التفاصيل نقيضه گلستان اميد كارگري / دانشگاه بجنورد
چكيده
كتاب التفاصيل اثر فريدون توللي (1298ـ1364ه.ش) به پيروي از سبك خاص سعدي در گلستان (مرسل مسجع) و همچنين به شيوه فرم حكايات گلستان (آميختگي نظم و نثر) نگارش يافته است. اين اثر متشكل از 76 قطعه طنزآميز است. توللي در التفاصيل برخلاف واژههاي استوار و ادبي و همچنين موضوعات جدي گلستان گاهي از كلمات ناهنجار و موضوعات غيرجدي استفاده نموده و با اين شيوه، سبك گلستان را مورد نقيضه قرار داده است. در اين مقاله نگارنده ميكوشد، ضمن معرفي ساختار قطعات كتاب التفاصيل، اصول نقيضهسازي را نيز در اين اثر بررسي كند. سپس مشخص كند كه التفاصيل از نظر فرم و طرح در كدام دسته از انواع نقيضهها قرار دارد و در پايان با ذكر نمونه قطعاتي از كتاب، اهداف نويسنده را از نقيضهپردازي نشان دهد تا معلوم گردد كه التفاصيل نقيضه گلستان سعدي است.
كليد واژه: التفاصيل، توللي، نقيضه، گلستان سعدي.
مقدمه
«نقيضه» معادل واژه فرنگي پارودي (Parodie) است و در لغت به معني مخالف و در اصطلاح، وارونه پاسخ دادن شعر كسي را گويند. (اخوان ثالث، 1374: 19ـ11) «نقيضه» يك نوع ادبي (Genre) خاص محسوب نميشود، بلكه اصطلاحي است براي نامگذاري محتواي يك اثر. (همان: 38) نقيضهپردازي در آثار منظوم و همچنين آثار منثور ادب فارسي وجود دارد. به عنوان نمونه، اشعار بسحق اطعمه ـ نقيضه غزليات حافظ و سعدي ـ و اشعار سوزني سمرقندي ـ نقيضه برخي از غزلهاي سنايي و ديگر شاعران معاصر او ـ از نقيضههاي منظوم هستند. كتابهاي ملستان اثر ميرزا ابراهيم خان تفرشي و خارستان اثر حكيم قاسم كرماني هر دو نقيضه گلستان سعدي ـ و نيز تذكره يخچاليه اثر ميرزا محمدعلي مذهب اصفهاني ـ نقيضه تذكره آتشكده آذر بيگدلي ـ در شمار نقيضههاي منثور به حساب ميآيند. (اخوان ثالث، 1374: 142ـ26).
بحث و بررسي
كتاب التفاصيل اثر فريدون توللي يكي از نقيضههاي گلستان سعدي است متشكل از 76 قطعه كوتاه اين اثر از نظر قالب داستاني با حكايتهاي گلستان سعدي و حكايتهاي آثار منثور طنزآميز عبيد زاكاني شباهتهايي دارد. (دستغيب، 1364: 787).
توللي براي هر يك از قطعههاي التفاصيل عنواني انتخاب كرده، سپس براي تلفظ صحيح آن عنوان به سبك فرهنگهاي لغت قديمي با آوردن يك كلمه هم وزن، ابهام تلفظ را برطرف كرده است. به عنوان نمونه، براي قطعه نخست كتابش عنوان «عراده» را برگزيده است و در توضيح آن چنين نوشته است: «.... و عراده بر وزن قلاده اندر لغت، چوبين مركبي را گويند برسان كجاوهاش محصور كنند و نرده بندند و رنج سفر از مسافران دور دارند. ابن عجوز فرخاري در طريق سمرقندي بر اين مركب نشسته و در كيفيت آن چنين آورده...». (توللي، 1331: 19). توللي براي قطعههاي ديگر التفاصيل عناوين گوناگوني برگزيده كه بعضي از آنها اسامي ابزارهايي مانند: اسطرلاب، شاقول، فلاخن و... است و براي برخي ديگر نام حيواناتي چون: بوزينه، داركوب، زالو، سمند، قوچ، و... را انتخاب كرده است. بعضي ديگر از قطعات با نام شهرها و كشورهايي چون: بخارا، پاريس، چالوس، موريس، كلمبيا و... آغاز ميشود و يا نام عضوي از بدن مثل: جمجمه، مخ و... عنوان دستهاي از قطعهها را تشكيل ميدهد. يا نام اشخاصي مانند: ناصرخسرو، مهالك الممالك، منورالدين و... عنوان قطعههاست. عناوين بعضي از قطعهها را نيز نميتوان در دستهبندي خاصي قرار داد، اين گونه قطعهها با عناوين متفاوتي چون: اختلاس، انقلاب، باشگاه، بنگ، شيرازه، عجايب البلدان، قرتي، حلقه، خان، درويش، رصد، سلماني، كابينه، كوسه، ماتيك، نخجير و... نامگذاري شده است. در اكثر اين عناوين ضمن ذكر وزن آن عنوان، به وجه تسميه آن نيز پرداخته است. در بين واژگان قطعههاي التفاصيل، گاهي لغات عاميانهاي چون: ممه، پستو، گزلك، لولو، بادنجان، ملنگ، تقلي، گاله، تنبان و... به كار رفته است.
توللي نثر طنزآميز را قبل از التفاصيل، بيشتر درباره زندگي شخصي دوستان، دبيران و آشنايان خود به كار ميبرد. سپس اين سبك و شيوه را در دو روزنامه «فروردين» و «سروش» ـ كه در شيراز منتشر ميشد ـ ادامه داد. (توللي، 1331: 9).
اصل كلي در همه نقيضهها اين است كه اثر نقيضه شده مشهورتر از نقيضهاش باشد تا اينكه سبب كاستن از ارزش ادبي و هنري اثر اصلي نشود. نقيضه خوب، نقيضهاي است كه به گونهاي يادآور اثر اصلي (اثر مورد نقيضه واقع شده) باشد. (اخوان ثالث، 1374: 161) اين اصول بستگي به ميزان هنر نويسندگي نقيضهپرداز دارد كه تا چه حد بتواند رعايت كند. التفاصيل از اين اصول برخوردار است؛ زيرا توللي هر چند در سرتاسر اثر خود قطعات طنزآميز به كار برده است، اما اين طنز هرگز از ارزش ادبي و همچنين اشتهار و مقبوليت گلستان سعدي نكاسته است. اصل متذكر شدن سرمشق نيز در التفاصيل رعايت شده است، چون در سرتاسر اين اثر عبارت منثور و منظومي ديده ميشود كه به صورت نقيضه بيان شده و خواننده با مشاهده اين عبارات به اصل آنها كه در گلستان سعدي به كار رفته، پي ميبرد. به عنوان نمونه كمتر خوانندهاي پيدا ميشود كه مقدمه زيباي گلستان سعدي را خوانده باشد و با ديدن اين عبارت از التفاصيل، متوجه اصل آن در گلستان نشود؛ «چندان كه پاي به درون نهادم، بوي كبابم چنان مست كرد كه نيزهام از دست بيفتاد». (توللي، 1331: 91). اصل اين عبارت در گلستان چنين است: «چون برسيدم، بوي گلم چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت». (سعدي، 1381: 50).
و يا اين بيت در التفاصيل:
«شد امامي كه تا گهر آرد
|
كوسهاي آمد و امام ببرد»
|
(توللي، 1331: 139)
كه اصل اين بيت در گلستان چنين آمده است:
«شد غلامي كه آب جوي آرد
|
آب جوي آمد و غلام ببرد»
|
(سعدي، 1381: 118)
و يا اين قطعه منثور در التفاصيل: «منجمي در كواكب مينگريست. معلمي در سرداب زيج با همسر وي درآميخت. چندان كه هر سه فراغت يافتند، معلم منجم را گفت: «تو را كه تفحّص مريخ ميكردي، در جوار چه گذشت؟ گفت: زحل و مشتري قران شدند».! (توللي، 1331: 277). اصل اين قطعه در گلستان سعدي، باب چهارم (در فوايد خاموشي) حكايت 11، چنين آمده: «منجمي به خانه درآمد، مردي بيگانه ديد با زن او (به هم) نشسته. دشنام داد و سقط [گفت و در هم افتادند و فتنه و آشوب برخاست.] صاحبدلي بر آن واقف شده گفت:
تو بر اوج فلك چه داني چيست؟
|
كه نداني كه در سراي تو كيست؟»
|
(سعدي، 1381: 131)
و يا اين عبارت در التفاصيل: «حالي كه من اين اباطيل بشنودم، مجال سكوت نديده، گفتم». (توللي، 215:1331). نقيضه اين عبارت، از طولانيترين حكايت گلستان سعدي (جدال سعدي با مدعي) ـ كه به صورت يك مناظره شيرين ادبي و اخلاقي است ـ گرفته شده است: «حالي كه من اين سخن بگفتم، عنان طاقت درويش از دست برفت». (سعدي، 1381: 164).
در دو بيت زير نيز كه در ميان دو قطعه مختلف از التفاصيل به كار رفته، نقيضه دو بيت از گلستان (حكايت 19، باب عشق و جواني) است:
يك دم كه چشم فتنه به خواب است زينهار
|
در رشوه كوش تا نرود عمر بر فسوس
|
(توللي، 1331: 247)
امشب مگر به نفت نميسوزد اين چراغ
|
يا خود نگشته روشنم از تاب مي دماغ
|
(توللي، 1331: 24)
اصل اين دو بيت در حكايت زيبا از باب پنجم (حكايت قاضي همدان) گلستان چنين است:
يك دم كه دوست فتنه خفته است، زينهار
|
بيدار باش تا نرود عمر بر فسوس
|
امشب مگربه وقت نميخواند اين خروس
|
عشاق بس نكرده هنوز از كنار و بوس
|
(سعدي، 1381: 146)
نقيضهها براساس فرم و قالب به دو دسته؛ نقيضههاي مختصر و نقيضههاي مفصل تقسيم ميشوند. (اخوان ثالث، 1374: 159) التفاصيل براساس اين تقسيمبندي در دسته دوم از نقيضهها (نقيضههاي مفصل) جاي ميگيرد. ويژگي نقيضهها از نظر طرح و فرم آن است كه هر نقيضهاي بايد ساختار و قالب اثر اصلي (اثر مورد نقيضه واقع شده) را داشته باشد و از آن پيروي كند و اگر چنان چه تغييراتي هم در طرح داده شود، بايد نقضيهپرداز به آن تغييرات اشاره كند تا فرم اثر اصلي فراموش نشود، (همان: 138) اما بايد توجه داشت كه زمينههاي علمي نقيضهپردازي را در ادبيات فارسي نخستين بار عبيدزاكاني (م، 772ه.ق.) با نگارش رسالههاي منثوري چون: اخلاق الاشراف، ريشنامه، صد پند، تعريفات و دلگشا فراهم آورده است. سپس نويسندگان ديگري به پيروي از سبك عبيد به نقيضهسازي پرداختهاند.
عبيد با آميختگي نظم و نثر در قالب طنز، به انتقاد مفاسد اخلاقي، اجتماعي و فرهنگي جامعه عصر خود پرداخته است. سبك نگارش نقيصههاي او چنان است كه خواننده با مطالعه نخست، متوجه نكوهشها و انتقادها نميشود، اما با كمي تأمل، معايب و مفاسد اجتماعي عبيد را در پرده طنز ميبيند. عبيد با نگارش رسالههاي فوق با زبان طنز، تمسخر، طعنه و انتقاد، مبدع نقيضهسازي در ادبيات فارسي شد. (صفا، 1382: 273ـ127).
به طور كلي نقيضههاي عبيد با دو هدف: 1. هجو و هزل 2. انتقاد، نگارش يافته است، اما با اين وجود بعضي از نقيضههاي او به دليل داشتن مقاصد عالي و اجتماعي در قالب طنز از شهرت بسيار برخوردار است و به خاطر اينگونه نقيضههاست كه عبيد از چهرههاي برجسته و ممتاز طنز در ادبيات فارسي شناخته شده است. (موسوي گرمارودي، 1380: 139ـ138).
علاوه بر به كارگيري زبان لطيف طنز، ايجاز و اختصار در بيان مطالب رسالههاي منثور عبيد، سبب شده تا شيوه نگارش او ابتكاري محسوب شود و مورد تقليد نويسندگان بعد از وي واقع شود. (حلبي، 1377: 90) هر چند عبيد آغازگر اين سبك نوشتاري (طنز و انتقاد) بود و زمينههاي علمي اين سبك را براي توللي و ديگر طنزپردازان فراهم نموده، اما با توجه به اينكه توللي با هنرمندي خاصي كه در مسير انتقاد و طنز پيشي گرفته، ميتوان گفت حتي از عبيد زاكاني هم در مرتبه بالاتري قرار گرفته است، چون توللي براي بيان مقاصد طنزآميز چنان هنرمندانه عمل كرده است كه تصور ميشود براي هر پديده و حادثهاي تابلوي رنگي و زنده را در پيش روي خوانندگان قرار داده است. وي با توانايي خاص خود در هنر طنزنويسي، مفاهيم بكر را با زباني طنزآميز بيان كرده كه در آن مفاسد و معايب اجتماع عصر خود را به خوبي به تصوير كشيده است. (خائفي، 1364: 800).
توللي در نگارش التفاصيل علاوه بر پيروي از سبك رسالههاي منثور عبيد زاكاني، طرح حكايات گلستان سعدي (آميختگي نظم و نثر) را با تغييراتي، الگو و سرمشق طنزنويسي خود قرار داده است. يكي از تغييرات توللي آن است كه در التفاصيل قطعههاي منظوم نسبت به حكايات منظوم گلستان سعدي بيشتر است. تغيير ديگر اين است كه وزن ابيات گنجانده شده در بين قطعات منثور التفاصيل مانند ابيات گلستان از وزن يكسان برخوردار نيست. توللي در ابتداي قطعهها گاهي يك شعر در قالب رباعي ميآورد و پس از آن، عبارات منثوري ميگنجاند. سپس بيتي يا ابياتي در وزن ديگر ميآورد و اين تنوع وزن در همه قطعههاي اين اثر ديده ميشود. (پرهام، 1370: 236).
توللي پس از انتخاب يك عنوان براي هر قطعهاي، به معني لغوي و اصطلاحي آن ميپردازد. سپس ابياتي در قالبهاي مختلف چون: رباعي، مثنوي، قطعه، مستزاد، قصيده و گاهي غزل ميآورد. اين روند بسته به نوع اطناب و ايجاز قطعهها تكرار ميشود. مطالب گنجانده شده در قطعهها به يكي از موضوعات و حوادث اجتماع عصر توللي اشاره دارد كه با زبان طنز بيان شده است. توللي با هنرمندي خاص عناوين برگزيده براي قطعهها را در تمام متن تكرار كرده است.
راوي اصلي قطعههاي التفاصيل خود توللي است، اما در همه جا نام خود را نميآورد، بلكه بسته به موضوع قطعه، گاهي اشخاص ديگر، راويان قطعههاي التفاصيل را تشكيل ميدهند و توللي از زبان آنها اشعار و عباراتي را بيان ميكند. توللي هرگاه خود راوي قطعهها باشد، به اين شيوه قطعه را آغاز ميكند: «صاحب التفاصيل فرموده»، «صاحب التفاصيل ماجراي آن را چنين آورده» و حتي براي خودش از جملات معترضه دعايي نيز استفاده ميكند: «صاحب التفاصيل ـ طولالله عمره ـ حكايت كند»، «صاحب التفاصيل ـ شيدالله اركانه ـ فرماد»، «صاحب التفاصيل ـ ادام الله بقائه لارشاد المظلومين ـ فرمايد» و....
اما اگر راوي قطعهها شخص ديگر باشد ـ كه معمولاً اشخاص خيالي و طنزآميز هستند ـ بيشتر به صورت طنز قطعه را شروع ميكند: «لقلق بن احمق بن لئيم... فرموده»، «مولانا تنبل عليشاه ماهاني فرمايد»، «بهروز بن هشام صاحب تذكره الحمقاى مينويسد»، «خواجه حبيب بادنجان پيچ فرمايد»، «خواجه فضولالدين كلكلاتي فرمايد»، «شيخ شعيب الدين نانجيب مروزي فرمايد» و...
نقيضهسازان با اهدافي چون: استهزاى و هزل، تفنن و تفريح و انتقاد از اجتماع به نقيضهسازي آثار ميپردازند. (اخوان ثالث، 1374: 125ـ116) توللي نيز ـ نقيضه خود را با هدف انتقادي و اجتماعي نگاشته است، چون تمام قطعههاي التفاصيل انعكاس واقعيتها و نابسامانيهاي جامعه عصر توللي ميباشد. قطعههاي التفاصيل از نظر درونمايه يا سياسي هستند و يا اجتماعي. توللي در قطعههاي سياسي به صورت كنايي مسايل داخلي و خارجي چون: حزبها و شخصيتهاي سياسي، رواج سياستهاي استعماري به ايران، استخراج و فروش نفت، دستگاه قضايي كشور، آزار و شكنجه آزادگان، سياستهاي خارجي روس و انگليس در جنگ جهاني دوم و... را با زبان طنز مورد انتقاد قرار داده است و در قطعههاي اجتماعي به انتقاد از ثروتمندان، تقليدهاي كوركورانه از فرهنگ غرب و شرق، پوششها و مدلهاي مبتذل، دور ماندن از اصل، شاعران مداح درباري، رياكاران، درويشان، خانان و... پرداخته است. (باباچاهي، 1380: 260). به عنوان نمونه، در قطعه زير از سياستمداران عصر خود كه به آزار و شكنجه آزادگان پرداختهاند، ميگويد: «سياست الملوك... و چون سلطان ماچين را چين برجبين افتاد و علايم كهولت بر ناصيه حضرتش مشهود گشت، فرزندان را فراپيش خواند و مرايشان را فرمود: ايدون بدانيد كه من اين خطه عظيم و خزاين زر و سيم از اشك يتيم گرد آورده و اين خيمه و خرگاه از افغان و آه و دود دل بيگانه به پا داشتهام، زنهار با كس مدارا منماييد و قدم از طريق جور و عدوان بيرون منهيد كه خلايق جهان را مزاج عدالت نيست.
«رعيتچونبيخاستوسلطان درخت»
|
بر اين بيخ بايد زدن تا به بيخ
|
وگرنه رعيت چو نيرو گرفت
|
چپاند به حلق شهنشاه سيخ
|
قطعه
هماره در پي تحصيل سيم و زر ميباش
|
كه در مقام ضرورت يگانه ياورت اوست
|
ز سيم رشته و از زر ناب سوزن كن
|
بدوز روز مبادا دهان دشمن و دوست»
|
(توللي، 1331: 67ـ66)
توللي در پايان اين قطعه هدف خود را از نوشتن آن چنين بيان كرده است: «اين حكايت بدان آوردم تا بداني كفايت ملك به جور و ظلم نشايد و سياست خلق جز به داد و كياست صورت نبندد و جلوس بر اورنگ امارت را نخستين شرط داد و دهش باشد، نه غارت و نهب و السلام». (همان).
دو قطعه «رقص شرقي» و «قرتي» از نمونههاي بسيار خوب انتقاد توللي به رسمهاي ناهنجار كشورهاي غربي و شرقي است كه متأسفانه مورد تقليد كوركورانه جوانان ايران واقع شده است: «رقص شرقي... و ديگر از غرايز بشري آن كه به هنگام وجد و سور طريق وقار بنهد و حليه طمأنينه بيافكند... و رقص خود بر دو قسم است؛ آن كه رقاص به اراده خويش بر عرصه شود و.... و به نغمات موزن به رفتار آيد و متانت از دست ننهد و صيانت ذات مرعي دارد و اين رقص را در اصطلاح رقص غربي گويند. دو ديگر از اقسام رقص، رقص شرقي است كه همگان را بر آن وقوفي كامل است و آن چنان باشد كه شرقي رقاص از كيسه ديگران اجير شود و مزد گيرد و به دلخواه اجانب به محافل ايشان شود و قر دهد و كرم ريزد و بشكن زند و...
قطعه
نازمبه قرشماليات اي شرقي رقاص
|
كه هر طرفي باد وزد نان تو چرب است
|
قر ريز و بجنبان و قمش آي كه امروز
|
استادتورا زر بهكف وپنجه بهضرب است»
|
(توللي، 1331: 205)
... «قرتي... و قرتي بر وزن (شرتي) اندر لغت شخصي را گويند كه رعايت سنين عمر نكند و در هر كار جلافت پيشه گيرد و آن خود بر دو گونه است. نخست قرتيان مذكر باشند كه جامه بر تن پوشند و غازه بر چهره زنند و جوانب ابروان به مدد مناقش برگيرند و زلفين به تصنع چين و شكن دهند و سبلت به تمامي بتراشند و به هنگام مشي اسافل اعضاى رقاصوار بجنبانند و بر زمين و زمان منّت فروشند و چون گاه محبت فرا رسد، تمجمج كنان لغاتي چند از لسان فرنگان و تازيان در كلام آرند و ابياتي چند بيآنكه خود معني آن بدانند، بر طرف فروخوانند و با غمزات و عشوات جان مخاطب رنجه دارند... دو ديگر قرتيان مؤنث باشند كه اعرابشان (قرتيه) نامند. اينان ابروان به تمامي بتراشند و به مدد آن ابرو كه پسندند منقوش دارند و...» (همان: 231).
و يا در دو قطعه ديگر به نامهاي «وافور» و «بنگ» كه در مضرات مواد مخدر است، توللي به انتقاد از افراد مبتلا به اين بلاياي خانمانسوز پرداخته است. انتقاد توللي از اجتماع در همه جاي قطعات به يك زبان و يكسان نيست، گاهي طنز قطعات صريح و مستقيم است و گاهي طنز برخي از قطعهها به صورت پوشيده و نهاني است كه خواننده به راحتي طنز موجود را نميفهمد و گاهي نيز با زبان دشنام به انتقاد از اجتماع پرداخته است. (دستغيب، 1364: 789).
توللي در جاي ديگر همآواز با شاعر دره يمگان (ناصرخسرو) در انتقاد از شاعران مداح درباري نداي بيزاري خود را از «ريختن قيمتي در لفظ دري در پاي خوكان» چنين بيان ميكند:
قصيده
«صد اشرفي گرفتم و گفتم مديحهاي
|
دروصف خسروي كه بهگيتي هنر نداشت
|
شاهنشهي كه بيپدر بود ذات او
|
يعني چو ديگران پدري نامور نداشت
|
شاهنشهي كه مادرگردونبه زشتياش
|
در زير هفت گنبد مينا پسر نداشت
|
شاهنشهي كه ظلم وفسادش به روزگار
|
چون اشك چشم رنجبرانحدومرز نداشت
|
صد اشرفي گرفتم و در وصف آن امير
|
گفتم قصيدهاي كه به فكرش گذر نداشت
|
تشبيه كردمي كمرش را به شاخ گل
|
هر چند همچو دوك به پيكر كمر نداشت
|
چشمش ستاره خواندم و ابرو هلال ما
|
با آن كه كور بود و به سيما بصر نداشت
|
دستش لطيفخواندم وسرپنجه چون بلور
|
دستي كه هيچدستكمازدستخر نداشت
|
خواندم بنفشه زلفش شد سخت باورش
|
با آنكه جز دو موي بر اطراف سر نداشت
|
گفتم تو دست حقي وخواهان عدل و داد
|
ملك عجم چنان تو شهي دادگر نداشت
|
شير است در زمان تو مأنوس گوسفند
|
هرگز شبان ز گرگ بيابان حذر نداشت
|
تو آن شهي كهصندليت نرم وراحت است
|
حال آن كه كرسيشه پيشين فنر نداشت
|
تو آن بزرگوار شه تيغ بر كفي
|
بيچاره شاه پيش كه حتي تبر نداشت
|
صد اشرفي گرفتم وخر كردمش به شعر
|
چون پاي سود بود، تملق ضرر نداشت»
|
(توللي، 1331: 224ـ223)
تمامي اشعاري كه در خلال عبارات منثور التفاصيل گنجانده شده، از خود توللي است چون وي علاوه بر هنر نويسندگي، شاعر نيز بوده و بيشتر اشعار خود را در قالب «شعر نو» ميسرود. اشعار ميان نثر التفاصيل غالباً با زبان طنز بيان شده كه از تخيّل و قريحه شاعري توللي سرچشمه گرفته است. وي به دليل انتقاد از سنتگرايان در قالب سنتي اين اشعار را بيان كرده است. (پرهام، 1370: 239ـ235) توللي برخي از اشعار التفاصيل را به خاطر طنز، استهزاى و تمسخر به شاعران خيالي كه ساخته ذهن خود بوده نسبت داده و از زبان آنها نقل كرده است.
نتيجهگيري
التفاصيل توللي مفهوم دقيق اصطلاح فرنگي پارودي (parodie) را دارد و در شمار نقيضه منظوم و منثور ادب فارسي قرار دارد. اصول كلي نقيضه سازي در اين اثر رعايت شده است، چون توللي در نگارش آن اولاً گلستان سعدي را سرمشق و الگوي خود قرار داده و همچنين از سبك سعدي در گلستان پيروي كرده است. ثانياً التفاصيل همانند ساير نقيضهها داراي هدف است و توللي با هدف انتقادي و اجتماعي آن را نوشته در نتيجه التفاصيل «نقيضه» گلستان سعدي محسوب ميشود.
منابع:
1. اخوان ثالث، مهدي (1374) نقيضه و نقيضه سازان، به كوشش وليالله دروديان، تهران، زمستان.
2. باباچاهي، علي (1380) اين بانگ دلاويز (زندگي و شعر فريدون توللي)، تهران، نشر ثالث.
3. پرهام، مهدي (فروردين و تير 1370)، «التفاصيل»، آينده، س هفدهم، ش 4ـ1، ص 234 تا 239.
4. توللي، فريدون (1331) التفاصيل، [بيجا].
5. حلبي، علياصغر (1377) عبيد زاكاني، تهران، طرح نو.
6. خائفي، پرويز (بهمن و اسفند 1364)، «يادبودهايي از فريدون توللي»، آينده. س يازدهم، ش 11 و 12، ص 795 تا 806.
7. دستغيب، عبدالعلي (بهمن و اسفند 1364)، «فريدون و آثارش»، آينده، س يازدهم، ش 11 و 12، ص 786 تا 794.
8. سعديشيرازي، شيخ مصلحالدين (1381) گلستان، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي، تهران، خوارزمي، چ ششم.
9. صفا، ذبيحالله (1382) تاريخ ادبيان در ايران (جلد سوم، بخش دوم)، تهران، فردوس، چ دوازدهم.
10. عسگري، منصوره (1381) راهيان شعر نو، تهران، ساحل.
11. موسوي گرمارودي، علي (1380) دگرخند، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ ايران.
12. ناصرخسرو (1378) ديوان اشعار، تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق، تهران، دانشگاه تهران، چ پنجم، س.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1388/2/14 (3876 مشاهده) [ بازگشت ] |