زمينههاي هومانيسم اجتماعي در آثار سعدي محمود عباديان
سعيد آوَرَد قول سعدي به جاي
|
كه ترتيب مُلك است و تدبير راي
|
مروري بر بوستان و گلستان خواننده را متوجه بارزههايي ميكند كه تجلي آنها در آثار سعدي، هنر او را از پيشينيانو معاصران شاعر متمايز ميكند. سعديشناسان صفت بارز بوستان و گلستان را در نكات و اندرزهاي اخلاقي اين آثارديده و عنوان كردهاند.
ترديد نيست كه حكايتهاي مندرج در دو اثر نامبرده داراي شأن اخلاقي است. اصولاً توجه به رسوم اخلاقي يكي ازخصلتهاي عمده فرهنگ ادبي ايران بوده است. شاعران و نويسندگان ايران از همان سدههاي اول هجري به موضوعهاياخلاقي و پند و اندرز، كشش خاص داشتهاند و واقعيتها را از چنين خاستگاهايي توصيف كردهاند. آثار سعدي نيز از اينلحاظ مستثنا نيست. اما آنچه سرودههاي سعدي را در اين رهگذر شاخص ميكند، جنبههاي اجتماعي و مدني اخلاق درآثار او است.
اگر ترتيب زماني نگارش بوستان و گلستان به سالهاي 655 و 656 از نظر تاريخي صحت داشته باشد و تولد شاعردر دهه اول سده هفتم روي داده باشد، اين دو اثر حاصل سالهاي بلوغ و پختگي زندگاني شاعر بوده است. نكته شايانتوجه اين است كه در همان حال كه گلستان تنها يك سال پس از بوستان تأليف شده است، اين دو نوشته داراي سمتيابياخلاقي متفاوت و با توجه به سنت طرز تلقي حاكم از نوع اخلاق در مرحلههاي مختلف زندگاني انسان، معرف نوعي خلافعرف (پارادوكس) هستند: حركت از بوستان به گلستان در واقع حركت از يك اخلاق و جهاننگري نسبتاً پارساگونه وتشرعي به اخلاق عملي ـ اجتماعي دنيامدارانه است، پديدهاي كه در نزد شاعران و اخلاقنويسان سلف سعدي رواليخلاف داشته است. معمولاً چنين بوده كه آثار اوليه بيشتر دنيامدار و آثار دوران سنين بالا نشانگر رويآوري به زهد وترك دنيا بوده است.
اين دگرنگرشي اخلاقي كه خبرش از جمله در ديباچه گلستان نيز در مبحث به اعتكافنشستن يا به گفتار برخاستنمطرح شده است، حركتي است از برون شدن از عالم فردي خويش به خودي شدن، با مسايل اجتماعي زمانه، تحولي استاز تجربه و زيستههاي فردي و نظري به آزمون صحت و سقم آنها در غناي زندگاني همگاني كه چكيده آن در قطعهمشهور سعدي درج يافته است:
مرد هنرمند خردپيشه را
|
عمر دو بايست در اين روزگار
|
تا به يكي تجربه اندوختن
|
با دگري تجربه بردن به كار
|
نگاهي به محتواي حكايتهاي بوستان در مقايسه با گلستان معرف آن است كه سعدي نسبت به مضمون قطعه ذكرشده، جدّ ميانديشيده است؛ تفاوت اشاره شده ميان بوستان و گلستان نيز تجلي عملي آن است. اشباع تجربه و زيستههابراي انديشهورِ اجتماعي سَمتي جز اين ندارد كه به كار بُرد راه ببرد.
گفتني است كه اين حركت از انديشه به رفتار به نحوي دانسته يا نادانسته در انتخاب عنوانهاي دو اثر سترگ شاعربازتاب يافته است: «بوستان» القاي معني «دريافتن» ميكند و اين با سياق مطالب اين سروده دمساز است. معمولاًانديشههاي نوپا بنايش به طور عمده بر نظرات و تجربههاي غيرمستقيم، غير خودي است. از همين رو نيز اكثر حكايتهايبوستان نقل از ديدهها و گفتههاي ديگران است:
شنيدم كه در وقت نزع روان
|
به هرمز گفت نوشيروان
|
يكي از بزرگان اهل تميز
|
حكايت كند ز ابن عبدالعزيز...
|
نكات و روايتهايي كه در حكايتهاي بوستان درج شده است، اغلب جنبه فردي دارد ـ اعم از تاريخي يا تخيلي. آنها«توشهاي زهر خرمني» ميباشند كه بر حسب مصلحت اثر گزيده شده، آرماني يا روزگار پسند گرديدهاند. «در سبب نظمكتاب» آمده است كه منظور از سرودن آن «ارمغان به دوستان» بوده است. در واقع ارمغاني است از واقعيت امور خودزندگاني، از زندگي در خدمت آموزش زير و بمهاي آن. در بيشتر حكايتها از افشاي سطحينگري، يكجانبهبيني و فقداندورانديشي سخن رفته است:
چو بشنيد داناي روشن نفس
|
به تُندي برآشفت كاي تُكله بس
|
عبادت به جز خدمت خلق نيست
|
به تسبيح و سجاده و دلق نيست
|
تو بر تخت سلطاني خويش باش
|
به اخلاق پاكيزه درويش باش
|
انتقادها و نكتهسنجيهاي افشاگرانه يادآور انتقادها و باريكبينيهاي سقراطي است كه در خدمت توجه دادن بهپيچيدگيها يا رويكرد نادرست به امور واقع زندگي است. البته نتايج آن بيشتر با توجه به سعادت و آرامش معنوي درنظر گرفته شده است، در حالي كه برخورد عقايد و آرا در گفت و شنودهاي سقراط، غايتي سواي عدالت و فضيلت جامعهدولت ـ شهر نداشتهاند.
جنبه نظري و تنبُهي حكايتهاي بوستان از امري واقعي و يا امكانپذير و در مواردي از آنچه به يك شخصيتفرهنگي منسوب داشته شده، تغذيه ميگيرد. رويداد حكايت فقط بهانهاي است براي طرح نكته مورد نظر، مقدمهاي استبراي استنتاج يك اصل رفتاري و اخلاقي. به همين دليل حكايتها بيشتر فاقد طرح منسجم ادبي است، سر پُلي است برايگذر به هدف اخلاقي. هر پديده ساختاري در حكايت، اعتباري است. شاعر استقلال آن را فداي منظوري جز آنچه از خودآن ميتواند حاصل شود، ميكند.
از خصوصيتهاي ذكر شده در باب حكايتهاي بوستان يك اصل استنتاج شدني است: رويدادها، نكات، تجربهها ازگذشته يا خيال به مصالح گرفته ميشود و با سهيم كردن محتواي انديشهايشان در تأييد يا تصحيح انديشه و رفتار، بهآنها كليّت يا تعميم ميبخشد. به اين معنا كه نكته يا تجربه روزگارپسند شده و كارآمد بَعدي پيدا ميكند، مشمول انسانيمييابد و ابقاي اجتماعي مييابد.
حكايتها حامل وجوب يا توجيه اخلاقي امرياند كه گره داستان را ميسازد. تضادِ داستان مولود فقدان تعقل بروزدر رفتار سنتي آدمي است. آنچه مشمول عادت روزمره شده و از نظر عقل سليم بديهي مينمايد، متضمن عيب نهفته است.درگيري حكايت آن را برملا ميسازد و شاعر با تصحيح و خطازُدايي از نكته رفتاري، به آن كليّت انساني ميدهد.
در واقع آنچه از حكايت حاصل ميشود، نقد ارزشهاي سُنتي است، نقدي سازنده كه راه خروج و اعتلاي بعدي امر راهموار ميسازد. در بعضي حكايتها نكته اخلاقي يا اصلاحي از محتواي رويارويي نظرات تلويحاً حاصل ميشود؛ كارشاعر آشكار كردن و برجستگي دادن به آن است. براي مثال در اين حكايت:
يكي رفت و دينار از او صد هزار
|
خلف برد صاحبدلي هوشيار
|
نه چون ممسكان دست بر زر گرفت
|
چو آزادگان دست از او برگرفت
|
ز درويش خالي نبودي درش
|
مسافر به مهمانسراي اندرش
|
دل خويش و بيگانه خرسند كرد
|
نه همچون پدر سيم و زر بند كرد
|
در بوستان انتقاد متوجه يك جانبگي يا بيتوجهي به ديگران است:
شبي دود خلق آتشي برفروخت
|
شنيدم كه بغداد نيمي بسوخت
|
يكي شكر گفت اندر آن خاك و دود
|
كه دكّان ما را گزندي نبود
|
معمولاً نقد و تصحيحي كه دامنگير ناروايي رفتار يا انديشه فرد ميشود، براي جلوگيري از پيامدهاي اجتماعيزيانآور آن است. در غايت مسّاح نيك و بد در اين رهگذر همانا حقوق و آسايش ديگران است:
بگفتيم در باب احسان بسي
|
وليكن نه شرط است با هر كسي
|
بخور مردم آزار را خون و مال
|
كه از مرغ بد كنده به پّر و بال
|
مبخشاي بر هر كجا ظالمي است
|
كه رحمت بر او جُور بر عالمي است
|
حركت از «بو» به منشأ بو، به گل، يعني از بوستان به گلستان خيزي است از عالم تفكر به پهنه تعمل: «خود بُو از گلبقيت يافته» است. در حقيقت جهشي است از انديشه به محك تجربه انديشهزا. با اين همه مناسبت ندارد كه تفاوت گلستاناز بوستان مطلق تلقي شود. هر دو اثر وثيقهدار سعادت و خرسندي انساناند، يكي با گفتار نكتهدار، ديگري در پرتو رفتار.
به گفته خود شاعر، گلستان سالي پس از بوستان قلم خورده است. يكي به نيّت خوشه از خرمن تأملات و شنيدههابراي دوستان، اين ديگري ورِهايي از گل كه باد خزان را بر اوراق آن دست تطاول دراز نباشد و گردش زمان عيشربيعش به طيش خريف مبدل نكنند. به سخن ديگر، يكي رهاورد سفرهاي در نوشته و ديگري در حُسن معاشرت و آدابمحاورت به لباسي كه متكلمان را به كار آيد و مترسلان را بلاغت افزايد. كتابي گشوده و باز كه تمام آنگه شود به حقيقتكه پسنديده آيد. انديشه وقتي از كردههاي گذشتگان مايه ميگيرد، آبستن عمل ميشود و عمل همواره رو به كليّت بعديدارد.
چه بسيار نكتهها و انديشههاي بوستان كه در لابهلاي سطرهاي حكايتهاي گلستان احساس ميشود و يا از فحوايكلام متبادر ميشود. البته با اين تفاوت كه آنچه در بوستان رنگ آرمان اخلاقي دارد، در گلستان حقانيت يا بطلان خود رادر كوره آزمون زندگاني مييابد. در آنجا تعقل منفعل، در اينجا فضيلت عملي و منزلت انسان اجتماعي محك صحت يا سقمرفتار آدمي است. فراست و دورانديشي آنجا ناگزير است، در اينجا به صيقل نيازمنديها و حكمت زندگي تَبَرّا مييابد. هرمشروطيت فكري، در عمل قطعيت مييابد.
جهش از نظر به عمل را اغلب امري دردناك و حاصل آن را كيفيتي نوظهور دانستهاند. بسا كه اين جهش مولوديغيرمنتظر يا به اصطلاح خلاف عرف (پارادوكس) به بار ميآورد. در پهنه ادب تصوير اين دگرديسي غافلگير كننده،اعجابانگيز ميشود. اين پَرّشِ كيفي به عمل در حكايتهاي گلستان فراوان است. براي مثال:
«يكي از ملوك بي انصاف پارسايي را پرسيد كه از عبادتها كدام فاضلتر است؟ گفت: تو را خواب نيمروز تا در آنيك نفس خلق را نيازاري».
آنچه در عالَم انديشه طبيعي، شدني و بديهي مينمايد وقتي به مُشكل ميخورد كه بخواهد شأن عيني يافته و مشمولضرورت زندگي گردد. راهي جز اين نيست كه به رفتار و عمل انسان درآيد و به خود واقعيت بيروني بدهد. اين واقعيتبيروني پذيرفتن در خلق ادبي ـ هنري آن چيزي است كه خلاف عرف، يعني زيبا مينمايد. در حكايتهاي گلستان، گرهانديشه در روند طرح داستان گشوده و واقعيتپذير ميشود و توليد زيبايي ميكند:
«يكي از وزراء معزول شد و به حلقه درويشان درآمد و بركت صحبت ايشان در وي اثر كرد و جمعيت خاطرش دستداد. ملك بار ديگر با او دل خوش كرد و عمل فرمود. قبولش نيامد و گفت: معزولي به كه مشغولي».
«كس پيش انوشيروان عادل مژده آورد كه خداي تعالي فلان دشمنت را برداشت. گفت هيچ شنيدي كه مرا فرودگذاشت؟».
سعدي در جاي جاي گلستان ميفهماند كه سروده او به سادگي طفيل زمان نميگردد، ماندگار و باز است. تشبيهگلستان به گل پنج روزه تنها مورد آن نيست. از قراين برميآيد كه او به خصلت سرشتي اثر هنري مبني بر اين كه آثار هنربه سادگي سپنجي و سپري شونده نيست، واقف بوده است.
گل پنج شش روزه خود را به چرخه ابر و باد و مه و خورشيد و فلك ميسپارد، اثر هنري به سينه و كتابت انساندرميآيد، مهر زمان و مكان انساني ميپذيرد، زنده ميماند و همواره حيّ و حاضر است، اثر هنري همواره باز است ومانند پديده تاريخي بسته نيست. هنر اشخاص تاريخ شده را نيز از تيرگي هزارهها نجات داده و آنها را به يُمن سجايايزمان و مكان انساني در بقاي خود انباز ميكند. لقمان ناشناخته تنها در آثار ادب و اشتهار زندگاني يافته است.انوشيروان، ابن عبدالعزيز در هنر زندگي دوباره و ديگر يافتهاند.
ديگر اين كه رويدادها، تجربهها و اشخاص و همه گونه يكبارگي در تصويرهاي ادبي كليّت ادبي مييابند. اين نكته درحكايتهاي گلستان به روشني مشهود است. در پايان حكايت كه به نظم پايان ميپذيرد، رويداد يا تجربه يكباره و يكتا ازچارچوب حكايت در دست فرا ميرود، رنگ استنتاجي به خود ميگيرد و با درآميختن به زبان شعر تعميم و كليّتپذيرميشود:
«حاتم طايي را گفتند: از خود بلند همّتتر در جهان ديدهاي يا شنيدهاي؟ گفت: بلي. روزي چهل شتر قربان كرده بودم،امراي عرب را به مهماني خوانده. پس به گوشه صحرايي به حاجتي رفته بودم. خاركني را ديدم پشته خاري فراهم آورده.گفتمش به مهماني حاتم چرا نروي كه خلقي بر سماط او گرد آمدهاند؟ گفت:
هر كه نان از عمل خويش خورد
|
منّت از حاتم طايي نبرد
|
بوستان و گلستان درگير روشنگرياند. آن يكي بيشتر در قلمروي مدني و اين يكي با چشمانداز بالنسبه سياسي.اخلاقي كه در بوستان نقد ميشود و آني كه توصيه ميشود، هر دو خاستگاه اجتماعي دارند. از اين رو مبلغ ارزشيخاص به بهاي ارزشي ديگر نيست. شايان توجه آن كه اغلب دو سوي گفتگو و يا درگيري در غايت يكديگر را دركميكنند. بوستان مدنيت را در فضيلت فردي ميجويد، فضيلتي كه مسّاحش امكانات اجتماعي و منصه تأثيرش نيز جماعتانساني است.
تأمل بر گلستان و به ويژه بر باب اول آن كه بزرگترين بخش اين كتاب است، انسان را به پرسش از خود واميداردكه چه انگيزهاي موجب شده است كه سعدي در آن به رابطه حكومت (پادشاه، امير، فرمانده) با سپاه و اين دو با مردمكشور با تأكيد زياد و مكرر توجه كند و پيامدهاي مختلف اين رابطه را با مثالهاي تاريخي يا تصوري توصيف كند؟
واقعيت اين است كه اين باب، حاوي نظريه اجتماعي سعدي درباره حكومت است. براي شاعر متفكر و مصلحاجتماعي متعهدي همچون سعدي ميتوان گفت كه جاي شگفت نيست كه نسبت به مناسبات انساني در جامعهاي كه در آنزندگاني ميكند، علاقه و حساسيّت نشان دهد. مباحثي كه در اين كتاب مطرح و ارزيابي ميشود، چگونگي رفتار حاكميتبا مردم است كه از آغاز پيدايش قدرت سياسي به وجود آمده و كيفيت و حقانيّت آن موضوع بحث و درگيري بوده است.سياست اجتماعي پهنهاي است كه قدرتمداران به اعمالِ نوعي اخلاق و فضيلت فردي ميپردازند كه حقانيّت يا ناروايي آندامنگير عدالت و مدنيّت اجتماعي ميشود.
ايران در آستانه قرن هفتم هجري از يك سو در مرحلهاي از پيشرفت مساعد فرهنگي و اجتماعي بود و از سوي ديگرمواجه با بيتناسبي حاكميت زمان با محتواي آن پيشرفت بود كه حمله مغول نيز به نوبه خود بر پيچيدگي آن افزود.مطالب باب اول گلستان در واقع واكنش مُصلحانه سعدي به اوضاع اجتماعي و سياسي زمان او است.
يكي از مسايلي كه مولود درگيري پيشرفت با ضد پيشرفت در تاريخ قرن ششم و هفتم هجري ايران است، امرمصلحتانديشي يا نسبيتنگري در سياست عملي است كه در گلستان سعدي بازتاب ادبي يافته است.
آنچه در ساحت نظري و اخلاق آرماني حد و مرز و قطعيت خود را داراست، در عالَم سياست و پهنه عمل اجتماعي بهتبع عملكرد عوامل گوناگون و تلاقي ارزشها مشمول نسبيت ميشود و مرز حقيقت و خطا را مصلحتِ كلي تعيين ميكند.از اين لحاظ جاي گلستان سعدي در فلسفه حكومت و مَدَنيّت اين است كه نبض مصلحتانديشي سياسي و نسبيتنگرياجتماعي كه روح زمان وجوب آن را مطرح كرده بود، دريافت و ضرورت عملي آن را نشان داد.
«وزراء انوشيروان در مهمي از مصالح مملكت انديشه ميكردند و هر يكي بر وفق دانش خود رأي ميزدند؛ ملك نيزهمچنان انديشه كرد. بزرجمهر را راي ملك اختيار آمد. وزيران در سرّ گفتندش ملك را چه مزيت ديدي كه فكر چندينحكيم؟ گفت: به موجب آن كه كارها معلوم نيست و راي همگان دو مشيّت است كه صواب آيد يا خطا. پس موافقت راي ملكاوليتر تا اگر خلاف هموار آيد به علت متابعت از معاتبت او ايمن باشم».
در حقيقت اين انديشهها متضمن نطفههاي آن جريان فكري است، كه دو قرن بعد از تجربه و ذهن ماكياولي تراوشكرد و در سياست كليّت رفتاري پيدا كرد.
بر رويهم ميتوان گفت كه اين گونه پديدههاي اجتماعي نو در گلستان به محقق حق ميدهد، نتيجهگيري كند كه مدنيتايراني در آستانه قرن هفتم هجري آبستن تحولاتي بوده كه حكايت از ارزشهاي نوپاي طبقهاي دارد كه سپس نام طبقهمتوسط به خود گرفته است.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1388/6/16 (1688 مشاهده) [ بازگشت ] |