيز از درازآهنگي سخن، از نقل شواهد بيشتر خودداري مينمايم.
جايگاه زيبايي در نزد سعدي
نگريستن به زيباييها، يكي از مهمترين دستاويزهايي است كه دل سعدي را نسبت به آفريننده، يقين بيشتري ميبخشد و در واقع با واسطه به خدا مينگرد:
نشاط زاهد از انواع طاعت است و ورع
صفاي عارف از ابروي نيكوان ديدن
(كليات، ص 584)
و:
گر به رخسار ماهت صنما مينگرم
|
به حقيقت اثر لطف خدا مينگرم
|
تا مگر ديده ز روي تو بيابد اثري
|
هر زمان، صد رهت اندر سر و پا مينگرم
|
(كليات، ص 556)
زيبايي در انديشة سعدي، جايگاه ويژهاي دارد، چنان كه آن را يكي از امتيازات انساني قلمداد ميكند و آنرا «مرهم دلهاي خسته و كليد درهاي بسته» ميداند.
از زبان پدر مشتزني كه از روزگار مخالف به فغان آمده، ميگويد: «اي پسر! منافع سفر چنين كه گفتيبيشمار است وليكن مسلّم پنج طايفه راست، نخستين بازرگاني كه... سيّم خوبرويي كه درون صاحبدلان بهمخالطت او ميل كند كه بزرگان گفتهاند: اندكي جمال به از بسياري مال و گويند روي زيبا مرهم دلهاي خستهاست و كليد درهاي بسته، لاجرم صحبت او را همه جاي غنيمت شناسند و خدمتش را منّت دانند:
شاهد آن جا كه رود حرمت و عزّت بيند
|
ور برانند به قهرش پدر و مادر خويش
|
پر طاووس در اوراِ مصاحف ديدم
|
گفتم: اين منزلت از قدر تو ميبينم بيش
|
گفت: خاموش كه هركس كه جمالي دارد
|
هر كجا پاي نهد دست ندارندش پيش
|
(كليات، ص 113)
در حكايت ديگري از بوستان، سعدي «جمال» را در رديف هنر و ادب قرار ميدهد:
كسي گفت: از اين بندة بدخصال چه خواهي ادب يا هنر يا جمال؟
(كليات، ص 308)
و در غزل معروف:
يارا! بهشت صحبت ياران همدم است ديدار يار نامتناسب، جهنم است
آدم بودن را در داشتنِ حُسن سيرت يا لطف صورت خلاصه ميكند و ميگويد:
هر دم كه در حضور عزيزي برآوري
|
درياب كز حيات جهان، حاصل آن دم است
|
نه هركه چشم و گوش و دهان دارد آدمياست
|
بس ديو را كه صورت فرزند آدم است
|
آن است آدمي كه در او حسن سيرتي
|
يا لطف صورتي است، دگر حشو عالم است
|
(كليات، ص 440)
سعدي به خاطر زيبايي همة ملامتها و رنجها را تحمل ميكند:
يار زيبا گر هزارت وحشت از وي در دلاست بامدادان روي او ديدن صباح مقبل است
(كليات، ص 438)
هر آن چه بر سر آزادگان رود زيباست
|
عليالخصوص كه از دست يار زيباخوست
|
نشايد گفتن آن كس را دلي هست
|
كه ندهد بر چنين صورت دل از دست
|
(كليات، ص 426)
هم چنين سعدي از خداوند درخواست ميكند كه همة اسيران را نجات دهد، به جز كسي را كه گرفتار كمندزيبايي است:
خلاص بخش خدايا همه اسيران رامگر كسي كه اسير كمند زيبايي است
و سعدي با همه آزادگي و همت بلندي كه دارد، توان رستن از كمند زيبارويان را ندارد:
سعدي ز كمند خوبرويان
|
تا جان دارد نميتوان جَست
|
ور سر ننهي در آستانش
|
ديگر چه كني؟ دري گر هست؟
|
(كليات، ص 426)
ديدن روي زيبا در نظر سعدي، درِ دولت و دريچة بهشت را بر انسان ميگشايد و آيتي از رحمت است:
بخت باز آيد از آن در كه يكي چون تو درآيد روي ميمون تو ديدن در دولت بگشايد
(كليات، ص 511)
تو از هر در كه بازآيي بدين خوبي و زيباييدري باشد كه از رحمت به روي خلقبگشايي(كليات، ص 597)
دريچهاي ز بهشتش به روي بگشايي
|
كه بامداد پگاهش تو روي بنمايي
|
جهان شب است و تو خورشيد عالم آراي
|
صباح مقبل آن كز درش تو بازآيي
|
(كليات، ص 599)
از شواهد بالا كه تنها مشتي از خراور است، در مييابيم كه زيبايي و كمال در نظر سعدي جايگاه بسياروالايي دارد؛ در ديدگاه وي اگر در جهان روي زيبايي نبود، زندگي بيمعنا و خالي از شادي بود:
عيش در عالم نبودي گر نبودي روي زيبا گرنه گل بودي نخواندي بلبلي برشاخساري
(كليات، ص 620)
و در نهايت فلسفة زندگي از نظر سعدي:
مراد دل ز تماشاي باغ عالم چيست؟ به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
فراگير بودن زيبايي در ديدگاه سعدي
همان گونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، سعدي به همة هستي با ديدة خوشبيني و جمالپرستي مينگرد و در نظر او همة عالم را زيبايي پر كرده است. فراگيري زيبايي در آثار سعدي داراي دوجنبه است، يكي اين كه حسن بيپايان الهي، همة هستي را در برگرفته و هيچ زشتي مگر از جهت اعتباري وجودندارد و ديگري اين كه ويژگي زيبايي اين است كه نظر همه را جلب ميكند مگر كساني كه به قول سعدي،بيبصيرت و لايعقل باشند. در آثار سعدي، به ويژه در غزليات، براي هر دو جنبة اين موضوع ميتوان شواهدفراواني يافت:
همه عالم جمال طلعت اوست
|
تا كه را چشم اين نظر باشد؟
|
كس ندانم كه دل بدو ندهد
|
مگر آن كس كه بيبصر باشد
|
(كليات، ص 480)
نه من تنها گرفتارم به دام زلف زيبايي كه هركس با دلآرامي سري دارند و سودايي
(كليات، ص 601)
گر اهل معرفتي هرچه بنگري خوب استكه هرچه دوست كند همچو دوست محبوباستكدام برگ درخت است اگر نظر داريكه سِّر صنعِ الهي بر او نه مستور است
(كليات، ص 813)
نه در جهان گل رويي و سبزة زنخي است درختها همه سبزند و بوستان گلزار
(كليات، ص 720)
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود
|
كه هرچه مينگرم شاهد است در نظرم
|
دو چشم در سر هركس نهادهاند ولي
|
تو نقش بيني و من نقشبند مينگرم
|
(كليات، ص 664)
ابيات زير نيز به فراگيري زيبايي و تأثير همگاني آن دلالت دارد:
نه تنها من گرفتارم به دام زلف زيبايي كه هركس با دلارامي سري دارند و سودايي
(كليات، ص 601)
اگر تو برفكني در ميان شهر نقاب
|
هزار مؤمنِ مخلص درافكني به عقاب
|
كه را مجال نظر بر جمال ميمون است
|
بدين صفت كه تو دل ميبري وراي حجاب
|
درون ما ز تو يك دم نميشود خالي
|
كنون كه شهر گرفتي روا مدار خراب
|
(كليات، ص 420)
فراگيري و تأثير زيبايي در نظر سعدي، نه تنها زندگان كه مردگان را نيز دربرميگيرد:
زندگان را نه عجب گر به تو ميلي باشد
|
مردگان باز نشينند به عشقت ز قبور
|
آن بهايم نتوان گفت كه جاني دارد
|
كه ندارد نظري با چو تو زيبا منظور
|
(كليات، ص 521)
بسامد واژة زيبا و مترادفهاي آن در آثار سعدي
انديشههاي جمال پرستانه چنان در شخصيت سعدي تأثير گذاشته كه علاوه بر اين كه به ظهور يك گونه انديشة ظريف و خاص انجاميده، تنوع چشمگيري در نمادهاي زيبايي ايجاد كرده و موجببسامد بالاي واژة زيبا و مترادفهاي آن در آثار وي شده است، به گونهاي كه ميتوان آنها را از ويژگيهايبارز سبك شخصي سعدي به شمار آورد. سعدي واژههاي فراواني براي بيان زيباييها و كمالها دارد، ازجمله: جمال، حسن، ملاحت (مليح)، سادگي (سادهرويي)، خوبي (خوبرويي) و لطافت، بديعي، شنگي، قشنگي،مطبوعي و ميموني را مترادف و به جاي واژة زيبايي به كار برده است.
خوبي و زيبايي در نظر سعدي اغلب يكي هستند؛ در اين باره اسلامي ندوشن چنين گفته است: «خوبي وزيبايي در نظر او يكي به ديگري تبديل ميشود و لطافت جهانبيني اين مرد بزرگ در آن است كه اين دو را بريك اريكه در كنار هم مينشاند».
در بيتهاي زير برخي از اين كاربردها ديده ميشود:
گر همه صورت خوبان جهان جمع كنند روي زيباي تو ديباچة اوراِ آيد
(كليات، ص 515)
مرا و گر همه آفاِ خوب رويانند
|
به هيچ روي نميباشد از تو خرسندي
|
هزار بار بگفتم كه چشم نگشايم
|
به روي خوب، وليكن تو چشم ميبندي
|
(كليات، ص 611)
نظر كردن به خوبان دين سعدي است مباد آن روز كاو برگردد از دين
(كليات، ص 588)
سعدي گاهي «شاهد» و «شاهدي» را نيز به جاي زيبا و زيبارويي به كار برده است:
رفتار شاهد و لب خندان و روي خوب چون آدمي طمع نكند در سماحتش
(كليات، ص 528)
گر تو شاهد با ميان آيي چو شمع مبلغي پروانهها گرد آوري
(كليات، ص 617)
كسي را نظر سوي شاهد رواست كه داند بدين شاهدي عذر خواست
(كليات، ص 220)
هم چنين در زبان سعدي گاهي واژة «نيكو» و «نيكوان» به جاي زيبا و زيبارويان به كار رفته است:
من طاقت شكيب ندارم ز روي خوب
|
صوفي به عجز خويشتن اقرار ميكند
|
بيچاره از مطالعة روي نيكوان
|
صد بار توبه كرد و دگر بار ميكند
|
سعدي نگفتمت كه خم زلف نيكوان
|
در بند او مشو كه گرفتار ميكند
|
(كليات، ص 498)
منم امروز و تو انگشت نماي زن و مرد من به شيرين سخني، تو به نيكويي مشهور
(كليات، ص 521)
سعدي واژة «كش» را نيز گاهي به معني زيبا به كار ميبرد. در لغتنامة دهخدا نيز به اين معني اشاره شدهاست.
دوستي با تو حرام است كه چشمان كشت خون عشاِ بريزند و حلالش دارند
(كليات، ص 494)
به نظر ميرسد واژة «مطبوع» نيز در زبان سعدي گاهي معنايي نزديك به زيبا داشته است. كه در لغتنامه،ذيل واژة مطبوع، معني زيبا به چشم نميخورد، اما در برابر واژة «غير مطبوع»، «بدگل و زشت» ديده ميشود.نمونههايي از اين كاربرد در آثار سعدي:
اي چشم خرد حيران در منظر مطبوعت وي دست نظر كوتاه از دامن ادراكت
(كليات، ص 463)
و:
در وهم نميگنجد كه چه دلبند و چه شيرين در وصف نيايد كه چه مطبوع و چه زيباست
(كليات، ص 428)
و:
سعديا پيكر مطبوع براي نظر است گر نبيني چه بود فايدة چشم بصير
(كليات، ص 524)
سعدي واژة «شنگي» را نيز همپاية شاهدي و زيبايي به كار برده است:
با كاروان مصري چندين شكر نباشد
|
در لعبتان چيني زاين خوبتر نباشد
|
اين دلبري و شوخي از سرو و گل نيايد
|
واين شاهدي و شنگي در ماه و خور نباشد
|
(كليات، ص 482)
چون ترك دلبر من شاهدي به شنگي نيست چون زلف پرشكنش حلقه فرنگي نيست
(كليات، ص 548)
واژة «صباحت» نيز در آثار سعدي، چند بار مترادف با زيبايي به كار رفته است؛ در جدال سعدي با مدعييكي از علتهاي جمعيت درون توانگران اين است كه شب را در كنار زيبارويي به سر ميبرند و در نتيجه هرروز جواني را از سر ميگيرند؛ زيبارويي كه: «صبح تابان را دست از صباحت او بر دل و سرو خرامان را پاياز خجالت او در گل...» (كليات، ص 167). هم چنين:
شب همه شب انتظار صبحرويي ميرود كان صباحت نيست اين صبح جهانافروز را
(كليات، ص 415)
آن چه گفته شد تنها گوشهاي از كاربردهاي واژة زيبا و همخانوادهها و مترادفهاي آن در آثار سعدياست. استفصاي كامل در اين باب مقالهاي ديگر خواهد شد. همان گونه كه پيشتر نيز اشاره شد اين ويژگييعني بسامد بالاي واژه زيبا و مترادفهاي آن را در آثار سعدي، به ويژه غزليات، ميتوان از ويژگيهاي سبكشخصي سعدي دانست.
برخي از ملاكهاي زشتي و زيبايي در آثار سعدي
سعدي براي تميز زشتي از زيبايي ملاكهاي متفاوتي را در آثارش مطرح كرده است، چون آثار سعدي همه از يك سنخ نيستند، طبيعي است كه ملاكهاي مطرح شده در آنها نيز از يك نوع نباشند.مثلاً ملاكهايي كه در گلستان ارايه شده با معيارهاي تميز زشتي از زيبايي در غزليات و بوستان تفاوت دارد.در گلستان كه زندگي واقعي جريان دارد، اغلب زيبايي با سودمندي پيوند دارد، اما در غزليات كه وسيعترينجولانگاه سعدي براي نمايش زيبايي و عشق است، از اين طرز انديشه اثري نيست بلكه در آن جا به زيبايي ازديدگاه بسيار بالاتر و ظريفتري نگريسته شده است. شايد بتوان گفت كه در غزليات بيشتر زيبايي به خاطرخود زيبايي محترم است. غزل حاصل و مولود زمانهاي خاصي است كه اغلب شاعر پيوندهاي مادي را بريدهو از ديدگاه بسيار ظريف هنر و زيبايي به پيرامون خود مينگرد، بنابراين به سود آنها نظري ندارد، بر هميناساس در غزليات ـ كه ميتوان گفت سعدي شخصيت حقيقي خود را در آن نماينده است ـ زيبايي با سودپيوندي ندارد.
در زير به برخي از ملاكهاي سعدي در تشخيص زيبايي پي ميبريم؛ از جمله در نمونة زير كه از گلستاننقل ميشود، علاوه بر اين كه به نسبي بودن زيبايي نظر دارد، ارتباط زيبايي با مفيد بودن و سودمندي ازديدگاه بعضي از انسانها مطرح شده است:
پادشاهي با غلامي عجمي كه آب و كشتي ناديده بود، در كشتي مينشيند، غلام ناآرامي ميكند و عيشپادشاه از او منغص ميشود. حكيمي در كشتي است، چارهاي ميانديشد و او را به آب مياندازد و بعد از چندغوطه خوردن، او را نجات ميدهند و غلام در گوشهاي مينيشند، آنگاه سعدي در زباني تمثيلي و مؤثر اينچنين ميگويد:
اي سير تو را نان جوين خوش ننمايدمعشوِ من است آن كه به نزديك تو زشتاستحوران بهشتي را دوزخ بود اعرافاز دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است
(كليات، ص 45)
در گلستان گاهي ملاك زيبايي، نيازهاي جسماني و بيولوژيكي است. ويل دورانت در كتاب لذات فلسفهبدين موضوع اين گونه اشاره كرده است: «بيش از هر چيز زيبايي يك شيء به علت مطلوب بودن آن است. بهقول اسپينوزا آن چه ميخواهيم براي خوبي آن نيست، بلكه براي آن خوب است كه آن را ميخواهيم. پس دراساس، رغبت و ميل به چيزي براي زيبا بودن آن نيست بلكه بدين دليل آن را زيبا ميناميم كه آن راميخواهيم... آن چه موضوع نيازمندي اساسي طبيعت ميباشد، امكان زيبا بودن را دارد».
بيت زير كه از جدال سعدي با مدعي برگزيده شده، شاهدي براي اين موضوع است:
تشنگان را نمايد اندر خواب همه عالم به چشم چشمة آب
(كليات، ص 165)
هم چنين در بيت زير كه پايان بخش يكي از حكايتهاي باب سوم گلستان است، اين منظور را ميرساند:
مرغ بريان به چشم مردم سير
|
كمتر از برگ تره بر خوان است
|
و آن كه را دستگاه و قوت نيست
|
شلغم پخته، مرغ بريان است
|
(كليات، ص 107)
هم چنين:
گر همه زر جعفري دارد
|
مرد بيتوشه برنگيرد كام
|
در بيابان فقير سوخته را
|
شلغم پخته به ز نقرة خام
|
(كليات، ص 107)
همان گونه كه پيش از اين اشاره شد، ملاكهاي زيبايي در غزليات و بوستان به گونهاي ديگر است، اينملاكها را در باب پنجم گلستان نيز كه به عشق و جواني اختصاص يافته، ميتوانيم ببينيم. در بيتهاي زير كهاز باب سوم بوستان برگزيده شدهاند، معيار خاصي براي تشخيص زيبايي ارايه شده است:
يكي خرده بر شاه غزنين گرفت
|
كه حسني ندارد اياز اي شگفت
|
گلي را كه رنگ باشد نه بوي
|
غريب است سوداي بلبل بر اوي
|
سلطان محمود چنين جواب ميدهد:
كه عشق من اي خواجه بر خوي اوست نه بر قد و بالاي نيكوي اوست
و نتيجهگيري اين حكايت:
خلاف طريقت بود كاوليا
|
تمنّا كنند از خدا جز خدا
|
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
|
تو در بند خويشي نه در بند دوست
|
(كليات، ص 289)
در حكايت بالا، نه تنها سودمندي ملاكي براي زيبايي نيست، بلكه سودمندي، زشتي محض است. اينموضوع در حكايت فرد دردمندي كه راضي نيست سلامت خود را باز يابد و بدين وسيله از ديدن چهرة زيبايطبيب محروم باشد، نيز به گونهاي مطرح شده است:
طبيبي پري چهره در مرو بود
|
كه در باغ دل، قامتش سرو بود
|
نه از درد دلهاي ريشش خبر
|
نه از چشم بيمار خويشش خبر
|
حكايت كند دردمندي غريب
|
كه خوش بود چندي سرم با طبيب
|
نميخواستم تندرستي خويش
|
كه ديگر نيايد طبيبم به پيش...
|
(كليات، ص 287)
از ملاكهاي ديگر زيبايي در آثار سعدي «ارادت مخاطب» يا طرف مقابل است. اين منظور از حكايت زير برميآيد:
حسن ميمندي به محمود غزنوي ميگويد تو با اين همه بندگان صاحب جمال داشتن، چرا به اياز كه زيادتحسني ندارد، بيشتر ميل و محبت داري؟ محمود پاسخ ميدهد:
كسي به ديدة انكار اگر نگاه كند
|
نشان صورت يوسف دهد به ناخوبي
|
و گر به چشم ارادت نگه كني در ديو
|
فرشتهايت نمايد به چشم كروّبي
|
(كليات، ص 128)
از جمله معيارهاي ديگر براي تشخيص زيبايي «سنخيت داشتن» است چنان كه در حكايت معروف طوطيو زاغ گلستان، سعدي اين منظور را به زيبايي بيان كرده است. هم چنين از بيتهاي زير اين منظور برداشتميشود:
و اخوالعداوة لايَمرّهُ بصالح
|
الّا ويلمزه بكذّاب اشر
|
هنر به چشم عداوت بزرگتر عيب است
|
گل است سعدي و در چشم دشمنان خاراست
|
نور گيتي فروز چشمة هور
|
زشت باشد به چشم موشك كور
|
(كليات، ص 121)
اين موضوع در حكايت زيباي فرد جهانديدهاي كه وارد شهري ميشود و به دربار راه مييابد، اما گرفتارحسد ديگران ميشود، به گونهاي مطرح شده است، جهان ديده در پاسخ پادشاه، حكايتي از ابليس را ميآوردكه:
كه اي نيك بخت اين نه شكل من است
|
وليكن قلم در كف دشمن است
|
مرا هم چنين نام نيك است ليك
|
ز علت نگويد بدانديش نيك
|
(كليات، ص 219)
در اين حكايت حبّ و بغض انسان نسبت به پديدهاي، در تعيين زشتي و زيبايي آن ميتواند نقش داشتهباشد. اين منظور را به نوعي در حكايت طنزآلود زير نيز ميتوانيم ببينيم كه نحوة نگرش انسان به پديدهها ونيازهاي جسماني و وضعيت طبيعي پديدهها در زشت يا زيبا جلوه كردن آنها مؤثر است:
ماه را ديد مرغ شب پره گفت:شاهدت روي و دلپذيرت خوست
و اين كه خلق آفتاب خوانندش
|
راست خواهي به چشم من نه نكوست
|
گفت: خاموش كن كه من نكنم
|
دشمني با وي از براي تو دوست
|
(كليات، ص 177)
بحث دربارة ملاكهاي زشتي و زيبايي در آثار سعدي بسيار گستردهتر است و ميتواند موضوع تحقيقمستقلي قرار گيرد.
زيبايي بيشائبه
نكتة مهم ديگري كه در پيوند سعدي و زيبايي بايد بدان اشاره شود، اين است كه سعدي به زيبايي بيشائبه اعتقاد دارد. چنان كه خود بارها بدين موضوع اشاره كرده است:
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود
|
كه هر چه مينگرم شاهد است در نظرم
|
دو چشم در سر هر كس نهادهاند ولي
|
تو نقش بيني و من نقشبند مينگرم
|
(كليات، ص 664)
متحير نه در جمال توام
|
عقل دارم به قدر خود قدري
|
حيرتم در صفات بي چون است
|
كاين جمال آفريد در بشري
|
(كليات، ص 618)
همچنين:
پاك چشمان را ز روي خوب ديدن منعنيست سجده كايزد را بود، گو سجده گه ميخانهباش
(كليات، ص 796)
در ديدگاه سعدي، زيبايي آيت حق و ماية اعتبار است و انسان را به وحدت فرا ميخواند:
هر صفتي را دليل معرفتي هست روي تو بر قدرت خداي دلايل
(كليات، ص 539)
هم چنين:
يكي شاهدي در سمرقند داشت
|
كه گفتي به جاي سمر، قند داشت
|
جمالي گر او برده از آفتاب
|
ز شوخيش بنياد تقوي خراب
|
تعالي الله از حس تا غايتي
|
كه پنداري از رحمت است آيتي
|
(كليات، ص 283)
سعدي در همة زيباييها، اثري از معشوِ ازلي مييابد و گويا امرسون ـ فيلسوف آمريكايي ـ نيز كهزيبايي را اثر انگشت خداوند ميداند، به چنين نتيجهاي رسيده است. در ابيات زير سعدي بدين موضوع اشارهكرده است:
از روي تو سرّ صنع بيچون چون آب در آبگينه پيداست
(كليات، ص 427)
گر به رخسار چو ماهت صنما مينگرم
|
در حقيقت اثر لطف خدا مينگرم
|
تا مگر ديده ز روي تو بيابد اثري
|
هر زمان صد رهت اندر سر و پا مينگرم
|
(كليات، ص 556)
باور مكن كه صورت او عقل من ببرد
|
عقل من آن ببرد كه صورت نگار اوست
|
گر ديگران به منظر زيبا نظر كنند
|
ما را نظر به قدرت پروردگار اوست
|
(كليات، ص 446)
و اما زيباترين پديدهها در نظر سعدي، عناصر و پديدههايي هستند كه بهرة بيشتري از روح برده باشند.هگل در تعريف خود از زيبايي به اين نكته اشاره كرده است: «زيبايي در نظر هگل عبارت است از جمع واحد وكثير و هر چه غلبة واحد بيشتر باشد و نيرو و قدرت آن كاملتر باشد، شيء زيباتر است و گر نه شيئي كهتظاهر روح در آن كم است يا نامرئي است، جلب توجهي نخواهد كرد».
اين مطلب از محوريترين انديشههاي سعدي راجع به جهان با آفريدگار است كه بر جهان هنري وزيباييشناسي وي نيز سايه انداخته است، يعني زيباترين اشياء در نظر سعدي همان است كه از روح بهرةبيشتري يافته يا فاصلة كمتري با مقام وحدت دارد. اگر پديدههاي هنري را به تعداد گونههاي موجودات؛ جماد،نبات، حيوان و انسان تقسيم كنيم، در واقع انسان كمترين فاصله را با مقام وحدت دارد و بيشترين بهره را ازروح برده است، اين همه ستايش سعدي از انسان به خاطر همين رابطه است، حتي ممدوحي كه در قالبمعشوِ در غزليات سعدي مورد ستايش قرار گرفته، اغلب نمايشگر همين نوع انساني و مقام انساني است كهكاملترين و دقيقترين نسخه از آفريدگار خود ميباشد و بدين ترتيب ميتوان گفت كه در آثار سعدي بسيارياز وجود مثبت انديشههاي اومانيستي مشاهده ميشود. مضمون ابيات زير به اين منظور اشاره دارد:
اينان مگر ز رحمت محض آفريدهاند
|
كآرام جان و انس دل و نور ديدهاند
|
لطف آيتي است در حق اينان و كبر و ناز
|
پيراهني كه بر قد ايشان بريدهاند
|
(كليات، ص 492)
از خداي آمدهاي آيت رحمت بر خلق و آن كدام آيت لطف است كه در شأن تونيست
(كليات، ص 458)
اي از بهشت جزوي و از رحمت آيتي حق را به روزگار تو با ما عنايتي
(كليات، ص 608)
همان گونه كه ملاحظه ميشود، در اين پديدهها يا در اين زيبارويان، كيفيت روحاني يا فراطبيعي مشاهدهميشود، به بيان ديگر ارتباط اينها با عالم بالا كه خود زيباست، بيشتر از بقيه است.
و اما سخن آخر اين كه تأثير اين انديشهها و طرز نگرشها، در همة شئونات شخصيتي و فكري سعدي،موجب شده كه سعدي به همه چيز از ديد زيبايي و زشتي نگاه كند، تا جايي كه اگر كسي با صورت ناخوشقرآن بخواند يا اذان بگويد، در زباني طنزآميز او را مورد انتقاد قرار ميدهد و آزردگي خود را بيان ميكند:
«ناخوش آوازي به بانگ بلند قرآن همي خواند، صاحبدلي بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهره چند است؟گفت: هيچ. گفت: پس اين زحمت خود چندين چرا ميدهي؟ گفت: از بهر خدا ميخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان.
گر تو قرآن بدين نمط خواني ببري رونق مسلماني»
(كليات، ص 127)
براساس چنين بينشي، رابطة سعدي با خداوند، پيامبر و حتي ممدوحين بيشتر بر اساس رابطة حسن وجمال است. خدايي است كه فراش باد صبا را ميفرستد تا فرش زمرّدين بگستراند، اوست كه با خلعتهاينوروزي قباي سبز ورِ بر تن درختان ميكند و خلاصه اوست كه:
چندين هزار منظر زيبا بيافريد تا كيست كاو نظر ز سر اعتبار كرد
(كليات، ص 712)
آن صانع قديم كه بر فرش كائنات چندين هزار صورت الوان نگار كرد
(كليات، ص 711)
و خدايي كه:
گاهي به صنع مشاطه بر روي خوب روز گلگونة شفق كند و سرمة دجا
(كليات، ص 701)
او پيامبري را ميستايد كه ماه در برابر جمال او فرو ميماند و سرو در اعتدال به پاي او نميرسد و... دربرخورد با ممدوحان هم اگر نگاهي به قصايد سعدي بيندازيم، ميبينيم بيشتر جمالها و نيكوييهاي آناننظرش را جلب كرده و مضامين قصايد سعدي به همين علت با مضامين ديگر قصيدهسرايان اختلاف فراواندارد.
نكتة مهمي كه در پايان اين مقاله بايد بدان اشاره كرد، اين است كه آميختن نظرات و آثار سعدي بدينانديشهها موجب جذابيت بيشتر آنها براي خوانندگان و مخاطبان وي شده است. چون انسان به فطرت، گرايشبه جمال، زيبايي و كمال دارد، بنابراين هنگام برخورد با چنين انديشههايي، يك احساس لذت بيشائبهاي بدودست ميدهد به ويژه كه پايگاه انسان در اين جهانبيني، بسيار والاست.
و در نهايت آخرين داوري سعدي دربارة زيبايي را ميتوان در ابيات زير كه هر كدام بيانگر محوري ازمحورهاي انديشة سعدي است، ملاحظه كرد:
نظر كردن به خوبان دين سعدي است مباد آن روز كاو برگردد از دين
(كليات، ص 588)
هر كه منظوري ندارد عمر ضايع ميگذارد
|
اختيار اين است، درياب اي كه داري اختياري
|
عيش در عالم نبودي گر نبودي روي زيبا
|
گر نه گل بودي نخواندي بلبلي برشاخساري
|
(كليات، ص 620)
من نه آن صورت پرستم كز تمناي تو مستم
|
هوشمندانيكهبرده است؟ آن كه صورتمينگارد
|
عمر گويندم كه ضايع ميكني با خوبرويان
|
و آن كه منظوري ندارد، عمر ضايعميگذارد
|
(كليات، ص 472)
و:
كه گفت بر رخ زيبا نظر خطا باشد؟ خطا بود كه نبينند روي زيبا را
(كليات، ص 412)
و:
به روي خوبان گفتي نظر خطا باشد خطا نباشد و ديگر مگو چنين كه خطاست
(كليات، ص 427)
پي نوشت:
- صفا، ذبيحالله، ج 1/3، ص 584 و 587.
- اسلامي ندوشن، 1374، ص 98.
- يوسفي، چشمة روشن، ص 255.
- اسلامي ندوشن، ص 96.
- ويل دورانت، ص 221.
- دانشور، ص 255.
- پرداختن به مسايل فراوان ديگري كه در اين زمينه به آثار سعدي مربوط ميشود، دراز آهنگي سخن را درپي داشت به همين علت از پرداختن به مباحث ديگر خودداري شد.
منابع:
ـ اسلامي ندوشن، محمدعلي، «سعدي و رمز و رازش»، فصلنامة هستي، تابستان، 1374.
ـ دانشور، سيمين، شناخت و تحسين هنر، تهران، سيامك، چاپ نخست، 1375.
ـ دهخدا، علياكبر، لغتنامه (دوره 14 جلدي)، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، دوره جديد،1372.
ـ سعدي، مصلحالدين، كليات، به اهتمام محمدعلي فروغي، تهران، اميركبير، چاپ پنجم، 1365.
ـ صفا، ذبيحالله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، فردوس، چاپ پنجم، 1368.
ـ ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ پنجم، 1374.
ـ يوسفي، غلامحسين، چشمة روشن، تهران، علمي، چاپ سوم، 1370.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1389/1/21 (3520 مشاهده) [ بازگشت ] |