عشق در دیوان حافظ، عشق انسانی است


تاریخ : دوشنبه، 12 اسفند، 1392


چهاردهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی حافظ به بررسی «تاثیرپذیری حافظ از قرآن» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر مهدی محبتی چهارشنبه ۷ اسفندماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

 بسیاری از حافظ‌پژوهان در باب تاثیرپذیری حافظ از قرآن گفته و نوشته‌اند. این مساله از جوانب گوناگون نیازمند تفسیر و تبیین است. وجود پاره‌ای از ابیات حافظ که ظاهرا با آیات قرآنی و نگره‌های دینی متفاوت به نظر می‌رسد، اهمیتی دو چندان بدان می‌‌بخشد. محبتی در این درس‌گفتار نگاهی دیگر به مفهوم تاثیرپذیری حافظ از قرآن و یا به نوعی از مسجد تا میخانه دارد.

محبتی در ابتدای نشست گفت: در جلسه‌ی پیش، به صورت مشروح، این نکته باز شد که این که می‌گویند حافظ تحت تاثیر قرآن بوده، دقیقا به چه معناست؟ آیا به این معنی است که می‌شود ساختار غزل حافظ و مفاهیمی را که در آن هست و نوع نگاه او به جهان را متاثر از قرآن کریم تلقی کرد؟ ضمن اثبات و پذیرش این نکته که حافظ قطعا از قرآن در زمینه‌هایی تاثیر پذیرفته، این را نیز مطرح کردیم که مواردی پیش می‌آید که در آن‌ها تعارض‌های ظاهری بین نکته‌های حافظ و آموزه‌های دینی و قرآنی هست. با این تعارض‌ها و تفاوت‌های ظاهری چه باید کرد؟



عشق در دیوان حافظ، عشق انسانی است

یک نکته‌ی دیگر مساله عشق جسمانی است. عشق در دیوان حافظ، عشق انسانی، زمینی و این جهانی است؛ در عین این که چنین عشقی با عشق متعالی و روحانی و عرفانی منافی نیست. آن گفتمانی که بر دیوان حافظ حاکم است این است که عشق مقوله‌ای متعلق به این جهان است. بیشتر شعرهایی که حافظ در مورد عشق گفته مرادش عشق روحانی، افلاطونی و آن جهانی نیست؛ همین عشقی است که در این جهان حضور دارد. همچنین مساله‌ی شاهد که به معنی زیباروست، از گفتمان‌های غالب دیوان حافظ است. ولی در قرآن کریم به آن معنایی که در دیوان حافظ آمده، به کار نرفته است. وقتی حافظ می‌گوید: «مغبچه‌ای می‌گذشت راهزن دین و دل/ وز پی آن آشنا از همه بیگانه شد»، دیگر این‌جا نمی‌شود گفت که مغبچه یعنی تجلی حق. یا آن‌جا که می‌گوید: «می‌خورد خون دلم مردمک دیده هنوز/ که چرا دل به جگر گوشه‌ی مردم دادم» صراحت دارد که دل به جگر گوشه‌ی مردم دادن مابه ازاء خارجی دارد. یعنی دل دادن به فرزند مردم. این را نمی‌شود توجیهات عرفانی کرد.مساله‌ی سوم مساله‌ی شراب است. که باز یکی از بنیان‌های اصلی اندیشه‌ی حافظ است. تا حدی که تقریبا می‌شود گفت که او را می‌توان با «ابونواس» مقایسه کرد.

ابونواس شاعر شراب بوده است. چنین مقوله‌ای بسیار در حافظ تکرار می‌شود که: «بیا و کشتی ما در شط شراب انداز» یا: «شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش». باید با چسب‌های نامرئی این را بچسبانیم به این که در این‌جا «شراب مردافکن» یعنی مثلا شراب عرفانی. روشن است که مراد حافظ همین شراب انگوری است. همچنین مساله‌ی رقص و سماع و موسیقی است. تا جایی که نگره‌های قرآنی به ما اجازه می‌دهد که درباره‌ی آن دقت کنیم این است که رقص و موسیقی و سماع مورد تایید نیست. به هرحال مرادم این نیست که نگاه حافظ غیر قرآنی است. اصلا مرادم این نیست. می‌خواهیم، بی هیچ گونه جانبداری و پیش داوری، جواب مستدل و معقول و منطقی از کسانی بگیریم که می‌گویند حافظ کاملا تحت تاثیر قرآن بوده است . اگر بخواهیم جهان مطلوب حافظ را، از بُعد عملی، جمع‌بندی بکنیم، شاید آن را در این غزل او بتوانیم بیابیم. برای این که حافظ در این غزل مانیفست و چارچوبی برای جهان مطلوب خود ریخته است. حالا این که این غزل مربوط به دوره‌ی جوانی حافظ است یا دوران دیگر، نمی‌توانیم اثبات بکنیم. ولی به نظر می‌رسد که جهان مطلوب و مقبول حافظ چنین جهانی است که در این غزل آمده است. این که آیا از این جهان گذر می‌کند یا در بطن همین جهان به نگاه‌های دیگری می‌رسد، مساله‌ی دیگری است. غزل حافظ چنین است:

عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام/ مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
ساقی شکر دهان و مطرب شیرین سخن/ همنشین نیک کردار و ندیم نیک نام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی/ دلبری در حُسن و خوبی غیرت ماه تمام
بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برین/ گلشنی پیرامنش چون روضه‌ی دارالسلام
صف نشینان نیک خواه و پیشکاران با ادب/ دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوست کام
باده‌ی گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک/ نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
غمزه‌ی ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ/ زلف جانان از برای صید دل گسترده دام
نکته دانی بذله گو چون حافظ افسانه‌ساز/ بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
هر که این عشرت ندارد عیش خوش بر وی تباه/ وان که این مجلس نخواهد زندگی بر وی حرام

شعر حافظ «همه بیت‌الغزل معرفت» است

 جهان مطلوب حافظ چنین است که آدم‌های خوبی باشند، به هم خدمت کنند، هوای هم را داشته باشند، شرابی و شاهدی و موسیقی باشد و بذله‌گویی مثل حافظ که جمع را معنا بدهد اما این که این جهان مطلوب او، چقدر با جهان مطلوب قرآن کریم هماهنگی دارد؟ باید بیشتر دقت کرد. به هر حال وقتی می‌گوییم حافظ تحت تاثیر قرآن است، باید دقیقا بفهمیم منظور ما چیست؟ در این که مفاهیم ِعشق مجازی و شراب و شاهد مورد تایید قرآن نیست، هیچ‌کس تردیدی ندارد اما نظریه غالب در گفتمان حافظ‌شناسی این است که همه‌ی این مفاهیم در دیوان حافظ، عرفانی است. حافظ اگر از شراب سخن می‌گوید منظور او شراب انگوری نیست؛ مراد شراب پاک طهور است و اگر گفته: «دیدار شد میسر و بوس و کنار هم»، مرادش بوس و کنار این جهانی نیست؛ بلکه مرتبه وصالی است که عارف در دیدار حق به دنبال آن است.  به سخن دیگر، هرچه رنگ‌های سیاه در حافظ هست باید تاویل کرد. بر اساس این نگره، هیچ گونه تعارضی بین کلام حافظ و قرآن نیست و ما می‌توانیم با اطمینان خاطر هر جا شراب و سماع و موسیقی و شاهد را در دیوان حافظ دیدیم آن را به معنای عرفانی حمل کنیم. در صورتی که تاریخ حافظ‌شناسی نشان نمی‌دهد که در گذشته چنین گفتمانی غالب بوده است. این گفتمانی است که از سال‌های ۴۰-۴۳ مطرح شد و بعد از انقلاب اسلامی تشدید شد. بر اساس این نگاه شعر حافظ «همه بیت‌الغزل معرفت» است. حتی بعضی‌ها آنقدر تندروی می‌کنند که می‌گویند منظور حافظ از «حاجی قوام»، ولی حق است. کتابی مثل «بدرالشروح» که شرح عرفانی دیوان حافظ است، همه‌ی گزارش‌هایش این گونه است. بدیهی است که نوع نگاه بدرالشروحی اشکالات فراوانی در فهم غزل‌های حافظ پدید می‌آورد. اعم این گزاره‌ها به این مفهوم برمی‌گردد که آیا جهان، انسان و سیر معنوی انسان در جهان، غایتی بیرون از این جهان دارد یا خیر؟ یعنی آن‌چه در قرآن کریم آمده که این جهان مبداء مشخصی دارد و به غایت مشخصی هم ختم می‌شود و انسان به مثابه‌ی یک موجود مسوول، پس از این جهان باید پاسخگوی همه‌ی افعال و اعمالی باشد که انجام داده است، آیا در حافظ هم می‌شود چنین نگره‌ای را دنبال کرد؟ این اولین نقطه‌ی فاصله گرفتن دیدگاه‌های حافظ از قرآن کریم است که در آن تردید نمی‌توانیم بکنیم. پس آیا می‌شود به این تعارض پاسخ داد، آن گونه که حافظ از قرآن دور نیفتد؟ یا آن که باید نوع نگاهمان را عوض کنیم؟شراب و شاهد حافظ تعارضی با قرآن ندارد باز می‌گویند که آن‌چه حافظ درباره شراب و شاهد و مسایل دنیا گفته، هیچ تعارضی با قرآن ندارد. چرا که قرآن و حدیث تک لایه و تک قرائتی نیست. بلکه قرآن کریم کتابی است که لایه‌های معنایی متعدد دارد. بنابراین حافظ چون با معنی باطنی قرآن آشنا بوده، معانی عمیق را به زبان دیگری گفته که آشنایان می‌فهمند و غیر آشنایان نمی‌فهمند. مساله سوم این است که برخی می‌گویند در این تاریخ هفتصد ساله، همه‌ی عالمان بزرگ گفته‌اند که حافظ تحت تاثیر قرآن است. شما چرا می‌گویید نیست؟ چرا خلاف اجماع می‌کنید؟ این گزاره به دو دلیل در درون خودش نقص دارد. یکی این که چه کسی گفته که همه این را گفته‌اند؟ از کجا آمار آورده‌اید؟ دوم این که چه کسی گفته هر چه همه گفتند، درست است؟ ضمن این که اکثریت چنین چیزی نگفته. از همان آغاز اختلاف بوده است.  جامی نمی‌گوید حافظ عارف و صوفی و مفسر قرآن است. می‌گوید: «کلامش به مذاق اهل تصوف شیرین افتاده». یعنی آن‌ها خیلی خوب می‌توانند از گفتمان حافظ برای اهداف خودشان استفاده بکنند. می‌دانیم که دیوان حافظ نشان می‌دهد که یکسره با صوفیه در تضاد است. حتی با عارف در جنگ است. آمارگیری نشان می‌دهد که حافظ در کمتر جایی از صوفی و عارف تعریف کرده باشد. آن‌جا که می‌گوید: «عکس روی تو در آینه جام افتاد/ عارف از خنده‌ی می در طمع خام افتاد» یکجوری دارد عارف را تخطئه می‌کند. یا وقتی می‌گوید: «نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد/ ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» یا «صوفی نهاد دام و سر حُقه باز کرد» به هیمن نگاه بازمی‌گردد. ضمن این که در عصر حافظ بعید به نظر می‌رسد که تفاوتی ماهوی بین عارف و صوفی بوده باشد. این از اختراعات عصر ماست که بگوییم عارف مثبت است و صوفیه منفی. مولوی بیشتر از آن که به عارف شهره باشد، به صوفی شهره بود. همین‌طور سنایی و بقیه. از منظر علمی- تاریخی تفاوتی بین صوفی و عارف نیست. امروزه می‌گوییم صوفی یعنی کسی که بیشتر اهل تشکیلات و خانقاه و خرقه است و عارف کسی است که به مبانی نظری توجه دارد اما در تاریخ تصوف چنین چیزی وجود و حضور ندارد. حافظ با انسان و جهان مساله داردحافظ عرفان را می‌فهمیده، بر عرفان مسلط بوده، ولی هرگز به مثابه یک عارف (به معنی اصطلاحی آن) جهان را به نگاه ننشسته است. در سرتاسر دیوان حافظ هیچ گاه آن روح تسلیم و آن روح مقبولیتی که در نگاه مولانا و عطار و سنایی بر جهان هست، قابل رویت نیست. حافظ با انسان و جهان مساله دارد. حداقل این است که می‌گوید چنین مساله‌ای برای من حل نشده است. بر فرض، بگیریم که حافظ عارف بوده. آیا دیدگاه عرفانی حافظ به ما اجازه می‌دهد که این مقدار از نگره‌های قرآنی را به سمت شعر او بکشیم؟ یعنی عارف دیگری از این مقدار مسایل جسمانی و شراب انگوری و چیزهای دیگر را تحت عنوان عرفان استفاده کرده است؟ اگر بپذیریم که حافظ نگره‌ی عرفانی داشته، باز مساله‌ای قابل بحث است. آیا این نگره‌ی عرفانی، قرآنی هم هست؟ جنگ دراز دامن بین اهل ظاهر و اهل باطن در تاریخ ما در همین جاست که می‌گویند برداشت‌های عرفا، قرآنی نیست. برداشت‌های شخصی است و از فرهنگ‌های دیگر آمده. اکثر بزرگان متصوفه که کتاب نوشته‌اند، از جمله ابونصر سراج طوسی در کتاب «اللمع فی التصوف» که مانیفست و بیان نامه‌ی عرفان ایران است، می‌خواهد همین را بگوید که آموزه‌های صوفیه خلاف شریعت نیست. به خاطر همین هرجا که کلامی می‌بیند که ممکن است خلاف آیات قرآنی باشد، به زور آیه‌ای از قرآن را در کنار گفته‌های عرفا می‌گذارد که مردم را قانع کند که حرف‌های عرفا مخالف شریعت نیست. ولی می‌بینیم که تفاوت هست. اگر این نگره قابل قبول باشد که نگاه‌های حافظ مبتنی بر عرفان است، باید دید که حجم آیه‌هایی که مخالف دیدگاه‌های حافظ است بیشتر است یا آیه‌هایی که موافق دیدگاه‌های عرفانی اوست؟ آن‌چه قرآن، حدیث، سنت و تاریخ مسلمانان نشان می‌دهد این است که شراب، شاهد، موسیقی و لهو و لعب یا تشکیک در آخرت مخالف رویه عمومی مسلمانان است. برای همین است که می‌گوییم روح حاکم بر قرآن با روحی که حاکم بر دیوان حافظ است متفاوت است. 

نگره حافظ به سمت انسان و جهان است

منظور از روح حاکم مجموعه‌ای است از مفاهیم مکرر، جهت نگاه، هدف و غایت کلام، بسامد تکرار واژه‌ها، ترکیبات، سبک، سیاق معنوی و صوری سخن. وقتی می‌گوییم روح حاکم بر قرآن منظور این است که چه مفاهیمی در آن تکرار می‌شود؟ سبک آن چیست؟ قرآن را اگر عمیقا بخوانیم می‌بینیم که در قرآن کریم، دنیا، به یک معنا، بازیچه‌ای است که انسان را فریب می‌دهد. مسلمان نباید به این دنیا دل ببندد اما به نظر من، روح حاکم بر دیوان حافظ بیشتر مبتنی بر عشق و اصالت دنیا است و به سمت دنیا. حافظ هرگز این دنیا را نفی نمی‌کند. البته شکی نیست که حافظ قرآن را می‌دانسته و تحت تاثیر قرآن بوده است. ولی در کل نگره‌ای که حافظ دارد نگره‌ای است به سمت انسان و جهان. در عین حال حافظ به هیچ دبستان فکری و نحله‌ی مذهبی مقید نیست. یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند حافظ را از حیث مکتب‌های فکری و نحله‌های مذهبی، متعلق به فرقه‌ای بداند. تا حالا کسی چنین ادعای نکرده. حافظ می‌خواهد حرف خودش را بزند و در عین حال وارد هیچ کدام از جریان‌های روزگارش نشود. نمی‌خواهد معتزلی و اشعری و... باشد. به صراحت می‌گوید که «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه». حافظ انسان تنهایی است در یک جامعه بسته. نمی‌گویم حافظ استفاده ابزاری کرده. او بالاتر از این حرف‌هاست که ابزاری استفاده کند. عرضم این است که او از مجموعه میراث مسلمانان استفاده می‌کند. این با استفاده ابزاری خیلی متفاوت است. ضمن این که حافظ در خلوت‌های خودش، خداگونه شده. یعنی وقتی می‌گوییم خدا و توحید، یعنی آن وجودی که هیچ ذهنی قادر به ادراک آن نیست. واحد ِواحد است. بنابراین خدا یگانه و تنهاست. البته این یکی از معانی خدا است. آن‌چه ما درباره‌ی خدا ادراک می‌کنیم حقیقت خدا نیست، ادراک ماست. امام علی(ع) می‌فرماید هرچه در مورد خدا با اوهامتان تشخیص بدهید و در زیباترین و دقیق‌ترین عبارت بنویسید، آن خدا نیست، ذهن شماست، مخلوق شماست. حافظ هم در تنهایی خودش چنین حالتی داشته. آن سخن امام محمد غزالی که می‌گفت به سطحی از ادراک رسیده که هیچ کس حرف او را فهم نمی‌کند، این تنها بودگی در حافظ بسیار بسیار شدیدتر و عمیق‌تر هست.

حافظ انسان تنهایی است

 در یک جامعه بسته به نظر من حافظ برای ماندگاری از دو روش استفاده می کند. یکی روش نعمت‌ها و زیبایی‌های مادی است که عبارت باشد از شادی. یکی نعمت‌ها و زیبایی‌های معنوی که عبارت باشد از عرفان و قرآن. شعر حافظ نه فقط شراب ستایی است، نه فقط عرفان‌گرایی و نه فقط قرآن‌گرایی. بلکه تا آن‌جا که ذهن و عصر حافظ اجازه می‌داده، ترکیب معتدلی است از این‌ها. این جا شاهد یعنی نوع زیبایی؛ شراب یعنی نوع فرار از خودگرایی؛ عرفان یعنی رسیدن به باطن‌های معنوی جهان و قرآن یعنی ابزار رسیدن به این باطن‌ها. حافظ همه‌ی این‌ها را در خودش جمع می‌کند. بنابراین آن کسی که می‌گوید شراب حافظ صرفا شراب انگوری است، کاملا اشتباه می‌کند و آن کسی که می گوید صرفا عرفانی است، اشتباه می‌کند. آن که می‌گوید شاهد حافظ فقط «شاخه نبات» شیرازی است، واقعا اشتباه می‌کند. البته شاخه نباتی بوده اما این شاخه نبات چنان در ذهن و خیال حافظ فرآیند تصعید را طی کرده که شاخه نبات تبدیل می‌شود به وجود درونی حافظ. به هر حال در این جا سعی کردم از آوردن شواهد بسیار پرهیز کنم. خواهشم این است که روی این مقوله‌ها فکر کنید تا حافظ را یک پله از آن‌چه که مرسوم بوده، بالاتر ببریم.

 







منبع این مقاله : دانشنامه فارس
http://www.fars-encyclopedia.com

آدرس این مطلب :

Fars Encyclopedia ©