گفت و شنودهاي توانگر و تهيدست به روايت گلستان سعدي محمود روحالاميني
سخن درباره تهيدستي و توانگري، در ادبيات فارسي ـ و بي گمان در ادبيات همة ملتها و كشورها ـسابقهاي كهن دارد. پيدايش سلسله مراتبِ ارباب و برده، همزمان با ابداع خط و استقرار جوامع (شهرنشيني)، به نظر مردم شناسان، پنج تا شش هزار سال پيش بود. كلود لوي اشتروس1، مردم شناس وصاحب نظر معروف فرانسوي مينويسد: «... استفاده از خط در درجه اول، به مسئله قدرت و توانگري برميگردد. وجود خط نشانهاي از اعمال قدرت ـ چه براي سياهه برداري از اموال و چه براي تحت تسلطداشتنِ انسانهاي ديگر ـ از سوي گروهي از مردم بر ديگران و بر داراييها بود. توانگري و تنظيم قدرت وخط، در آغاز شهرنشيني كه به بهرهكشي انسان از انسان استوار بود، ارتباط دايمي داشت».2
اين اختلاف اجتماعي اقتصادي و آموزشي خانوادههاي توانگر و تهيدست را در آثار كهن چون «نامهتنسر»3 و نيز اختصاص داشتن خط و آموزش به خانواده قدرتمندان را در شاهنامه فردوسي مييابيم4 وناصرخسرو قبادياني در اين باره گويد:
بار خدايا، اگر ز روي خدايي
|
طينت انسان همه جميل سرشتي
|
گيرم دنيا، ز بيمحلي دنيا
|
برِ گُرهي خربط و خسيس بهشتي
|
نعمت منعم چراست دريا دريا؟
|
محنت مفلس چراست كشتي كشتي؟5
|
در حكايتها و تمثيلهاي اخلاقي و اجتماعي ادبيات فارسي همواره به تهيدستان توصيه ميشد كهصبور و قانع باشيد و به فكر ذخيره براي فردا باشيد، بيشتر كار كنيد و خدا را شاكر باشيد.
به توانگران سفارش ميشد كه با زيردستان، فقيران و درويشان مهربان باشيد. به آنان كمك كنيد. آنانانتظار انفاق و خيرات دارند، انفاق و خيرات وسيله آباداني خانه آخرت است و كمتر شاعر يا نويسندهاي راسراغ داريم كه در اين زمينه ارشاد و اخطار نكرده باشد.
در قرن نوزدهم، تفاوتها و اختلافهاي توانگري و تهيدستي و مسايل مربوط به آن به فرضيه ونظريه منتهي شد، بحثهاي «طبقات اجتماعي»، «تضاد طبقاتي» و «مبارزات طبقاتي» وارد زمينههايفلسفي و سياسي و ادبي گرديد و حكايتها و تمثيلها در جهت نصيحت باقي نماند.
در ادبيات فارسي قرن حاضر نيز، نشان دادن اختلاف و تضاد طبقاتي در شعرها و نمايشها وارد شد.ديگر توصيه صبر و بردباري به تهيدستان و سفارش بخشش و انفاق به توانگران در شعر و تمثيلها، بهندرت ديده ميشود و در برههاي از زمان هم خميرمايه موضوعي انشاي مدارس، نشان دادن و پررنگ كردنفاصلهها و اختلافات طبقاتي بود.
***
در اين جستار كه موضوع سخن گفتگوي توانگري و تهيدستي در گلستان سعدي است، زمينههايكاملاً متفاوتي مييابيم:
الف. بررسي و تحليل مبحث «جدال سعدي با مدعي»، تمثيل، مناظره و گفت و شنودي كه در ادبياتفارسي ـ تا آن جا كه سراغ داريم ـ منحصر به فرد است و با هيچ كدام از حكايتها و بابهاي ديگر گلستاننيز شباهت و همخواني ندارد و شايد به همين علت بين باب هفتم و هشتم قرار دارد. اين گفت و شنود كه بهدعوا ميكشد، سرانجام با قضاوت و وساطت قاضي به آشتي و تفاهم ميرسد.
ب. زمينهها و اشارههاي گفتگوي توانگر و تهيدست كه در حكايتهاي بابهاي ديگر گلستان آمده، بهشيوهاي است كه در حكايتها و تمثيلهاي نويسندگان و شاعران ديگر نيز يافت ميشود.
ج. در مواردي از تمثيلها، تهيدست داراي غرور و مناعت طبعي است كه زير بار منّت توانگر نميرود.
الف. مبحث يا گفتار «جدال سعدي با مدعي» كه در واقع «گفت و شنود توانگر و تهيدست» است، در پايانباب هفتم گلستان، پس از 19 حكايت و تمثيل در «تأثير تربيت» آمده، ولي با هيچ كدام از بابهاي گلستان وبا هيچ يك از حكايتهاي سعدي ـ يا حكايتهاي نويسندگان پيش يا پس از سعدي ـ در خور مقايسه وتشابه نيست، زيرا در جامعه و در فرهنگ زمان سعدي، تهيدست جرأت و حق صحبت كردن نداشت، تا چهرسد به مجادله.
در بحثها و اظهار نظرها و داستانهايي كه درباره توانگري و تهيدستي در ادبيات فارسي سراغداريم، همواره يكي از آنها «تنها به قاضي» رفته است و هيچ گاه هر دو را با هم بر سر ميز مذاكره و گفتگونديدهايم، به ويژه آن كه روايت كننده «افصح المتكلمين» و «سعدي آخرالزمان»6 خود يكي از طرفهايدعوي' است و ميكوشد با آن كه مدافع توانگران (و پروردة نعمت بزرگان) است، از تهيدستان نيز ـ نه كاملاًبا بيطرفي ـ دفاع نمايد7 و به قول استاد زرينكوب:
«... با آن كه خود او در يك جدالي كه با مدعي است، توانگري را بر فقر برتري داد، باز در موعظه او هرگزگريز از فقر توصيه نميشد، اگر چه توانگري را مانع نيل به ملكوت آسماني نميديد، خود او با فقيران ودردمندان بيشتر همدلي داشت».8
حكايت بدين شرح است كه «يكي در صورت درويشان و نه بر صفت ايشان»9 به عنوان مدافعتهيدستان و سعدي «پرورده نعمت بزرگان» به عنوان مدافع توانگران، به گفتگو مينشينند.
در اين گفتگو ـ كه بيگمان شرح آن را همگان به عنوان سند فصاحت و بلاغت بارها، در مدرسه و خانهخواندهاند ـ هر كدام شش بار سخن ميگويند، ولي مدافع توانگران سه برابر مدافع تهيدستان سخنميگويد و شش برابر او براي اثبات دلايل خود از شعر استفاده ميكند.
گفت و شنود توانگر و تهيدست شامل سه مرحله است:
1. مرحله بحث و استدلالها كه نسبتاً با آرامش و منطق همراه است.
2. مرحله ناآرامي و پرخاش و «اسب فصاحت در ميدان وقاحت جهانيدن» و سرانجام «دشنام دادن و«سقط گفتن» تا «گريبان دريدن» و «زنخدان گرفتن».
3. مرحله سخن پيش قاضي بردن و به حكومت «عدل» راضي شدن كه با «سر بر قدم يكديگر نهادن» و«بوسه بر سر و روي هم دادن» پايان ميپذيرد.
هر چند گويايي و رسايي (بلاغت و فصاحت) كلام سعدي اجازه تلخيص آن را نميدهد، ولي به ناگزيرچكيده و بريدهاي از بيان سعدي كه هم در كسوت توانگر و هم در لباس تهيدست ظاهر ميشود، در اينتحليل و نگرش عرضه ميگردد:
ـ تهيدست: در محفلي «دفتر شكايت باز كرده و ذم توانگران آغاز» كه: «درويش را دست قدرت بستهاست و توانگر را پاي ارادت شكسته» و «بيدست و پا» كاري از پيش نميرود.
ـ توانگر: پاسخي را كه در تمجيد و تعريف از توانگران است با «اي يار...» شروع ميكند و به آن جاميرساند كه: «اگر قدرت جود است و اگر قوّت سجود، توانگر را به ميسر شود» و در مقايسه توانگر وتهيدست با ظرافت و فصاحت ميافزايد: «يكي تحرمه10 عِشا بسته و ديگري منتظر عَشا11 نشسته و اينبدان كي ماند؟»
ـ تهيدست: به جمله حضرت رسول(ص) استناد ميكند كه: «الفقر فخري».
ـ توانگر: سخن تهيدست را قطع كرده و با كلمة تحكّمآميز: خاموش! توضيح ميدهد كه منظور آنحضرت كساني هستند كه: «مرد ميدان رضايند و تسليم تير قضا» و به تدريج لحن و شيوه بيانش بهتحقير و تكفير ميرسد كه: «درويش بيمعرفت، نيارامد تا فقرش به كفر انجامد».
ـ تهيدست: كه طاقت تحمل را از دست ميدهد، خطاب به توانگر: «... چندان سخنهاي پريشان بگفتي كهوهم تصور كند كه ترياقند12، يا كليد خزانه ارزاق!» و حال آن كه اين توانگران «مشتي متكبر مغرور ومنفورند كه سخن نگويند الّا به سفاهت و نظر نكنند الّا به كراهت، علما را به گدايي منسوب كنند و فقرا را بهبيسر و پايي معيوب و...».
ـ توانگر: «مذمت ايشان روا مدار كه خداوند كرمند».
ـ تهيدست: «غلط گفتي كه بنده درمند. قدمي بهر خدا ننهد. مالي به مشقت فراهم آورند، به خسّت نگهدارند و به حسرت بگذارند، چنان كه حكيمان گويند: سيم بخيل از خاك وقتي بر آيد كه وي در خاك رود».
ـ توانگر: «بر بخل خداوندان نعمت، وقوف نيافتهاي الّا به علت گدايي، گدا داند كه ممسك كيست».
ـ تهيدست: «به تجربه دانستم. متعلقان بر دَر گمارند، كه بگويد: كس در خانه نيست و راست گويند كهاينان «كس» نيستند!».
ـ توانگر: «... و اين كه گفتي در بر مسكينان ميبندند، حاتم طايي كه بيابان نشين بود، اگر شهري بودي،از جوش گدايان «بيچاره» شدي و جامه بر او پاره كردندي».
ـ تهيدست: «من بر حال ايشان رحمت نميبرم».
توانگر: «نه، تو بر مال ايشان حسرت ميخوري».
سعدي كه نقش دشوار بيان كنندة داستان و مدافع توانگران را بر عهده دارد، اين گفتگو و مجادله را كهبه «دست به گريبان شدن» ميرسد، چنين بيان ميكند:
«ما در اين گفتار و هر دو به هم گرفتار (...) تا عاقبت الامر دليلش نماند، ذليلش كردم. دست تعدّي درازكرد و بيهده گفتن آغاز. دشنامم داد، سقطش گفتم. گريبانم دريد، زنخدانش گرفتم:
او در من و من در او فتاده
|
خلق از پي ما دوان و خندان
|
انگشت تعجب جهاني
|
از گفت و شنيد ما به دندان».
|
سعدي اين گفتگو و مرافعه و مجادله را چون همه حكايتهاي اخلاقي و تربيتي، به آشتي ميرساند:«القصّه، مرافعة اين سخن پيش قاضي برديم و به حكومت عدل راضي شديم... قاضي چو حيلت ما بديد ومنطق ما بشنيد».
به توانگر گفت: «... مقرّبان حق جلّ و علا توانگرانند درويش سيرت و درويشانند توانگر همّت و مهينِتوانگران آن است كه غم درويش خورد و بهين درويشان آن است كه كم توانگر گيرد».
و به تهيدست گفت: «... درست گفتي، طايفهاي هستند بر اين صفت كه بيان كردي، قاصر همّت، كافرنعمت كه ببرند و بنهند و نخورند و ندهند... و طايفهاي خوان نعمت نهاده و دستِ كرم گشاده و طالب نامندو معرفت و صاحب دنيا و آخرت».
و سرانجام: «قاضي چون سخن بدين غايت رسانيد و از حد قياس، اسب مبالغه درگذرانيد، به مقتضايحكم قضا رضا داديم و از مامضي درگذشتيم و بعد از مجارا، طريق مدارا گرفتيم و سر به تدارك بر قدميكديگر نهاديم و بوسه بر سر و روي هم داديم و ختم سخن بر اين بود».
در «جدال سعدي با مدعي»، توانگر و تهيدست ضمن گفت و شنود، هر يك ديگري را به ويژگيها وداشتن صفتهايي متصف ميسازند:
توصيف توانگر از زبان تهيدست
ـ مشتي متكبر، مغرور، معجب و منفور.
ـ مشتغل مال و نعمت.
ـ متفنن جاه و ثروت.
ـ سخن نگويند الّا به سفاهت.
ـ نظر نكنند الّا به كراهت.
ـ فقرا را به بيسرو پايي معيوب كنند.
ـ علما را به گدايي منسوب كنند.
ـ برتر از همه نشيند.
ـ خود را بهتر از همه ببينند.
ـ بنده درمند.
ـ چون ابر آذارند13 و نميبارند.
ـ چشمه آفتابند و بر كس نميتابند.
ـ قدمي بهر خدا ننهد.
ـ درمي بي منّ و اذي' ندهند.
ـ متعلقان بر درگمارند كه بار عزيزان ندهند.
توصيف تهيدست به بيان توانگر
ـ از دست تهي چه مروّت؟
ـ از دست گرسنه چه خير؟
ـ فراغت با فاقه نپيوندد.
ـ درويشِ «بيمعرفت» نيارامد تا فقرش به كفر انجامد.
ـ مشغول كفاف، از دولت عفاف محروم است.
ـ بر بخل خداوندان نعمت وقوف نيافتهاي، الّا به گدايي.
ـ گدا داند كه ممسك كيست.
ـ اگر ريگ بيابان دُر شود، كي چشم گدايان پُر شود.
ـ تهيدستان دامن عصمت به معصيت آلايند.
ـ گرسنگان نان ربايند.
ـ پريشان و پراكنده خاطرند.
ـ خرقة ابرار پوشند و لقمه14 ادرار فروشند.
ـ از عقوبت ايزد نهراسند.
ـ حلال از حرام نشناسند.
و سرانجام آن كه در راه خشنودي خداوند:
توانگران را دقت است و نذر و مهماني
|
زكاة و فطره و اعتاق15 و فَدي و قرباني
|
تو كي به دولت ايشان رسي كه نتواني
|
جز اين دو ركعت و آن هم به صد پريشاني
|
توصيف توانگران از زبان توانگر
ـ توانگران دخل مسكينانند، ذخيره گوشه نشينان، مقصد زايران و كهف مسافران.
ـ متحمل بار گران از بهر راحت ديگران.
ـ دست تناول آنگه به طعام برند كه متعلقان و زيردستان بخورند و فضله مكارم ايشان به ارامل وپيران و اقارب و جيران رسيده باشد.
ـ قدرت جود و قوت سجود توانگران را ميسر شود. (كه مال مزّكا دارند و جامه پاك و عِرض مصون و دلفارغ).
ـ خداوندان كرمند.
ـ صاحب دنيا به عين عنايت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ.
ـ مواجب سكون و جمعيت درون مر توانگران را ميسر ميشود.
ـ هر شب صنمي در برگيرد، كه هر روز بدو جواني از سر گيرد. (و محال است كه با حسن طلعت او گِردمناهي گردد يا قصد تباهي كند).
ـ پس عبادت اينان به قبول اوليتر است كه جمعند و حاضر، اسباب معيشت ساخته و به اوراد عبادتپرداخته.
ـ مرد ميدان رضايند و تسليم تير قضا.
***
تهيدست، در توصيف تهيدست حرفي براي گفتن ندارد.
ب. سعدي سهمي از علتهاي تهيدستي را ناشي از اين ميداند كه تهيدست آن چه امروز به دستميآورد، بدون انديشه به هزينههاي زندگي فردا و روزهاي ديگر خرج ميكند و اگر سلطان نيز به او كمككند، باز فردا تهيدست خواهد بود.
1. حكايت گفتگوي «درويش برهنه» و سلطان، نمونهاي از آن است كه قسمتي از آن را از زبان سعدي ميشنويم: «يكي از ملوك را شنيدم كه شبي در عشرت روز كرده بود و در پايان مستي همي گفت:
ما را به جهان خوشتر از اين يكدم نيست
|
كز نيك و بد انديشه و از كس غم نيست
|
درويشي برهنه به سرما، برون خفته بود و گفت:
اي آن كه به اقبال تو در عالم نيست
|
گيرم كه غمت نيست، غم ما هم نيست
|
ملك را خوش آمد، صرّهاي هزار دينار از روزن برون داشت كه: دامن بدار، اي درويش.
گفت: دامن از كجا آرم كه جامه ندارم؟
ملك را بر حال ضعيف او، رقت زيادت شد و خلعتي بر آن مزيد كرد و پيشش فرستاد، درويش مرآن نقدو جنس را به اندك زمان بخورد و پريشان گرديد و باز آمد».
2. اين باور را كه تهيدست «ظرفيت» داشتن ثروت و نعمت را ندارد، سعدي در حكايت «موسي و درويشبرهنه» بيان كرده و نتيجه ميگيرد كه اگر كسي توانگر نيست، «مصلحت» نبود كه بهتر از اين باشد.
«موسي عليهالسلام درويشي را ديد از برهنگي به ريگ اندر شده، دعا كرد تا خداي عزّوجّل مر او رانعمتي داد. پس از چند روز ديدش گرفتار و خلقي انبوه بر او گرد آمده. گفت: اين چه حالت است؟ گفتند: خَمرخورده است و عربده كرده و كسي را كشته، قصاصش همي كنند.
آن كس كه توانگرت نميگرداند
|
او مصلحت تو از تو بهتر داند».
|
ج. در گلستان حكايتهايي به گفت و شنودهاي تهيدستان نيازمند اشاره دارد كه با بينيازي وجوانمردي و همّت، كمكهاي ترحمآميز را نميپذيرند و از جمله است:
1. گفتگوي حاتم طايي و مرد خار كن:
«حاتم طايي را گفتند: از خود بزرگ همتتر در جهان ديده يا شنيدهاي؟ گفت: بلي. روزي چهل شتر قربانكرده بودم، امراي عرب را، پس به گوشه صحرايي خاركني را ديدم پشتهاي فراهم آورده. گفتمش: به مهمانيحاتم چرا نروي كه خلقي بر سماط او گرد آمدهاند؟ گفت:
هر كه نان از عمل خويش خورد
|
منّت از حاتم طايي نبرد
|
من او را به همّت و جوانمردي از خود برتر ديدم».
2. گفتگوبا درويش تهيدست بزرگ همّت:
«درويشي بود كه در آتش فاقه ميسوخت و خرقه بر خرقه همي دوخت. كسي گفتش: چه نشيني كهفلان در اين شهر طبعي كريم دارد؟ گفت: خاموش كه در پستي مردن به كه حاجت پيش كسي بردن».
3. گفتگوي توانگر زاده با فرزند يك تهيدست:
در اين حكايت سعدي فرزند توانگر و فرزند تهيدست را در گورستان به مناظره مينشاند، هر دو برمزار پدرشان آمده بودند:
ـ توانگر زاده: «صندوق تربت ما سنگين است و كتابه (كتيبه) رنگين و فرش رخام انداخته و خشتپيروزه در او ساخته، به گور پدرت چه ماند؟ خشتي دو فراهم آورده و مشتي دو خاك بر آن پاشيده».
ـ تهيدست زاده: «تا پدرت زير آن سنگهاي گران بر خود بجنبيده باشد، پدر من به بهشت رسيده بُوَد».
پينوشت:
1. Claude Levi-Strauss مردم شناس معاصر فرانسوي متولد 1908.
2. در كتاب انسانشناسي ساختي (Anthropologie Structurale) فصل دوم و نيز در مصاحبه با ژرژشابورنيه. (به كتاب گفت و شنودي با لوي اشتروس ترجمه حسين معصومي همداني، نشر گفتار، 1372،نگاه كنيد).
3. نامه تنسر به گشنسب، در پاسخ به پرسشهاي اجتماعي زمان اردشير، به تصحيح مجتبي مينوي،انتشارات خوارزمي، 1354.
4. مردي كفشگر در زمان انوشيروان، ذخيره چند سالهاش را براي هزينه سپاه داد مشروط به اين كهپسرش را «دبيري و فرهنگ» بياموزند، انوشيروان نپذيرفت. نوشتن و دبيري در حد كفشگر نيست كه دبيرشود:
چو فرزند ما برنشيند به تختدبيري ببايدش پيروز بخت
هنر بايد ار، مرد موزه فروشسپارد بدو چشم بينا و گوش
به دست خردمند مردم نژادنماند جز از حسرت و سرد باد
به ما بر پس از مرگ نفرين بودچو آيين اين روزگار اين بود
«شاهنامه پادشاهي انوشيروان»
5. ديوان ناصرخسرو، با تصحيح سيد نصرالله تقوي، انتشارات اميركبير، 1355، ص 509.
6. مصراعي از شعر سعدي است: من سعدي آخرالزمانم.
7. در دبستان ده معلمي داشتيم كه عاشق آثار سعدي بود، ميگفت: كاش سعدي اين «جدال» را هم مانندبسي از حكايتهاي ديگر از زبان دو نفر ديگر ميآورد.
8. كتاب حديث خوش سعدي تأليف عبدالحسين زرينكوب، انتشارات سخن، 1379، ص 52.
9. واژه درويش در زبان و ادب فارسي به معني: فقير، تهيدست، ژندهپوش و نيز صوفي، عارف متواضع وبياعتنا به مال و جاه دنيوي. شايد منظور سعدي از عبارت «در صورت درويشان و نه بر صفت ايشان»اين باشد كه لباس فقر و ظاهر تهيدستي داشت ولي در حرفها، بياعتنا به مال و جاه دنيوي نبود و به گفتةحافظ «گفتگو آيين درويشي نبود».
10. تحرمه عِشا يعني گفتن تكبيرة الاحرام شب هنگام.
11. منتظر عَشا يعني منتظر طعام شبانگاهي.
12. ترياق به معني داروي شفابخش در ادبيات آمده: «تا ترياق از عراق آرند، مار گزيده مرده باشد».
13. ابر آذاري، ابر ماه آذر، در ادبيات به ابر و فصل باران معروف است.
14. لقمه ادرار: نان و غذاي مقرري.
15. آزاد كردن بنده.
منابع
1. گلستان سعدي، تصحيح فروغي ذكاء الملك، محمدعلي.
2. انسانشناسي ساختي، اشتروس، كلود لوي (به زبان فرانسه).
3. نامه تنسر به گشنسب، تصحيح مينوي، مجتبي، انتشارات خوارزمي، 1354.
4. شاهنامه فردوسي، به كوشش مول، ژَول، جلد ششم، انتشارات اميركبير.
5. ديوان ناصر خسرو، تصحيح تقوي، سيدنصرالله، انتشارات امير كبير، 1355، ص 509.
6. حديث خوش سعدي، تأليف زرينكوب، عبدالحسين، انتشارات سخن، 1379، ص 52.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1389/1/21 (1842 مشاهده) [ بازگشت ] |