ساختمان داستانهاي گلستان سعدي فاطمه عابدي
چكيده
گلستان سعدي يكي از آثار بزرگ كلاسيك ايران است، كه همواره در طول هفت قرن گذشته، يكهتاز ميدان فصاحت و بلاغت بوده است. اگرچه در طول اين مدت مورد تقليد نويسندگان زيادي قرار گرفته و رسيدن به نثر زيباي آن همواره آرزوي دست نيافتني هر نويسنده بوده، اما همچنان ناشناخته مانده است. اگر چه ما همواره نثر زيباي گلستان را ستودهايم و همواره به محتوا و انديشههاي پنهان در آن نگريستهايم، اما تا كنون به شيوههاي داستانپردازي اين اثر سترگ نپرداختهايم. يكي از اين موارد شكل يا ساختمان قصههاي گلستان سعدي است. هدف از اين مقاله بررسي ساختمان داستانهاي گلستان سعدي و نيز شكل پيرنگ (مقدمه، تنه، پايان) در اين قصههاست و اين كه سعدي از چه شكل و ساختماني براي قصه و داستانپردازي بيشتر بهره برده است. در اين مجموعه، پس از بيان توضيحاتي براي آشنايي بيشتر باساختار وپيرنگ، داستانهاي گلستان از دو منظر مورد بررسي قرار خواهند گرفت. در ابتدا شكل پيرنگ حكايتهاي گلستان كه شامل عناصري چون مقدمه، كشمكش، بحران، اوج و پايان است و سپس ساختمان يا ساختار حكايتها مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
كليد واژه: گلستان سعدي، داستان، حكايت، ساختمان، طرح، پيرنگ.
مقدمه
در داستانگويي و داستانپردازي نوين، توجه به شيوه بيان داستان و تكنيكي كه نويسنده براي بيان داستان خود به كار ميبرد، از اهميّت بسزايي برخوردار است. فرماليستها ميگويند: «هنر بحث سبك و تكنيك است، لذا در هنر چگونه گفتن از چه گفتن مهم تر است. » (شميسا، 353:1381). بررسي ساختمان داستانهاي گلستان و اينكه از چه شكل يا فرمي برخوردارند، از كارهايي است كه اگر چه اهميت زيادي دارد، هنوز بهطور كامل انجام نشده است. بايد توجه داشت كه نگاه به آثار ادبي ـ چه كلاسيك و چه نو ـ از منظرهاي مختلف و نقد و بررسي اين آثار به شيوههاي جديد و تازه از وظايف هر منتقد ادبي است چرا که آثار ادبي كلاسيك ما نيز قابليت اين را دارند كه با شيوههاي جديد مورد بررسي قرار گيرند. بررسي ساختار يا شيوه پرداخت داستانها و نحوه تركيب اجزاي متشكله هر داستان، از اين جهت اهميت دارد كه به ما اين امكان را ميدهد تا شكل غالب مورد استفاده نويسندگان مختلف را بيابيم و آن را با اهداف و انديشههاي آن نويسنده، بسنجيم. در اين سمت و سو ميتوان دريافت كه چه فرم و شيوهاي براي بيان چه نوع انديشهاي مفيد و مناسب است و نويسنده توانمند كسي است كه بتواند براي القاي معاني و انديشههاي مورد نظر خود، فرم متناسب با آن را بيابد، (يا برسازد) و مورد استفاده قرار دهد. البته نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه تمام مجموعه متون موجود در گلستان سعدي را نميتوان داستان يا حكايت به معناي واقعي دانست. از متون گردآوري شده در باب هشتم گلستان كه بگذريم ـ تمام متون اين باب حكمتهايي (Maxim) كوتاه هستند كه نميتوانند نام «داستان» داشته باشند. ـ بقيه حكايتها در هفت باب نخست نيز بايد از منظر داستانپردازي مورد بررسي دوباره قرار گيرند. متون بسياري در هفت باب نخست گلستان وجود دارند كه اگر چه تحت عنوان نام حكايت در گلستان گرد آمدهاند، اما نميتوانند داستان به معناي واقعي باشند. پيرنگ (Plot) بسياري از آنها از حد يك طرحواره1 (Sketch) و يا لطيفه2 (Anecdote) فراتر نرفته است و بسياري از آنها نيز تنها پند و اندرزهايي هستند بدون هيچگونه پرداخت داستاني.
براي نمونه مي توان حكايتهاي زير را با يكديگر مقايسه كرد:
الف. حكايت 9 از باب اول: داستان پادشاهي كه هنگام مرگ مژدهاي از طرف سپاهيانش به او ميرسد و آه سرد او كه اين مژده براي من نيست، بلكه براي دشمنانم يعني وارثان تاج و تخت است.
ب. حكايت 14 باب اول: داستان پادشاهي است كه به لشكر بيتوجه است. دشمن حمله ميكند و سپاهيان همه پشت ميكنند.
ج. حكايت 6 باب سوم: داستان دو درويش كه به تهمت جاسوسي به زندان ميافتند و پس از دو هفته كه بيگناه تشخيص داده ميشوند، درويش قويتر مرده و لاغرتر زنده مانده است.
يكي از عناصر اصلي هر داستان طرح يا پيرنگ3 (Plot) آن است. پيرنگ كامل بايد حداقل از سه حادثه تشكيل شده باشد و ميان حوادث آن نيز رابطه علت و معلولي برقرار باشد. (يان، 8:1376) حكايتهاي فوق از نظر ساختمان پيرنگ با يكديگر متفاوتند.
حكايت «ب» اگر چه بسيار كوتاه است و تنها از سه جمله تشكيل شده است؛ اما ساختمان طرح آن استوار است. زيرا اين داستان اولاً: از سه حادثه تشكيل شده است: حادثه «1» بيتوجهي شاه به لشكر و رعيت. حادثه «2» حمله دشمن. حادثه «3» فرار سپاهيان. ثانياً: ميان حوادث آن رابطه علت و معلولي برقرار است. زيرا حمله دشمن و فرار سپاهيان به دليل بيتوجهي شاه به مملكت رخ ميدهد و نتيجه منطقي آن است.
اما حكايت «الف» از نظر ساختمان پيرنگ نميتواند داستان محسوب شود؛ چرا كه توصيف شخصي خاص (پادشاه) در حالتي خاص است. در واقع پادشاه هيچكار يا عملي انجام نميدهد، بلكه تنها در موقعيتي خاص توصيف ميشود. اين حكايت به دليل نداشتن حادثه نميتواند در زمره داستانها قرار گيرد. حكايت فوق تنها ميتواند طرحواره يا مينيمال باشد.
حكايت «ج» نيز نميتواند داستان به معني واقعي كلمه محسوب شود. پيرنگ اين حكايت اگر چه از سلسله حوادثي تشكيل شده است؛ اما به دليل عدم وجود روابط علت و معلولي ميان آنها، اين حوادث نميتوانند داستان كاملي بسازند. اين حوادث عبارتنداز: حادثه «1» گرفتار شدن درويشان (حادثهاي تصادفي كه بدون دليل رخ داده است. مردم شهر براي گرفتن دو نفر به اين تهمت بايد دلايلي داشته باشند.) حادثه «2» اثبات بيگناهي درويشان (حادثهاي تصادفي كه تصادفاً پس از دو هفته رخ ميدهد. چگونه بيگناهي افراد ثابت ميشود و چرا پس از دو هفته؟) همچنانكه ملاحظه ميكنيد پايه اين حكايت بر اين دو حادثه قرار گرفته است و هر دوي اين حوادث اتفاقي هستند. اين حكايت به دليل عدم وجود روابط علّت و معلولي در آن، تنها ميتواند لطيفه محسوب شود.
هدف اين مقاله بررسي ساختمان يا ساختار حكايتها (داستان) در گلستان سعدي است. در اين راستا لطيفهها، طرحوارهها و حكمتهاي گلستان از داستانهاي آن جدا شدهاند و تنها 49 داستان از مجموعه متون گلستان مورد بررسي قرار خواهند گرفت. اين داستانها، آنهايي هستند كه از پيرنگ يا روابط علت و معلولي ميان حوادث برخوردارند و توصيف موقعيت يا بيان پند و اندرز نيستند.
ساختار (Form)
ساختار مجموعه عناصري است كه نويسنده از آنها براي بيان داستان خود استفاده ميكند. درباره ساختار نظرات بسيار متفاوتي وجود دارد. ميرصادقي در اين باره ميگويد: «ساختار نتيجه ارتباط ضروري ميان اجزاي يك كل هنري است كه موجب يكپارچگي اثر ميشود. (ميرصادقي، 68:1383). يك اثر ميتواند از اجزاي بسيار متفاوتي تشكيل شده باشد كه ارتباط اين اجزا و نحوه تركيب آنها را فرم مينامند. به عنوان اجزاي تشكيل دهنده اثر، ميتوان به ساختمان، پيرنگ، و نيز اجزاي پيرنگ آن اثر اشاره كرد كه نحوه ارتباط و تركيب آنها با يكديگر، فرم آن اثر را تشكيل ميدهند. گاهي نويسنده در بيان داستان خود به عناصري چون «تنش»، «حالت تعليق» و «حادثه» ميپردازد. اين نوع داستان را داستان حادثه محور و داراي پيرنگ مينامند كه اصل آن بر طرح يا الگو استوار است. گاهي نيز نويسنده به عناصر ديگري توجه ميكند كه آن عناصر ساختمان اثر را تشكيل ميدهند. مثلاً كل داستان را بر پايه تضاد و تقابل دو نيروي خير و شر قرار ميدهد، يا به روابط كلمات پارادوكسي در كل داستان توجه ميكند كه اين تضادها ساختمان حكايت يا داستانش را ميسازند.
ساختمان (Strcture)
ساختمان هر اثر، شكل يا نظم مشخصي است كه نويسنده براي بيان محتوا از آن استفاده ميكند. بايد توجه داشت كه امروزه توجه به شكل و ساختمان اثر، اهميتي بيش از توجه به محتواي آن اثر دارد. «امروزه پس از از اين همه داستان گفته و نوشته شده، نحوه روايت داستان مهمتر است تا خود ماجرا، كه احتمالاً پيش نمونههايي در گذشته دارد.» (مندنيپور، 236:1383). در بسياري موارد ساختمان و شكل (Form) در معناي يكساني به كار ميروند، اما بايد گفت فرم بر ساخت اثر نظارت دارد. به اين معني كه باعث ميشود اجزاي متشكله اثر به نحوي هنري با هم تلفيق شوند. (شميسا، 373:1381). اگر نقد فرماليستي فقط به بررسي روابط اجزاي يك اثر خاص ميپردازد، نقد ساختارگرا در صدد كشف آن روابط اصلي و بنيادي است كه قابل تعميم به همهي موارد مثلاً يك نوع ادبي باشد. (شميسا، 82:1384). براي نمونه اگر ما به بررسي عناصر تشكيل دهنده يكي از حكايتهاي گلستان بپردازيم و به ارتباط و انسجام آن عناصر با يكديگر و هماهنگي يا عدم هماهنگيشان نظر بيندازيم؛ به نقد فرماليستي دست زدهايم، اما اگر به بررسي عناصر مشترك ميان تمام حكايتهاي گلستان يا اغلب آنها بپردازيم و نقاط مشترك ميان اين حكايتها و حكايتهاي ديگر فارسي بپردازيم؛ به نقد ساختاري دست زديم و ساختمان اين حكايتها را نشان دادهايم.
پيرنگ (Plot)
طرح داستان، شرح مختصر وقايعي است كه براي اشخاص داستان اتفاق ميافتد. البته اين سلسله حوادث بايد سازماندهي منطقي داشته باشند و بر اساس الگويي مرتب شده باشند. در واقع بايد براي هر حادثه، در پيكره داستان دليلي منطقي در حوادث پيش از آن وجود داشته باشند. « براي شناخت طرح بايد به شروع و پايان داستان توجه كرد. حركت داستان هميشه از «از» به سوي «به» است. بايد در وضعيت شخصيتهاي اصلي در آغاز و پايان داستان كاوش كرد و مراحل تمام تغييرات را به خاطر سپرد. (اسكولز، 19:1377). طرح به طور مختصر يعني حركت. هرگونه تغيير و حركتي در داستان، هرگونه حادثه و اتفاقي كه خود علتي داشته باشد و منشأ حوادث پس از خود باشد در طرح داستان نقش دارد. طرح يا پيرنگ هر داستان از سه بخش اصلي تشكيل شده است: مقدمه، تنه داستان، پايان داستان. مقدمه معمولاً در بخش آغازين داستان قرار دارد. نويسنده در مقدمه، عمل داستان (Action) را آغاز ميكند. به طور كلي در مورد مقدمه نظر نويسندگان مختلف متفاوت است. گاه نويسندگان نيازي به بيان مقدمههاي طولاني و زمينهچيني براي بيان حوادث نميبينند. آنها داستان خود را بدون مقدمه، و در نقطه بحران، يا كشمكش و يا حتي اوج آغاز ميكنند. تنه داستان، بخش اصلي داستان است و بلافاصله پس از مقدمه آغاز ميشود. اجزاي اصلي تنه داستان كه از عناصر ساختاري پيرنگ هستند، عبارتنداز: كشمكش (action)، تعليق (suspense)، بحران (risis) و نقطه اوج (climax). البته ممكن است كه يك داستان از تمامي عناصر فوق ساخته نشده باشد. اين ميل نويسنده است كه چگونه و به چه ترتيبي از عناصر فوق بهره ببرد. شكل استفاده نويسنده از اين عناصر، به داستان نظم يا الگويي ميدهد كه ساختمان پيرنگ آن را ميسازد. پايان داستان يا گرهگشايي، نقطه پايان طرح است و در آن پيرنگ پايان مييابد و عمل داستاني متوقف ميشود. گاه نتيجهگيري از كل داستان نيز در اين قسمت بيان ميشود. اگرچه امروزه نويسندگان، نتيجهگيري از داستان را به عهده خواننده ميگذارند.
|