ساختمان آرامگاه سعدي1 علي سامي
مهرباني ز منآموز و گَرَم عمر نماند به سر تربت سعدي بطلب مهر و گيا را
پيش از آن كه شرح ساختمان آرامگاه سعدي داده شود، ضرورت دارد كه از وضع اين جايگاه از زمانخود او تا اين زمان گفته شود. زيرا همانطور كه سعدي در دوران زندگي، شمع فروزان معرفت و ادب بود،پس از مرگ هم مزارش مطاف اهل دل و زيارتگاه همشهريان و ساير مردم جهان بوده و اين عقيده و اخلاصپاك مردم در نوشتههاي تذكرهنويسان از سده هشتم هجري، يعني نيم سده پس از درگذشتش تاكنون،نمودار است كه ضمن شرح وضع آرامگاه پس از درگذشت سعدي ديده ميشود.
نخستين جهانگرد و مورخي كه از سعديه نام ميبرد، ابن بطوطه جهانگرد مراكشي به سال 768 هـ. يعني در حدود 57 سال پس از مرگ سعدي ميباشد. وي در كتاب تحفه النظار في غرايب الامصار معروفبه «رحله» ابنبطوطه توصيف آرامگاه را چنين مينمايد: «و از تكاياي خارج از شيراز، قبر شيخ صالحمعروف به سعدي است كه از بزرگترين شعراي زبان فارسي است. وي خانقاهي داشته كه آخر عمرش رادر آن جا صرف مينموده. داخل اين بقعه باغ زيبايي است كه در جوار آن نهر بزرگي جاري است و شيخحوض كوچكي از سنگ مرمر براي شستشوي ساخته بود. مردم اين شهر به زيارت قبر ميآيند».
صاحب شدالازار (تأليف سال 791 هـ.) در صفحه 493 شرحي نوشته كه خلاصه ترجمه چند جمله آنچنين است: «سعدي بهره كافي از ادب داشت، مرتاض و مجاهد و خداي تعالي درياي معرفت را بر روي اوگشاده بود، سخنان او ظاهري دارد كه عوام از آن حظ ميبرند و باطني دارد كه خداوندان عقل و فهمدرمييابند، چند بار پاي پياده به زيارت حج رفت. در بتخانهها درآمد و بتها را شكست.
بعد از آن به شيراز برگشت. پايگاهي رفيع و احترامي بسيار داشت. خانقاهي بساخت و طعام به فقرا ومساكين ميداد، طايفه مسلمان قصد زيارت او را ميكردند، از سفره انعام او مرغان و حيوانات نيزميخوردند. در سال ششصد و نود و يك وفات كرد و او را در خانقاه خودش دفن كردند».
فصيح خوافي مؤلف مجمل فصيحي متولد 777 هـ.ق. مدفن سعدي را در كت نوشته به اين عبارت: «سنهاحدي و تسعين و سّت مائه وفات ملك الكلام شيخ مشرف الدين مصلح شيرازي المعروف به سعدي،نسبت به سعد بن اتابك ابوبكربن سعد بن زنگي، در سابع عشرين ذي حجه به شيراز مدفونا به ظاهرشيراز بكت».
امير دولتشاه سمرقندي در كتاب تذكرة الشعرا كه به سال 893هـ. به اتمام رسيده، مينويسد: «شيخ درآخر حال در شيراز زاويهاي در بيرون شهر اختيار كرد و از صومعه خود بيرون نيامدي و به طاعت وعبادت مراقبت و اشتغال داشتي. سلاطين و بزرگان علما به زيارت شيخ رفتندي...» و در جاي ديگر نوشتهاست: «تربت شيخ سعدي اكنون در شيراز جايي فرحبخش و حوضي باصفاست و عمارتي بينظير در آنجا واقع است و مردم بدان مرقد ارادت است...».
آن چه معلوم است آرامگاه سعدي در قرون گذشته چندين بار بر حسب مراتب ارادت و اخلاص امرايشيراز تغيير وضع داده و تعمير گرديده است. در چند سال پيش كه مختصر كند و كوبي براي تعميرآسفالت در پيرامون آرامگاه انجام ميگرفت، قطعات يك كتيبه سنگي كه روي آن چند بيت سعدي2 با خطثلث عالي نوشته شده، نمودار گرديد و معلوم داشت كه مربوط به سر در آرامگاه بوده است كه درگذشتههاي دوري در اثر سوانحي شكسته شده است.
***
قاضي مير احمد قمي معروف به «مير منشي» (در گذشته حدود 1015هـ.) در كتاب گلستان هنر كه حاويشرح حال نقاشان و خوشنويسان ايران است، ضمن شرح حال ابراهيم سلطان فرزند شاهرخ تيموريمينويسد كه «در صفه مقبره شيخالعاشقين شيخ مصلحالدين شيرازي غزل:
به جهان خُرّم از آنم كه جهان خُرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
به خط آن شاهزاده خوشنويس، بر ازاره روي كاشي معرق، موجود بوده است». وي مينويسد كه «درآن جا و چند بناي ديگر به حكم يعقوب ذوالقدر حكمران فارس كه مردي فرومايه و بيادب بود، در سال 998خراب گرديد و هيچ اثري از آن باقي نماند... اين عمل ناپسند، خشم شاه عباس كبير را برانگيخت و امر فرمود او را به قتل رسانيدند...».
چه بسا كه در اثر همين ويراني آسيبي به بنا و كتيبههاي آرامگاه سعدي وارد آمده و قطعه سنگ نوشتة نامبرده بالا، مربوط به همان سانحه باشد.
در زمان كريم خان زند، ضمن اقدامات عمراني آن شهريار دادگستر در شيراز، آرامگاه اين بزرگوار را درسال 1187 هـ. تجديد بنا نمود و پس از آن باز چندين نوبت توسط امرا و محترمين و علاقهمندان شيراز،ترميم و تجديد بنا گرديد.
«سرگور اوسلي» خاورشناس انگليسي از قول «ويليام فرانكلين» سياح ديگر انگليسي كه در سال1786 ميلادي به شيراز آمده، ضمن شرح آرامگاه سعدي، متذكر شده: «بالاي قبر ضريح كاري دارد و يكي ازابيات شيخ به خط نستعليق بر آن نقش است. اغلب مسلمانان دنيا براي زيارت مدفن سعدي به شيرازآمده، گل بر روي قبر ميريزند. مقبره سعدي به مرور زمان خراب شده و اگر تعمير نشود، به كلي منهدمخواهد شد. در اطراف مقبره قبور زيادي از بزرگان دين است كه بنا به وصيتشان در آن جا مدفونگشتهاند».
سپس خود اوسلي مينويسد كه: «در سال 1811 از طرف دربار ژرژ سوم پادشاه انگلستان به سمتسفارت مأمور دربار فتحعلي شاه قاجار شدم. در شيراز چند ماه اقامت كردم. چندين مرتبه سر قبر شيخرفتم. تصديق قول فرانكلين را از ديدن مقبره شيخ توان نمود. حقيقة مقبره رو به خرابي است، از باغ ودرختهايي كه وقتي در آن جا بوده، اثري نيست. من فكر كردم با مبلغ كمي مقبره را ميتوان تعمير كنم،ولي پسر پنجم شاه ايران حسينعلي ميرزا كه والي فارس است، مرا از اجراي اين نيت باز داشت، وعده دادكه مقبره را به خرج خود تعمير كند. او گفت به همان اسلوب و خوبي كه كريم خان مقبره حافظ را تعميركرده، اقدام خواهد شد، ولي به قول خود عمل نكرد».3
آرامگاه نسبتاً هنوز سالم مانده بود، ولي بعداً رو به خرابي گذارد، كريم خان ساختمان را بدون اين كهتغييري در سنگ قبر بدهد، تعمير نمود، ولي در ابتداي قرن حاضر آرامگاه به طوري خراب گرديد كه درسال 1802 اسكات وارينك و در سال 1810 سرجان ملكم حاضر شدند، آن را به خرج خود تعمير نمايند.اگرچه از آن تاريخ در مقبره تعميراتي شده است، معهذا تاكنون يك منظره فراموش شده را دارد. اين بنا تاسال 1327 شمسي برپا بود و عبارت از يك ساختمان ساده دو طبقه آجري مركب از چند اطاق بود. در طبقهزيرين كه يك متر از سطح فضا بلندتر بود، در همين مكاني كه اكنون سنگ مزار سعدي قرار دارد، اطاقيبود و دور سنگ قبر محفظه آهني نصب شده بود. بناي نامبرده به هيچ وجه شايستگي مقام شامخ ايناستاد عالي قدر را نداشت. بنابراين برحسب پيشنهاد انجمن آثار ملي فارس ـ كه نويسنده 36 سال متواليافتخار عضويت و دبيري آن را داشت ـ و مساعي گرانبهاي انجمن آثار ملي ايران مخصوصاً كوششها وعلاقهمندي خالصانه و مخلصانه استاد گرانمايه و فرزند برومند شيراز، شادروان علياصغر حكمتشيرازي كه پيوسته منشأ و كارگردان بسياري از اين قبيل اقدامات مفيد فرهنگي بوده، اين ساختمان بهدست مهندسين ايراني و كارگران شيرازي ساخته گرديد و در ارديبهشت ماه سال 1331 پايان پذيرفت.
مساحت تمام محوطه سعدي بيش از هشت هزار متر مربع است. قسمتهاي زيربنا 261 متر مربع وبقيه را باغ آرامگاه تشكيل ميدهد. در زير محوطه چشمه آب زلالي روان است كه توسط پلكاني خارج ازايوان ساخته شده و به درون آن ميتوان رفت. آب گلكاري و درختان آرامگاه توسط تلمبه از همين چشمهتأمين ميشود. شستشوي در اين چشمه از قرنها پيش جزء معتقدات مردم شيراز بوده و ميباشد! در بنايجديد سنگهاي رنگين و زيبايي كه با ظرافت حجاري و صيقلي گرديده، براي پايهها و ستونها به كار رفتهو كاشيهاي فيروزه فام بر زيبايي آن جا افزوده است.
بر روي در ورودي باغ اين بيت مناسب، حالي و توجهي به زايرين ميبخشد:
ز خاك سعدي شيراز بوي عشق آيد هزار سال پس از مرگ او گرش بويي
در داخل آرامگاه هفت كتيبه از بهترين قطعات گلستان و بوستان و طيبات و بدايع و قصايد شيخانتخاب و به خط زيبايي توسط استاد بوذري نوشته شده است. به شرح زير:
اي صوفي سرگردان در بند نكونامي
|
تا درد نياشامي، زان درد نيارامي
|
ملك صمديت را چه سود و زيان دارد
|
گر حافظ قرآني ور عابد اصنامي
|
زهدت به چه كار آيد، گر راندة درگاهي
|
كفرت چه زيان دارد، گر نيك سرانجامي
|
بيچارة توفيقند، هم صالح و هم طالع
|
درماندة تقديرند، هم عارف و هم عامي
|
جهدت نكند آزاد، اي صيد كه در قيدي
|
سودت نكند پرواز، اي مرغ كه در دامي
|
جامي چه بقا دارد، در رهگذر سنگي
|
دور فلك آن سنگ است، اي خواجه، تو آنجامي
|
اين ملك خليل گيرد، گر خود ملك رومي
|
و اين روز به شام آيد، گر پادشه شامي
|
كام همه دنيا را، بر هيچ بنه سعدي
|
چون باد گران بايد پرداخت به ناكامي
|
گر عاقل و هوشياري، وز دل خبري داري
|
تا آدميت خوانند، ور نه كم از انعامي
|
كتيبه طاق نماي جنوب شرقي داخل مقبره:
الا اي كه بر خاك ما بگذري
|
به خاك عزيزان كه يادآوري
|
كه گر خاك شد سعدي، او را چه غم
|
كه در زندگي خاك بوده است هم
|
به بيچارگي تن فرا خاك داد
|
وگر گرد عالم برآمد چو باد
|
بزرگي كه خود را به خوردي شمرد
|
به دنيا و عقبي بزرگي ببرد
|
تو آن گه شوي پيش مردم عزيز
|
كه مر خويشتن را نگيري به چيز
|
از اين خاكدان بندهاي پاك شد
|
كه در پاي كمتر كسي خاك شد
|
نگر تا گلستان سعدي شكفت
|
در او هيچ بلبل چنين خوش نگفت
|
عجب گر بميرد چنين بلبلي
|
كه بر استخوانش نرويد گلي
|
كتيبه سر در اطاق آرامگاه شوريده شيرازي (حاج فصيحالملك):
خاك من و توست كه باد شمال
|
ميبِبَرد سوي يمين و شمال
|
عمر به افسوس برفت آن چه رفت
|
ديگرش از دست مده بر محال
|
گر به مثل جام جم است آدمي
|
سنگ اجل بشكندش چون سفال
|
اي كه درونت به گنه تيره شد
|
ترسمت آيينه نگيرد صقال
|
زنده دل مرده نداني كه كيست
|
آن كه ندارد به خداي اشتغال
|
پادشهان بر در تعظيم او
|
دست برآورده براي سئوال
|
بار خدايي كه درون صدف
|
دُّر كند از قطره آب زلال
|
فهم بسي رفت و نبردش طريق
|
دهر بسي گشت و نماندش مجال
|
بر دل عشاق جمالش خوش است
|
تلخي هجران به اميد وصال
|
بنده دگر بر كه كند اعتماد
|
گر نكند بر كرم ذوالجلال
|
هركه به گفتار نصيحت كنان
|
گوش ندارد، بخورد گوشمال
|
گر قدمت هست چو مردان برو
|
ور عملت نيست چو سعدي بنال
|
نوشته طاقنماي شمال شرقي داخل مقبره:
به جهان خُرّم از آنم كه جهان خُرّم از اوست
|
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
|
به غنيمت شمر اي دوست دم عيسي صبح
|
تا دل مرده مگر زنده كند، كاين دم از اوست
|
نه فلك راست مسلم نه ملك را حاصل
|
آن چه در سِّر سويداي بني آدم از اوست
|
به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقياست
|
به ارادت بكشم درد كه درمان هم از اوست
|
زخم خونينم اگر بِهْ نشود، بِهْ باشد
|
خنك آن زخم كه هر لحظه مرا مرهم ازاوست
|
غم و شادي بر عارف چه تفاوت دارد؟
|
ساقيا باده بده شادي آن، كاين غم از اوست
|
پادشاهي و گدايي بر ما يكسان است
|
كهبر اين در همه را پشت عبادت خم ازاوست
|
سعديا سيل فنا گر بكند خانه عمر
|
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
|
در كتاب گلستان هنر، قاضي احمد ميرمنشي نوشته است اين غزل را ابراهيم سلطان بن شاهرخ به خطخود در عمارت مزار شيخ كتيبه فرمودهاند.
كتيبه نماي خارجي مدخل قبر روي كاشي لاجوردي با خط نستعليق:
بسي صورت بگرديده است عالم
|
وز اين صورت بگردد عاقبت هم
|
مثال عمر سر بركرده شمعي است
|
كه كوته باز ميباشد دمادم
|
و يا برف گذاران بر سر كوه
|
كز او هر لحظه چيزي ميشود كم
|
نه چشم طالع از دنيا شود سير
|
نه هرگز چاه پر گردد ز شبنم
|
گِل فرزند عالم خشت كردند
|
نميخسبد دل فرزند آدم
|
به سيم و زر نكونامي به دست آر
|
منه بر هم كه برگيرندش از هم
|
نه نيشي ميزند دوران گيتي
|
كه آن را تا قيامت هست مرهم
|
به نقل از اوستادان ياد دارم
|
كه شاهان عجم؛ كيخسرو و جم
|
ز سوز سينة فرياد خواهان
|
چنان پرهيز كردندي كه از يم
|
نه هركس حق تواند گفت، گستاخ
|
سخن ملكي است سعدي را مسلّم
|
مقامات از دو بيرون نيست فردا
|
بهشت جاوداني يا جهنم
|
بكار امروز تخم نيكنامي
|
كه فردا برخوري والله اعلم!
|
نبشته روي سنگ مزار كه به خط نستعليق عالي نوشته شده است، مربوط به زمان كريم خان زند:
كريم السجايا جملالشيم
|
نبيالبرايا شفيعالامم
|
شفيعالوري خواجة بعث و نشر
|
امامالهدي صدر ديوان حشر
|
امام رسل، پيشواي سبيل
|
امين خدا، مهبط جبرييل
|
شفيع مطاع و نبي كريم
|
قسيم جسيم، وسيم نسيم
|
نماند به عصيان كسي در گرو
|
كه دارد چنين سيّدي پيشرو
|
چه نعمت پسنديده گويم تو را
|
عليكالصلواة اي نبيالوري
|
درود ملك بر روان تو باد
|
بر آل تو و پيروان تو باد
|
خصوصاً شهنشاه دلدل سوار
|
علي ولي صاحب ذوالفقار
|
خدايا به حق بني فاطمه
|
كه بر قولم ايمان كني خاتمه
|
اگر طاعتم رد كني ور قبول
|
من و دست و دامان آلرسول
|
چه كم گردد اي صدر فرخنده پي
|
ز قدر رفيعت به درگاه حيّ
|
كه باشند مشتي گدايان خيل
|
به مهمان دارالسلامت طفيل
|
خدايت ثنا گفت و تبجيل كرد
|
زمين بوسِ قدرِ تو، جبريل كرد
|
تو را عز «لولاك» تمكين بس است
|
ثناي تو «طه» و «يس» بس است
|
بود اهل عالم به وصف تو لال
|
عليكالصلوة اي نبي والسلام
|
در ضلع غربي بر روي سنگ مرمر قصيده زير از قصايد سعدي نوشته شده است:
خوش است عمر دريغا كه جاوداني نيست
|
پس اعتبار بر اين چند روز فاني نيست
|
درخت قد صنوبر خرام انسان را
|
مدام رونق نوباوه جواني نيست
|
گلي است خُرّم و خندان و تازه و خوشبوي
|
وليك اميد ثباتش چنان كه داني نيست
|
دوام پرورش اندر كنار مادر دهر
|
طمع مكن كه در او بوي مهرباني نيست
|
چه حاجت است عيان را به استماع بيان
|
كه بيوفايي دور فلك نهاني نيست
|
كدام باد بهاري وزيد در آفاق
|
كه باز در عقبش نكبت خزاني نيست
|
اگر ممالك روي زمين به دست آري
|
بهاي مهلت يك روز زندگاني نيست
|
دل اي رفيق در اين كاروانسراي مبند
|
كه خانه ساختن آيين كارواني نيست
|
اگر جهان همه كام است و دشمن اندر پي
|
به دوستي، كه جهان جاي كامراني نيست
|
چو بتپرست، به صورت چنان شديمشغول
|
كه ديگرت خبر از لذت معاني نيست
|
نگاهدار زبان تا به دوزخت نبرد
|
كه از زبان بتر اندر جهان زياني نيست
|
عمل بيار و علم برمكش كه مردان را
|
رهي سليمتر از كوي بينشاني نيست
|
طريق حق رو و در هر كجا كه خواهي باش
|
كه كنج خلوت صاحبدلان مكاني نيست
|
كف نياز به درگاه بينياز برآر
|
كه كار مرد خدا جز خداي خواني نيست
|
مكن كه حيف بود دوست از خود آزردن
|
عليالخصوص مر آن دوست را كه ثانينيست
|
چه سود ريزش باران وعظ بر سر خلق
|
چو مرد را به ارادت صدف دهاني نيست
|
زمين به تيغ بلاغت گرفتهاي سعدي
|
سپاس دار كه جز فيض آسماني نيست
|
بدين صفت كه در آفاق صيت شعرتورفت
|
نرفت دجله كه آبش بدين رواني نيست
|
نه هركه دعوي زورآوري كند با ما
|
به سر بَرَد كه سعادت به پهلواني نيست
|
ولي به خواجه عطار گو ستايش مشكمكن
|
كه بوي خوش از مشتري نهاني نيست
|
و درون آرامگاه زير كتيبه تاريخ ساختمان جديد سعدي اين بيت از خود او روي سنگ سياهي نقرگرديده است:
اگر مرا به دعايي مدد كني، شايد كه آفرين خدا بر روان سعدي باد
كتيبه طاقنماي جنوب غربي درون آرامگاه حكايتي از گلستان روي كاشي زمينه لاجوردي با خطنستعليق نوشته شده است:
«ياد دارم كه با كارواني همه شب رفته بودم و سحرگاه در كنار بيشهاي خفته، شوريدهاي همراه مابود، نعره بزد و راه بيابان در پيش گرفت و يك نفس آرام نيافت، چون روز شد، گفتم: اين چه حالت بود؟گفت: بلبلان را ديدم به نالش درآمده بودند از درخت و كبكان از كوه و غوكان از آب و بهايم از بيشه. انديشهكردم كه مروّت نباشد همه در تسبيح ومن به غفلت خفته:
دوش مرغي به صبح ميناليد
|
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
|
يكي از دوستان مخلص را
|
مگر آواز من رسيد به گوش
|
گفت: بارو نداشتم كه تو را
|
بانگ مرغي چنين كند مدهوش
|
گفتم: اين شرط آدميّت نيست
|
مرغ تسبيح خوان و من خاموش».
|
در انتهاي ايوان، قرينه اطاق آرامگاه سعدي، اطاقي است كه قبر شاعر فقيد شيرين كلام و روشندل سدةهم زمان ما شادروان فصيحالملك شوريده (محمدتقي) در آن جاست. در شأن اين سخنور بلند پايه همينبس كه افتخار هم جواري شيخ اجل را پيدا كرده و در اين جايگاه رفيع به خاك رفته است.
پينوشت:
1. اين مقاله برگرفته از كتاب شيراز شهر جاويدان مرحوم علي سامي است كه به احترام استاد از هر گونه ويراستاري خودداري كرده، مطالب را عيناً نقل كردهايم.
2. نوشته روي سنگ پيدا شده قسمتي از شعر خود سعدي است:
الهي به عزت كه خوارم مكنبه ذّل گنه، شرمسارم مكن
در كتاب تاريخ آل مظفر نوشته شده كه امير مبارزالدين محمد ميخواست صندوق قبر سعدي را به واسطهپارهاي از اشعارش كه به عقيده او بر خلاف مذهب بوده است، بسوزاند، شاه شجاع وساطت مينمايد وميگويد: شيخ در اين شعر توبه و انابه كرده است.
سعديا! بسيار گفتن، عمر ضايع كردناستوقت عذر آوردن است، استغفرالله العظيم
امير مبارزالدين محمد بنا به درخواست فرزندش از سوختن صندوق قبر سعدي صرف نظر نمود.
3. صفحه 27 كتاب حيات سعدي تأليف الطاف حسين حالي، ترجمه آقاي سيد نصرالله سروش.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1389/1/21 (2159 مشاهده) [ بازگشت ] |