بررسی تطبیقی تعالیم اخلاقی در گلستان سعدی و قصههای کنتربری/ طاهری و مرتضایی کمری
بررسی تطبیقی تعالیم اخلاقی در گلستان سعدی و قصههای کنتربری
دکتر محمد طاهری/ دانشگاه بوعلی سینا
مصطفی مرتضایی کمری/ دانشگاه بوعلی سینا
چکیده:
قصههای کنتربری مجموعه داستانهایی در قالب حکایت به قلم جفری چاسر، نویسنده و شاعر نامدار انگلیسی قرن چهاردهم میلادی است که نخستین شاهکار ادبیات انگلیسی به شمار میرود. این اثر از بسیاری جهات از حیث شکل و درونمایه با گلستان سعدی شیرازی دارای شباهت و قابل مقایسه و تطبیق است و علت این مشابهت را باید در زمینههای مشترک آفرینش آنها جستوجو کرد. یکی از مهمترین زمینههای مشترک قابل بررسی و تطبیق این دو کتاب، آموزههای تعلیمی و اخلاقی نویسندگان آنهاست. آموزههایی چون تأکید بر نوعدوستی، لزوم تهذیب نفس و دوری از هوسهای شیطانی و تعلیم و تربیت صحیح کودکان، از جمله دغدغههای مشترک این دو سخنور نامآور شرق و غرب بوده است.
کلید واژه: سعدی شیرازی، جفری چاسر، تعالیم اخلاقی، اندرز، بررسی تطبیقی.
مقدمه
شعر تعلیمی شعری است که هدف اصلی سرایندۀ آن، آموزش و تهذیب اخلاق مخاطب است و در ادبیات ملل مختلف به دو گونه تظاهر پیدا کرده است؛ نوعی که موضوع آن تأکید بر خیر و نیکی است و حوزه اخلاق را شامل میشود و غرض آن، القای نتیجهای اخلاقی به خواننده است و اشعاری که به آموزش علم یا ادب میپردازند (رستگار فسایی، 1372: 408). با توسع بخشیدن به مفهوم ادب تعلیمی، گلستان سعدی و قصههای کنتربری اثر جفری چاسر، شاعر و ادیب قرن چهارده میلادی انگلستان را باید زیرمجموعه ادب تعلیمی دانست زیرا هدف غایی هر دو نویسنده، القای مفاهیم اخلاقی و تهذیب نفس خوانندگان و مخاطبان بوده است. با لحاظ کردن این واقعیت، میتوان دو اثر یاد شده را از دیدگاه تطبیقی نیز مورد مداقه قرار داد زیرا یکی از موضوعات اصلی این شاخه از نقد، بازیابی مشترکات محتوایی جهان شمول است (غنیمی، 1382: 32).
در پژوهش حاضر هدف آن بوده است که با واکاوی مهمترین مشترکات تعلیمی این دو سخنور، مشابهتهای آثار ایشان از حیث ساختار و محتوا تبیین شود. البته باید خاطرنشان کرد به دلیل آنکه در حیات چاسر هنوز آثار شاعران شرقی به ویژه سعدی به زبانهای لاتین ترجمه نشده بود، هرگونه تأثیرپذیری مستقیم او از سعدی به ظاهر منتفی است و زمینههای مشترک فکری ایشان را باید از مقوله مشابهتهای جهانی و عواطف و اندیشههای مشترک بشری قلمداد کرد. از مطالعه احوال و آثار این دو سخنسرای بزرگ شرق و غرب چنین استنباط میشود که هر دو دستآورد عمری تحقیق و مطالعه و تجارب مسافرتهای متعدد خود را در قالب حکایات منظوم و منثور و با کلامی سخته که زبان معیار ادوار بعدی است، ارایه کرده و با بهرهگیری از انواع صنایع بدیعی، شاهکارهایی خلق کردهاند که هر یک در حوزه جغرافیایی خود، از جمله آثار جاویدان کلاسیک محسوب میشود. زمینههای فکری مشترک دیگری نیز میتوان برای این دو شاهکار شرقی و غربی تعیین کرد؛ از جمله اینکه مبنای خلق هر دو کتاب، حکایات تمثیلی و تخیلی است. چاسر و سعدی این حقیقت را به خوبی دریافته بودند که القای اندیشههای تعلیمی و تربیتی در ضمن داستان و تخیل، بسیار مؤثرتر و زیباتر و ماندگارتر است. نکته دیگر آنکه هر دو شاعر، زندگی پر از فراز و فرودی را گذرانده و زندگی با فقرا و معاشرت با اشراف و بزرگان را تجربه کرده بودند و طبیعی است که در حکایات گلستان و قصههای کنتربری انعکاس این تضاد و تناقصها به وضوح مشاهده شود. در این دو اثر، تباین میان ظاهر و باطن انسانها به خوبی در قالب طنز، به صورت انتقادی و به عالیترین وجه به نمایش گذاشته شده است. البته سعدی و چاسر در آثار خود قصد اغراق و غلو در حقایق جامعه پیرامون را حتی به شکل طنزآمیز ندارند، بلکه هدف آنان بیان واقعیتهای گاه تلخی است که ارایة مستقیم آنها با معیارهای اخلاقی جامعه روزگارشان همخوانی نداشته است. با لحاظ کردن این مقدمات، پیدا کردن شباهت میان گلستان سعدی و قصههای کنتربری امر شگفتی نیست و از نظر قالب و محتوا همانندیهای این دو اثر قابل بررسی و دقت نظر است.
از جهت قالب، هر دو از نظم و نثر توأمان بهره گرفتهاند؛ با این تفاوت که در قصههای کنتربری، کاربرد نظم بر نثر غلبه دارد. اگر چه حضور عبارات منظوم و اشعار متعدد در قالب قطعه و مثنوی و تک بیت در گلستان نیز تعیینکننده است و نثر مسجع سعدی نیز آنچنان هنرمندانه و سرشار از صناعات لفظی و معنوی است که در بسیاری مواضع باید آن را شعر منثور تلقی کرد. چاسر همانند سعدی استاد بهرهگیری از صناعات لفظی و معنوی و تمثیل و نکتهپردازی است. به گفته یکی از محققان، دقت و ظرافت چاسر در ابداع و کاربرد ظرفیتهای معانی و بیان، همه ادیبان و منتقدان سده پانزده میلادی به بعد را در انگلستان تحت تأثیر خود قرار داده و آثار او به ویژه قصههای کنتربری، همواره گنجینهای پربار برای شواهد شاهکارهای بدیعی محسوب شده است (Holton, 2008: 69)
از نظر محتوای درونی عليرغم تفاوتهای قابل درک و طبیعی، مشترکات فراوان این دو كتاب قابل توجه، چشمگیر است. چاسر و سعدی هر دو شیفته حکایتپردازی و درج حکمتها و نکتهها و پندهای اخلاقی در ضمن حکایات بودند زیرا حکایتنویسی به دلیل ارایه فضای لازم برای سخنوری و آرایههای ادبی و نیز به لحاظ جذابیت فوقالعادهای که برای مخاطبان خاص و عام دارد، از دیرباز در فرهنگ اکثر ملل، از مهمترین انواع ادبی محسوب میشده است. با این حال باید دقت داشت که حکایات گلستان و داستانهای چاسر از جهت شکل متفاوتند زیرا در گلستان اصل بر ایجاز و در حکایات کنتربری اصل بر اطناب بوده است.
نگاهی به احوال و آثار جفری چاسر
این سخنور نامی که از او با عنوان پدر شعر انگلیسی یاد کردهاند، از بزرگترین شاعران اروپا و پشتوانهای بزرگ برای زبان و ادبیات انگلیسی مابین قرون وسطی و دوران جدید، به شمار میرود (Black, 2010: 229). چاسر در سال 1343م. در لندن در خانوادهای از طبقه متوسط متولد و در اوان جوانی به دربار پادشاه انگلستان ملحق شد. به سال 1359م. طی نبردهای جنگ صد ساله، به اسارت نیروهای فرانسوی درآمد اما چندی بعد با پرداخت فدیه از سوی شاه ادوارد سوم از بند اسارت رهایی یافت. وی در سالهای آخر عمر به خلق آثار ادبی در دو حوزه نظم و نثر روی آورد. سفر او به ایتالیا در سال 1372م. نقطه عطف آشنایی وی با نویسندگان بزرگی چون، دانته و پترارک شد (Hollander, 2007: 90). بسیاری از آثار او از جمله قصههای کنتربری، از آثار بوکاچیوی ایتالیایی، صاحب منظومه معروف دکامرون تأثیر پذیرفته است (Thompson, 1996: 1-6).
چاسر در سال 1387م. به سرودن قصههای کنتربری پرداخت و تا اواخر عمر به تکمیل و ویرایش آن مشغول بود اما در سال 1400م. (در 57 سالگی) درگذشت و از این رو آخرین اثرش ناتمام ماند.
چاسر از پیشگامان استفاده از زبان انگلیسی در تألیف شاهکارهای ادبی است. او در دورهای اقدام به سرودن قصههای کنتربری به انگلیسی کرد که آفرینش آثار ادبی، تنها به زبانهای لاتین و فرانسه مرسوم بود (Lerer, 2006: 99). در اهمیت کار او همین بس که شاهکار او از جمله نخستین کتابهای چاپ شده در اوان پیدایش این صنعت در بریتانیا بوده است (Hotchkiss, 2008: 5).
چاسر شعر را با ظرافت میسرود و در این شیوه، شعرای کلاسیک باستان را سرمشق خود قرار میداد (Holton, 2008: 147).
با مقایسه حوادث زندگی سعدی شیرازی و آنچه مختصراً در باب شرح احوال و آثار جفری چاسر بیان شد، میتوان به مواردی مشابه در احوال و آثار این دو شاعر بزرگ شرق و غرب دست یافت. برای مثال، سفرهای متعدد چاسر به رم و فرانسه و آلمان، تداعیگر مسافرتهای فراوان و مشهور سعدی به اطراف و اکناف جهان آن روز است. همچنین اسارت چاسر به دست فرانسویان و پرداخت فدیه برای آزادی او یادآور ماجرای مشابهی است که بر سر سعدی آمده و در باب دوم گلستان از آن سخن رفته است. طبق این حکایت، سعدی زمانی به اسارت فرنگ در میآید و او را همراه جهودان در خندق طرابلس به کار گِل وا میدارند. سرانجام یکی از رؤسای حلب که سابقه آشنایی با او داشته است، در ازای ده دینار، اسباب آزادی وی را فراهم میآورد (سعدی، 1378: 204-201). سعدی نیز همچون چاسر که به آثار متقدمان توجه داشته و از آنها بهره گرفته بود، از سرآمدان سخن پیش از خود مانند متنبی بهرهها برده بود. به استناد کتاب متنبی و سعدی، شیخ شیراز در 284 مورد با متنبی اشتراک مضمون دارد که بیش از نیمی از این تأثیرپذیریها (163 مورد) تنها مربوط به غزلیات سعدی است (محفوظ، 1336: 279-225). شیوة سخنپردازی سعدی و چاسر نیز همانندیهایی دارد؛ چنانکه هر دو در نظم و نثر استاد طراز اول محسوب میشوند و آثارشان سرمشق سخنوران ادوار بعد بوده است. با مقایسه دو شاهکار نثر آنها نیز فصل مشترکهای متعددی قابل واکاوی است. از جمله آنکه ساختار هر دو اثر، روایی و مبتنی بر حکایتپردازی است و خالقان آنها نهایت ظرافت را در کاربرد صنایع بدیعی و آرایش کلام به کار گرفتهاند و در موضوع تحقیق حاضر، یعنی در مدنظر قرار دادن اهداف تعلیمی در نگارش نیز هر دو نویسنده اهداف مشترکی را تعقیب میکردند.
قصههای کنتربری
چاسر احتمالاً در سال 1387 نوشتن قصههای کنتربری را آغاز کرد. وی بر آن بود که 120 داستان را از قول زائران فرضی معبد «تامس بکث قدیس» در راه رفت و برگشت بیان کند اما با پایان یافتن عمرش تنها ۲۲ داستان را به پایان رساند (Fritze, 2002: 102 ).
در این منظومه که روایتی توصیفی دارد، چاسر گروهی از افراد متفاوت را به ما معرفی میکند که به علت هدف مشترکشان که رفتن به زیارت است، گرد هم آمدهاند و با داستانهایی که در طول سفرشان برای هم نقل میکنند، یکدیگر را سرگرم میکنند. این گروه تخیلی سی نفره عازم سفری چهار روزه از «ساوث وارک» (محلهای در لندن) به سوی بقعة «سن توماس بکث» در ولایت کنتربری هستند و قرار است در این سفر، هر یک از زائران برای همراهانشان چهار قصه تعریف کند. این کتاب سرشار از حیات و تحرک است و در زمرة شاهکارهای ادبیات جهان قرار دارد» (چاسر، 1389: 10)
برخی از منتقدان معتقدند پویایی شخصیتهای این منظومه به علت استفادۀ چاسر از مردم عادی به عنوان شخصیتهای اصلی قصههاست. این زائران تخیلی، طیف وسیعی از قشرهای مختلف همچون درباریان، کشیشها و جامعه روحانیان، وکلا و پزشکان، بازرگانان و صنعتگران، ملوانان، کارگران و کشاورزان ساده را در بر میگیرند. هنر چاسر هم در به تصویر کشیدن آنها و هم در به کارگیری آنها برای ایجاد طنز مورد نظر خود در جامعه قرون وسطایی انگلستان است. روشهای مورد استفاده شاعر نیز به اندازه محتوای منظومه، در آگاه ساختن خواننده از اهمیت شعر چاسر مهم است. او شیوۀ نگارش خود را دائماً از ادبی به محاورهای تغییر میدهد و گاه زبان محاوره و زبان شاعرانه سنتی را در هم میآمیزد و با اظهارنظرهای نقادانۀ راوی و در کنار هم قرار دادن زبانهای متفاوت، طنزی جذاب ایجاد میکند. حوادث کماهمیت و مضحک در قصههای کنتربری گاهی با صنایع ادبی فاخر همراهند.
جفری چاسر و آموزههای اخلاقی
هر چند چاسر شدت و حدت سعدی را در ارایه مفاهیم و آموزههای تعلیمی ندارد اما در یک نگاه کلی، هدف غایی او نیز آن است که رذایل اخلاقی و مفاسد اجتماعی را در قالب جملات و ترکیبات بسیار زیبای ادبی و با بهرهگیری از همه ظرایف علم معانی و بیان و بدیع، بیپرده و آشکارا به سخره گیرد و رسوا کند. انتقادها و رهنمودهای او در سطح باقی نمیماند و خواننده قصههای کنتربری در عین اینکه از نثر شیوا و اشعار نغز چاسر، التذاذ ادبی مییابد، خود را در محضر دانشمندی فاضل از نوع شیخ شیراز مییابد که تمام همّ خود را مصروف پالایش آلودگیهای فردی و اجتماعی کرده است. چنانکه در داستان «سلحشور» که نخستین قصه اوست، اینگونه مخاطب خود را با یادکرد مرگ به اعتلای معنوی فرا میخواند: «عقل اینطور حکم میکند که ضرورتی را که از آن گریزی نیست و به سراغ همه میآید، دستمایه کسب فضیلت کنیم» (چاسر، 1389: 99) و در داستان «راهب» اینگونه بر ناپایداری جهان تأکید میکند: «من نیز همنوا با داستانهای تراژدی بر سختی زندگی کسانی که در مقامی برتر بودهاند و بعدها چنان به زیر افتادهاند که راه خلاصی نداشتهاند، اظهار تأسف میکنم. چون تردیدی نیست وقتی بخت از کسی برگردد، راه چارهای برایش نمیماند. این مثالهای قدیمی که عین حقیقتند، به ما هشدار میدهند به بخت کور و روزگار ناپایدار اعتماد نکنیم» (همان). چاسر بر سبیل سنت غالب در قرون وسطی، تعصبات خاص مذهبی داشت لذا شگفتانگیز نیست اگر در اکثر آثارش به ویژه در قصههای کنتربری، تلمیحات فراوان دینی به ویژه استفاده از آیات انجیل و کلام بزرگان مسیحیت مشاهده شود. این رویکرد، او را با شعرای ایتالیایی و فرانسوی رنسانس قرن شانزدهم قابل قیاس میکند. شاعرانی که برای تجدید حیات ادبی، تلمیحات و اشارات مذهبی را از انحصار آثار خاص راهبان و کلیسا بیرون آوردند و از آنها به منزلة آرایهای ادبی سود جستند و به این ترتیب، اشارات مذهبی را دستمایه غنیسازی آثار خود ساختند (Phillips, 2010: 24). او بهویژه در قسمت پایانی کتابش تحت عنوان «استغفار چاسر» که محتوای آن پوزش از درگاه خدا و سپاس از محضر خوانندگان است، جلوهای مذهبی به نوشتههای خود داده است و با استناد به مضامین انجیل مینویسد: «اینک از همه کسانی که این رسالۀ کوچک را خواندهاند، به پاس هر مطلبی که خوشایند طبع آنها بوده است میخواهم خداوند را که سرچشمه همه خوبیها و پاکیهاست شکر کنند... در کتاب مقدس ما آمده است که منظور از نگارش کتب آموختن حقیقت به مردم است» (چاسر، 1389: 418).
چاسر در قصههای کنتربری تلاش کرده که توصیفات ادبی و شاعرانه، زیبایی اصل قصه را تحتالشعاع قرار ندهد. البته این امر بدان معنا نیست که او نسبت به آرایههای لفظی و معنوی کلام بیتوجه بوده است. وی به خصوص از اشارات فلسفی و حکمتآمیز قدما که از کتابهای لاتین یا فرانسه اقتباس کرده بود، برای رونق کلام خویش بهره میگرفت (Fahnestock, 2011: 26). برای نمونه در داستان «زن اهل باث» از زبان راوی این چنین از بطلمیوس حکیم یونانی نقل قول کرده و کلام خود را غنی ساخته است: «بهتر است قبل از ورود به این عرصه احتیاط کنید. من مثالهای زیادی دارم که میتوانم نقل کنم. بطلمیوس در المجسطی میگوید کسی که از زندگی دیگران درس عبرت نگیرد، دیگران از زندگی او درس عبرت خواهند گرفت» (چاسر، 1389: 210).
سعدی و تعالیم اخلاقی
تقریباً همه سعدیشناسان، این شاعر بزرگ را معلم اخلاق و استاد ترویج مبانی تربیتی و اخلاقی و آموزشی میدانند. درونمایه قصاید سعدی نیز غالباً وعظ و تحقیق است؛ هر چند در مواردی معدود به مدیحه هم میپردازد اما نه در ستایش راه انحراف میپوید و نه ممدوح را بدون نصیحت یا ملامت رها میکند. «سعدی شاعری است که تعلیم اخلاق میدهد، تعلیمدهندة اخلاق به معنی دقیق کلمه یعنی مصنفی است که رسوم، عادات، افعال و خلقیات جامعه خود را مطالعه میکند» (ذوالفقاری و پنبهزاری، 1390: 89-88).
بسیاری از مضامین حکمتآمیزی که سعدی در گلستان و بوستان در مقام وعظ یا تذکر یا ارشاد و تنبیه بیان داشته است، متأثر از آیات و احادیث نبوی است (شکورزاده، 1365: 8) و از این حیث نیز با چاسر که در بسیاری از سخنانش به متون مذهبی ارجاع داده قابل تطبیق و مقایسه است.
مقایسه گلستان سعدی و قصههای کنتربری در بهرهگیری از ادب تعلیمی
آنچنان که در مقدمه اشاره شد، ساختار و فرم قصههای کنتربری و گلستان سعدی متفاوت است. در حکایات گلستان اصل بر ایجاز است و نتیجه اخلاقی و تعلیمی هدف غایی نویسنده است اما چاسر در قصههای خود به شیوه اطناب گراییده و اغلب سعی در به نمایش گذاشتن هنر سخنوری خود داشته است. با وجود این، میتوان با دقت نظر میان حکایات دو کتاب نمونههایی مشابه یافت. برای مثال در قصه «وکیل خرج کنتربری» سخن از (فبوس) خدای خورشید است که با آنکه قاعدتاً باید در اوج فلک به سر برد، «روی زمین زندگی میکرد و دلیرترین شهسوار و بهترین کماندار دنیا بود» (چاسر، 1389: 407). وی با وجود همه این فضایل، از ماوقع منزل خویش اطلاعی نداشت و از تباهکاری همسرش بیاطلاع بود و زمانی که از حقیقت ماجرا و خیانت همسر مطلع گردید، کار به فتنه و آشوب کشید. مضمون این حکایت را میتوان با حکایت یازدهم باب چهارم گلستان قیاس کرد: «منجمی به خانه درآمد. یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته؛ دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت:
تو بر اوج فلک چه دانی چیست
که ندانی که در سرایت کیست
(سعدی، 1378: 325)
نمونه دیگر، «حکایت تاجر» در کنتربری است که در آن، پیرمردی به نام ژانوری پیرانه سر قصد ازدواج با همسری جوان دارد (چاسر، 1389: 289). آشکار است که فرجام چنین عشقی به جدال و نزاع و خیانت میکشد. مضمون این داستان را میتوان در حکایت دوم از باب ششم گلستان مشاهده کرد که در آنجا نیز پیری آرزوی وصل جوانان دارد اما هرچه تلاش میکند و چربزبانی میکند، به جایی نمیرسد و ازدواجش با دختر جوان نافرجام است: «چندین بر این نمط بگفتم که گمان بردم که دلش بر قید من آمد و صید من شد. ناگه نفسی سرد از سر درد برآورد و گفت: چندین سخن که بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد که وقتی شنیدم از قابله خویش که گفت: زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری... فی الجمله امکان موافقت نبود و به مفارقت انجامید» (سعدی، 1378: 417).
سوای اینگونه تشابهات، مطالعه دقیق مضامین گلستان و قصههای کنتربری حاکی از وجود مشترکات بسیاری در حوزه ارزشها و آموزههای اخلاقی و تعلیمی است که سعدی و چاسر در ضمن حکایات خود به آنها پرداخته و مخاطبان را هم به توجه بدانها توصیه کردهاند؛ مهمترین این مشترکات عبارتند از:
1. ترجیح خاموشی بر گزافگویی
سکوت معنادار و کنترلشده، صفتی ارزشمند نزد ارباب خرد، حکیمان، ادیبان و عالمان اخلاق است و در عرصه فردی و اجتماعی، چون کیمیایی ارزشمند جلوهگر میشود و شخصیت انسان را عظمت خاصی میبخشد. در اکثر فرهنگها از خاموشی خردمندانه، به فضیلتی شاخص در مقابل زیادهگویی و پرحرفی تعبیر شده و از آن با توصیفاتی چون گنج فراوان، زینت بردباران و پوشش زشتیهای جاهلان یاد کردهاند.
این ارزش اخلاقی بارها در کلام شیوای سعدی مورد تأکید قرار گرفته و حتی بابی مستقل شامل چهارده حکایت از گلستان با عنوان «در فواید خاموشی» بدین مهم اختصاص یافته است (همان: 329-315). برخی از اشعار نغز گلستان در این موضوع عبارتند از:
«مجال سخن تا نیابی ز پیش
به بیهوده گفتن مبر قدر خویش»
(سعدی، 1378: 84)
«سخن را سر است ای خداوند و بن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
میاور سخن در میان سخن
نگوید سخن، تا نبیند خموش»
(همان: 322)
«تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی
وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است مگوی»
(همان: 461)
چاسر نیز لزوم سکوت و لب فرو بستن از گزافگویی را بدینگونه بیان میکند: «پسرم، جلوی زبانت را بگیر و با همه دوست باش. زبان بد، کارگزار شیطان است و همه باید از شیطان حذر کنند. خدا به لطف بیکرانش زبان را طوری آفرید که در محاصره لب و دندان باشد تا آدمها قبل از حرف زدن آن را سبک و سنگین کنند. زبان سرخ سر سبز دهد بر باد اما هرگز کسی از کمحرفی ضرر ندیده است» (چاسر، 1389: 412). «فلمینگ میگوید کمتر حرف بزنید تا آرامش بیشتری داشته باشید» (همان: 412) و «پسر، شایعاتی را که میشنوی، چه درست باشند چه غلط نزد کسی دیگر بازگو نکن. در میان جمع و هرجا که هستی مراقب زبانت باش» (همان: 412).
.2اهمیت تربیت کودکان
تربیت، کوشش برای ایجاد دگرگونی مطلوب در فرد و به فعلیت رساندن استعدادها و نیز مراقبت از آدمی در مسیر رشد و سیر او به سوی کمال است و دوران کودکی دوران حساس تعلیم و تربیت و قوام گرفتن آموزههای اخلاقی در ذهن انسان است. انسان نه تنها تربیتپذیر است بلکه تنها مخلوقی است که به تعلیم و تربیت نیازمند است و اگر این فرصت را از دست دهد، امر ارزندهای را برای همیشه از دست خواهد داد.
تعلیم و تربیت میتواند به رشد و ارتقای جسمی و روحانی انسان یاری برساند و نیازهای فردی و اجتماعی، اقتصادی و... انسان را تأمین کند. به عبارتی، تمام امور زندگی بشر با امر تعلیم و تربیت ارتباط دارد.
از دیدگاه سعدی، این بخش حساس از حیات آدمی «دوران واقعی تربیت و نقشپذیری است. اگر در تربیت در این دوره سنی کوتاهی شود، جبران آن در بزرگسالی بس دشوار یا ناشدنی است» (آزادی، 1373: 112). چنانکه در تبیین کلام نبوی در گلستان میخوانیم: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه.»
«با بدان یار گشت همسر لوط
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد»
(سعدی، 1378: 63-62)
در همین زمینه چاسر در قصههای کنتربری آورده است: «شما پدر و مادرها چه یک فرزند داشته باشید یا بیشتر، تا زمانی که بزرگ نشدهاند مسئول مراقبت و تربیتشان هستید. مواظب باشید خدای نکرده در زندگی راه خلاف در پیش نگیرند و زندگیشان تباه نشود، از تنبیه کردن آنها و تذکر دادن به آنها غافل نشوید که اگر فاسد شوند برایتان گران تمام میشود. اگر چوپان تنبل و بیعرضه باشد گرگها برههای گله را میدرند» (چاسر، 1389: 354).
3. نوعدوستی
تبیین و ترویج نوعدوستی از اهداف عالی مکتب تعلیم و تربیت شیخ شیراز است و «به جهت ترویج همین فرهنگ مهر و نوعدوستی است که در جامعه هر فرد در برابر خویشتن و نیز دیگر افراد جامعه مسئول میباشد. فرهنگ مهرپروری و نوعدوستی سعدی تنها در برگیرنده مظلومات و درویشان و ستمدیدگان نیست بلکه او به بشریت عشق میورزد و انسانیت را ارج مینهد» (کمالی سروستانی، 1388: 4). او انسانها را مانند اعضای یک پیکر میداند که کاستی در یک عضو، تمام پیکر را به هم میریزد (سعدی، 1378: 79). به عبارت دیگر، نوعدوستی آحاد بشر نشانه کمال و رشد انسانی است:
«بر بنده مگیر خشم، بسیار
جورش مکن و دلش میازار
او را تو به ده درم خریدی
آخر نه به قدرت آفریدی
این حکم و غرور و خشم تا چند
هست از تو بزرگتر خداوند
ای خواجه ارسلان و آغوش
فرمانده خود مکن فراموش»
(همان: 465)
«ای زبردست زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری؟
مردنت به که مردمآزاری»
(همان: 81)
«سرجمله حیوانات گویند که شیر است و اذّل جانوران خر و به اتفاق، خر باربر به که شیر مردمدر».
«مسکین خر اگرچه بیتمیز است
چون بار همی برد عزیز است
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردمآزار»
(همان: 106)
وی بخشش حق را در نکویی با مردم میداند:
«حاصل نشود رضای سلطان
تا خاطر بندگان نجویی
خواهی که خدای بر تو بخشد
با خلق خدای کن نکویی»
(همان: 107)
چاسر این اندیشه اخلاقی را اینچنین بیان میکند: «بهتر است آدم با دیگران همانگونه رفتار کند که دوست دارد با او رفتار کنند» (چاسر، 1389: 137).
و نیز مردمآزاری را بدترین نوع خیانت میداند: «خود را آلودة کارهای خلاف نکنید، مبادا از شما سرمشق بگیرند که این کار نوعی خیانت محسوب میشود و بدترین نوع خیانت آن است که در حق فرد بیگناهی انجام شود» (همان: 353).
و نیز: «به احترام پیرمردان سپیدمو از جا برخیزید. پس در جوانی پیرمردها را اذیت نکنید که اگر به سن پیری رسیدید، خودتان مورد آزار و اذیت دیگران قرار نگیرید» (همان: 368).
4. تعلیم به راستی و صداقت
صداقت و راستی از خصوصیات عالی اخلاق انسانی است که در آموزههای اسلامی از زمینههای اساسی ارجمندی و نیکبختی انسان شناخته شده است؛ اگر همه فعالیتها و اقدامات انسان بر صدق و راستی بنا نهاده شود و از هرگونه ناراستی پیراسته باشد، زمینههای نیکبختی و گرانقدری برای او فراهم میگردد؛ چنانکه گشوده شدن دریچههای سعادت و بهروزی به سوی جامعه بشری، جز با استوار کردن پایه صداقت میسر نمیشود. به همین جهت حق تعالی مؤمنان را در کنار فراخوانی به تقوا، به همراهی با صادقان نیز فرمان میدهد: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» (توبه، 119). مسلماً مقصود از صادقان در این آیه شریفه کسانیاند که در اندیشه و پندار و گفتار و کردار و در نهان و آشکارِ وجودشان ذرهای دروغ و ناراستی راه ندارد و وجودشان سراسر صدق و راستی است.
شیخ شیراز، صداقت و درستی را از مهمترین ویژگیهای یک انسان میداند و آن را موجب خشنودی ذات پروردگار میداند:
«راستی موجب رضای خداست
کس ندیدم که گم شد از ره راست»
(سعدی، 1378: 325)
صداقت از دیدگاه چاسر این است که انسان در حرف و عمل یکرنگ باشد. برای مثال در داستان «وکیل خرج» از قول افلاطون حکیم آورده است: «گفتار و کردار باید هماهنگ باشند. بهتر است اگر کسی سخنی را بر زبان میآورد در عمل نیز همانگونه رفتار کند» (چاسر، 1389: 409).
5. تسلیم در برابر تقدیر
از بعد فلسفی، تقدیرگرایی (Fatalism) آموزهای است که بر اساس آن تمام رویدادها و اعمال در انقیاد و استیلای تقدیر یا سرنوشت قرار دارند. بر اساس این فلسفه، اراده آزاد در سرنوشت آدمی نقشی ندارد؛ تاریخ تنها در یک روال ممکن و از پیش تعیین شده حرکت میکند و اعمال همواره به یک پایان اجتنابناپذیر و همیشگی میانجامد؛ لذا پذیرش این حتمیت یا گریز از مقاومت در برابر آن مناسبتر است (Bernstein, 1992: 5). در مکتب سعدی، تقدیرگرایی در چارچوب اندیشهها و باورهای مذهبی محتوایی ارزشی دارد و از آن به تسلیم و رضا در برابر مشیت الهی تعبیر میشود که فرموده همه علمای اخلاقی در مکتب اسلام است. با لحاظ کردن این تلقی، بعضی از آموزههای تقدیرگرایی در گلستان از این قرار است:
ــ «ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری» (سعدی، 1378: 570).
ــ «صیاد بیروزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بیاجل در خشک نمیرد» (سعدی، 1378: 571).
در قصههای کنتربری هم بعضاً اندیشههای مبتنی بر تقدیرگرایی مشاهده میشود از جمله اینکه: «کم میشود آدمها به خاطر تلاشهای خودشان پیشرفت کنند، این خواست خداست که به لطف خود برخی را برتری میدهد» (چاسر، 1389: 230).
6. مذمت غیبت و عیبجویی
یکی از آفات زیانبار زبان که از گناهان بزرگ به شمار میرود غیبت است؛ «سعدی سخنچینان فتنهانگیز و غیبتکنندگان مفسدهجو را به دلیل اینکه موجب دو به همزنی و ایجاد دشمنی و اختلال در روابط انسانی میشوند، مورد نکوهش قرار میدهد» (آزادی، 1373: 60). از جمله در این حکایت کوتاه: «یکی از بزرگان گفت: پارسایی را چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه سخنها گفتهاند؟ گفت: بر ظاهرش عیب نمیبینم و در باطنش غیب نمیدانم.
«هرکه را جامه پارسا بینی
ور ندانی که در نهانش چیست
پارسا دان و نیکمرد انگار»
محتسب را درون خانه چه کار؟»
(سعدی، 1387: 141)
و یا: «مودت اهل صفا چه در روی و چه در قفا، نه چنان کز پست عیب گیرند و پیشت بیش میرند».
«هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد»
(همان: 147)
«مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر
ایشان را رسوا کنی و خود را بیاعتماد»
(همان: 546)
چاسر نیز همانند سعدی غیبت را از گناهان کبیره برمیشمارد و در مذمت آن مینویسد: «خدای مهربان غیبت را زشت میداند» (چاسر، 1389: 166).
7. قناعت و پرهیز از شکمبارگی
سعدی این آموزۀ تعلیمی را با حکایتی از اردشیر بابکان اینچنین تبیین کرده است: «در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیم عرب را پرسید که روزی چه مایه طعام باید خوردن؟ گفت: صد درم سنگ کفایت است. گفت: این قدر چه قوت دهد؟ گفت: هذا المقدار یحملک و مازاد علی ذلک فانت حامله؛ یعنی اینقدر تو را بر پای همی دارد و هرچه برین زیادت کنی تو حمال آنی».
«خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است»
(سعدی، 1387: 246-247)
و یا در این ابیات:
«چون کم خوردن طبیعت شد کسی را
وگر تنپرور است اندر فراخی
چو سختی پیشش آید سهل گیرد»
چو تنگی بیند از سختی بمیرد»
(همان: 249)
و: «یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. گفت: ای پدر، گرسنگی خلق را بکشد. نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. گفت: اندازه نگه دار، کلوا و اشربوا و لا تسرفوا».
«نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف، جانت برآید
با آنکه در وجود طعام است عیش نفس
رنج آورد طعام که بیش از قدر بود
گر گلشکر خوری به تکلف، زیان کند
ور نان خشک دیر خوری، گلشکر بود»
(همان: 250-249)
چاسر هم این ارزش اخلاقی را اینگونه بیان میکند: «ما طبق توصیۀ آن حضرت عمل میکنیم که گفت: غذای اندک و لباس فقیرانه برای ما کافی است» (چاسر، 1389: 252) و: «حضرت پولس در اینباره چه خوب گفته است که گوشت شکم میآورد و شکم طالب گوشت است، ای دو صد لعنت بر این دو باد» (سعدی، 1378: 363).
8. مهار قوۀ خشم و غضب
خشم یکی از کیفیات نفسانی جهت تهییج آدمی برای دفع نیروهای مهاجم و تهدیدکنندگان منافع و مصالح اوست اما از این قوه نیز همانند دیگر قوای نفسانی امکان هر دو نوع استفادۀ افراطی و تفریطی هست و افراط و تفریط در اعمال آن، در نهایت موجب خسران و به هدر رفتن این نیروی خداداد میشود و تنها اعتدال و در پیش گرفتن خشم عقلانی است که موجب سعادت اخلاقی میگردد.
شیخ شیراز در مواضع گوناگون بر مهار کردن قوۀ غضب تأکید کرده است از جمله در این حکایت نغز:
«یکی از پسران هارونالرشید پیش پدر آمد خشمآلود که فلان سرهنگزاده مرا دشنام داد. هارون ارکان دولت را گفت: جزای چنین کسی چه باشد؟ یکی اشارت به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. هارون گفت: ای پسر کرم آن است که عفو کنی وگر نتوانی تو نیزش دشنام ده؛ نه چندان که انتقام از حد درگذرد که آنگاه ظلم از طرف تو باشد و دعوی از قبل خصم».
«نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیلدمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق
که چون خشم آید باطل نگوید
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت: ای نیکفرجام
بتر ز آنم که خواهی گفت: آنی
که دانم عیب من چون من ندانی»
(همان: 131-130)
چاسر هم خشم را یکی از گناهان کبیره میداند و میگوید: «خشم یکی از هفت گناه کبیره است که نزد خدا ناپسند بوده و باعث تباهی آدمی است» (چاسر، 1389: 255).
9. فرصتشناسی
این حقیقت مهم اما غالباً مغفول در حیات آدمی که هر امری دارای زمان خاصی است. به زیبایی در کلام سعدی مورد عنایت قرار گرفته است. وقتی زمان معین و مناسب کاری به پایان میرسد، دیگر فرصت از دست رفته است. همانگونه که از پیر سالخورده، شادی و طرب جوانی را نمیتوان جستوجو کرد:
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار
بازی و ظرافت به جوانان بگذار
طرب نوجوان ز پیر مجوی
که دگر ناید آب رفته به جوی
زرع را چون رسید وقت درو
نخرامد چنانکه سبزه نو
(سعدی، 1378: 424-423)
چاسر هم در باب اهمیت زمان و وقت میگوید: «برای رضای خدا دیگر وقت را تلف نکنید وقتی میخوابیم یا اوقات خود را به بطالت سپری میکنیم زمان میگذرد و روزها و شبها مثل رودی که بازگشتی ندارد از کنارمان میگذرند. سنکا و بسیاری از فلاسفه دیگر بر زمان از دست رفته بیشتر حسرت میخورند تا مال از کف جسته، چنانکه او میگوید پول گم شده را میتوان پیدا کرد اما وقت تلف شده برگشتنی نیست» (چاسر، 1389: 136).
10. پرهیز از حرص و طمع
طمع، حالتی است که انسان را به ورطۀ محرمات میکشد، از رحمت واسعۀ حق محروم میکند، ملکوت وجود آدمی را به ظلمت و تاریکی آلوده مینماید، از انسان منبع شر و خطر میسازد و سبب شقاوت دنیا و آخرت وی میشود. فزونیخواهی و حرص بیش از اندازه و طمع موجب میشود آدمیان از آنچه دارند لذت نبرند و همواره در جستوجوی آنچه دور از دسترس ایشان است تلاش بیهوده کنند و از آنچه دارند به خوبی بهرهمند نگردند. اینگونه است که انسان آزمند ذلت و خواری را به خود میپذیرد و از عزت و کرامت و شرافت دور میشود. از آنجا که حرص و طمع ریشه تمام مفاسد است، در همۀ کتابهای آسمانی بهویژه قرآن کریم (در آیات متعدد مانند آیه 88 سوره حجر و آیه 32 سوره احزاب) انسان را از این رذیلت اخلاقی بر حذر داشتهاند. سعدی نیز در اکثر اشعار تعلیمی خود از نکوهش حرص و آز سخن رانده است. چنانکه باب سوم گلستان را در فضیلت قناعت نام نهاده است و در تمامی حکایات آن رذیلت طمع را مینکوهد (سعدی، 1378: 312-242). از جمله در حکایت معروف بازرگان جزیرۀ کیش که در پایان آن میفرماید:
«آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت: چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور»
)همان: 273(
چاسر هم دربارۀ پرهیز از حرص و افزونخواهی گوید: «خردمندترین مردم کسی است که اهمیتی ندهد فرمانروای دنیا کیست... اگر به اندازۀ کافی داریم نباید غم دنیا را بخوریم» (چاسر، 1389: 213(
«به گمان من آدمی که به فقر خود راضی است، حتی اگر پیراهنی هم نداشته باشد که بپوشد غنی است. آدم طمعکار فقیر است چون بیش از آنچه دارد آرزو میکند» (همان: 232 (.
«کشیش گفت: مضمون گفتارم همیشه یکی است و آن، اینکه حرص و آز ریشه همۀ مفاسد است» (همان: 359(.
و «تمام دنیا از فرط حرص و آز بشر دارد خراب میشود. نیای ما حضرت آدم و زنش را به همین دلیل از بهشت راندند و قرین جور و بلا کردند» (همان: 363.(
11. اجتناب از امور ناپایدار
سعدی میگوید سه چیز پایدار نماند: مال بیتجارت و علم بیبحث و ملک بیسیاست (سعدی، 1378: 521(
چاسر هم با استفاده از تمثیل آورده است که: «در پی خوشیهای گذرای دنیوی که در خود غم نهفته دارند، اغلب بدبختی از راه میرسد. سرانجام سعادت همواره مصیبت است. پایان همه شادیهای زندگی زمینی اندوه است. بیهوده نیست که گفتهاند در پس هر خنده آخر گریه است» (چاسر، 1389: 144(.
12. پرهیز از شهوترانی
از معمولترین رذایل اخلاقی، شهوترانی ناروا و بیحد و مرز است، شهوات و هواهای نفسانی از ثمرات بعد حیوانی آدمی است و در تقابل با عقل و نورانیت عقلانی است که نتیجۀ تقویت بعد آسمانی و ملکوتی اوست. روح الهی که در جسم خاکی انسان دمیده شده است، با هدایت عقل به رشد و کمال میرسد و او را ملکوتی میگرداند و در مقابل اگر جنبههای حیوانی از مرز اعتدال بگذرد، به سقوط میانجامد. از این رو، انسان عاقل کسی است که در سراشیبی شهوت نلغزد. تنها راه درست، احتیاط و پرهیز از شهوت است که بدترین لغزشگاههاست. اگر موانع ادراک عقل برطرف شود، آدمی خود به خود از شهوت دوری میکند و آن را مظهر حیوانیت میداند و از آن گریزان خواهد شد. سعدی شهوت را به آتش تشبیه میکند و میگوید:
پدر چون دور عمرش منقضی گشت
مرا این یک نصیحت کرد و بگذشت
که شهوت آتش است از وی بپرهیز
به خود بر آتش دوزخ مکن تیز
در آن آتش نداری طاقت سوز
به صبر آبی بر این آتش زن امروز
)سعدی، 1378: 539(
چاسر نیز شهوت را در زمره پلیدترین جرایم میداند و میگوید: «شکمبارگی و حرص و آز و شهوت و قمار و هوسبازی در زمرۀ بدترین و کثیفترین گناهانی هستند که بشر را گرفتار میکنند» (چاسر، 1389: 371.
نتیجه
بررسی تطبیقی زندگی و شخصیت و آثار جفری چاسر و شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی حاکی از آن است که این دو شاعر بزرگ کلاسیک، از نظر روایی شیوۀ بیان و طرح مسایل اخلاقی و اندرزهای تعلیمی، مشابهتهای قابل توجهی دارند. آنان عليرغم آنکه در دو جغرافیای متفاوت شرق و غرب میزیستند، به علت تشابهاتی که در حیات شخصی و علمی آنها وجود داشت در خلق آثار ادبی دارای علایقی مشابه بودند. بهرهگیری از زبانی بلیغ و رسا در قالب حکایات دلپذیر و جذاب، عرصهای فراخ برای تبیین اندرزهای اخلاقی برای این دو سخنور نامی فراهم کرده است. فرازهای متعدد مشابه فراوانی از گلستان سعدی و قصههای کنتربری را که حاکی از دیدگاه مشترک این دو شاعر در طرح درسهای اخلاقی است، میتوان برای اثبات این مدعا ارایه نمود. مواردی چون لزوم نگه داشتن زبان از گفتن سخنان بیهوده، رعایت حقوق مردم، کمک به دیگران و عدم اذیت و آزار نرساندن به آنها، غیبت نکردن، صبر و بردباری، پرهیز از شکمبارگی و شهوترانی، احترام به افراد سالخورده، اجتناب از خوشیهای گذرای دنیوی، مهار قوۀ غضب، پرهیز از حرص و طمع و... از جمله مضامین مشترک اخلاقی است که مد نظر هر دو شاعر بوده است. علت و چرایی این شباهت در رویکرد به تعالیم اخلاقی و شیوه طرح و بیان آنها را میتوان در یکسانی برخی از خصایص زندگی ایشان دانست. برخی از این خصایص مشترک قابل تطبیق عبارتند از آشنایی و تعامل با اقشار مختلف جامعه، تسلط و احاطه به ادبیات بومی و فرهنگهای مجاور و مسافرتهای پی در پی و کسب تجارب فراوان از آنها در طی سالیان متمادی*.
................................
منابع:
1. قرآن کریم.
2. آزادی، محمدکریم (1373). تعلیم و تربیت از دیدگاه سعدی، تهران: راهگشا.
3. چاسر، جفری (1389). قصههای کنتربری، ترجمه محمداسماعیل فلزی، تهران: مازیار.
4. ذوالفقاری، محسن و یدالله پنبهزاری، زهرا (1390). «نقد جایگاه اندیشههای تعلیمی و اخلاقیات در آثار سعدی»، پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهاقان، سال سوم، ش 12، ص 102ـ81.
5. رستگار فسایی، منصور (1372). انواع شعر فارسی، شیراز: نوید شیراز.
6. سعدی، مصلح بن عبدالله (1378). گلستان، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: صفیعلیشاه.
7. ــــــــــــــــــــــــــ (1383). کلیات سعدی، تصحیح بهاءالدین خرمشاهی، تهران: دوستان.
8. شکورزاده، ابراهیم (1365). مواعظ و حکم سعدی در بوستان و گلستان، مشهد: آستان قدس رضوی.
9. غنیمی هلال، محمد (1382). ادبیات تطبیقی، ترجمۀ مرتضی آیتاللهزاده شیرازی، تهران: امیرکبیر.
10. کمالی سروستانی، کورش (1388). «نوعدوستی سعدی در گلستان»، سعدیشناسی: دفتر دوازدهم، ویژه گلستان، شیراز: مرکز سعدیشناسی.
11. محفوظ، حسینعلی (1336). متنبی و سعدی، تهران: حیدری.
12 .مرادی، ابوالفضل و یلماز، قدریه (1391). «تأثیر سعدی شیرازی بر ادبیات تعلیمی ترکیه»، فصلنامه میراث شهاب، ش 69، ص 207ـ135.
13. یوسفی، غلامحسین (1352). «جهان مطلوب سعدی در بوستان»، مقالاتی درباره زندگی و شعر سعدی، به کوشش منصور رستگار فسایی، شیراز: دانشگاه شیراز، ص 429ـ406.
* برگرفته از: پژوهشنامه ادبيات تعليمي، سال ششم، شماره 21، بهار 1393، ص80-55.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1394/3/7 (1143 مشاهده) [ بازگشت ] |