•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

سعدي‌ و سلغريان‌

عبدالرسول‌ خيرانديش‌


سعدي‌ شاعر عصر سلغريان‌ (اتابكان‌ فارس‌) است‌ و با هشت‌ تن‌ از فرمانروايان‌ اين‌ دودمان‌ معاصر وبلكه‌ معاشر بوده‌ است‌. از جمله‌ اين‌ هشت‌ تن‌ اتابك‌ سعد پسر زنگي‌ است‌ كه‌ سعد اول‌ به‌ شمار مي‌آيد. ديگري‌سعد پسر ابوبكر پسر سعد زنگي‌ است‌ كه‌ نوه‌ سعد اول‌ است‌ و سعد دوم‌ محسوب‌ مي‌گردد. از آن‌ جا كه‌ عنوان‌و تخلص‌ سعدي‌ محل‌ بحث‌ و گفتگو ميان‌ محققان‌ بوده‌ و بعضي‌ بر اين‌ باور هستند كه‌ شاعر پر آوازه‌شيرازي‌ به‌ دليل‌ ارادت‌ و علاقه‌ به‌ سلغريان‌ از يكي‌ از دو سعد يعني‌ سعد اول‌ يا سعد دوم‌ تخلص‌ خود را گرفته‌است‌، اين‌ نوشته‌ در صدد است‌ تا از منظر رابطه‌ سعدي‌ با سلغريان‌ اين‌ نكته‌ را بررسي‌ كند و در اين‌ راستاتلاش‌ خواهد كرد تا مناسبات‌ دروني‌ خاندان‌ سلغري‌ را نيز مورد موشكافي‌ قرار دهد.
در مورد سلسله‌ سلغريان‌ در ابتدا بايد به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ هر چند بيش‌ از يك‌ قرن‌ عمر آن‌ به‌ درازاكشيده‌ است‌، اما در تاريخ‌ سياسي‌ ايران‌ اواخر قرن‌ ششم‌ تا بخش‌ اعظم‌ قرن‌ هفتم‌ موقعيتي‌ متزلزل‌ دارد وكمتر توانسته‌ است‌ موجوديتي‌ مقتدر و مستقل‌ از خود به‌ نمايش‌ بگذارد؛ زيرا اساساً برآمدن‌ دولت‌ سلغريان‌در پي‌ ضعف‌ و فتور اتابكان‌ سلجوقي‌ فارس‌ و در همان‌ حال‌ انحطاط‌ يافتن‌ دولت‌ سلجوقيان‌ بزرگ‌ صورت‌تحقق‌ به‌ خود گرفت‌. اتابكان‌ سلجوقي‌ كه‌ فارس‌ را از دست‌ آل‌ بويه‌ و شبانكارگان‌ به‌ نفع‌ مخدومان‌ خويش‌يعني‌ سلاطين‌ سلجوقي‌ گرفته‌ بودند، تلاش‌ ناموفقي‌ را براي‌ افزودن‌ بر اختيار و اقتدار خويش‌ در برابر دولت‌مركزي‌ سلجوقيان‌ پيگيري‌ مي‌كردند. مداخله‌ آنان‌ در كشمكش‌هاي‌ پايان‌ناپذير درون‌ دولت‌ سلجوقي‌ به‌خصوص‌ در دوره‌ جانشينان‌ ملكشاه‌، توان‌ نظامي‌، سياسي‌ و اقتصادي‌ ايالت‌ فارس‌ را به‌ تحليل‌ برد. در نتيجه‌اتابكان‌ سلجوقي‌ فارس‌ در حالي‌ قدرت‌ را به‌ سلغريان‌ يا دسته‌ دوم‌ اتابكان‌ فارس‌ واگذار كردند كه‌ رقباي‌پرقدرتي‌ چون‌ فرمانروايان‌ كرمان‌، شبانكاره‌، يزد و ملوك‌ لر در اطراف‌ فارس‌ در حال‌ افزايش‌ قدرت‌ خودبودند. از اتابكان‌ دسته‌ اول‌ تا دوم‌ صرفاً مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ لقب‌ و منصب‌ اتابكي‌ به‌ سلغريان‌ به‌ ميراث‌ رسيده‌بود، در حالي‌ كه‌ اين‌ ابهام‌ وجود داشت‌ كه‌ منصب‌ اتابكي‌ در غياب‌ يك‌ شاهزاده‌ تراز اول‌ سلجوقي‌ چگونه‌ قابل‌تحقق‌ خواهد بود. در نتيجه‌ در حالي‌ كه‌ منصب‌ اتابكي‌ گوياي‌ رابطه‌اي‌ خاص‌ ميان‌ حكومت‌ فارس‌ و دولت‌سلجوقي‌ بود، سلغريان‌ با موروثي‌ ساختن‌ حكومت‌ خويش‌، مقام‌ اتابكي‌ را بدون‌ حضور شاهزاده‌اي‌ سلجوقي‌براي‌ خود دايمي‌ ساختند. فقدان‌ حمايتي‌ از بيرون‌ مانند دربار سلجوقي‌ كه‌ تكليف‌ مقام‌ اتابكي‌ در فارس‌ رايكسره‌ سازد، موجب‌ كشمكش‌هايي‌ متوالي‌ در ميان‌ دودمان‌ سلغري‌ شد كه‌ از آن‌ جمله‌ كشاكش‌ سعد زنگي‌ بابرادرزاده‌اش‌، طغرل‌ در اواخر قرن‌ ششم‌ بود. اين‌ جدال‌ داخلي‌ براي‌ فارس‌ و سلغريان‌ بسيار پرخسارت‌ بود به‌خصوص‌ كه‌ پس‌ از زوال‌ آل‌ بويه‌ فارس‌ حدود هشتاد سال‌ ناآرامي‌ را متحمل‌ شده‌ بود. در پايان‌ اين‌ دوران‌ ودر حالي‌ كه‌ اتابك‌ سعد خود را مهيا مي‌ساخت‌ كه‌ خلاء ناشي‌ از زوال‌ سلاجقه‌ عراق را در ايالت‌ جبال‌ يا عراق عجم‌ به‌ نفع‌ خويش‌ پر نمايد، با نيروي‌ سهمگين‌ خوارزمشاهي‌ مواجه‌ شد كه‌ پس‌ از خراسان‌ عزم‌ عراق عجم‌ وحتي‌ عراق عرب‌ كرده‌ بود. نبردي‌ كه‌ در سال‌ 614 هـ.ق. ميان‌ سلغريان‌ و خوارزمشاهيان‌ درگرفت‌ به‌ اسارت‌ پرخسارت‌ سعد زنگي‌ منتهي‌ شد و در پي‌ آن‌ عملاً دولت‌ سلغري‌ به‌ صورت‌ يكي‌ از ايالات‌ تابعه‌ خوارزمشاهي‌ درآمد.
بني‌ سلغر اتابكان‌ فارس‌
1مظفرالدين‌ سنقر بن‌ مودود543 هـ.ق.
2مظفرالدين‌ زنگي‌ بن‌ مودود، (عامل‌ ارسلان‌ بن‌ طغرل‌ سلجوقي‌)556 هـ.ق.
3تكله‌ بن‌ زنگي‌ (آل‌ سلغر همگي‌ براي‌ خود لقب‌ مظفرالدين‌ گرفتند).570 هـ.ق.
4طغرل‌ بن‌ سنقر بن‌ مودود (پسر عمويش‌ سعد بن‌ زنگي‌ با او جنگيد و او را اسير كرد)590 هـ.ق.
5سعد ]الاول‌[بن‌ زنگي‌ (عامل‌ خوارزمشاه‌).599 هـ.ق.
6أبوبكر قتلغ‌ خان‌ بن‌ سعد628 هـ.ق.
7سعد ]دو[بن‌ أبي‌ بكر قتلغ‌ خان‌ (12 روز پس‌ از مرگ‌ پدرش‌ درگذشت‌).جمادي‌الآخر658هـ.ق.
8محمد بن‌ سعد ]دوم‌[.658 هـ.ق.
9محمدشاه‌ بن‌ سلغرشاه‌ بن‌ سعد ]اول‌[ذوالحجه‌ 660هـ.ق.
10سلجوق شاه‌ بن‌ سلغرشاه‌ بن‌ سعد ]اول‌[10رمضان‌661هـ.ق.
11أبش‌ خاتون‌ دخت‌ سعد ]دوم‌[صفر 663 هـ.ق.
شكست‌ از خوارزمشاهيان‌ و قبول‌ تبعيت‌ از آنان‌ موجب‌ بحران‌ داخلي‌ شديدي‌ در دولت‌ سلغريان‌ شد.رقباي‌ ديرينه‌اي‌ چون‌ شبانكارگان‌ و ملوك‌ لر نيز از فرصت‌ استفاده‌ كردند و بخش‌هايي‌ از قلمرو اتابكان‌فارس‌ (سلغريان‌) را مورد تعرض‌ قرار دادند. در داخل‌ دولت‌ و دربار سلغري‌، ابوبكر پسر سعد سردمدارگروهي‌ شد كه‌ با قبول‌ تبعيت‌ از خوارزمشاهيان‌ مخالف‌ بودند. از آن‌جا كه‌ اين‌ تبعيت‌ و اطاعت‌ در حقيقت‌ فديه‌آزادي‌ اتابك‌ سعدزنگي‌ بود از ديدگاه‌ ابوبكر سعد و طرفدارانش‌ ديگر سعد زنگي‌ نه‌ حقي‌ در حكومت‌ داشت‌ ونه‌ فرامينش‌ محلي‌ براي‌ اجرا؛ لذا كوشيدند راه‌ بازگشت‌ اتابك‌ به‌ فارس‌ را ببندند و با توسل‌ به‌ نيروي‌ نظامي‌مقصود خويش‌ را جامه‌ عمل‌ بپوشانند.
اين‌ اقدام‌ به‌ نبرد تن‌ به‌ تن‌ پدر و پسر يعني‌ سعد و ابوبكر نيز كشيده‌ شد و در حالي‌ كه‌ ابوبكر به‌ اسارت‌ درآمده‌ بود، سعد زنگي‌ با حمايت‌ سربازان‌ خوارزمي‌ به‌ شيراز مقر حكومت‌ خود بازگشت‌.
ابوبكر پسر سعد در قلعه‌ استخر زنداني‌ شد و جمعي‌ از بزرگان‌ فارس‌ نيز به‌ دليل‌ همراهي‌ با او مشمول‌تصفيه‌ و تعقيب‌ شدند. در حقيقت‌ اين‌ دسته‌ از بزرگان‌ فارس‌ در امر جانشيني‌ اتابك‌ سعد زنگي‌ مداخله‌ كرده‌بودند. بدين‌ معني‌ كه‌ سلطنت‌ ابوبكر سعد را بر پسر ديگر سعد زنگي‌ به‌ نام‌ سلغر شاه‌ ترجيح‌ داده‌ بودند.آن‌چه‌ كه‌ در پي‌ آمد ادامه‌ حكومت‌ اتابك‌ سعد زنگي‌ از سال‌ 615 هـ..ق تا 623 هـ.ق. يعني‌ پايان‌ مرگ‌ او بود. طي‌ اين‌مدت‌ ولي‌عهد دولت‌ سلغري‌ شاهزاده‌ سلغر بود و ابوبكر پسر ديگر اتابك‌ سعد در زندان‌ به‌سر مي‌برد. در اين‌فاصله‌ هجوم‌ مغول‌ به‌ ايران‌ صورت‌ گرفت‌ و اتابك‌ سعد كوشيد از فرصت‌ به‌ دست‌ آمده‌ از تزلزل‌ اركان‌ دولت‌خوارزمشاهي‌ استفاده‌ كند كه‌ با آتش‌ خشم‌ و كينه‌ خوارزمشاهيان‌ به‌ پادشاهي‌ غياث‌ الدين‌ پير شاه‌ پسر سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ مواجه‌ شدو در سال‌ 619 هـ.ق. فارس‌ دستخوش‌ تهاجم‌ و تاراج‌ خوارزميان‌ گشت‌. سه‌ سال‌ بعد با بازگشت‌ سلطان‌جلال‌الدين‌ از هند، فارس‌ رهايي‌ از كينه‌ غياث‌ الدين‌ را در پناه‌ بردن‌ به‌ جلال‌الدين‌ ديد و تا پايان‌ عمر اين‌ سلطان‌خوارزمي‌ يعني‌ سال‌ 628 هـ.ق. جزيي‌ از دولت‌ خوارزمشاهيان‌ در واپسين‌ روزگار حيات‌ آنان‌ گرديد.
اوضاع‌ داخلي‌ فارس‌ در فاصله‌ سال‌هاي‌ 615 تا 623 چندان‌ روشن‌ نيست‌. نيز چگونگي‌ زنداني‌ بودن‌ابوبكر پسر سعد در اين‌ سال‌ها با ابهام‌ بسيار روبه‌روست‌. به‌ علاوه‌ نقل‌ بعضي‌ از منابع‌ مبني‌ بر درگذشت‌سعد زنگي‌ در سال‌ 628 هـ.ق. بر خلاف‌ منابعي‌ كه‌ اين‌ واقعه‌ را سال‌ 623 هـ.ق. نوشته‌اند بر پيچيدگي‌ و ابهام‌ مسئله‌جانشين‌ او مي‌افزايد. تا اين‌ اندازه‌ بر ما روشن‌ است‌ كه‌ با مرگ‌ سعد اول‌ جمعي‌ از بزرگان‌ پيش‌دستي‌ كرده‌ وابوبكر پسر سعد را از زندان‌ خلاصي‌ داده‌ و به‌ جاي‌ سلغر شاه‌ بر تخت‌ نشانده‌اند. از آن‌ پس‌ سلغر كه‌ شاهدغصب‌ سلطنت‌ خويش‌ بود به‌ صورت‌ تحت‌ نظر در باغي‌ خارج‌ از شهر به‌سر برد و به‌ گزارش‌ وصاف‌ الحضره‌شيرازي‌ ايام‌ را به‌ اميد مصون‌ ماندن‌ از خشم‌ و كينه‌ برادر به‌ لهو و لعب‌ گذراند.
سعدي‌ شيرازي‌ اشعاري‌ در ستايش‌ اتابك‌ سعدزنگي‌ و حتي‌ اتابكان‌ قبل‌ از او دارد كه‌ نشان‌ نمي‌دهد هم‌زمان‌ با حيات‌ آنان‌ سروده‌ شده‌ باشد. نيز از آن‌جا كه‌ عموماً تولد سعدي‌ را اوايل‌ قرن‌ هفتم‌ دانسته‌اند و هنگام‌مرگ‌ سعد اول‌ او حدود بيست‌ سال‌ بيشتر نداشته‌، لذا شاعري‌ به‌ كمال‌ نبوده‌ لذا برگرفتن‌ عنوان‌ سعدي‌ از سعداول‌ را بعيد دانسته‌اند. اين‌ ابهام‌ در مورد اوايل‌ زندگي‌ سعدي‌ به‌ طور كلي‌ وجود دارد مگر آن‌ كه‌ تاريخ‌ تولد اورا به‌ سال‌هاي‌ آخر قرن‌ ششم‌ عقب‌ بكشيم‌؛ كه‌ در اين‌ صورت‌ بسياري‌ از ابهامات‌ اوايل‌ زندگي‌ او از جمله‌معاصر بودن‌ با سعدزنگي‌ نيز حل‌ مي‌شود اما دلايل‌ و استنادات‌ كافي‌ در اين‌ خصوص‌ نداريم‌.
اتابك‌ابوبكرسعد تاسال‌ 659 هـ.ق. حكومت‌كرده‌ودر قيدحيات‌بوده‌ است‌.در اين‌ مدت‌ بود كه‌ فارس‌ اطاعت‌ ازمغول‌ را پذيرفت‌ و در همان‌ حال‌ با قدرت‌ از تهاجمات‌ همسايگان‌ خود يعني‌ شبانكارگان‌ و ملوك‌ لر جلوگيري‌كرد. فارس‌ امن‌ و آرام‌ بود و مأمن‌ فراريان‌ از سراسر ايران‌. در خصوص‌ اين‌ دوران‌ سعدي‌ اشعار و اشارات‌بسيار دارد كه‌ از دور يا نزديك‌ اوضاع‌ فارس‌ را بازگو مي‌كند.
اتابك‌ را ابوبكر در 659 هـ.ق. در گذشت‌. پيش‌ از او سلغر شاه‌ برادرش‌، وليعهدي‌ كه‌ به‌ سلطنت‌ نرسيد، درگذشته‌ بود. اما به‌ نحوي‌ كه‌ اخبار آن‌ چندان‌ براي‌ ما روشن‌ نيست‌ منابع‌ مي‌گويند كه‌ دو پسر سلغور شاه‌ يكي‌محمد شاه‌ و ديگري‌ سلجوق شاه‌ تحت‌ نظر بوده‌اند، با در گذشت‌ ابوبكر پسر
 
 
 
آقْسُنقر
 
سَلغَر
 
بوزابه‌
 
مودود
 
 
2. زنگي‌1. سنقر
 
5. سعد اوّل‌3. تكله‌4. طُغرِل‌
 
سلغرشاه‌   8. محمد   تهمتن‌    6. أبوبكر    ملكه‌ خاتون‌فلانه‌عمادالدين‌
 
10. سلجوق شاه‌     9. محمد شاه‌7. سعدالثاني‌ = تركان‌ خاتون‌ (يزد)
 
 11. أبِش‌
 

او به‌ نام‌ سعد ـ كه‌ سعد دوم‌ باشد ـ فرمانرواي‌ فارس‌ شناخته‌ شد. در هنگام‌ مرگ‌ پدر، سعد دوم‌ در مأموريت‌ آذربايجان‌ و حضور در دربار هولاكوخان‌ بود، لذا به‌ سرعت‌ به‌ فارس‌ بازگشت‌ اما در حدود دو هفته‌پس‌ از مرگ‌ پدر و در حالي‌ كه‌ هنوز به‌ فارس‌ نرسيده‌ و عملاً حكومتي‌ نكرده‌ بود در بين‌ راه‌ درگذشت‌. سعدي‌در خصوص‌ سعد دوم‌ اشعاري‌ دارد و در رثاي‌ او نيز سروده‌اي‌ دارد. بعضي‌ بر اين‌ باور هستند كه‌ ارادت‌ وارتباط‌ سعدي‌ با او مربوط‌ به‌ ايام‌ وليعهدي‌ سعد دوم‌ بوده‌ است‌ وگرنه‌ فاصله‌ چند روزه‌ حكومت‌ اسمي‌ به‌ دوراز فارس‌ موجب‌ چنين‌ ارتباط‌ و ارادتي‌ نمي‌شده‌. بنابراين‌ هرچند احتمال‌ برگرفتن‌ عنوان‌ سعدي‌ از سعد دوم‌بيش‌ از سعد اول‌ است‌ اما با اطمينان‌ و يقين‌ نمي‌توان‌ بر آن‌ تأكيد كرد. به‌ خصوص‌ آن‌ كه‌ پس‌ از سعد دوم‌سعدي‌ جانب‌ خاندان‌ سلغرشاه‌ را گرفته‌ است‌ به‌ شرحي‌ كه‌ در ذيل‌ خواهد آمد.
پس‌ از مرگ‌ سعد دوم‌ پسر او محمد حكومت‌ كوتاهي‌ داشت‌. تاريخ‌ شاهي‌ قراختاييان‌ كرمان‌ كه‌ بيانگراخبار و آراء فرمانروايان‌ آن‌ سلسله‌ است‌ در مقام‌ رقابت‌ و خصومت‌ با سلغريان‌ مرگ‌ فرمانرواي‌ جوان‌سلغري‌ يعني‌ سعد اول‌ و مرگ‌ زود هنگام‌ پسرش‌ محمد را انتقام‌ حقوق غضب‌ شده‌ خاندان‌ سلغرشاه‌ از جانب‌خاندان‌ ابوبكر سعد دانسته‌ است‌. ظاهراً در شيراز نيز چنين‌ قضاوتي‌ وجود داشته‌ زيرا در شرايطي‌ كه‌چاره‌اي‌ جز رو آوردن‌ به‌ فرزندان‌ سلغورشاه‌ نبوده‌، آنان‌ از بند رها شده‌اند و شيرازيان‌ سراپا شور و شعف‌.
در ابتدا محمدشاه‌ به‌ قدرت‌ رسيد كه‌ در پي‌ توطئه‌هاي‌ گوناگوني‌ به‌ قتل‌ رسيد و پس‌ از او سلجوق شاه‌فرمانروا شد و برمنصب‌ اتابكي‌ تكيه‌ زد. او علاوه‌ بر شجاعت‌ و لياقت‌ از آن‌ جهت‌ كه‌ نسب‌ مادرش‌ به‌سلجوقيان‌ بزرگ‌ مي‌رسيد، موقعيتي‌ بهتر و مستحكم‌تر داشت‌. با اين‌ حال‌ صفحه‌گردان‌ تحولات‌ فارس‌ پس‌ ازسعد اول‌ عملاً همسرش‌ تركان‌ خاتون‌ شاهزاده‌ يزدي‌ بود كه‌ مسبب‌ مرگ‌ فرزندش‌ محمد پسر سعد و نيز قتل‌محمدشاه‌ پسر سلغرشاه‌ نيز دانسته‌ مي‌شد. او سخت‌ متكي‌ به‌ حمايت‌ مغولان‌ بود و مي‌كوشيد كه‌ سياست‌اتابك‌ ابوبكر را در قبال‌ مغول‌ ادامه‌ دهد نيز از آن‌جا كه‌ دخترش‌ آبش‌ خاتون‌ همسر منكو تيمور پسر هولاكوبود از حمايت‌ دربار ايلخاني‌ به‌ مانند خاندان‌ حاكمه‌ يزد (اتابكان‌ يزد) برخوردار بود.
سلجوق شاه‌ در سال‌ 661 هـ. به‌ قدرت‌ رسيد و احتمالاً تا سال‌ 663 هـ. حكومت‌ كرده‌ است‌. او پس‌ ازرسيدن‌ به‌ قدرت‌ سياستي‌ خلاف‌ اتابك‌ ابوبكر در پيش‌ گرفت‌، تركان‌ خاتون‌ را كشت‌ و مغولان‌ ساكن‌ شيراز رانيز از دم‌ تيغ‌ گذراند و قيام‌ بزرگي‌ را عليه‌ مغول‌ موجب‌ شد. سعدي‌ شيرازي‌ از حكومت‌ سلجوقشاه‌ ابراز شادماني‌ كرده‌ و به‌ قدرت‌ رسيدن‌ و اقداماتش‌ را ستوده‌ است‌:
در مدح‌ اتابك‌ مظفرالدين‌ سلجوقشاه‌
چه‌ نيك‌بخت‌ كساني‌ كه‌ اهل‌ شيرازند
كه‌ زير بال‌ هماي‌ بلند پروازند
به‌ روزگار همايون‌ خسرو عادل
‌كه‌ گرگ‌ و ميش‌ به‌ توفيق‌ او هم‌ آوازند
مظفرالدين‌ سلجوق شاه‌ كز عدلش
‌روان‌ تكله‌ و بوبكر سعد مي‌نازند
خداي‌ را به‌ تو بر خلق‌ نعمتي‌ است‌ چنان
‌كز او به‌ شكر دگر نعمتش‌ نپردازند
سزاي‌ خصم‌ تو گيتي‌ دهد كه‌ سنگ‌ خلاف
‌از آسمان‌ به‌ سر خويش‌ بياندازند
بلاغت‌ يد بيضاي‌ موسي‌ عمران
‌به‌ كيد سحر چه‌ ماند كه‌ ساحران‌ سازند
دعاي‌ صالح‌ و صادق رقيب‌ جان‌ تو باد
كه‌ اهل‌ پارس‌ به‌ صدق و صلاح‌ ممتازند
در ستايش‌ اتابك‌ مظفرالدين‌ سلجوق شاه‌
درِ بهشت‌ گشادند در جهان‌ ناگاه‌
خداي‌ به‌ چشم‌ عنايت‌ به‌ خلق‌ كرد نگاه‌
اميد بسته‌ برآمد صباح‌ خبر دهيد
به‌ دور دولت‌ سلجوق شاه‌ سلغرشاه‌
***
خداي‌ را چه‌ توان‌ گفت‌ شكر فضل‌ و كرم‌
بدين‌ نظر كه‌ دگر باره‌ كرد بر عالم‌
به‌ دور دولت‌ سلجوق شاه‌ سلغرشاه‌
خدايگان‌ معظم‌ اتابك‌ اعظم‌
سر ملوك‌ زمان‌ پادشاه‌ روي‌ زمين
‌خليفه‌ پدر و عم‌ به‌ اتفاق اعم‌
اين‌ تعداد مديحه‌ از سعدي‌ در باب‌ سلجوق شاه‌ با توجه‌ به‌ مدت‌ كوتاه‌ حكومت‌ او بايد با دقتي‌ خاص‌نگريسته‌ شود و توجه‌ هر محقق‌ تيزبيني‌ را جلب‌ كند. او به‌ خوبي‌ از چنين‌ موضع‌گيري‌ در قبال‌ حكومت‌ فارس‌مطلع‌ بوده‌ و نمي‌توان‌ مضامين‌ و اشارات‌ او در باب‌ سلجوق شاه‌ و قدرت‌ و اقدامات‌ او را مداحي‌ يك‌ شاعر به‌نحو معمول‌ و متعارف‌ دانست‌. اقدامات‌ سلجوق شاه‌ مبين‌ يك‌ كشمكش‌ طولاني‌ و قديمي‌ در خاندان‌ سلغريان‌بود و نيز وضع‌ خطرناكي‌ پديد آورده‌ بود كه‌ مي‌توانست‌ فارس‌ را توسط‌ نيروي‌ ويرانگر مغولان‌ به‌سرنوشت‌ خراسان‌ دچار سازد. در چنين‌ حالتي‌ آيا مي‌توان‌ هم‌ چنان‌ تخلص‌ سعدي‌ را به‌ سعد دوم‌ نسبت‌ داد.در حالي‌ كه‌ سعدي‌ درست‌ خلاف‌ اين‌ شعبه‌ از سلغريان‌ موضع‌ گرفته‌ است‌. هرچند دوره‌ سعد دوم‌ كه‌ بسياركوتاه‌ بوده‌ با آوازه‌ شاعري‌ سعدي‌ آن‌ هم‌ ساليان‌ اندكي‌ پس‌ از فراهم‌ آوردن‌ گلستان‌ و بوستان‌ بوده‌ است‌. اماعلاوه‌ بر ترديدهايي‌ كه‌ ذكر شد مواضع‌ سياسي‌ سعدي‌ در عصر سلجوق شاه‌ ارادت‌ پايدار سعدي‌ به‌ سعد دوم‌را سخت‌ غير متحمل‌ مي‌سازد و ادامه‌ به‌ كارگيري‌ تخلص‌ سعدي‌ را با پرسشي‌ بزرگ‌ مواجه‌ مي‌گرداند.
قيام‌ سلجوق شاه‌ سرانجام‌ درهم‌شكست‌ و فارس‌ نيز به‌ نحوي‌ كه‌ موضوع‌ اين‌ نوشتار نيست‌، نجات‌يافت‌. در همان‌ حال‌ قيام‌ شرف‌الدين‌ ابراهيم‌ نيز صورت‌ گرفت‌ و باز هم‌ چون‌ در هم‌ شكسته‌ شد فارس‌ ازكشتار نجات‌ يافت‌. در اين‌ احوال‌ حكومت‌ اسمي‌ فارس‌ به‌ آبش‌ خاتون‌ رسيد و عملاً اميران‌ مغول‌ و اعمال‌ديواني‌ فارس‌ ـ بيشتر در كسوت‌ عهده‌داري‌ امور مالياتي‌ قدرت‌ را در دست‌ داشتند. سعدي‌ در مورد اين‌ اميران‌و ديوانيان‌ و نيز آبش‌ خاتون‌ مدايحي‌ دارد كه‌ مرحوم‌ قزويني‌ در مقاله‌ ممدوحين‌ سعدي‌ آنها را شناسانده‌است‌. قدرت‌ هيچ‌يك‌ از اين‌ اميران‌ و ديوانيان‌ چندان‌ پايدار نبوده‌ و مدايح‌ سعدي‌ نيز در حق‌ آنان‌ اشاره‌ به‌ هيچ‌امر خاصي‌ ندارد و آن‌ را مي‌توان‌ در رديف‌ مداحي‌هاي‌ معمول‌ شاعران‌ و جبران‌ مواضع‌ و مدايح‌ عصرسلجوق شاه‌ دانست‌، اما نكته‌اي‌ كه‌ مي‌تواند اين‌ جا قابل‌ اهميت‌ باشد اين‌ است‌ كه‌ مرگ‌ آبش‌ خاتون‌ فرمانرواي‌اسمي‌ فارس‌ در سال‌ 686 هـ. در تبريز را بعضي‌ پايان‌ دولت‌ سلغريان‌ دانسته‌اند و پس‌ از آن‌ حكامي‌ ديگر اعم‌از مغول‌ يا غير مغول‌ در فارس‌ حكومت‌ يافته‌اند. سعدي‌ در اين‌جا سروده‌اي‌ دارد كه‌ انتقال‌ دولت‌ از سلغريان‌به‌ قوم‌ ديگر را با شادماني‌ استقبال‌ كرده‌ است‌:
اين‌ منتي‌ بر اهل‌ زمين‌ بود از آسمان‌واين‌ رحمت‌ خداي‌ جهان‌ بود بر جهان‌
در يك‌ جمع‌بندي‌ شتابان‌ در خصوص‌ سال‌هاي‌ 660 هـ.ق. به‌ بعد تا پايان‌ عمر سعدي‌ كه‌ در دهه‌ 690 هـ.ق. رخ‌داده‌، شاعر شيرازي‌ بيش‌ از سي‌ سال‌ در شرايط‌ عدم‌ حيات‌ خاندان‌ ابوبكر سلغري‌ و حتي‌ در مخالفت‌ با آنان‌بوده‌ است‌. اين‌ دوره‌ نيز دوره‌ كمال‌، آوازه‌ و اشتهار او بوده‌ و سخت‌ نيز مورد اقبال‌ و استقبال‌ و احترام‌ و اكرام‌بزرگان‌ عصر خويش‌. آيا هم‌ چنان‌ مي‌توان‌ تداوم‌ به‌ كارگيري‌ تخلص‌ سعدي‌ در اين‌ ايام‌ سي‌ ساله‌ را مربوط‌ به‌سعد دوم‌ يا سعد اول‌ دانست‌؟
 
منابع‌:
1. ابن‌ بلخي‌، فارسنامه‌، به‌ اهتمام‌ گاي‌ لسترآنج‌ و آلن‌ نيكلسن‌، چاپ‌ دوم‌، تهران‌، انتشارات‌ دنياي‌ كتاب‌، 1363.
2. ابن‌ زركوب‌، ابوالعباس‌ معين‌الدين‌ بن‌ابي‌الخير، شيراز نامه‌ به‌ كوشش‌ اسماعيل‌ واعظ‌ جوادي‌، تهران‌،انتشارات‌ بنياد فرهنگ‌ ايران‌، 1350.
3. ابن‌ عنبه‌، جمال‌الدين‌ احمد، الفصول‌ الفخريه‌، به‌ اهتمام‌ سيد جلال‌الدين‌ محدث‌ ارموي‌، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌و فرهنگي‌، 1364.
4. بابا افضل‌ كرماني‌، حميدالدين‌ احمدبن‌ حامد، المضاف‌ الي‌ بدايع‌ الازمان‌ في‌ وقايع‌ كرمان‌، به‌ تصحيح‌ واهتمام‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، چاپخانه‌ مجلس‌، 1331.
5. بنداري‌ اصفهاني‌، تاريخ‌ سلسله‌ سلجوقي‌ (زيده‌ النصره‌ و نخبه‌ العصره‌)، ترجمه‌ محمدحسين‌ خليلي‌، تهران‌،انتشارات‌ بنياد فرهنگ‌ ايران‌، 1355.
6. بيضاوي‌، قاضي‌ ناصرالدين‌ عبدالله بن‌ عمر، نظام‌التواريخ‌، به‌ تصحيح‌ بهمن‌ ميرزا كريمي‌، تهران‌، انتشارات‌علمي‌، بي‌تا.
7. جعفري‌، جعفربن‌ محمدبن‌ حسن‌، تاريخ‌ يزد، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، چاپ‌ دوم‌، تهران‌، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشركتاب‌، 1343.
8. جوزجاني‌، قاضي‌ منهاج‌ سراج‌، طبقات‌ ناصري‌ (تاريخ‌ كامل‌ ايران‌ و اسلام‌)، تصحيح‌ و مقابله‌ عبدالحي‌حبيبي‌، تهران‌،انتشارات‌ دنياي‌ كتاب‌، 1363.
9. جويني‌، علاءالدين‌ عطاملك‌ بن‌ بهاءالدين‌ محمدبن‌ محمد، تاريخ‌ جهانگشاي‌، 3 جلد، به‌ سعي‌ و اهتمام‌محمدبن‌ عبدالوهاب‌ قزويني‌، چاپ‌ سوم‌، تهران‌، انتشارات‌ بامداد و انتشارات‌ ارغوان‌، 1367.
10. حمدالله مستوفي‌، قزويني‌، تاريخ‌ گزيده‌، به‌ سعي‌ و اهتمام‌ ادوارد براون‌، تهران‌، انتشارات‌ دنياي‌ كتاب‌،1361.
11. حمدالله مستوفي‌، قزويني‌، نزهُة‌القلوب‌، به‌ اهتمام‌ و تصحيح‌ گاي‌ لسترآنج‌، تهران‌، انتشارات‌ دنياي‌ كتاب‌،1362.
12. شبانكاره‌اي‌، محمدبن‌ علي‌ بن‌ محمد، مجمع‌ الانساب‌، به‌ تصحيح‌ ميرهاشم‌ محدث‌، تهران‌، انتشارات‌اميركبير، 1363.
13. صاحب‌، دفتر دلگشا، به‌ اهتمام‌ رسول‌ هادي‌زاده‌، مسكو، فرهنگستان‌ علوم‌ جمهوري‌ تاجيكستان‌، 1965 م‌.
14. عيسي‌ بن‌ جنيد شيرازي‌، تذكره‌ هزار مزار، به‌ تصحيح‌ و تحشيه‌ نوراني‌ وصال‌، شيراز، انتشارات‌ كتابخانه‌احمدي‌، 1364.
15. غفاري‌ قزويني‌، قاضي‌ احمد، تاريخ‌ جهان‌آرا، به‌ همت‌ مجتبي‌ مينوي‌، تهران‌، كتابفروشي‌ حافظ‌، 1343.
16. بي‌نا، تاريخ‌ شاهي‌ قراختائيان‌، به‌ اهتمام‌ وتصحيح‌ محمد ابراهيم‌ باستاني‌ پاريزي‌، تهران‌، انتشارات‌ بنيادفرهنگ‌ ايران‌، 1355.
17. ناصرالدين‌ منشي‌ كرماني‌، سمط‌العلي‌ للحضره‌ العليا، در تاريخ‌ قراختائيان‌ كرمان‌، به‌ تصحيح‌ و اهتمام‌عباس‌ اقبال‌، چاپ‌ دوم‌، تهران‌، انتشارات‌ اساطير، 1362.
18. نسوي‌ شهاب‌الدين‌ محمد خرندزي‌ و زيدري‌، سيرت‌ جلال‌الدين‌ مينكبرني‌، تصحيح‌ مجتبي‌ مينوي‌، چاپ‌دوم‌، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، 1365.
19. وصاف‌الحضره‌ شيرازي‌، فضل‌الدين‌ عبدالله، تجزيه‌ الامصار و تزجيه‌ الاعصار (تاريخ‌ وصاف‌)، تهران‌،انتشارات‌ كتابخانه‌ ابن‌ سينا و كتابخانه‌ جعفري‌ (بر اساس‌ چاپ‌ بمبي‌) 1330.
20. ابن‌ اثير، عزالدين‌ ابي‌الحسن‌ علي‌ بن‌ ابي‌الكرم‌، الكامل‌ في‌التاريخ‌، المجلد الثاني‌ عشر، بيروت‌، دار صادره‌1402 هـ./ 1982 م‌.




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1389/1/15 (3490 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری