انديشه سعدي آيتالله محييالدين حائري
برگزاري برنامههايي چون بزرگداشت سعدي، زﻣﻴﻨﮥ مناسبي است براي اين كه سعدي دوباره وارد جاﻣﻌﮥ ما شود. ممكن است برخي از اين سخن من تعجب كنند كه سعدي دوباره وارد جاﻣﻌﮥ ما شود، چه مفهومي دارد.
در نسلي كه من كودكِ خردسال آن بودم، وضعيت رواج كلام و اندﻳﺸﮥ سعدي در بين مردم، مانند امروز نبود. هم خانوادهها وقتي پيرامون مسايل خانوادگي گفتگو ميكردند و هم مسئولين وقتي وارد مباحث اجتماعي ميشدند، ﻫﻤﮥ آنها كلام خود را با سخنان سعدي و حافظ شروع ميكردند و با كلام آنها تمام ميكردند.
آنها كه تهاجم فرهنگي را برنامهريزي كرده بودند، با يك دورانديشي شگفتآوري توانستند گفتههاي محاورهاي جاﻣﻌﮥ ما را از محوري كه در آن قرار داشت، جابهجا كنند و اين رسالت نسل جديد است كه دوباره تلاش كنند كه سعدي را كه از آنها ربوده شده، پس بگيرند. اينكه تنها چند روزي از روزهاي سال به عنوان روز يك شاعر يا نويسنده مطرح شود و بعد مقالاتي نوشته بشود و تمام بشود، آن هدف اصلي را تأمين نميكند.
به اميد روزي كه ﻫﻤﮥ گويندههاي راديو يا تلويزيون مباحثشان را با بيانات اديبان ما تلفيق كنند. B.B.C وقتي كه ميخواست جريان حمله به ايران را اعلام كند، از شعر فردوسي استفاده كرد. در شب حمله به كشور ما در شهريور ماه سال 1320 به هنگام تهديد و تسليم كشور اين شعر را آورده بود:
اگر جز به كام من آيد جواب
|
من و گرز و ميدان افراسياب
|
حال، چرا ما بايد سعدي را شروع و خاﺗﻤﮥ كلاممان قرار بدهيم؟ دوستان من ميدانند كه سالهاست هديهاي كه در دفتر من به عزيزان داده ميشود، كليات سعدي است. دليل من اين است كه امروز جنگ، جنگ «انسانشناسي» است. تمدنها بر محور شناختشان از انسان برنامهريزي ميكنند. برنامهريزان مكتبهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ادبي همه ريزهخواران ﻣﺴﺌﻠﮥ انسانشناسياند. اگر غرب توانست شاهد تشييع جنازﮤ تمدن كمونيستي شرق بشود، به اين دليل بود كه در امر انسانشناسي، عميقتر از روسها وارد عمل شده بود. آقاي جان. اف. كندي، در كتاب استراتژي صلح وقتي اين جمله را بيان ميكند كه: «آزادي عميقترين و بالاترين خواﺳﺘﮥ انساني است»، دقيقاً دارد روي اين نكته تكيه ميكند كه روسها در انسانشناسي اشتباه كردند. انسان را درست نشناختهاند و به زودي چوب اين ضعف در انسانشناسي را خواهند خورد. ديديد كه چوب اشتباه خود را هم خوردند.
امام راحل وقتي ميخواست ﻧﺴﺨﮥ غرب را بپيچد و زوال آنها را در آيندﮤ نزديك اعلام كند، چنين اظهار كرد: بيچارگي دشمنان ما در اين است كه اسلام را نشناختهاند، انسان را نشناختهاند. اگر قرار است كه جواب تهاجم فرهنگي را بدهيد، بايد به انسانشناسي خودمان باز گرديم.
سعدي بزرگ در اثرش انسانشناسي كاربردي دارد. حافظ هم انسانشناس خوبي است، اما اين ارتفاعي را كه حافظ پيموده، به منزﻟﮥ مسيري است كه در افق، سعدي طي كرده است. اگر فرهنگ ما قاعده و ارتفاعي داشته باشد، قاعدﮤ آن سعدي است و ارتفاع آن حافظ.
هميشه ارتفاع متكي به قاعده است. انسانهاي ويژهاي ميتوانند از مزيّتهاي خاص انديشه حافظ برخوردار باشند، اما هيچ انساني در هيچ حالي از سعدي بينياز نيست. چرا؟ براي اينكه، سعدي واقعيتهاي عيني را در مثالهاي بسيار مختصر و كوچك بيان ميكند. مثلاً حضور آمريكا در افغانستان و عراق را تحليل كنيد. بسياري در افغانستان هستند كه تشكر ميكنند از اينكه آمريكا به افغانستان آمد تا طالبان را براندازد. همچنين از آمريكا تشكر ميكنند كه به عراق آمد تا صدام را براندازد. شما براي تحليل اين ماجرا از سعدي سؤال كنيد. سعدي ماجراي افغانستان و عراق را به شيوهاي بيان ميكند كه براي رهبران هر دو كاملاً آموزنده است:
شنيدم گوسفندي را بزرگي
|
رهانيد از دهان و چنگ گرگي
|
شبانگه كارد بر حلقش بماليد
|
روانِ گوسفند از وي بناليد
|
كه از چنگالِ گرگم در ربودي
|
چو ديدم عاقبت، گرگم تو بودي
|
آيات قرآن يا نهجالبلاغه يا چيزهاي ديگر را در بياوريد و اين ماجرا را به اين شيوايي بيان كنيد. مگر قرآن غير از اين ميگويد؟ مگر نهجالبلاغه غير از اين ميگويد؟ مگر روايات ما غير از اين ميگويند؟
امروزه در عالم، سخنرانهايي هستند كه از هر مستمعي، 100 دلار براي حضور يك ساعته در سخنراني دريافت ميكنند و گاه هزار مستمع يا دو هزار مستمع براي اين يك ساعت، مبلغ ميپردازند. نه به خاطر اينكه آنها محتاجند و تجارت ميكنند، بلكه براي اينكه قيمت كلام شكسته نشود، اما سعدي چون خودش را گران نفروخته، در جايگاه خودش قرار نگرفته است.
شما نميتوانيد مطلبي پيدا كنيد كه سعدي در رابطه با آن سخني نگفته باشد. ما امروز نفتمان را به دلار ميفروشيم. سعدي در اينباره بسيار سخن عميقي دارد كه ما با اين كار به دشمن چقدر سود ميرسانيم و دشمن بايد بر اين كار ببالد.
ميدانيد كه دلار پشتواﻧﮥ ثابت ندارد. پشتوانهاش ميزان خريد مشتري است. ما وقتي كه چهار ميليون بشكه را با قيمت بشكهاي 70ـ60 دلار ميفروشيم، يعني دويست و چهل ميليون دلار را در هر روز خريداري ميكنيم و به دلار اعتبار ميدهيم. با خريد اجناس در بازارهاي دنيا، دوباره قدرت ديگري به دلار ميدهيم. سعدي در اين رابطه چه زيبا بيان ميكند: «هر نفسي كه فرو ميرود، ممد حيات است و چون برميآيد مفرح ذات. پس در هر نفسي دو نعمت موجود است و بر نعمتي شكري واجب». يعني دلار، دو سجدﮤ شكر براي هر معاﻣﻠﮥ هر روز ما بايد داشته باشد.
آمريكا به دنبال اين است كه با قدرت جنگي وارد ميدان شود و دشمنان خود را سركوب كند. سعدي اما در اين باره ميگويد كه دشمن تو از وجود توست. اخلاق، رفتار و پرتوقعيات، برايت دشمن به وجود ميآورد، پس خودت را اصلاح كن:
توخود را چو كودك ادب كن به چوب
|
به گرز گران مغز مردم مكوب
|
تو با دشمن نفس هم خانهاي
|
چه در بند پيكار بيگانهاي
|
تو دشمنت را در درون خود پيدا كن. دشمن تو كبر و خودخواهي توست. دشمن تو خودپسندي توست. اين براي تو وسعت دنيا را تنگ ميكند.
تو را كينه و حرص و آز و حسد
|
چو خون در رگانند و جان در جسد
|
و چه زيبا در آخر، سرنوشت آمريكا را بيان ميكند:
هر آن كس كه دشمن سياست نكرد
|
هم از دست دشمن رياست نكرد
|
اگر آمريكا ميخواهد رياست كند، اخلاقش را بايد عوض كند. منشش را بايد تغيير بدهد. پيشنهاد سعدي اين است كه انسانها را مثل حوض تلقي نكنيد كه علم را به صورت آب در حوض آنها بريزيد. انسانها را چاه تلقي كنيد به جاي اينكه به آنها علم بدهيد، از آنها علم بگيريد.
او به ما آموزش ميدهد كه از بچههايتان سؤال كنيد تا بچههايتان رشد كنند. از فرزندانتان نخواهيد كه مستمع شما باشند، شما مستمع فرزندانتان باشيد. وقتي از سعدي سؤال ميشود كه چگونه سعدي شدي؟ ميگويد:
به خردي بخورد از بزرگان قفا
|
خدا در بزرگي بدادش صفا
|
ميگويد من هميشه ريزهخوار بزرگان بودم. او با هر كه نشست، از او مطلبي آموخت. چاه سعدي پرآب شد. هر چه از او برداشتند، آبدهياش بيشتر شد. ديدگاهش نسبت به خود اين است كه همه انسانند. پس آنكه ميخواهد براي ﻫﻤﮥ انسانها نافع باشد، بايد با ﻫﻤﮥ انسانها معاشرت داشته باشد. سعدي اين بود و اين امتياز او بر حافظ است. حافظ كم مسافرت كرده، اما سعدي در دنياي آن روز به همه جا سفر كرده و خدا براي سعدي چنين تقدير كرده كه با تمام ملتها معاشرت كند و از همه چيز، نكتهاي ياد بگيرد.
«خُذ العلم من افواهِ الرجال، فأنهم يحفظون خير ما يسمعون و يقولون خير ما يحفظون». علم را از مردم بگير. مبدأ و منشأ علم، در بين مردم است. مردم بهترين چيزي را كه شنيده باشند، به خاطر ميسپارند و بهترين خاطراتي كه در ذهن دارند، به زبان ميآورند. يعني از ده هزار شنيده، صد شنيده را انتخاب ميكنند و به خاطر ميآورند و از صد خاطره، بهترينش را براي شما بيان ميكنند.
سعدي علمش را از ﻫﻤﮥ مردم گرفته است. شاگرد خوبي براي انسانها، حوادث و براي خلقت بوده است. از هر ﻣﺴﺌﻠﮥ سادهاي يك درس گرفته است.
انديشه سعدي بايد در مجلس عروسي، در مراسم عزا و در همه جا مورد استفاده باشد. اگر اينگونه شد، اين تهاجم فرهنگي عقب نشانده ميشود. اگر ما مردم را با سعدي و فرهنگ او اشباع كنيم، مثل مرتع مرطوبي ميشوند كه اگر يك تانكر بنزين هم بر روي آن بريزند و آتش بزنند، اين آتش سوزي در اين مرتع پيشروي نخواهد كرد و تنها تانكر بزرگ بنزين خواهد سوخت.
اگر آب سخن سعدي در قالب انسانها برود و آنها را مرطوب و سرسبز نگه دارد، آتش تهاجم فرهنگي بياثر است، اما اگر اين آب را از آنها گرفتيم و اين آب از كالبد آنها بيرون رفت، براي آتش زدنش يك آتش سيگار و يا اصطكاك خود درختان با باد تند و ايجاد جرقه كافي است. قدرت پرتاب آتش دشمن هم براي ما ايجاد مشكل نميكند، بلكه خطري كه ما را تهديد ميكند، ضعف تغذﻳﮥ فرهنگي ما از ميراث فرهنگي خودمان است. چرا كه ما قدر ارزشها و گوهرهايي را كه داريم، كمتر ميدانيم. حافظ راست ميگويد كه اين مطالب آب حيات است و آب حيات افسانه نيست.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1386/5/1 (1869 مشاهده) [ بازگشت ] |