نزدیک به چهاردهه پیش «کلیات» سعدی به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی منتشر شد اما این تنها تصحیح خرمشاهی از سعدی نبوده چراکه چندسالی بعد از آن، او باز به سراغ «کلیات» رفت و با بازبینی در تصحیح اول و افزودن مواردی به آن، چاپ دیگری از «کلیات» به دست داد و هردوتصحیح تا امروز چندینبار چاپ شدهاند. انتشار جداگانه «گلستان»، «بوستان» و کتابی با عنوان «کمخواندههای سعدی» تازهترین کاری است که خرمشاهی روی سعدی انجام داده و این سهکتاب اینروزها در انتشارات دوستان منتشر شدهاند.
خرمشاهی در این سهکتاب نیز مواردی را به تصحیحهای قبلی افزوده و ضمنا با جداکردن یکسوم نهایی «کلیات» و چاپ آن در کتابی با عنوان «کمخواندههای سعدی»، قصد داشته تا بخشهایی از «کلیات» که مغفول ماندهاند نیز موردتوجه قرار گیرند. گفتوگو با خرمشاهی به مناسبت انتشار این سهکتاب انجام شده و در این گفتوگو درباره تصحیحهای خرمشاهی از سعدی و نیز ضرورت تصحیح مجدد آثار کلاسیک صحبت کردهایم. این گفتوگو در ادامه به تاثیر سعدی بر حافظ و نیز اهمیت و حضور سعدی در ادبیات معاصرمان پرداخته و خرمشاهی در جایی از این گفتوگو درباره اهمیت سعدی در دوره معاصر و عدم ارتباط غالب نویسندگان و شاعران جوان امروز با ادبیات کلاسیک میگوید: «جهان سعدی، حافظ و مولوی به ما نزدیک است و با سعدی تقریبا احساس معاصربودن داریم. درست است که سعدی بیشتر از حافظ از عربی استفاده کرده، اما جهان فکری و ذهن و زبانش به جهان امروزی ما خیلی نزدیک است. اما این واقعیتی است که امروز خیلیها در خواندن سعدی و حافظ و مولانا مشکل دارند و نمیتوان این مساله را رد کرد. حتی برخی از نویسندگان و شاعران جوان امروز ما در خواندن این متون کلاسیک مشکل دارند و اشکالی هم ندارد که برای شروع از گزیدههای سادهتر متون استفاده کنند... برای اهل ادب، سعدی متن بغرنجی نیست و برای همین است که هنوز هم اینقدر تاثیر دارد. ادبیات داستانی و شعر امروز ما میتواند از سعدی فصاحت بیاموزد.»
سالها پیش «کلیات» سعدی با تصحیح شما منتشر شده بود و امروز هم بخشهایی از کلیات را بهصورت جداگانه تصحیح و منتشر کردهاید. اولینبار چه زمانی به فکر تصحیح سعدی افتادید؟
این سهکتاب، درواقع سومین تصحیح من از سعدی است که منتشر میشود. دوتصحیح اول، «کلیات» سعدی بودند که سالها پیش منتشر شده بودند. اولین تصحیح من روی آثار سعدی به پیشنهاد آقایکامران فانی صورت گرفت؛ بر مبنای چاپ ١٣١٦شمسی بروخیم و با تصحیح مهم مرحوممحمدعلی فروغی. تصحیح فروغی که با همکاری مرحومحبیب یغمایی صورت گرفته هنوز هم کار مهمی است. البته کارهای عمده و اولیه آن را یغمایی انجام میداده و بازنگری کار با فروغی بوده است. این چاپ از سعدی که توسط آقایفانی در اختیار من قرار گرفت و آن زمان ٣٥سال از عمرش میگذشت، مشکلاتی داشت، از جمله اینکه در کتاب غلط نامه وجود داشت و پانویسها هم ایراد داشتند. بنده این مشکلات را در تصحیحی که انجام دادم برطرف کردم. در واقع من در آن تصحیح ١١کار انجام دادم و از جمله اینکه برای اولینبار کشفالابیاتی برای چهارهزاربیت «بوستان» تنظیم کردم. یا همه عربیهای کتاب را که ٧٠٠بیت است و جمله، آیات و احادیث هم زیاد دارد تصحیح کردم. برای اصلاح این بخشها، از استادی بزرگ، دکتراحمد مهدویدامغانی کمک گرفتم. آن زمان ١٤، ١٥جلسه خدمت ایشان رسیدم و اینها را به کمک ایشان تنظیم کردم. چون من از نظر علمی توان این کار را نداشتم و واقعا هم کار دشواری است و کمترکسی چنین توانی دارد. این بخشها به کمک استاد مهدویدامغانی اصلاح شدند که در پیشگفتار هم به نیکی از ایشان یاد شده است. این تصحیح اولبار در سال١٣٥٦ در هیاتی خوب و در قطع وزیری منتشر شد. بعد از یکی،دوچاپ در قطع وزیری، قطع کتاب کوچکتر شد و بین رقعی و وزیری منتشر شد و حالا و بعد از گذشت این سالیان، این کتاب ١٥بار در انتشارات امیرکبیر با مدیریتهای مختلفی که این نشر پیدا کرده چاپ شده است.
بعد از این بازهم به سراغ کلیات سعدی رفتید. چرا با وجود اینکه یکبار سعدی را تصحیح کرده بودید بازهم به سراغ کلیات رفتید و در باردوم چه چیزهایی به تصحیح اول اضافه کردید؟
بعد از چاپ تصحیح اول، دوستان ناشر گرامیام اخوان کریمی، پیشنهاد کردند که سعدی جدیدی به تصحیح من منتشر شود. من در پاسخ گفتم که سعدی با تصحیح من پیش از این منتشر شده اما به نظر آنها بهتر بود که در چاپ جدید یادداشتی بهعنوان مقدمه نوشته شود و تعلیقات یا توضیحاتی هم به کتاب اضافه شود چراکه معنای فارسی اشعار و جملات عربی را اکثر خوانندگان متوجه نمیشوند. من پیشنهاد آنها را پذیرفتم و اینبار با کمکگرفتن از ترجمه عربیهای سعدی که توسط استاد جعفر مویدیشیرازی، که عمرش طولانی باد، انجام شده بود اشعار عربی سعدی را هم ترجمه کردم. اشعار عربی سعدی، خود به تنهایی کتابی است که در لبنان هم چاپ شده و احسان عباس درباره آنها گفته که اشعار عربی سعدی چه عظمتی دارد و ما در جهان عرب از آنها بیخبر بودهایم. البته کمکی که من از ترجمه استادمویدیشیرازی گرفتم به این صورت نبود که از آن رونویسی کنم، خودم ترجمه میکردم اما برای اینکه در کارم خطایی نباشد به ترجمه ایشان رجوع میکردم. در تصحیح دوم از سعدی این ٧٠٠بیت را به اضافه همه آیات و عبارات و احادیث ترجمه کردم.
سعدی در کلیاتش حتی «مثلثات» هم دارد که سهزبانی است: فارسی، عربی و گویش فارس قدیمی که حافظ هم یک شعر با این گویش دارد و کار دیگرم در این تصحیح این بود که آن را با دوتصحیح دیگر از سعدی سنجیدم؛ یکی تصحیح استاد غلامحسین یوسفی که کاری است کارستان و درجه یک؛ و البته آن زمان فقط «گلستان» با توضیحات خوب و مفصل در یک کتاب و «بوستان» هم به همان شکل در کتابی دیگر با تصحیح ایشان منتشر شده بودند. تصحیح استادیوسفی از غزلهای سعدی سالها بعد منتشر شد. بر این اساس در تصحیح دوم، تصحیح اول را بازنگری کردم، پانویسهای جدید به آن اضافه کردم و برخی پانویسها را هم اصلاح کردم. همچنین نزدیک به ٢٠٠صفحه توضیحات برای این تصحیح نوشتم. در این توضیحات علاوه بر شرح دشواریها، فهرستی از ابیات و جملههای سعدی که بهعنوان ضربالمثل در زبان فارسی مطرح شدهاند هم تهیه کردم. امروز اگر کسی بخواهد فهرست مثلهای کلیات سعدی را دربیاورد با همان یادداشتهایی که در توضیحات این کتاب آمدهاند، میتواند این کار را انجام دهد. این تصحیح هم حدود ١٤سال پیش برای باراول منتشر شد و هر دوچاپ هم با استقبال دوستداران سعدی روبهرو شده است؛ اولی در ٣٧سال ١٥بار چاپ شده و دومی هم در طول ١٤سال هفتبار منتشر شده است.
چرا برای بارسوم به سراغ سعدی رفتید و بخشهایی از کلیات را بهصورت جداگانه منتشر کردید؟
این سهکتاب درواقع آخرین کاری است که من روی سعدی انجام دادهام. اسم این سهکتاب را «سهگانه» سعدی گذاشتهام اگرچه روی عنوان کتابها چنین چیزی دیده نمیشود و برای آسانشدن بحث آنها را سهگانه مینامم. هدف ما از انتشار این سهکتاب بههیچوجه کتابسازی نبوده است. پیش از اینکه تصمیم به انتشار این سهگانه گرفته شود، ناشر معتقد بود که بسیاری از خریداران کتاب، فقط «گلستان» یا «بوستان» را میخواهند و نه کلیات را. از اینرو تصمیم گرفته شد که این کتابها را بهصورت جداگانه منتشر کنیم و البته کارهای جدیدی هم روی آنها انجام دهیم. در نتیجه «گلستان» و «بوستان» را از کلیات جدا کردیم و کتاب سومی هم از کلیات برگرفتیم و بنده بالبداهه نامش را «کمخواندههای سعدی» گذاشتم.
معیار انتخابتان در کتاب «کمخواندههای سعدی» چه بود و براساس چه ضرورتی به فکر گزینش این بخشهای کلیات و انتشار آنها در یک کتاب افتادید؟
دلیل اصلی انتخاب و انتشار این بود که بخش مهمی از کلیات سعدی در عمل مغفول مانده و کمتر خوانده شده است. یکبار یکی از دوستان ظریفاندیشم حرفی زد و مرا به فکر واداشت. او میگفت هیچ دقت کردهای که همیشه از ٥٠، ٦٠صفحه اول و ٥٠، ٦٠صفحه آخر دیوان حافظ اصلا فال گرفته نمیشود؟ دیدم حرف درستی است و این حرف بهنوعی درباره کلیات سعدی هم صادق است. غالبا فکر میکنند سعدی فقط غزل و قصیده دارد اما اینطور نیست و «کلیات» او شامل ٢٣کتاب است. البته سعدی را از اول میخوانیم چون «گلستان» در آغاز کلیات میآید. اما یکسوم نهایی کلیات که شامل قصاید و قطعات و مکتوبات و رسالهها و همچنین مجالس سعدی است، کمتر خوانده میشود اگرچه اهمیت معنایی و هنری آن مانند دوسوم اول است. سعدی پنج، ششمجلس فوقالعاده اثرگذار و فصیح دارد و با اینکه سجع «گلستان» در آنها دیده نمیشود، اما بسیار پرشورتر از «گلستان» هستند و رهیافت و گرایش عرفانی هم دارند. رباعیها و تکبیتها نیز از دیگر بخشهای کلیات سعدی است که کمتر خوانده شدهاند. به این خاطر ما خواستیم با انتشار آنها در کتابی با نام «کمخواندههای سعدی» این بخشها که کمتر مورد توجه بودهاند، دیده شوند.
این سهکتاب چه ویژگیهای متمایزی نسبت به تصحیحهای قبلی شما از کلیات سعدی دارند؟
هر سهکتاب حروفچینی جدید شدهاند و در این چاپ برای هریک مقدمهای جداگانه هم نوشتهام. همچنین توضیحات هرکتاب را از کلیات جدا کردیم و توضیحات جدیدی هم به آنها افزودیم و برای همه شعرهایی که در این سهدفتر به کار رفته فهرست ساختیم. کسی که در این کار به من یاری کرد، رسول عسکری بود که نمونهخوان و ویراستار برجستهای است. کار دیگر این بود که برای هرکتاب واژهنامه تهیه کردیم. به اینترتیب این سهکتاب تجدیدچاپ تصحیحهای قبلی نیستند و پنجکار روی آنها انجام شده است و امید دارم که مورد توجه خوانندگان بهخصوص جوانان قرار گیرد.
معمولا از متون مهم کلاسیک تصحیحهای مختلفی در دست است، به نظرتان براساس چه ویژگیها و ضرورتهایی باید بهسراغ تصحیح مجدد متون کلاسیک رفت؟
بعد از انتشار «حافظ به سعی سایه» بنده چهارمقاله نوشتم که در یکی از آن مقالهها گفته بودم که این حسنختام تصحیح حافظ است. اما بعد از من پرسیده شد که اگر شرایط دیگری پیش بیاید آیا میتوان تصحیح بهتری از آنچه هست به دست داد؟ پاسخ من به این پرسش مثبت است چراکه اگر روزی نسخههای کهنِ اصیلِ نویافتهای از متون کلاسیک به دست آید یا حتی به احتمال خیلی ضعیف نگارش خود حافظ یا سعدی پیدا شود، باید تصحیح مجددی به دست داده شود. یا اگر روشهای تصحیح متن پیشرفت کنند و فراتر از روشهای فعلی باشند بازهم باید به سراغ تصحیحهای مجدد رفت. در حال حاضر دونوع روش کلی برای تصحیح متون کهن وجود دارد؛ یکی اینکه متنی را مبنا قرار میدهند و متنهای خطی دیگر را با آن میسنجند یا نسخه اصل را با نسخههای فرعی و نسخه بدلها میسنجند. روش دیگر در شرایطی است که اساسا نسخهای که بتواند اساس قرار بگیرد وجود ندارد و از اینرو چندمتن را با هم میسنجند و یک متن کامل و جدید به دست میدهند. خب، حال ممکن است کسی راه سومی هم پیشنهاد کند چون همه علوم و از جمله فن تصحیح متون در حال پیشرفت است و فکر میکنم در کشور ما سالانه بیش از دوهزارمتن تصحیحشده از روی نسخ خطی و کهن منتشر میشود.
کدامیک از این دوشیوه موجود تصحیح متون که اشاره کردید، رایجتر است؟
در گذشته وراقان که بهنوعی در حکم دستگاه چاپ و نشر امروز بودهاند نسخهها را تصحیح میکردند. به اینخاطر وقتی مثلا میگوییم در قرنچهارم آثار یک شاعر منتشر شد ممکن است برای امروز کمی عجیب به نظر برسد چراکه میدانیم صنعت چاپ در در اواخر قرن ١٥ یا اوایل قرن١٦میلادی پدید آمده است. اما منظور از انتشار اثری در دوره قبل از رواج صنعت چاپ این است که آن اثر در آن زمان پخش شد. در آن دورهها نسخهنویسان یا کاتبان حرفهای نسخهها را نوشته و تصحیح میکردند و البته هزینه این کار بالا هم بوده است. به این خاطر است که پیداکردن نسخهای به خط خود مولف ممکن است در مورد یکصدم کتابهای کهن پیش بیاید. مثلا «شاهنامه» فراوان نوشته میشده ولی هیچکس تصور نمیکند که بتواند «شاهنامه»ای به خط فردوسی پیدا کند. اما چون بههرحال باب احتمال بسته نیست، ممکن است روزی این اتفاق بیفتد. پس وقتی نسخهای به خط مولف وجود ندارد و چندنسخه خطی از یک اثر پیدا میشود، در اینجا آن نسخهای که از نظر تاریخ کتابت و از نظر صحت و دقت عبارات برتر به نظر میرسد مبنا قرار میگیرد و نسخههای بعدی که احتمالا از همانندان قبلیشان نوشته شدهاند، نسخه بدلهای آن اثر خواهند بود. در تصحیح متون کلاسیک بهتر این است که با چندنسخه کار شود تا مثلا اگر کلمهای در یک نسخه ناخوانا است یا جایی افتادگی وجود دارد توسط نسخههای دیگر اصلاح شود. مثلا علامه قزوینی برای تصحیح حافظ، ١٨متن در اختیار داشته که در میان آنها نسخههای چاپی و خطی هم بوده است. اما اساس کارش را بر نسخه خلخالی گذاشته که من هم آن نسخه را تصحیح کردم و با نسخههای بادلیان و پنجاب هم سنجیدم و البته کارم را با نسخههای چاپی معتبر دیگر هم سنجیدم و نزدیک ١٠متن را با هم مقابله کردم.
اگر موافقید به خود سعدی بپردازیم. قرنها بین ما و سعدی فاصله است اما شاید بتوان رد تاثیر سعدی را در آثار برخی از نویسندگان و شاعران معاصرمان پی گرفت و حضورش را حس کرد. به نظر شما سعدی، بهرغم فاصله زمانی موجود، چقدر میتواند معاصر با ما قلمداد شود و چه وجوهی از سعدی میتوانند در شعر و داستان امروز به کار آیند؟
آنچه اشاره کردید مساله دقیقی است و بهجز سعدی که موضوع صحبت ماست، درباره حافظ، خیام و مولوی هم میتوان این حرف را مطرح کرد و البته درباره فردوسی نه. با فردوسی باید فاصله تاریخی احساس کنیم چون کارش براساس جهان اساطیری و حماسی است که این فضا در جهان امروز ما نیست. اما جهان سعدی، حافظ و مولوی به ما نزدیک است و با سعدی تقریبا احساس معاصربودن داریم. درست است که سعدی بیشتر از حافظ از عربی استفاده کرده، اما جهان فکری و ذهن و زبانش به جهان امروزی ما خیلی نزدیک است. اما این واقعیتی است که امروز خیلیها در خواندن سعدی، حافظ و مولانا مشکل دارند و نمیتوان این مساله را رد کرد. حتی برخی از نویسندگان و شاعران جوان امروز ما در خواندن این متون کلاسیک مشکل دارند و اشکالی هم ندارد که برای شروع از گزیدههای سادهتر متون استفاده کنند. به همین دلیل هم است که متون برگزیده، کوتاهشده و آسانشدهای که اعرابگذاری هم دارند و لغتهایشان معنی دارد منتشر میشوند تا این فاصله را از میان بردارد و متن را برای امروز خوانا کند. در مورد «گلستان» سعدی دو، سهنفر کتاب را آساننویسی کردهاند. به اینصورت که جان کلام حکایت را حفظ کردهاند اما آن را با کلام امروزین به دست دادهاند. مثلا استادحسن بنیطبا در کتاب «گلی از گلستان» همین کار را کرده و متن را تکهبهتکه آورده و شرح داده و آساننویسی کرده است. اما در سوی دیگر، سعدی برای اهل شعر کلاسیک و ادب قدیم کاملا حالت معاصربودن دارد. از سعدی امروز در زبان ما بیشتر از ٦٠٠ مورد ضربالمثل و کلمه زبانزد وجود دارد که در مواقع مختلف به کار میروند. من در تصحیح دومم از سعدی به همه اینها اشاره کردهام که میتوان مقالهای هم دربارهشان نوشت. برای اهل ادب، سعدی متن بغرنجی نیست و برای همین است که هنوز هم اینقدر تاثیر دارد. ادبیات داستانی و شعر امروز ما میتواند از سعدی فصاحت بیاموزد. سعدی اگر مثل «مقامات حریری» و «تاریخ وصاف» و نثرهای عجیبوغریب قرنهفتم و معاصر خودش بغرنج بود، امروز این رواج و نفوذ را پیدا نمیکرد. سعدی بهشدت تجربهمسلک است و خیلی از زندگی میگوید. همچنین روانشناس و اجتماعشناس است. روانشناسی و جامعهشناسی دانشهای دوران جدیدند که بهعنوان رشتههای دانشگاهی اوج گرفتهاند. دوره سعدی اگرچه پیش از اوجگرفتن این دانشهاست اما واقعیت این است که سعدی زندگیشناس و اجتماعشناس بزرگی بوده و در آثارش از تجربههایش حرف میزند. آنطور که خود سعدی میگوید، او فردی جهانگرد بوده، اگرچه خیلیها در جهانگردبودن او شک کردهاند و البته این مساله مهمی هم نیست. بههرحال بیان تجربههای سعدی چه آفرینش ادبی بوده باشد و چه بیان تجربه و خاطرات سفر، برای خواننده آثارش فرقی نمیکند چون در متن ادبی این مساله مهم نیست.
شما هم «دیوان» حافظ و هم «کلیات» سعدی را تصحیح کردهاید؛ در دورهای بحثهای زیادی در فضای ادبی ما درباره اینکه سعدی مهمتر است یا حافظ، وجود داشت و برخی چهرههای مهم ادبیات معاصر هم وارد این جدال شده بودند. در این سالها حافظ بیش از سعدی موردتوجه بود اما شاید امروز این جدال فروکش کرده و به نظر میرسد باز هم اقبال مجددی به سعدی صورت گرفته است. نظرتان در مورد این اتفاق چیست؟
همینطور است. تا یک زمان سعدی به اندازه حافظ مورد توجه بود؛ چه در میان نویسندگان و شاعران و چه نزد مردم عادی. حتی وقتی به موسیقی سنتیمان نگاه کنیم، میبینیم که تا دورهای خوانندگان شاخص موسیقی سنتی ما، هم به حافظ توجه داشتند و هم به سعدی. اما از جایی به بعد سعدی کمتر موردتوجه قرار گرفت و به قول شما جدالی بیفایده درباره اهمیت سعدی یا حافظ درگرفت. اما امروز این جدال تا حد زیادی از میان رفته و میبینیم که در این سالها بازهم به سعدی توجه میشود و شاید بشود از بازگشت به سعدی صحبت کرد.
در این مدت آثار مهمی درباره سعدی نوشته شدهاند که از آن میان میتوان به کتاب دوجلدی «آتش پارسی» آقایحمید یزدانپرست اشاره کرد که شاهکاری در سعدیپژوهی است و بنده تاکنون کاری برتر از این درباره سعدی ندیدهام. البته اثر مهم دیگری هم با نام «فرهنگ سعدیپژوهی» توسط دکترکاووس حسنلی پیش از این منتشر شده بود که در آن، همه آثار و مقالات درباره سعدی را تا ١٥سال پیش جمع کرده و تکهنویسی کردهاند و ویراستدوم این کتاب هم در دست انتشار است.
غزل حافظ چقدر تحت تاثیر سعدی است؟
سالها پیش بنده مقاله مفصلی درباره حق سعدی بر گردن حافظ نوشتم. شأن هرکدام را در آن مقاله ذکر کردهام و بعد به تاثیرات واقعی و یکبهیک و شباهتهای بین الفاظ و مصراعهای سعدی و حافظ اشاره کردهام. فکر نمیکنم کس دیگری بتواند بیش از آن چیزی که من در اینباره پیدا کردهام، موارد دیگری بیابد. چون این مقاله ١٥،١٤سال پیش نوشته شد و آن زمان جوانتر بودم و حافظهام یاری میکرد و عمده ابیات درخشان سعدی و برخی غزلهایش بهطور کامل در ذهنم بود.
بعد وقتی حافظ را از نو میخواندم تاثیراتی را که از سعدی گرفته بود، یکبهیک پیدا میکردم. برای مثال حافظ مصراع «من از آنروز که در بند توام آزادم» را عینا از سعدی گرفته، یا همینطور «جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب» هم برگرفته از سعدی است. استقبالهایی که حافظ از غزل سعدی کرده بسیار زیاد است. شاید ٦٠ تا ٧٠مورد باشد. حافظ غزلهای درخشان سعدی را گرفته و خودش غزلی پدید آورده که خیلیوقتها با شعر سعدی برابری میکند؛ در مواردی فروتر است و در مواردی هم فراتر. بنبستی که سعدی با اوجگرایی خودش در غزل فارسی ایجاد کرده بود بهعنوان چالشی برای حافظ مطرح بوده است.
حافظ یا باید قافیه را میباخت یا باید در برابر نابغهای عظیمالشأن مثل سعدی هنری برای عرضهکردن میداشت که داشت. اما این روحیه که خطی میان ایندو میکشد و میگوید یا سعدی یا حافظ را باید کنار گذاشت.
ما چرا باید یکی را بگیریم و دیگری را رها کنیم؟ مگر آن دیگری کمتر است؟ سعدی و حافظ هیچکدام کمتر نیستند و هردو در اوجند و باید هردو اوج را در دست داشته باشیم نه اینکه خودمان را از یکی محروم کنیم.
نکته دیگری که در مورد سعدی وجود دارد، نوع مواجهه او با قدرت است که به نظر میرسد کمی متفاوتتر از دیگر شاعران همدورهاش باشد. در ابتدای «بوستان» و در «مدح ابوبکربن سعدبن زنگی»، سعدی برخلاف شیوه مرسوم، امیر را خطاب قرار میدهد و میگوید تو باید فخر بفروشی که با من همدوره بودهای و بهنوعی هنر خودش را از قدرت مستقل میکند. آیا این ویژگی در کار سعدی او را متفاوت از دیگر شاعران نکرده است؟
بله، سعدی میگوید: «هم از بخت فرخنده فرجام تست/ که تاریخ سعدی در ایام تست/ که تا بر فلک ماه و خورشید هست/ درین دفترت ذکر جاوید هست.» همانطور که اشاره کردید، سعدی در جایی که میخواهد مدح امیران را کند بسیار خویشتندار است و این ویژگی مثلا درباره حافظ کمتر دیده میشود. حافظ در مدحهایش گاه زیادهروی کرده و من تا قبل از این هرگاه صحبت از مدحهای حافظ میشد، بهدنبال ارایه دلایل و بهانههایی بودهام. اما سعدی در مدحهایش متفاوت است و از این حیث چهره متمایزتری است.
................................
این گفت و گو در شماره 2209 روزنامه شرق به چاپ رسیده است
|