نشست یاد روز فردوسی در دانشگاه حافظ شیراز


تاریخ : چهارشنبه، 29 اردیبهشت، 1389


نشست بزرگداشت یاد روز فردوسی با حضور استاد باستانی پاریزی و جمعی از فرهیختگان ادب فارسی در دانشگاه حافظ شیراز برگزار شد. در اين مراسم دكتر محمدابراهيم باستاني‌پاريزي كلام خود با بيتي از سعدي:

به نام خداوند جان آفرين

حكيم سخن بر زبان آفرين

آغاز كرد و گفت که اين برخلاف عادت است كه انسان بخواهد راجع به فردوسي صحبت كند و در اول شعر سعدي را مطلع كلام خود قرار دهد و بيتي را از حافظ بياورد، مي‌شود اسم آن را براعت استعلال گذاشت براي كسي كه مي‌خواهد در سالن دانشگاه حافظ شيراز بيايد و راجع به فردوسي صحبت بكند، اشكالي ندارد كه خوب هم هست.



همه شعراي بزرگ ما پيش خود مي‌گفتند چرا شاهنامه فردوسي را ما نتوانستيم بيافرينيم و هر يك كوشيدند تا ببينند مي‌شود اين كار را كرد، يكي از آنها همان كسي  است كه بيت اول را از او خواندم؛ بنابراین سعدي بوستاني آفريد كه خود يك شاهنامه است. حافظ نيز در اين زمينه طبع آزمايي كرد و ساقي نامه‌اي كه مي‌بينيد يك نسخه خطي كه ما به آن دسترسي پيدا كرديم و من آن را آورده‌ام در كتاب شاه منصور كه در تمام حافظ‌ها اين نيست. حافظ شروع كرده است در واقع يك منصور نامه‌اي بگويد چون ساقي‌نامه حافظ در مدح شاه منصور است و اگرچه بعدها حافظ خطش را جدا كرد و ديواني آورد كه در ميان مردم ايران كنار قرآن جاي گرفته است يعني شما دو كتاب را هميشه در كنار هم مي‌بينيد يكي حافظ و ديگري قرآن كريم. بالاتر از همه اين دو تن. نظامي است او همه چيز گفت، خسرو شيرين گفت، شيرين و فرهاد سرود، مخزن‌الاسرار را ساخت ولي براي او كه الگويش شاهنامه بود اين آثار آرامش بخش نبود و چون ديد كه پهلوان‌ها را همه فردوسي گرفته و كاري نمي‌توان كرد پس اسكندر را انتخاب كرد و اسكندرنامه را نوشت نيز شرف‌نامه و اقبال نامه. اينها خيلي زيبا هستند ولي به پاي شاهنامه نمي‌رسند. پس اينكه عرض كردم همه شعراي ما آرزوي اين را داشتند بي‌خود نيست. حال شاعرهاي ديگر كه كوچك‌تر بودند مثل خواجو آنها ديگر توقع اينكه بتوانند اثري مانند شاهنامه بياورند نداشتند. اين مقدمه حرفم بود مبني بر اينكه سعدي و حافظ و مخصوصاًَ نظامي و ديگر شاعران در اين زمينه كوشيده‌اند. اما به هر حال در نوع ادبي حماسه نتوانستند به سطح مقبوليت فردوسي و شاهنامه برساند. داستان‌هاي شاهنامه در دو دوره سامان يافته كه يك دوره اساطيري است و ديگري دوره سلطنتي يا تاريخي كه دوره مهم ساساني است. همه دوره ساساني در شاهنامه است اگر شاهنامه نبود يك قسمت عمده‌اي از تاريخ ساساني را ما نداشتيم. از جمله داستان هفتواد ين قاعدتاً برمي‌گردد به سابقه تاريخي اين بحث ما كه برخي معتقدند كيخسرو به غاري در كوهي در ممسني رفته است. و ما كرماني‌ها مدعي هستيم كه كي‌خسرو آنجا نرفت و در كرمان درگذشت. وي ضمن بررسي تاريخي داستان هفتواد گفت: «سهم خراسان در شاهنامه زياد نيست و تنها 13بيت از اشكانيان دارد. خراساني‌ها 500سال سلطنت كردند ولي 13بيت آن به شاهنامه تعلق دارد. از ايشان جز از نام نشنيده‌ام/ نه در نامه خسروان ديده‌ام. پس حق فردوسي بر گردن ما كرماني‌ها، فارس‌ها، اصفهاني‌ها، ترك‌ها، لرها و همه اينها بيشتر از خراساني‌هاست شاهنامه آنجايي كه با تاريخ شروع مي‌شود با افسانه‌اي‌اش كه همه اعتقاد دارند كه براي ولايت ما است كه ما دقيقاً اسم شهرهايي كه در شاهنامه است همه را پيدا كردم. كردها را خيلي‌ها پيدا كردم. تاجيك‌ها كه از ما شده‌اند ولي آن قسمتي كه تاريخ شاهنامه است از سلسله ساساني است بعد هم اشكانيان و بعد هم اسكندر شروع مي‌شود و تاريخ شاهنامه شروع مي‌شود و تاريخ آن با حركت اردشير بابكان است، مرد بزرگي در تاريخ ايران؛ اهل فارس، مؤمن، و موبدزاده اولين كاري كه كرد به طرف كرمان آمد به همين دليل من اين مطلب را انتخاب كرده‌ام چون شما مي‌دانيد كه من قسم خورده‌ام كه در هيچ سميناري شركت نكنم و هيچ كتابي مقدمه ننويسم مگر اينكه در آن سمينار يا در آن مقدمه به تقريبي يا به تحقيقي يادي از كرمان به ميان بيايد. شاهنامه جاي خود را دارد و كرمان هم جاي خود را. آن قسمت تاريخي شاهنامه كه خيلي مي‌توان روي آن حساب كرد را نمي‌توانم بگويم از كرمان شروع مي‌‌شود ولي بعدها كار اردشير از كرمان شروع مي‌شود.چرا؟ براي اينكه شنيد يك پادشاهي است در يك قلعه‌اي به اسم هفتواد. او پول و ثروت دارد و درآمد زيادي دارد و اگر اين پول‌ها نصيب اردشير شود حكومتش براي سال‌ها و قرن‌ها باقي مي‌ماند، در واقع به يك معدن نفت دسترسي پيدا كرده است پس اين بود كه اولش كارش را آن‌جا شروع كرد، با سياست عمل كرد. پس به طرف هفتواد راه افتاد. كه ما كرماني‌ها اعتقاد داريم كه اين محل كه حالا به روايتي هفت بچه پسر هم داشته و يك دختر كه هفتواد به اين دليل مي‌گويند كه البته اين نيست كه من ريشه كلمه را پيدا كرده‌ام در برهان قاطع يعني كسي كه آزاد شده يا نجات يافته. آرتور كريستن سن كه تاريخ ايران در زمان ساسانيان را نوشته سكه‌اي به اسم هفتواد پيدا كرده‌ است، پس اين پادشاه افسانه‌اي نيست و واقعي است. در دوره اشكاني از بم تا قلعه بم را هفتواد گفته‌اند كه داستان او هم داستان لطيفي است. دخترش با بقيه دخترها با هم مي‌رفتند كارگاه، قالي‌بافي و... داشتند يك روز سيبي به دختر هفتواد مي‌دهند خوب دختر حاكم بوده، اين سيب را شكافت كه نصف آن را بخورد ديد در وسط سيب كرمي است، آن را كناري گذاشت و بعد كه رفت رشته‌ها را به صاحب كارگاه بدهد صاحب كارگاه ديد كه اين دختر دو برابر بقيه دخترها رشته است و رفت ببيند چه طوري است! پيش خود گفت كه اين از بركت اين كرم است و كرم را نگه داشت و هر روز هم رشته او زيادتر شد و به ثروت رسيد. حال بنده اول اين نكته را عرض مي‌كنم درست است كه شاهنامه فردوسي اين قسمت به عقل و از روي سند نقل شده و اينكه اين مطلب و طنزها جايي‌است كه در كارنامه اردشير بابكان هم است، اردشير بابكان هم از معدود پادشاهاني است كه خاطرات دارد و مهمترين خاطراتش نيز همين جنگ با هفتواد است كه اسم محلات بم را در آن مي‌آورد نامه تنسر، كارنامه اردشير بابكان و برخي ديگر از منابع تأييدي بر اين مدعا است. البته اين تنها اشاره‌اي به يكي از نام‌ها و داستان‌هاي شاهنامه بود براي نشان دادن دقت فردوسي و نيز ديرينة شهرهاي ايراني. دكتر احمد اقتداري هم مقاله ارزشمندي در اين زمينه دارند. اما آن‌چه روشن است اين است كه فردوسي و شاهنامه او نقشي بي‌بديل در فرهنگ ايران داشته‌اند و خراسان سرچشمة اين اتفاق بزرگ است. اگرچه بعد از فردوسي در فارس و تبريز و اصفهان كارهاي ارزشمند هنري بر روي شاهنامه فردوسي انجام گرفت و از اين لحاظ پس از فردوسي سهم ديگران در پاسداشت شاهنامه و فردوسي اگر از خراسانيان بيشتر نباشد كمتر نيست.

يكي از مصاديق اين ادعا خوشنويسي و نقاشي شاهنامه فردوسي در دوران قاجاريه توسط داوري شيرازي و خاندان وصال به همراه نقاشي‌هاي ارزشمندي كه در اين نسخه كه به روايتي از آخرين نسخه‌هاي مصور شاهنامه است توسط صورتگر انجام شده است. خوشبختانه اين نسخه هم‌اكنون در «موزه رضا عباسي» در تهران نگهداري مي‌شود و چاپ نفيسي از گزيدة آن نيز توسط جناب كوروش كمالي منتشر شده است. اين نسخه علاوه بر اهميت هنري داستان زيبايي هم دارد كه ايل خان قشقايي در آن زمان به دليل علاقه عشاير به شاهنامه، فردوسي و شاهنامه‌خواني سفارش اين كار مي‌دهد و در اين زمان هزينة هنگفتي معادل يك بار سكه نقره‌اي كه به باور برخي معادل 700 تومان آن روزگار كه امروز بيش از چند ميليارد است را مي‌پردازد و علاوه بر آن صد شال و اسب و و چيزهاي ديگر نيز به نويسنده و نقاش اين اثر مي‌پردازد. و اين نشان‌دهندة اهميت شاهنامه براي ايرانيان و فارسيان است.

هم‌چنين در اين نشست محمدابراهیم انصاری‌لاری رئيس هيأت امناء دانشگاه حافظ ضمن بزرگداشت جایگاه و مقام فردوسی در زبان و ادبیات فارسی به مقوله خردستایی فردوسی در شاهنامه اشاره کرد و آن را از اهمیت ویژه‌ای برخوردار دانست و گفت: آن‌چه كه براي فردوسي مهم است اول انسان است بعد خردورزي است و بعد دادگري است كه مي‌توان نتيجه گرفت كه فردوسي اولين انسان‌گرايي واقعي است كه در حوزة تفكر ايراني ـ اسلامي ظهور كرده است.  انسان گرايي و اهمیت به انسان  ومهم  جلوه كردن عقل دو اصل مهمي است كه زيربناي نوزايي و رنسانس قرن 18 اروپا را شكل مي‌دهد.

وي افزود: اگرچه فردوسي خود مسلماني خردگرا است و در اين زمينه به روشني سروده است كه:

منم بندة اصل بيت نبي              ستاينده خاك پاي وصي

اما در داستان‌هاي شاهنامه و به ويژه در بخش اساطيري آن هيچ دين و آيين مشخص را مورد تأييد قرار نمي‌دهد. و حتي نگاه او به ارزش آتش در فرهنگ ايراني به عنوان يك سمبل است و نه پرستش.

 او براي اين‌كه اين نكته ظريف را روشن بكند وقتي كه از نيايش مشترك كيخسرو و جد او كاووس سخن مي‌گويد اين مطلب را به درستي در قالب چند بيت به ما مي‌گويد كه:

چو آتش بديدند گريان شدند         چو بر آتش تيز گريان شدند

كه آتش بدان گاه محراب بود      پرستنده را ديده پر آب بود

توضيح بسيار زيبا، دقيق و موجز و مختصر و مفيدي است براي آن‌كه نشان بدهد گرايش آن مردمان به آتش نه از بابت آتش پرستي بود؛ بلكه آتش را نمودي از پروردگار عالم و ايزد يكتا مي‌دانستند و سنبل آفرينش تلقي مي‌كردند.

 اين نكته‌ای است كه مي‌توان از آن به عنوان يكي از رموز پذيرش شاهنامه در نزد همة ايرانيان یاد كرد.

نكتة دوم كه در تكميل نكتة اول مي‌توان به آن اشاره كرد اين است كه فردوسي يك موحد و  يكتاپرست است؛ اما در عين حال يك جبري مسلك است . كسي است كه به چیرگی قدرت خدا در هر مسير كوچك و بزرگ  زندگی  معتقد است و قدرت مطلق او را حاكم بر سرنوشت انسان قرار می‌دهد.

فردوسي نشان مي‌دهد كه انسان مورد پذيرش او، انسان خردورز دادگر است اما اصالت به انسان را ما مي‌توانيم از فحواي چند بيت فردوسي به درستي دريابيم:

جز اين بگذري مردم آيد پديد                    شد اين بندها را سراسر كليد

پذيرندة راي و هوش و خرد                     مر او را دد و دام فرمان برند

تو را از دو گيتي برآورده‌اند                     به چندين ميانجي بپرورده‌اند

مردم يعني انسان. فردوسي اينجا كاملاً محوریت آدم نسبت به هستي را پذیرفته  و دليل آفرينش تمام پديده‌هاي ديگر را و جهان و جهانيان را انسان فرض مي‌كند. كدام مكتب چنين اصالتي را به انسان مي‌دهد، دد و دام و طبيعت را مسخر انسان فرض مي‌كند و او را به خودشناسي دعوت مي‌كند .

 فردوسي چرخ بلند و فلك تيزرو را يعني همان قضا و قدر و سرنوشت را در تسخير انسان مي‌داند و انسان را حاكم بر سرنوشت خودش مي‌داند و پس از اين است كه به دو محور ديگر مي‌رسد يعني بحث خرد و عدل. خرد به معناي فكر و انديشه نيست، خرد معني و مفهومي خيلي فراتر، عميق‌تر از فكر، تفكر و انديشه و انديشگي دارد. تفكر معطوف به حقيقت و فرزانگي خرد است، تفكري كه در سير خود به دنبال حقيقت و فرزانگي است، مد نظر فردوسي است. اين تفكر خرد نام دارد. و فردوسي شاهنامه بزرگش را با اين بيت بلند كه تقريباً در همة مجالس و محافل هم به تناسب مختلف مي‌شنويم آغاز مي‌كند كه:

به نام خداوند جان و خرد            كز اين برتر انديشه بر نگذرد

گويا فردوسي براي خداوند مهم‌ترين ويژگي و بهترين خصوصيات خدا را اين مي‌داند كه خداوندِ جان و خرد است اين‌كه خداوند، جان و خرد را آفريده است، مهم‌ترين ويژگي خدا مي‌داند و از همان‌جا آغاز مي‌كند و بعد همه چيز را در پناه خرد دريافتني و شناختني مي‌داند.

و از اين بابت است كه فردوسي مي‌گويد:

خرد بهتر از هر چه ايزد بداد         ستايش خرد را به از راه داد

بهترين چيزي كه خداوند در واقع كليد دريافت همه چيزها را كه خداوند به بشر ارزاني داد؛ نعمت خردورزي و تفكر و تعقل بود و بعد همه چيز از قبال خرد به دست خواهد آمد:

خرد رهنماي و خرد دلگشاي                  خرد دستگيرت به هر دو سراي

وز او شادماني وز اویت غم است           از اويت فزوني وز اويت كم است

از اويي به هر دو سراي ارجمند             گسسته خرد پاي دارد به بند

هر دو گيتي و هر دو جهان در گرو خردورزي است و اين نگاهي است كه اصالت را به انسان مي‌دهد. فردوسي همه چيز را در گرو خود انسان، تصميم و خردورزي او مي‌داند. خرد در واقع مرز و خط قرمز فردوسي است. و براي شناختن نيك و بد، صواب از ناصواب.

فردوسي يك رابطه وسيع و محكم بين دادگري و خردورزي برقرار كرده است همه جا وقتي كه خرد در كار است و خرد ميزان كار ، همه امور بر داد و دادگري استوار است.

فردوسي پهلوانان را بزرگ مي‌داند. اگر شاه جانب اين‌ها را رعايت بكند و حرف شنوي داشته باشد مقبوليت دارد. و اگر جانب اين‌ها را رها كند ابتدا بايد به او تذكر داد پهلوانان فردوسي چنين‌اند ابتدا به شاه تذكر مي‌دهند. اگر اين تذكر را نپذيرفت از او سرپيچي مي‌كنند نمونه بارز اين اتفاق در زمان كيكاووس بود كه يك بار عليرغم رأي بزرگان تصميم گرفت به مازندران لشكر بكشد همه مخالفت كردند اما كسي جرأت ابراز نظر صريح را نداشت بنابراین  همه جمع شدند و از زال درخواست كردند كه بيايد و اين مطلب را حل و فصل بكند. فردوسي در اينجا شعر زيبايي را دارد كه نشان مي‌دهد پهلوانان در آن شرايط اين اجازه را داشتند كه نظر خود را ابراز کنند و شاه را به راه درست بخوانند. بنابراین آنچه که در دیدگاه وی اهمیت دارد نخست انسان؛ خردورزی و دادگری وی است و پهلوانان داستان‌های وی باید از این ویژگی‌ها بهره‌مند باشند تا بتوان بر آنها نام بلند پهلوانی گذاشت. شاهان داستان‌های وی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

هم‌چنين صدرا ذوالریاستین نيز ضمن تبریک این روز به فردوسی دوستان و فردوسی ستایان، شعری در بزرگداشت فردوسی خواند.

 







منبع این مقاله : دانشنامه فارس
http://www.fars-encyclopedia.com

آدرس این مطلب :

Fars Encyclopedia ©