تکامل یک تصویر دیگر* دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی فهم کردهست آن ندا را چوب و سنگ
(مولوی، 1382: 96)
چکیده:
تصرّف در شعر شاعران بنابر ذوق جمعی جامعه از رویدادهایی است که در همۀ ادوار تاریخ ادبی یافت میشود. این تصرف هنرمندانه گاه دامان شاعران نامی و پرآوازه را نیز میگیرد؛ چنانکه در شعر معروف سعدی در عبارت «کز سنگ ناله خیزد» نیز صورت گرفته است. در این مقاله نویسنده به تحلیل این امر و اثبات درستی آن بر اساس ویژگیها و ساختار زبانی در جامعه میپردازد.
کلیدواژه: سعدی، زبان سعدی، کز سنگ ناله خیزد.
کمتر فارسیزبانی است که چند بیت شعر فارسی، در حافظه داشته باشد و یکی از برجستهترین محفوظاتِ او، این بیت شیخِ اَجَلّ، سعدیِ شیرازی نباشد:
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
(سعدی، ۱۳۵۶: ۵۷۸)
این بیت به همین صورتی که نقل کردم، بر سرِ زبانهاست، یعنی «کز سنگ ناله خیزد» و از عجایب اینکه در هیچیک از نسخههای اصیل و قدیم دیوانِ او به این صورت دیده نمیشود. در تمام نسخههای کهن و اصیل «کز سنگ گریه آید» است و باید پذیرفت که سعدی نیز به همین صورت گفته است. این تصرّفِ هنرمندانه ذوقِ جامعه بوده است که صورت «کز سنگ ناله خیزد» را جانشین سخن سعدی کرده است.
ذوقِ جامعه گاه از این تصرّفها در شعر بسیاری از بزرگان دیگر نظیر فردوسی و نظامی و مولوی و حافظ نیز دارد که باید مورد بحث جداگانه قرار گیرد. از منظرِ نقد خوانندهمِحوَر1 که امروزه در مطالعات ادبیِ فرنگی جایگاه بسیار مهمی پیدا کرده است.2 بسیاری از شیواترین ضبطهای ابیات حافظ، در هیچیک از نسخههای کهن وجود ندارد و نشان میدهد که ذوق جامعه این تصرّف را یک قرن بعد از درگذشت خواجه، در شعرِ او اعمال کرده است.3 نبوغ در انحصار یک تن و دو تن نیست.
در بیت مورد بحث، تصویری که سعدی آفریده، دو مشکل اساسی داشته که ذوق جامعه آن را حل کرده است:
۱. تلفّظ «کز سنگ گریه» که در آن دو «گ» پشتِ سر هم قرار میگیرد، مانع از روانیِ شعر است؛ اما وقتی بخوانیم «کز سنگ ناله» «گ» و «ن» در کنار هم تلفظ بسیار روان و دلپذیری دارد و موسیقی شعر به کمال میرسد. اینجا ذوقِ جامعه، در قلمروِ «فرمِ بیرونیِ»4 شعر تصرف کرده و آن را، به سخنِ صورتگرایانِ روس، «انگیزش» بیشتر بخشیده است.
۲. به لحاظ معنایی هم شکاف برداشتنِ سنگ در همه احوال ملازم با جاری شدن آب ـ و مجازاً گریه ـ نیست. درست است که در بعضی آیات قرآن کریم5 و در داستان موسی از شکافتن سنگ آب برمیجوشد6؛ اما در همهجا و همهوقت چنین نیست. وقتی میگوییم کز سنگ ناله خیزد، از امری جهانی و عام سخن گفتهایم و هر سنگی که بشکند، نالهاش قابلِ شنیدن است. تصوّر میکنم سعدی در سرودنِ این بیت، نظر به همان مصادیقی داشته است که در آنها از شکستن و شکاف سنگ، آب بیرون میجوشیده است؛ اما جامعه در تجربۀ تاریخی و هنری خود چشماندازِ دیگری داشته که بر معیارِ آن، شعر سعدی را مورد تصرّف هنرمندانۀ خود قرار داده و به تعبیرِ صورتگرایانِ روس یک مایگانی را جانشینِ مایگانیِ دیگر کرده است و «فرمِ درونیِ»7 شعر را کمالِ بیشتر بخشیده است و یک هنرسازۀ دیگر را «انگیزشِ» بیشتر داده است.
گویا نخستین تجربهای که ذهن جامعه در مورد «فریاد از جدایی«داشته است در ضربالمثلی بسیار کهن، شاید از عهد ساسانی، خود را نشان داده بوده است که وقتی کرباسی را پاره میکنیم، این جدایی همراه با فریاد و ناله است. در کتاب تاج القصص ـ که یکی از کهنترین متون زبان فارسی است و در حدود ۴۷۰ هجری تدوین شده8 ـ میخوانیم: «کرباسی را به وقت بریدن بانگ بود» و همین مؤلف پس از نقل این مثل کهن، دو بیت در همان مضمون آورده است که باید سروده شاعری از شاعران قرن چهارم یا نیمه اول قرن پنجم باشد:
کرباس که می پاره کنی تار از تار
بانگی بکند در آن میان زارازار9
آن بانگ چه چیز است؟ بگو ای هشیار! 10
یعنی که جدا مکن مرا یار از یار11
(بخاری، 1386، ج 1: 175)
در بعضی از نسخههای همین متن، در اینجا دو بیت دیگر آمده است که چشماندازِ هنریتر و دلپذیرتری از آن مثل کهن و آن رباعیِ پیشین دارد و هم در این معنی گفتهاند:
هیچ دانی که در شکستنِ چوب
از وجودش چرا طراق کند
هست این نزدِ عاقلان روشن
کان طراق از پی فراق کند12
ما نمیدانیم که این قطعه که در بعضی از نسخهها آمده است، آیا از گفتارِ اصل مؤلف است و متعلق به روزگار تألیف، یا در دورههای بعد آن را واردِ متن کردهاند؛ اما در شعر سنایی به صورت:
چوب را بشکنی طراق کند
این طراق از سرِ فراق کند13
ما به یک مرحله دلپذیرتری از تکامل این تصویر رسیدهایم که اگر در همین حد از تکامل باقی مانده بود، میتوانست بیتی ممتاز و صورت دلپذیر این اندیشه باشد؛ اما تکامل تاریخی و هنری این تصویر به همینجا متوقف نشده و در شعر مولانا که بیگمان متأثر از سخن سنایی است، به این شکل درآمده است در ضمن غزلی به مطلع:
پرکندگی از نفاق خیزد
پیروزی از اتفاق خیزد
(مولوی، 1363، ج 2: 63)
که مطلع غزل را مولانا از نظامی گرفته14 و آن را بدینگونه ادامه داده است:
تو ناز کنی و یارِ تو ناز
چون ناز دو شد طلاق خیزد
… یار است نه چوب مشکن او را
چون برشکنی طراق خیزد
این بانگِ طراق چوب ما را
دانیم که از فراق خیزد
(همان)
و از حق نباید گذشت که سعدی زیباترین صورتِ تکاملی این تصویر را آفریده است و باید پذیرفت که «حد همین است سخندانی و زیبایی را».
با این همه تصرّف هنری جامعه در کلامِ سعدی، نشان داده است که وقتی فرهنگ و تمدنی استمرار تاریخی و زنده خود را حفظ کند و گرفتارِ انحطاط و درجا زدن نشود، باز هم از حدِّ سخنِ سعدی میتوان فراتر رفت و تصویر را به صورتی درآورد که جامعه درآورده است و گفته است: »کز سنگ ناله خیزد روز وداعِ یاران».
در یک نگاه ساده، نخست فریاد کرباس از جدایی جلب توجه میکند که نرم است و تحمّل جدایی را ندارد. وقتی چوب از جدایی مینالد، ما با پدیده سختتری سروکار داریم و نالۀ چوب، با همه سختیاش، مرحله اغراقآمیزتری از این تصویر را شکل میدهد؛ اما وقتی سعدی سنگ را جانشین چوب میکند، سختتر از سنگ دیگر وجود ندارد و طبعاً درجه اغراق بالاتر میرود و تصویر به نهایت حدّ زیبایی میرسد. اگر به زبانِ صورتگرایان روس بخواهیم این تحولات را در تکاملِ این تصویر توضیح دهیم، میتوانیم هر مرحله از تغییر را به «فعّالتر» شدنِ یک «هنرسازه» تعبیر کنیم.
...............................................
پینوشت:
1. Reader-Response.
2. دربارۀ نقشِ خواننده بنگرید به: Reader-Response, ed. J.P. Tompkins.
3. برای نمونۀ مصراعهایی از نوع «سِحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار» که در هیچکدام از نسخههای کهن دیوان خواجه وجود ندارد و در همۀ آنها بدینگونه است: «بانگ گاوی چه صدا باز دهد، عشوه مخر»، بنگرید به دیوانِ حافظ، به سعی سایه، 123 متن و حاشیه و نسخه بدلها و نیز دگرسانیها در غزلهای حافظ برگرفته از پنجاه نسخۀ خطی سدۀ نهم، تنظیم دکتر سلیم نیساری، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1385، ج اول/ 111 که قدیمترین ضبطِ سحر با معجزه متکی به نسخۀ مورخ 843 است و حدود پنجاه سال با مرگ خواجه فاصله دارد.
4. Outward Form.
5. و إنَّ مِنَ الحجارَۀِ لَمَا یتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنهار، 2/74.
6. قرآن کریم، 2/60 و قصصالانبیاء نیشابوری، 209ـ208.
7. Inward Form.
8. ابونصر احمد بن محمد بخاری تصریح دارد بر اینکه شاگرد مؤلف بوده و این نسخه را در شهر بلخ نوشته است: فی سنۀ خمس و سبعین و اربعمائه (= 475)، جلد دوم، صفحۀ 256.
9. شاید یار از یار.
10. متن زار از زار است و صورت زارازار را از نسخه بدل گرفتیم.
11. متن هوشیار (رسمالخط دیگری از هشیار).
12. شاید صورت اصلی مصراع چیز دیگری بوده است، مثلاً: هلا یار از یار، یا تار از تار اگر در مصراع اول یار از یار بوده باشد.
13. همان، حاشیه.
14. این بیت سنایی را در این لحظه از لغتنامۀ دهخدا، ذیل «طراق» نقل میکنم، ولی در منابع قدیم دیدهایم.
..........................
منابع:
1.بخاری، ابونصر احمد بن محمد (۱۳۸۶). تاجالقصص، تصحیح علی آلداود، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ج 1.
2.حافظ، شمسالدین محمد (۱۳۷۳). دیوان، به سعی سایه، تهران: توس.
3.سعدی، مصلح بن عبدالله (۱۳۵۶). کلیات، از روی چاپ فروغی، تهران: امیرکبیر.
4.ـــــــــــــــــــــــــــ (۱۳۸۵). غزلهای سعدی، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: سخن.
5.مولوی، جلالالدین محمد بن محمد (۱۳۶۳). کلیات شمس تبریزی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران: دانشگاه تهران، ج 2.
6.نظامی، الیاس بن یوسف (۱۳۸۶). خمسه، تهران: هرمس.
7.نیساری، سلیم (۱۳۸۵). دفتر دگرسانیها در غزلهای حافظ، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
8.نیشابوری، ابواسحاق (۱۳۴۰). قصصالانبیاء، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
9. Tompkins, Jane P., From Formalism to Post Structuralism, (edited by) Reader–Response Criticism, the Johns Hopkins University Press 1980.
.............................
* برگرفته از: شفیعی کدکنی، محمدرضا (1391). رستاخیز کلمات، تهران: انتشارات سخن،
ص 399ـ394.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1395/10/14 (980 مشاهده) [ بازگشت ] |