سعدي نو انديش محمدابراهيم انصاري لاري
ايجاد ارتباط ميان نسل جوان با گذشته پربار و تمدن غني و فرهنگ ملي و منطقهاي بيشك در شكلدهي شخصيت و حيثيت فرهنگي، شخصيت و حيثيت ادبي و تاريخي جامعه بسيار مؤثر است. جواني كه بهشجرهنامة تاريخي، فرهنگي و علمي خود و مردمش آگاهي ندارد و بلكه به دلايلي با سوءظن هم به آن نگاهميكند، چگونه ميتواند حافظ شرف، اصالت و فرهنگ پربار كشور و وطنش باشد و در راه اعتلاي اين فرهنگگام بردارد.
اين اتفاقات فرهنگي و اين رويدادهاي ارزشمند در واقع اثبات شجرهنامة پربار و ارايه سند شرف و اصالتفرهنگ ملي ماست كه تأثيرات انكارناپذيري در ضمير ناخودآگاه آحاد جامعه دارد و پايههاي اعتماد به نفس،خلاقيت، ابتكار، نوآوري، شهامت و شجاعت را در همين اتفاقات فرهنگي اين محافل ارزشمند بايد جستجوكرد. البته ناگفته پيداست كه در مسير اين حركت ميمون و حركتهاي مشابه هرگز نبايد به گذشته و سوابقفرهنگي و ادبي درخشان، آن چنان پرداخت كه در حصاري از گذشته زنداني شد و پيوسته به گذشته دلخوشبود و با سرافرازيها و پيروزيها و افتخارات گذشته زندگي كرد، بلكه پرداختن به گذشته تا حدي مطلوباست كه عزم و ارادة پيمودن راههاي نارفته آينده را براي ما هموار سازد و مهمتر از آن اين است كه نسل جوانما بايد با استدلال به اين امر واقف شود كه گذشتگان او سهم بزرگي در بناي فرهنگ و تمدن بشري داشتهاند واز اين تأسف نبايد گذشت كه ما معمولاً به تجليل و برخوردهايي از جنس شعار در اين گونه محافل بسندهميكنيم در حالي كه به تحليل شخصيتها نيازمند هستيم و به درس گرفتن از راهي كه اين شخصيتهاپيمودهاند.
در اين ميان، در بين ستارگان تابناك ادب فارسي، بيترديد شيخ بزرگوار سعدي شيرازي يكي از سرآمدانو فرهنگسازان ديار ماست. مهمترين ويژگي سعدي نوگرايي اوست.
سعدي هم در كلام و هم در فكر نوگرا و متجدد بوده است. سعدي در سبك نثر و نظمش تكلّف گذشته راكنار نهاد و به سوي سادگي رفت. حكايات را به تناسب موضوعات، بلند و كوتاه كرد و مجموعة آثاري كه اوخلق كرد، نشان دهندة نوعي نوانديشي و تجددطلبي فكري است. اگر سعدي در فكر و پندار نوگرا نبود، قطعاًدر گفتار نميتوانست به نوگرايي دست پيدا كند.
مشخصاتي كه ما در آثار سعدي دال بر تجددطلبي فكري او سراغ داريم با عنايت به دوره و عصري كه درآن ميزيسته، ميتواند به اجمال عبارت باشد از اين كه در عصر سعدي مشخصاً به انسان با يك نگرش تكساختي و تك ساحتي نگريسته ميشد. انسان يا دوزخي بود يا بهشتي، يا نيك بود يا بد، يا خدايي بود، ياشيطاني. سعدي در آثار خود تجديد نظري در اين نوع نگرش نسبت به انسان را به نمايش ميگذارد. در آثاروي انسان را شخصيتي ساده و طبيعي ميبينيم كه داراي وجوه متمايز و متفاوت و گاه متناقض و متضادياست كه درست برخاسته از بينش مكتبي و ديني نسبت به انسان است. در عصر سعدي اين بينش مكتبي وديني متحول شده است و در واقع به نوعي متروك و مهجور گشته است. هم چنان كه خداوند عالم در صفاتذات وحدت دارد و در عين وحدت در صفات فعل به كثرت ميرسد، انسان نيز كه جلوهاي از ذات باري تعالياست و خليفه او در زمين است داراي ابعاد مختلفي بوده و صفات متفاوت و متضادي را از خود بروز ميدهد.
سعدي در حكايت پادشاهي كه شبي را به عيش و عشرت به روز آورده و صبحگاه در حالت مستي ماندهاز شب درخواست درويش را اجابت كرده و از روزنه در به او درهم و دينار ميبخشد، ولي ديگر روز او را ازخود ميراند، فرازهاي مختلفي از خصوصيات و صفات انسان را بازگو مينمايد و نشان ميدهد كه انسانموجودي چند بعدي و داراي صفات متعددي است.
سعدي از اين نگرش نسبت به انسان به نگرش ديگري ميرسد كه به شكل يك جريان افراطي، اميال طبيعيو نفساني و شهواني انسان را به رسميت نشناخته و آن را سركوب ميكرد و مجالي براي بروز اين گونه اميالانساني باقي نميگذاشت و او را در چارچوب عرفي كه نه برآمده از اصل مذهب، بلكه براساس پيرايههايي كهبه مذهب بسته شده بود، انسان را محصور ميكرد. سعدي در برابر اين تفريط زمانة خويش قرار ميگيرد و درآثارش به نوعي با آن به جدال بر ميخيزد. وي آن جا كه سر و سرّ خود را با شاهد در عنفوان جواني بيانميكند، اشاره به همين نكته دارد كه بعضي از محققين در كليات شيخ بنا به دلايلي اين بخش را حذف مينمايند.به عنوان مثال مرحوم دشتي از چنين آثار سعدي به اعتراف به فسق ياد ميكند.
اما بايد توجه داشت كه اين افراط سعدي در برابر تفريط زمانه خودش در نگرش نادرست نسبت به انسانو به رسميّت نشناختن اميال طبيعي و نفساني انسان است و به ديگر سخن افراط را سعدي نه از سر ناآگاهيبلكه به تعمّد در اشعارش وارد كرده است. چرا كه اين افراط ميتواند براي دقايقي و ساعاتي اين طلسم را پارهكند و اين پرده را بدرد و اندك مجالي باشد براي رسيدن به واقعيت و اصالت مطلب. سعدي از همين نگرش بهديدگاه ديگري ميرسد كه ميتوان از آن به عنوان ارزشگذاري به انسان به آن دليل كه انسان است، ياد كرد. دربينش فكري سعدي انسان به ما هو انسان و صرف نظر از رنگ و نژاد و مذهب و مليّت ارزش دارد و در آثارشسعي ميكند اين بينش را به وضوح نشان دهد، آن جا كه ميگويد:
اي كريمي كه از خزانه غيب
|
گبر و ترسا وظيفه خور داري
|
اين نگرش به انسان در زمانهاي كه سعدي ميزيست يك نگرش نو و يك نگرش مبتني بر تجددطلبي ونوانديشي بود و از اين روست كه ميتوان گفت نوگرايي در كلام سعدي مبتني بر نوگرايي و تجددطلبي فكريوي بوده است.
نكته ديگري كه ميتوان در اين جا بدان اشاره كرد، بحث فقر و غنا در كلام سعدي است كه متأثر از فرهنگياست كه در زمانه او در كشور ما رواج داشته است و در اروپا نيز دامنگير مردم بوده است. در آن زمان دراروپا ارباب كليسا مردم را از پرداختن به دنيا منع ميكردند و آنان را به وعدههاي اخروي قانع كرده و به صبرو تحمل و مدارا در برابر آن چه كه پيش ميآمد، دعوت ميكردند. سعدي با بيانات شيرين و نغزش به جنگچنين فرهنگي ميرود و توجه به نيازهاي مادّي و تلاش و پويايي انسان براي برآوردن حوايج مادّي و اكتفانكردن صرف به وعدههاي اخروي را لازم ميداند. (جدال سعدي و مدّعي).
با توجه به آن چه كه پيش از اين آمد ميتوان گفت كه نوگرايي كلامي سعدي مؤخّر بر نوگرايي فكري وتجددطلبي ذهني او ميباشد و در اين مقال نكته جالب آن كه نوگرايي فكري و تجددطلبي ذهني سعدي دويستسال پيش از نوگرايي و تجدد خواهي اروپاست كه به عصر نوانديشي فكري مشهور شد. اگر به آثار بزرگان ونويسندگان و شعرا و متفكران غرب بنگريم، متوجه ميشويم كه تقريباً دويست سال پس از سعدي است كههم در عرصه كلام و ادبيات و هم در عرصه تفكر به جسارتهايي دست ميزنند.
در عرصه كلام دويست سال پس از سعدي است كه شعرا و ادبا و ارباب دين در اروپا به ترجمه كتابمقدس مشغول ميشوند. پيش از اين ترجمه كتاب مقدس تكفير ميشد ولي سعدي دو قرن پيش از اينان آياتقرآن را با ابياتي لطيف و ظريف و حتّي با كم و زياد كردنهايي در آثارش به كار ميگيرد.
همان چيزي كه بعدها در غرب بعد از مقاومتهاي بسيار، بالاخره نويسندگان و متفكران موفق شدندكتاب مقدس را به زبانهايي هم چون آلماني يا انگليسي ترجمه كنند.
آخرين نكتهاي كه در اين مجال ميتوان بدان اشاره كرد، جمع شدن دو ديدگاه واقع گرايانه و آرمانخواهانه در شخصيت فكري و ادبي سعدي است. كمتر متفكر و اديبي را ميتوان يافت كه هم در سبك واقعگرايانه بتواند بيانديشد و بگويد و بنويسد و هم در سبك آرمان خواهانه قادر به تفكر و نظريهپردازي و خلقآثار دلنشين باشد، ولي سعدي نويسنده انديشمندي است كه اين چنين است. گلستان او «بودها» را مطرحميكند در حالي كه بوستانش «بايدها» را. در گلستان سعدي سبك رئاليسم (واقع گرايانه) را به وضوحميبينيم و در همين جاست كه او واقعيت را بيان ميكند، هر چند كه تلخ و زشت و گاهي حتي ركيك باشند. درمقابل بوستان سعدي در سبك ايدهآليسم به آرمانهايش اختصاص دارد تا آن جا كه مدينه فاضله سعدي راميتوان از بوستانش استخراج كرد.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1389/1/15 (1679 مشاهده) [ بازگشت ] |