آسيبشناسيِ كارنامه سعدي پژوهي دكتر كاووس حسنلي / دانشگاه شيراز
بازخوانيِ كارنامه پژوهشهاي ادبي، به منظورِ شناساييِ كاستيها و عواملِ فراز و فرودِ كيفي تحقيقات، يكي از بايستهترين اقداماتِ امروزِ ماست. با گسترشِ مراكزِ آموزشِ عالي و افزايشِ چشمگير دانشآموختگانِ اين مراكز در سالهاي اخير، حجمِ پژوهشهاي ادبي به گونهاي بيسابقه افزايش يافته است، امّا فراوانيِ اين تحقيقات، هرگز به معنيِ افزايشِ كيفيتِ علميِ آنها نيست. سالانه تعدادِ بسيار زيادي از دانشآموختگانِ دورههاي كارشناسي ارشد و دكتراي رشته زبان و ادبيات فارسي از پاياننامههاي تحصيليِ خود دفاع ميكنند و به مراكز آموزش عالي راه مييابند، امّا ميزانِ اثربخشيِ اين پاياننامهها در رشدِ كيفيِ توليدات ادبي و روشن كردنِ نقاطِ تاريكِ موجود ـ با توجّه به تعداد اين پاياننامهها ـ به هيچ روي خرسند كننده نيست. بسياري از اين پاياننامهها تا سطح تكليفِ درسيِ يك دانشجوي درسِ عمومي تنزل يافته است.
براي نمونه، در يكي دو ماهِ گذشته، چندين نفر از دانشجويانِ كارشناسي ارشد كه در بعضي از دانشگاههاي آزاد تحصيل ميكردند، براي مشاوره درباره پاياننامه تحصيلي خود به من مراجعه كردند. اگر شرحِ گفتوگوي خودم را با اين دانشجويان و موضوعِ رساله و شيوه نگرش دانشجو و رفتارِ استاد با اين دانشجويان را گزارش دهم، بيگمان گزارشي شگفتانگيز و غيرقابل باور خواهد بود كه در اين مجال اندك، ناگزير از آن ميپرهيزم. تنها بايد اشاره كنم، برخي از اين دانشجويان رساله خود را به انجام رسانده بودند و در تمام مدتِ تدوين رساله، تنها يك بار ـ آن هم حدود 20 دقيقه تا نيم ساعت ـ موفق به ديدار استاد راهنماي خود شده بودند و موضوع رسالهها هم، همه از موضوعات تكراري و نخنما شده بود.
در گزارشي كه آقاي دكتر غلامنژاد (از دانشگاهِ فردوسي مشهد)، درباره وضعيت پاياننامههاي رشته زبان و ادبيات فارسي ارايه داده بودند، ديده ميشد گاهي يك استاد در دو دانشگاه، همزمان يك عنوان و موضوع پاياننامه را راهنمايي ميكرده است!
اين مقدمه را به اين دليل آوردم كه در كشورهاي پيشرفته جهان، توليداتي كه از نتايج تحقيقاتِ پاياننامهاي منتشر ميشود، از معتبرترين و اثربخشترين توليدات علمي است و غفلتِ ما از اين امكانِ شايسته، پيآمدهاييِ زيانباري در پي خواهد داشت.
***
اگر از پاياننامهها بگذريم و در تحقيقات ادبي، مثلاً تنها بر كارنامه سعديپژوهي درنگ كنيم، باز هم پروندهاي قابل دفاع و كارنامهاي شايسته ستايش نميبينيم:
عادتگرايي فراگير، يكي از آفتهاي پژوهشهاي ماست. با نگاهي گذرا به كارنامه سعديپژوهي، درمييابيم كه در سالهاي گذشته تا چه اندازه مقالههاي تكراري و نوشتههاي همانند، پديد آمده است. در حالي كه درباره بسياري از موضوعات شايسته توجّه، هنوز هيچ پژوهش مناسبي صورت نپذيرفته است.
كيفيّت تحقيقات مربوط به سعدي تا سال 1375 را بنده در مقدمه فرهنگ سعديپژوهي با آمار و نمودار و جدول نشان دادهام. كساني كه علاقهمندند ميتوانند به آنجا مراجعه كنند. تكرارِ روشهاي سنتيِ تحقيقاتِ ادبي موجب شده تا عمده مقالههايي كه در پيوند با سعدي منتشر شده، در چند دسته به شرح زير جاي بگيرند:
ـ شرح و تفسير واژهها و تركيبها و بيتها.
ـ مقايسه سعدي با شاعران و انديشمندان ديگر.
ـ معرفي نوشتههاي ديگر.
ـ بررسيِ كليِ تاريخِ زندگي و شخصيت و مقام سعدي.
ـ معرفي ترجمههاي آثار سعدي در خارج از ايران.
ـ بررسي جنبههاي اجتماعي، معنوي و عرفاني سعدي.
بررسي حدود 140 مقاله در 9 دفتر سعديشناسي كه در دهه گذشته به همّت جناب آقاي كوروش كماليسروستاني منتشر شده است، نشان دهنده رشد كمّي و كيفي مقالههاست، امّا هنوز تا رسيدن به سطح مطلوبِ علمي و شايسته مقام سعدي فاصله دارد.
امروزه ديگر به اندازه كافي درباره زندگي سعدي و تاريخِ عصر او نوشته شده است. اگر هم موضوعي از چشم محققان پنهان مانده يا نكتهاي در جايي ناگفته مانده باشد، گفتنش بيگمان ارزشمند است، امّا اتفاقِ مهمي را در حوزه سعديپژوهي باعث نميشود.
آنچه از همه اينها مهمتر است، همين نوشتهها و سرودههاي زيبايي است كه از سعدي به جاي مانده است. شيوههاي سنتي تحقيقات ادبي ما بيش از آنكه به دنبال متنشناسي باشد، به دنبالِ سعديشناسي بوده است، يعني دستيابي به شناخت واقعي زندگيِ خصوصي سعدي كه هفتصد سال پيش تمام شده و تحقق آن تقريباً غيرممكن است، در حالي كه متنِ آثارِ او هماكنون در دستِ ماست و ما ميتوانيم كوشش خود را بر واكاوي و بازشناسي آن متن متمركز كنيم و حتّي گاهي با حذفِ سايه سنگين سعدي از سرِ متن، متن را از ديدگاه نقد نو بازخواني كنيم تا به دستاوردهاي تازه برسيم.
«سايه سنگينِ معنييابيِ متن، بر مبناي هميشگي زندگينامه شاعران و تاريخ ادبيات، همچنان بر سر كلاسهاي دانشكدههاي ادبيات مانده است. به همين دليل است كه متنهاي ارزشمند گذشته در دانشكدههاي ادبياتِ كشور ما هميشه به يك شيوه خوانده ميشوند و استاد و دانشجو، تمامِ تلاش خود را به كار ميبندند تا به هر صورتي كه هست، با همان ابزارهاي سنتي به «نيت مؤلف» پي ببرند... در حالي كه آغوش اين متون، همواره براي خوانشهاي گوناگون و دريافتهاي متعدد باز مانده است و ما ميتوانيم با رويكردهاي مختلف به سراغ اين متون برويم و دريافتهاي متنوعي از آنها داشته باشيم».1
ساليانِ سال است كه ما براي فهم متون عادت كردهايم مسايل برون متني را بر متن تحميل كنيم و با تكيه بر عواملِ بيرون از متن، معني آنها را ـ كه گمان ميكنيم مقصودِ گوينده است ـ درك كنيم. همينگونه از گرايشِ به متنخواني است كه دريچههاي متن را ميبندد و آن را دچار تك معنايي ميكند.
من با اجازه استادان گرانمايه ميخواهم در اين مجلس از پژوهشگرانِ جوانتر و دانشجويانِ علاقهمند بپرسم كه براي پرهيز از تكرارِ نوشتههاي پيشين، چرا نميآيند متنِ آثار سعدي را مثلاً از ديدگاه ساختارگرايي و نيز پساساختارگرايي تحليل كنند؟ چرا اين نوشتهها را نقد فرماليستي نميكنند؟ چرا تحليلِ زبانشناسي اين آثار صورت نميگيرد؟ چرا عواملِ زيباييشناسي اين متون به شيوهاي شايسته واكاوي نميشود؟ و دهها چراي ديگر؟
رويكردهايي را كه اشاره كردم، از آن جمله رويكردهايي است كه در آن متنِ ادبي، بدون توجّه به مؤلف و زندگي او، بررسي ميشود. براي آنكه از اين ديدگاه وضعيتِ مقالههاي نوشته شده در ده سالِ اخير روشن شود، مقالههاي منتشر شده در دفترهاي نُهگانه سعديشناسي را بررسي كردم. نتيجه آنكه تنها در 10 درصد از اين مقالهها، تمركز اصلي نويسندگان بر عوامل درون متني استوار شده بود.
هرگاه به دنبالِ شناختِ سعدي و انديشههاي او باشيم، بيگمان يكي از راههاي سودمندِ آن، بازشناسي و واكاويِ تاريخِ زمانِ سعدي و بررسي ابعادِ گوناگونِ زندگي اوست. همچنين برخي از نشانههاي موجود در متنِ آثارِ او ميتوانند بخشي از تاريكيهايِ مسيرِ ما را روشن كنند. در كارنامه سعديپژوهي برگهاي روشني از اينگونه پژوهشها موجود است كه بعضي از آنها بسيار درخشان، ارزنده و راهگشاست. امّا پرسش اساسي در همين جا رخ مينمايد: كه سهمِ شناختِ شخصيتِ سعدي در مقايسه با سهمِ شناختِ آثار ارزنده او در تحقيقاتِ ادبي بايد چقدر باشد؟!
به زباني ديگر: انگار سعديپژوهان ما وظيفه اصلي خود را در اين ميديدهاند كه با مطالعه آثار سعدي و تاريخِ زمان او، نشانههايي بيابند تا بتوانند سير تحول زندگي و انديشه او را در ذهن خود بازسازي كنند و خود را به آن واقعيت دستنيافتني، نزديك نمايند. در حالي كه وظيفه بسيار مهمتر پژوهشگران ادبي، بازخواني و تحليلِ علمي متنِ موجود، براي دريافت و كشف عواملِ هنري و معاني نهفته در آن و حتّي معنيآفريني براي اين متون است، تا دلايلِ ارزشمندي و عوامل ماندگاريِ اين آثار آفتابي شود.
راست آن است كه آوازه فراگير سعدي، به خاطر چگونگي زندگياش نيست، اين كه به كجا سفر كرده يا نكرده، كجاها را ديده يا نديده و... بلكه شهرتِ جهانگير سعدي به دليل همين آثاري است كه او آفريده و هماكنون در اختيار من و شماست. پس به جاي آنكه اين همه به دنبال فهميدن زندگيِ خصوصي سعدي و نيّتِ او از آفريدنِ اين آثار باشيم، بهتر است خود اين آثار را واكاوي كنيم.
***
در ميانِ مقالههايي كه در دفتر سوم سعديشناسي، موضوعي تازه را پيش روي خواننده گسترده، مقالهاي است با عنوان «سعدي و نيّت مؤلف»، از دكتر سيروس شميسا. ايشان در اين مقاله آشكارا گفتهاند: «متن سعدي (مرادم غزليات است) در تقابل حافظ، متنِ بسته يا خوانندهگر است [!]. يعني احتياج به تأويل و تفسير ندارد. معني قطعي است و نيّت مؤلف آشكار».2 با وجود اين همه اختلاف نظر در فهمِ متن و مقصودِ سعدي، معلوم نيست چگونه دكتر شميسا چنين رايِ قاطعي صادر كردهاند كه: «معني قطعي است و نيّت مؤلف آشكار». براي نمونه، تنها به چند مورد از ديدگاههاي متفاوت درباره سعدي اشاره ميشود:
دكتر سعيد حميديان كه از دوستانِ همكار و همدانشگاهيِ دكتر شميسا هستند، در پيوند با غزلِ زير توضيحاتي دادهاند و تأكيد كردهاند كه: شخصاً هيچگونه ترديدي در عارفانه بودن اين غزل ندارند:3
حنّاست آنكه ناخنِ دلبند رُشتهاي
|
يا خونِ بيدلي است كه در بن كشتهاي
|
من آدمي به لطف تو ديگر نديدهام
|
اينصورتوصفتكه تو داري فرشتهاي
|
واينطرفهتركه تا دلِ من دردمند توست
|
حاضر نبوده يك دم و غايب نگشتهاي
|
در هيچ حلقه نيست كه يادت نميرود
|
درهيچ بقعه نيست كه تخمي نكشتهاي
|
ما دفتر از حكايت عشقت نبشتهايم
|
تو سنگدل حكايت ما درنوشتهاي
|
زيب و فريب آدميان را نهايت است
|
حوري مگر، نه از گِل آدم سرشتهاي
|
از عنبر و بنفشه تر بر سر آمده است
|
آن موي مشكبوي كه در پاي هشتهاي
|
من در بيان وصف تو حيران بماندهام
|
حدّياست حُسن را و تو از حد گذشتهاي
|
سر مينهند پيش خطت عارفان فارس
|
بيتي مگر ز گفته سعدي نبشتهاي
|
دكتر شميسا در جايي ديگر نوشتهاند: «غزل سعدي، شعر غنايي از نوعِ عاشقانه (Love Lyric)است، البتّه نه معشوقِ حقيرِ تغزل، بلكه معشوقي كه مقامِ بسيار والايي دارد، امّا هنوز مانندِ معشوقِ حافظ خيالي و اساطيري نيست».5
دكتر محمّدعلي همايون كاتوزيان با تأكيد بر عشق زميني سعدي نوشتهاند: «در ميان شاعران بنام قديم ايراني، كسي عاشقتر از سعدي نبود. شايد بتوان فراتر از اين رفت و گفت: در ميان آنان كسي در عاشقي به پايه سعدي نميرسد. البتّه مراد از عشق و عاشقي، در اينجا همان عشق زميني و مجازي يعني عشق انسان به انسان است و نه عشق لاهوتي و حقيقي و عرفاني.... سعدي برجستهترين مثالِ عشق زميني و «مجازيِ» است....
سعدي از نوجواني تا هنگامي كه «برف پيري» بر سرش باريدن گرفته، عاشقي كرده و حاصل آن را در غزلها و ترانههاي عاشقانهاش براي ابد به ثبت رسانده ـ در سفر و حضر، در هجر و وصل، با زنانِ حوريوش و انارپستان و با شاهدان نوخط و خسرو خوبان...».6
عبدالعلي دستغيب نيز در مقايسه عشق سعدي و حافظ نوشتهاند: «توصيف عشق در زبان سعدي بيشتر با تمايلات جنسي مربوط است... سعدي وقتي از زيباييِ معشوق سخن مي گويد، كاملاً نشان ميدهد كه توصيفِ وي واقعي و دقيق است، اين توصيفِ زيبايي و يا وصفِ حالاتِ معشوق گاهي با كاميابي شاعر و زماني با هجران و ناكاميابي او قرين و همراه است».7 نظر علي دشتي نيز همسانِ نظر دستغيب است.8
اين اختلافِ نظرها در موارد ديگر هم ديده ميشود؛ براي نمونه به دو نظرِ مختلف ديگر در پيوند با باورهاي عرفاني سعدي اشاره ميشود:
ـ «منظر انديشههاي سعدي، فضايي وسيعتر از تصوف و افكار وي، بالاتر از سطح قيود و آداب صوفيان است. چنانكه از آثار و افكارش پيداست، اين مراحل را پشتِ سر گذاشته و خود را به مقامِ مشاهده و ارشاد رسانيده است».9
ـ «با مطالعه مجموعِ آرا و نظرات او در كليات، سعدي را نميتوان صوفيِ مخلص دانست. تعاليمِ عرفاني صوفي تا آنجا مورد پسندِ سعدي است كه در تعديلِ اخلاقِ اجتماعي نافع واقع شود. ليكن به طور كلي تابع عقايد عرفاني نشده».10
اينك با توجّه به همين چند نظر مختلف در پيوند با نگرش و نيّتِ سعدي چگونه ميتوان گفت: معني در غزلهاي سعدي قطعي و نيتِ مؤلف آشكار است. اگر چنين بود، نميبايست ميانِ سعديشناسان در دريافتِ «نيتِ آشكارِ سعدي» اختلاف نظر پيش ميآمد.
دكتر حميديان، ضمن توضيح درباره عارفانه بودن بسياري از غزلهاي سعدي كه ديگران آنها را غيرعرفاني پنداشتهاند، در پيوند با بيتي در يكي از غزلهاي سعدي توضيحاتي دادهاند و در ضمن آن توضيحات ـ برخلافِ نظرِ شميسا كه بر صراحتِ معني تأكيد كردهاند ـ بر «رد گم كني و ابهام آفريني» سعدي اشاره ميكنند: «بيت اخير، خود شيوهاي است از به اصطلاح «رد گم كردن». بدين نحو كه شاعر در ضمن يك غزل عارفانه، به گونهاي كه خود پارادوكسي مينمايد، با آنكه يك سو باورمندي خويش را در قبالِ انديشهها و اصول و اهدافِ عرفان بيان ميدارد، در عينِ حال با تمهيداتِ مختلف، چنين وانمود ميكند كه با چيزي به جز امور و اشياي اين جهاني سروكار ندارد... بدينسان و با هر انگيزهاي (خواه جلبِ ملامتِ خلق، خواه تبرئه انتساب و اتصاف خود به تصوف و عرفان و خواه ايجادِ نوعي ابهام و ظرافت هنري، از طريقِ گمانهزايي يا توريه و تخيّل شاعرانه) بكوشد تا ردّ يا پي گم كند».11
***
سخن آخر آنكه، مقصودِ من از گفتاوردهاي پايان اين مقاله، نقد و بررسيِ آنها نبوده است، بلكه ميخواستم بگويم: دست كم به دليل وجودِ نظراتِ گوناگون درباره معنيِ غزلهاي سعدي و مقصودِ او از اين سخنان، نميتوان گفت؛ در غزلهاي سعدي معني قطعي است و نيّتِ مؤلف آشكار، اينك وقت آن رسيده ـ و مقداري هم از زمانِ آن گذشته است! ـ كه متن آثار سعدي را، با هدفِ تحليلهاي جديد و كشف و آفرينش معانيِ تازه متناسب با استعداد و ظرفيت متن، از ديدگاههاي گوناگون، بازخواني كنيم.
پينوشت:
1. حسنلي، كاووس، 2:1385
2. شميسا، 1379، ص 39.
3. حميديان، 1384، ص 86.
4. افروختهاي، روشن كردهاي، رنگ كردهاي.
5. شميسا، 1370، 28.
6. همايون كاتوزيان، محمّدعلي، 1385، 250 و 277.
7. دستغيب، عبدالعلي، 1341، 8
8. دشتي، علي، 1338، 351ـ353.
9. محلاتي، صدرالدين، 1346، ص: ب از مقدمه.
10. جنابزاده، محمد، 1352، 191.
11. حميديان، 1384، 91.
منابع:
1. جنابزاده، محمّد، جهانبيني در نظر سعدي، سالنامه كشور ايران، سال بيست و هشتم، 1352.
2. حسنلي، كاووس، فرهنگ سعديپژوهي، بنياد فارسشناسي، 1380.
3. ـــــــــ، ضرورت نوانديشي، همايش «نظريههاي ادبي معاصر و شعر ايران»، تالار حافظ، 1385.
4. حميديان، سعيد، «بازي نور و سايه»، سعديشناسي، دفتر هشتم، مركز سعديشناسي، 1384.
5. دستغيب، عبدالعلي، «مشكل عشق از نظر سعدي و حافظ»، پيام نوين، سال چهارم، شماره 10، 1341.
6. دشتي، علي، در قلمرو سعدي، تهران، انتشارات كيهان، 1338.
7. شميسا، سيروس، سعدي و نيت مؤلف، بحثي در هرمونتيك، سعديشناسي، دفتر سوم، بنياد فارسشناسي، 1379.
8. ــــــــ، مقايسه سبك شناسانه غزلي از حافظ و سعدي (2)، رشد آموزش ادب فارسي، سال هفتم، شماره 27، 1370.
9. كماليسروستاني، كوروش (1377 تا 1385)، سعديشناسي، دفترهاي اوّل تا نهم، مركز سعديشناسي و بنياد فارسشناسي.
10. محلاتي، صدرالدين، مكتب عرفان سعدي، شيراز، انتشارات دانشگاه شيراز، 1346.
11. همايون كاتوزيان، محمّدعلي، سعدي، شاعر عشق و زندگي، تهران: نشر مركز، 1385.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1387/2/21 (1690 مشاهده) [ بازگشت ] |