•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

سعدی در سلاسل‏ جوانمردان

دكتر محمدرضا شفیعی کدکنی/ استاد دانشگاه تهران


چكيده:


در هنر سعدي چيزي وجود دارد كه ديگر بزرگان ما كمتر از آن بهره داشته‌اند و آن آزمونگري و تجربه‌گرايي سعدي  است در آفاق پهناور حيات و ساحت‌هاي مختلف زندگي اجتماعي و فردي. او از سفرهاي گوناگون خود و تجربه پيشه‌هاي مختلف ياد مي‌كند كه ما از آنها آگاهيم و به چگونگي آنها پرداخته‌ايم، اما برخي از تجارب وي همچنان بر ما پوشيده مانده است. در اين مقاله كوشيده شده است تا به يكي از گوشه‌هاي پوشيده ماندة تجارب او در آفاق حيات يعني سنت جوانمردي او كه سرآغازش به شاه مردان «علي»(ع) نسبت داده مي‌شود، اشاره شود. اين امر با بررسي حكايات سعدي و اشارات بسيار وي به جوانمردان و خصوصيات آنان آشكار مي‌شود.


كليد واژه: سعدي، سلاسل جوانمردان، ولي.


هیچ کس در این تردیدی ندارد که خداوند در سرشت سعدی جوهر شاعری را در حدّ نهایی‏ آن به ودیعت نهاده بوده است و هیچ کس در این تردیدی ندارد که سعدی در جانب اکتسابی هنر شعر نیز بر مجموعة میراث بزرگان ادب فارسی و عربی اشرافی شگرف داشته است. هیچ کس در این امر نیز نمی‏تواند تردید کند که سعدی بر تمام معارف اسلامی از فقه و کلام و حدیث و تفسیر و تصوّف و تاریخ و دیگر شاخه‏های این فرهنگ، وقوف کامل داشته است. با این همه اگر محبوبیّت و سلطنت هنری او را در طول این هشت قرن، حاصل این امتیازات او بدانیم، به‏ تمامی حقیقت اشاره نکرده‏ایم؛ زیرا یک نکتة برجسته را از یاد برده‏ایم و آن این است که در هنر سعدی چیزی وجود دارد که دیگر بزرگان ما از آن کمتر بهره داشته‏اند و آن آزمونگری و تجربه‏گرایی سعدی است در آفاق پهناور حیات و ساحت‏های مختلف زندگی اجتماعی و فردی؛ همان چیزی که او خود از آن به «معاملت داشتن» تعبیر می‏کند. او از سفرهای گوناگون خود و دیدارهای متنوّع و تن به پیشه‏های مختلف دادن خویش در مطاوی گلستان و بوستان و دیگر آثارش،پیوسته ما را آگاه کرده است و من در این لحظه می‏خواهم به یکی از گوشه‏های پوشیده‏ ماندة تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حیات اشاره کنم. آنچه از حافظه در این لحظه‏ می‏توانم بنویسم این است که سعدی یکی از ستایشگران آیین جوانمردی است، به ابیاتی از این‏ دست بنگرید:


جوانمرد اگر راست خواهی ولی‏ست


کرم پیشة شاه مردان علی‏ست


 (سعدي، 1368: 83)


یا:


جوانمردی و لطف است آدمیّت


همین نقش هیولانی مپندار


 (سعدي، 1369: 159)


یا:


علم آدمیّت است و جوانمردی و ادب‏


ور نی ددی به صورت انسان مصوّری


 (سعدی، 1356: 754)


که بالاترین حدّ انسانیت را در این‏گونه ادبیات، به جوانمردان نسبت می‏دهد و خود تصریح‏ دارد که آخرین حدّ سیر روحانی‏اش، پس از آن همه تحصیل در مدارس علوم اسلامی از قبیل‏ نظامیّة بغداد، پیوستن به جوانمردان بوده است:


نشستم با جوانمردان قلاش


بشستم هرچه خواندم بر ادیبان


 (سعدی، 1356: 575)


و بهترین قهرمانان داستان‏های او، از نوع جوانمردانند، چنانکه در داستان آن جوانمرد تبریزی می‏بینیم که دزدی را از راه دیوار به سرای خویش می‏برد و دستار و رخت خود را بدو می‏دهد تا در دزدی ناکام نباشد و در پایان می‏گوید:


عجب ناید از سیرتِ بخردان


که نیکی کنند از کرم با بدان


 (سعدي، 1368: 131)


در چشم‏انداز نخست چنین به نظر می‏رسد که ستایش جوانمردی امری است طبیعی و هر کسی به فضایل اخلاقی اشارتی داشته باشد، همین حرف‏ها را می‏زند؛ اما چنین نیست. برای آن‏ که مسئله قدری ملموس‏تر و روشن‏تر شود، از همشهری بزرگ و بی‏همتای سعدی، خواجة شیراز یاد می‏کنیم که در سراسر دیوانش حتی یک بار هم از کلماتی مانند «جوانمرد» و «جوانمردی» و «فتوّت» یاد نکرده است. آیا این یک امر تصادفی‏ست یا می‏تواند ریشه‏هایی در روانشناسی فردی و شخصی سعدی داشته باشد؟ به گفتة خودش:


دگری همین حکایت بکند که من ولیکن


چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد


 (سعدی، 1356: 482)


بی‏گمان او، در این قلمرو نیز معاملت و تجربه داشته است.


خوشبختانه اسنادی وجود دارد که نشان می‏دهد سعدی در سلاسل فتوّت و جوانمردی حضور داشته است و در این راه صاحب سلوک بوده است. در فتوّت نامة سلطانی، تألیف‏ ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 906 یا 910)1 دو جا به ارتباط سعدی با آیین‏ جوانمردی و فتوّت صراحتاً اشارت شده است، نخست به این موارد بنگرید:


الف. در بخشی که ویژة فتوّت سقّایان پرداخته است، می‏گوید:


«بدان که سقّایان هم مدّاحانند و هم سقّایان و ایشان جماعتی محترمند و «سند»2 ایشان‏ بس بزرگ است...».


بعد در اثبات‏3 فتوّت سقّایان و رمزهای مرتبط با آن می‏گوید: «اگر گویند که سقّایی را از که‏ گرفته‏اند؟ بگو از چهار پیغمبر و...». بعد در میان اولیای اسلامی نسبت این پیشه را به حضرت شاه‏ ولایت (امام علی بن ابی طالب سلام‌اللّه‌علیه) و سپس فرزند برومندش عباس بن علی علیه‌السلام در صحرای کربلا نسبت می‏دهد که مشک بر دوش کشید تا تشنگان اهل بیت را سیراب‏ کند و در دنبالة این سخن می‏گوید: «پس هرکه امروز به عشق شهیدان کربلا سقّایی می‏کند به‏ متابعت و موافقت عباس بن علی(ع)است و پیشرو سقّایان امّت اوست و هر که این معنی‏ نداند، سقّایی او را مسلّم نیست و بعضی اسناد سقّایی در این امّت بعد از امیر(ع) و عباس(ع) به‏ سلمان فارسی کنند که پیوسته مشک آب به دوش کشیدی و به خانة حضرت فاطمه (سلام‌اللّه‏ علیها) آوردی و این نقل نیز درست است که پیر سلمان در این کار، حضرت شاه مردان است و شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی نیز این کار کرده و این طایفه را «حیات بخشان» گویند». (كاشفي، 1350: 296).


کاشفی پس از نقل این نکته، می‏پردازد به رموز آداب سقّایی و جای دیگر با تصریح بیشتری‏ از حضور سعدی در سلاسل ارباب فتوّت و جوانمردی سخن می‏گوید.


ب. در فصل هفتم که دربارة «سند میان بستن»است، از آدم صفی آغاز می‏کند تا می‏رسد به‏ رسول(ص) و امام علی بن ابی طالب(ع) و بعد می‏گوید: «سند اهل ماوراء‌النهر و خراسان و تبرستان و عراق عجم و عرب به سلمان منتهی می‏شود» و بعد می‏گوید: «اگر پرسند که سند سلمانیان چگونه است؟ گوی هر طایفه را سند دیگر باشد، برای آنکه سلمان فارسی میان علی‏ انصاری بست و علی انصاری میان اشجّ مدنی و اشجّ مدنی میان ابومسلم خراسان بست و هم‏ چنین...». (كاشفي، 1350: 296).


در دنبالة این بحث سندی نقل می‏کند که سند فتوّت مؤلّف یعنی کاشفی است و از حضرت‏ شیخ الأسلام قطب الأنام... احمد بن محمد القاینی (نسخه بدل: القاشی) به عنوان شیخ طریقت‏ خود یاد می‏کند و او از تاج‌الدین علی دهقان و او از درویش جمال‌الدین بن درویش بابکا غرّاخوان4 و بعد از دو طریق این سند را تا حضرت رسول(ص) می‏رساند و در دنبالة این بحث‏ می‏گوید: «اما سند پدر عهداللّه: درویش علی دهقان فرزند5 حضرت فصاحت شعار، مدّاح اهل بیت‏ سیّد مختار مولانا لطف‌اللّه نیشابوری بود و او فرزند مولانا محیی‌الدین قمی و او فرزند مولانا خواجوی کرمانی و او فرزند افضل‌المداحین مولانا حسن کاشی و او فرزند مولانا فضل‌اللّه‏ الهروی و او فرزند پیر محمد بغدادی و او فرزند شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی و او فرزند شیخ شهاب‌الدین بزرگ و او فرزند (بزرگ) جوانمرد عارف و او فرزند قطب الطریقه اسمعیل‏ قیصری و او فرزند خلاصـﺔ المشایخ محمد مانکیل و او فرزند خادم الفقراء داوود و او فرزند شیخ ابوالعباس نهاندی و او فرزند سید ابوالقاسم رمضان و او فرزند عارف کامل ابویعقوب‏ طبری (نسخه بدل: طبرسی) و او فرزند شیخ کامل سالک عثمان بن محمد و او فرزند شیخ‏ اسحق نهرجوری و او فرزند شیخ‌المشایخ ابویعقوب سوسی و او فرزند شیخ عبدالوحد بن زید و او فرزند (ابونصر کمیل بن) زیاد و او فرزند طریق حضرت امیرالمؤمنین علی کرّم‌اللّه وجهه». (كاشفي، 1350: 125).


شاید قدیم‏ترین سندی که در باب سقّایی سعدی وجود دارد، شدّ الأزار تألیف معین‌الدین‏ جنید شیرازی (تألیف شده به سال 791 قمری) باشد که از قدیم‏ترین اسناد زندگی سعدی است‏ و در آنجا می‏گوید: «و صحب الشیخ شهاب‌الدین عمر السهروردی و کان معه فی السفینـﺔ و قیل کان یسقی الماء بیت‌المقدس و بلادالشام مدّة مدیدة حتی رأی الخضر علیه السلام فأرواه من زلال الأفضال و الأنعام». (جنيد شيرازي، 1328: 461).


بعد از جنید شیرازی، شاید قدیم‏ترین سند در این زمینه همان نفحات الانس جامی باشد که‏ می‏گوید: «و گفته‏اند که وی در بیت‌المقدس و بلاد شام مدّتی مدید سقّایی می‏کرد و آب به مردم‏ می‏داد» (جامي، 1370: 598) و بعد از جامی دولتشاه سمرقندی است که تذکرة خود را در سال 892 تألیف کرده است. دولتشاه نیز در این کتاب تصریح کرده است که سعدی« سی سال به‏ تحصیل علوم و سی سال دیگر به سیاحت مشغول بوده و... دوازده سال دیگر سقّایی کرده، راه‏ و طریق مردان پیش گرفته است...» (دولتشاه سمرقندي، 1338: 152ـ151).


در فتوّت‏نامه‏های دیگر هم به جایگاه سعدی در آیین فتوّت اشارت رفته است. مثلاً در یک‏ فتوّت‏نامة سقّایان آمده است که: «اگر تو را پرسند که در جهان سقّایی چند ولی کرده‏اند؟ جواب‏ بگو: چهار لکهه‏6 و سی هزار و سیصد و شصت تن ولی‏اند که در کسب دخل کرده‏اند... از ایشان‏ سیصد تن مقدّمند و از سیصد تن هفده تن مقدّمند و از هفده تن هفت تن کاملند: اول حضرت‏ خضر، دویم مهتر الیاس، سیوم خواجه بهرام سقّا، چهارم شیخ سعدی شیرازی، پنجم‏ عبدالرحمن جامی، ششم خواجه رحیم‌الدین شاه، هفتم ذوالنون مصری» (فتوت‏نامة سقّایان، 1372: 3891).


در یک فتوّت‏نامة دیگر که ویژة آهنگران است، نام سعدی نه در شمار آهنگران، بلکه در شمار پیران فتوّت، دیده می‏شود. در ین فتوّت‏نامه، چهار پیر شریعت عبارتنداز: آدم و نوح و ابراهیم و محمد(ص)؛ و چهار پیر طریقت عبارتنداز: پیر ترکستان خواجه محمد یسومی،‏7 دوم پیر خراسان شاه علی موسی رضا، سیوم پیر کوهستان شاه ناصور8 و چهارم پیر هندوستان شیخ فرید گنج شکر؛ و چهار پیر حقیقت عبارتنداز: اول جبرائیل و دوم میکائیل و سوم‏ اسرافیل و چهارم عزرائیل؛ و پنج پیر معرفت عبارتنداز: اول پیر شاه قاسم انوار، دوم پیر ملایی‏ روم، [سوم پیر] شمس تبریز، چهارم پیر شیخ عطار، پنجم پیر شیخ سعدی. (فتوّت‏نامة آهنگران، 1360: 59ـ53).


تنوّع چشمگیر تشنگی در غزل‏های سعدی به حدی است که خبر از اشراف تجربی شاعر نسبت به حالات تشنگان دارد. برطبق آماری که شادروان دکتر مهین صدیقیان از واژه‏های تشنه و تشنگی و تشنگان و امثال آن در غزلیات سعدی داده است ( فرهنگ واژه‏نمای غزلیات سعدی)، سعدی واژة تشنگی و تشنه را 52 بار به کار برده است، حال‌ آنکه حافظ فقط 10 بار از این کلمات‏ سود برده است ( فرهنگ واژه‏نمای حافظ). نسبت 52 به 10 نشان‏دهندة تمایز آشکار این دو شاعر بزرگ است در برخورد با تشنگی. درست است که حجم غزل‏های سعدی تقریباً دو برابر غزل‏های حافظ است، ولی نسبت 52 را اگر نصف کنیم، باز نسبت 26 به 10 خواهد شد و تمایز، تمایزی آشکارا.


این چشمگیر بودن مسئلة تشنگی در روانشناسی شعر سعدی می‏تواند در مسائلی از زندگی‏ خصوصی او و از جمله سفرهای دور و دراز او در بیابان‏های خشك و بی‏آب و علف ریشه داشته‏ باشد، ولی بی‏گمان بخش عظیمی از این ویژگی محصول پیشة سقّایی سعدی و ورودش در سلک جوانمردان پیشة سقّایی است.


در میان تصاویری که سعدی از طبیعت می‏دهد، موتیف سقّایی و سقّا تا حدودی جلب‏ توجّه می‏کند. به این ابیات از بوستان بنگرید که چه گونه هرکدام از عناصر طبیعت را از دید صاحبان مشاغل می‏نگرد:


شب از بهر آسایش توست و روز


مه روشن و مهر گیتی فروز


اگر باد و برف است و باران و میغ


و گر رعد چوگان زند، برق تیغ


همه کارداران فرمان برند


که تخم تو در خاک می‏پرورند


اگر تشنه مانی ز سختی مجوش


که سقّای ابر آبت آرد به دوش


 (سعدي، 1368: 174ـ173)


یا در حکایت ذوالنون مصری در بوستان:


چنین یاد دارم که سقّای نیل


نکرد آب بر مصر سالی سبیل


 (سعدي، 1368: 134)


و در قطعه‏های خویش نیز گفته است:


صبر بر قسمت خدا کردن


بِهْ که حاجت به ناسزا بردن


تشنه بر خاک گرم مردن


بِهْ كآب سقاي بی‏صفا خوردن


 (سعدی، 1356: 834)


غرض از تمام این حرف‏ها این بود که روشن شود که سعدی نه تنها وارد در سلک اصحاب‏ فتوّت و جوانمردی بوده و در فرقة سقّایان این طریق عضویت داشته است، بلکه غرض تعیین‏ جایگاه او بود در سلسلة پیران و مشایخ این طریق.


ممکن است کسانی از منظر تاریخی این‏گونه سندها را نقد کنند. کدام یک از سندهای آیین‏ فتوّت و جوانمردی تاب نقد تاریخی دارد؟ ما پیشاپیش این‏گونه نقدها را پذیراییم، ولی چندان‏ دور از حقیقت نیست اگر سعدی در زنجیره‏ای قرار گیرد که در فتوّت و جوانمردی فرزند معنوی‏ امثال شیخ شهاب‌الدین به‏شمار آید.9


برای اینکه حدود وظایف و میدان کار سقّایان را در آن روزگار بیشتر بدانیم، بد نیست در پاره‏ای از سخن واعظ کاشفی دقیق شویم که می‏گوید: «بدان که سقّایان هم مدّاحانند و هم سقّایان و ایشان جماعتی محترمند و سند ایشان بس‏ بزرگ است... اگر پرسند که آداب سقّایان چند است بگوی: ده». آن‏گاه به توضیح این آداب‏ می‏پردازد که عبارت است از: «پاکیزگی و دوری از گناه و اینکه در وقت سقّایی از دست راست‏ آغاز کند و اینكه به هر که رسد، او را آب دهد و آب از راه حلال به مردم دهد و بر سقّایی طمع‏ مزد نکند و فروتن باشد و در هیچ مجلس بی‏اذن صاحب آن وارد نشود و اصل آن است که تا او را به مجلس نطلبند، درنیاید مگر که مجلس عام باشد مثل مجلس و خانقاه و لنگر. برهم کاران‏ خو حسد نبرد و «اثبات» کار خود چنانکه شاید و باید بداند».


متأسّفانه فصل سقّایان کتاب فتوّت نامة سلطانی در نسخه‏های موجود ناقص است و این‏ نکته را استاد محجوب نیز مورد توجّه قرار نداده است.


وقتی سعدی در بغداد می‏زیسته، روزگار شکوفایی آیین جوانمردی در این شهر بوده است. بغداد در این روزگار پایتخت فتوّت و جوانمردی به حساب می‏آمده است و خلیفه الناصر10 (575ـ622) نهادِ پیچیده و در عین حال گستردة فتوّت را زیر نظر خویش گرفته بوده است و دوستان و نمایندگان او در سراسر جهان اسلام، از راه چشم و هم‏چشمی، یا از رهگذر شیفتگی راستین نسبت به اصول فتوّت، یکی پس از دیگری «سروان فتوّت» می‏پوشیده‏اند و به سلک‏ پیروان این آیین در می‏آمده‏اند.


ابن معمار بغدادی (متوفی: 642) نویسندة کتاب الفتوّه که یکی از برجسته‏ترین موّرخان‏ آیین فتوّت است و خود معاصر سعدی است، گزارشی از توجّه خلیفه الناصر به این آینی داده‏ است و اینکه چگونه خلیفه خود بر دست عبدالجبّار بن صالح بغدادی ـ که سرکردة فتیان و جوانمردان بغداد بود ـ وارد حلقة فتوّت شد و سروان فتوّت پوشید و عملاً توانست تمام‏ جریان فتوّت را زیر پوشش فرمان خود قرار دهد، چندانکه تمام سلاطین عصر از او پیروی‏ کردند. (ابن المعمار، 1958م.: 67).


از جمله کسانی که در این کار پیش قدم شدند، یکی هم اتابک سعد صاحب شیراز و ممدوح‏ سعدی بود (ابن‌المعمار، 1958م.: 68ـ67) که سروان فتوّت پوشید و دیگری صاحب جزیرة کیش بود. (همان).


شیفتگی نسبت به آیین فتوّت تمام فرمانروایان عصر را زیر چتر خود قرار داد و در مصر و شام و آسیای صغیر و بسیاری بلاد حکّام و فرمانروایان به آیین فتوّت درآمدند.


وقتی صاحب جزیرة کیش و به ویژه فرمانروای شیراز، اتابک سعد (متوفی حدود 623) در شمار وابستگان آیین فتوّت بوده‏اند، برای سعدی که در این روزگار در مرکز آیین فتوّت؛ یعنی‏ بغداد قرار داشته است و سال‏های ورودش به بغداد (حدود 621) برابر است با آخرین سال‏های‏ فرمانروایی الناصر، چنین گرایشی آیا دور از طبیعت و قراین تاریخی است؟


اما اینکه سعدی از میان اصناف گوناگون جوانمردی چرا در فرقة سقّایان قرار می‏گیرد، قابل‏ توجّه است. هم در فتوّت‏نامة سلطانی و هم در بعضی دیگر از رسائل ارباب فتوّت، میان سقّایی‏ و مدّاحی رابطه‏ای وجود دارد. آیا برای سعدی که در مدیح رسول و اهل ‏بیت او و صحابة او بالاترین جایگاه تاریخی را داشته است، ورود به این سلک غیر منطقی است؟


یک نکته را نباید فراموش کرد که سقّا شدن سعدی نه از رهگذر نیاز شغلی بوده است، ظاهراً از رهگذر پیری به این سلک درآمده است که او از جماعت سقّایان بوده است وگرنه ما قراینی‏ یافته‏ایم که سعدی در کمال تموّل و ثروت می‏زیسته است و درگاهش مانند درگاه سلاطین و امرا، دارای حاجب و دربان بوده است و این هم سند بسیار قدیمی ما که تاکنون هیچ کس از آن‏ آگاهی نداشته است:


در کتاب بسیار مهم روضـﺔ‌الناظر و نزهـﺔ الخاطر تألیف عبدالعزیز کاشی که از آثار قرن هفتم‏ هجری است،11 شعری ثبت شده است که گوینده، آن را خطاب به سعدی سروده و از اینکه‏ دربان سعدی به او اجازة ورود نداده است، شکایت کرده است؛ نخست شعر را بخوانیم:


للاستاذ علی فخر النجار حین حجبه ‏[حاجب‏] سعدی الشیرازی:


بزرگا! در طریقت گرچه چون تو


نه در این قرن در اقران نباشد


و گرچه چون ضمیر روشنت نیز


در انجم اختری تابان نباشد


و گرچه مایة قدر تو جایی است‏


کی آن‏جا زحمت امکان نباشد


چو از خاصان دارالملک فقری


روا باشد گرت دربان نباشد12


 (عبدالعزيز كاشي، بي‌تا: 219)


ترجمة فارسی عنوان شعر این است: سرودة استاد علی فخر نجّار شیرازی هنگامی که دربان‏ او را از دیدار سعدی منع کرد.


از این شعر که در روزگار حیات سعدی و بی‏گمان به وسیلة یکی از دوستان و همشهریان او سروده شده است، استنباط می‏شود که سعدی با همة سیری که در قلمرو سلوک داشته است، از زندگی مرفّهی برخوردار بوده است و مثل رجال عصر، سرای او نگهبانان و دربان‏هایی داشته‏ است که از نزدیک شدن افراد بدانجا جلوگیری می‏کرده‏اند و شیخ شیراز در سرای اشرافی خود مانند امیران و پادشاهان زندگی می‏کرده است و این نکته از گفتار صاحب شدّالأزار نیز قابل‏ استنباط است که می‏گوید:«و نال جاها رفیعا و عزأ منیعا».


* برگرفته از نشريه مطالعات عرفاني، شماره 2، زمستان 1384.


پی‏نوشت‏:


1. دربارة کاشفی بنگرید به: مجالس النفایس، امیر علی شیر نوایی، ص 93 و 9ـ268.


2. «سند» یعنی دلیلی که بتواند پیشینة شغلی را در زندگی انبیا و اولیا و بزرگان سلف نشان دهد.


3. «اثبات» یعنی از عهدة توجیه جانب رمزی هر کار از کارهای فتوّت برآمدن و نشان دادن اینکه در آن‏ سوی هر عملی یا هر ابزاری از ابزارهای آن شغل، چه سمبولیسمی نهفته است.


4. «غرّاخوانی» یکی از شاخه‏های مداحی است. «اگر پرسند مدّاحی چند نوع است؟ بگوی سه نوع است: اول آنکه همه منظومات خوانند،خواه عربی و خواه فارسی و ایشان را «مدّاح ساده‏خوان» خوانند؛ دویم آنکه همه نثر خوانند و معجزات و مناقب را به نثر ادا کنند و آن قوم «غرّاخوان» باشند؛ سیم آنکه نظم و نثر در یک دیگر خوانند... این طایفه را «مرصّع خوان» گویند و کمال فضل ایشان زیاده از آن دو قوم دیگر باشد. (كاشفي، 1350: 286).


5. فرزند در اینجا به معنی فرزند معنوی و فرزند طریق است که زیر نظر روحانیت و معنویت پدری از اهل‏ فتوّت تربیت می‏شود. در این سلسلة پدر فرزندی تفاوت سن می‏تواند بسیار اندک باشد. بنابراین چندین پدر و فرزند پشت سرهم می‏توانند در یک برش زمانی نسبتاً کوتاه قرار گیرند. بنابراین اگر سعدی و خواجو و مولانا حسن کاشی و... در نسبت به هم نزدیکند، قابل توجیه است.


6. لکهه، کلمة هندی است که به صورت «لک» بیشتر رواج دارد، برابر صد هزار. (برهان، 1330: 1900. و حاشیة استاد معین،همان جا).


7. محمد یسومی، ظاهراً تصحیف احمد یسوی است که به پیر ترکستان شهرت داشته است. دربارة او بنگرید به سلسلـﺔ الأولیاء نوربخش، ص 50 و تعلیقات نگارنده بر منطق‌الطیر، نشر سخن ص 62ـ661 و منابع مذکور در آنجا.


8. شاه ناصور احتمالاً تلفّظ عامیانة شاه ناصر است و مقصود از آن همان ناصر خسرو شاعر بزرگ قرن‏ پنجم.


9. تردید در اصالت ابیاتی از نوع: مرا شیخ دانای مرشد شهاب... که در بعضی از نسخه‏های بوستان وجود ندارد، به جای خود. در این باره بنگرید به: بوستان، چاپ استاد یوسفی، ص 449 و مقالة «سعدی و سهروردی» از استاد بدیع‌الزمان فروزانفر در سعدی‏نامه، ص 91ـ71 و مجلة تعلیم و تربیت، سال هفتم، شمارة 11 و 12 (بهمن و اسفند 1316)، ص 706ـ687. علامة قزوینی در حاشیة شدّالأزار (ص 461)، یادآور شده است که عبارت«و صحب الشیخ شهاب‌الدین عمر السهروردی و کان معه فی السفینه» فقط در یکی از نسخه‏ها وجود دارد. این یادآوری علامة قزوینی نیز می‏تواند دلیلی باشد بر اینکه ابیات «مرا شیخ‏ دانای مرشد شهاب..» در بوستان اصیل نیست.


10. بنگرید به مقدّمة ارزشمند دکتر مصطفی جواد بر کتاب الفتوّة ابن المعمار، ص 67.


11. دربارة عزالدین عبدالعزیز کاشی مؤلف کتاب بنگريد به: تلخیص معجم الألقاب، ابن فوطی، شماره 29 و کشف‌الظنون، حاج خلیفه، 1/933. نیز فهرست میکرو فیلم‏های کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، 2/275 که نشان می‏دهد عزالدین عبدالعزیز کاشی در سال 693 مقیم مدرسة مستنصریة بغداد بوده است.


12. در صفحات b 225 و b 233 روضـﺔ الناظر و نزهـﺔ الخاطر، باز هم شعرهای دیگری از این استاد علی‏ فخر نجار شیرازی وجود دارد.


منابع:


1.   ابن المعمار ( 1958). کتاب الفتوّه، حققه و نشره الدکتور مصطفی جواد و زملائه، بغداد: مکتبة المثنی.


2.  ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد (1416=1374). مجمع‌الآداب فی معجم‌الألقاب، تحقیق محمد کاظم، تهران: وزارﺓ الثقافـﺔ و الأرشاد الأسلامی، 6 ج.


3.   امیر علیشیر نوایی، علیشیر بن کیچکنه (1363). مجالس النفایس، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: کتابخانة منوچهری.


4.   برهان، محمدحسین بن خلف (1330). برهان قاطع، به اهتمام محمد معین، تهران: زوّار، 4 ج.


5.   جامی، عبدالرحمن بن احمد (1370). نفحات‌الأنس، تصحیح محمود عابدی، تهران: اطلاعات.


6.   جنیدشیرازی، جنید بن محمود (1328). شدّالأزار عن زوّارالمزار، تصحیح و تحشیه محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران: چاپخانه مجلس.


7.   ح‍اج‍ی‌خ‍ل‍ی‍ف‍ه‌، م‍ص‍طف‍ی‌ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ (1941= 1360). کشف الظنون، استانبول: [بی نا].


8.   دانش‌پژوه، محمدتقی (1348). فهرست میکروفیلم‏های کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران؛ تهران: دانشگاه تهران، ج 1.


9.   دولتشاه سمرقندی، دولتشاه بن بختیشاه (1338). تذکرة الشعراء، تهران: کلالة خاور.


10. سعدي، مصلح بن عبدالله (1356). دیوان سعدی، تهران: امیرکبیر.


11. ــــــــــــــــــــــــــ (1368). بوستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.


12. ــــــــــــــــــــــــــ (1369). گلستان سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.


13. صدیقیان، مهین‌دخت (1366).فرهنگ واژه‏نمای حافظ، با همکاری ابوطالب میرعابدینی، تهران: امیرکبیر.


14. ـــــــــــــــــــــــ (1378). فرهنگ واژه‏نمای غزلیات سعدی به انضمام فرهنگ بسامدی (بر اساس متن غزلیات سعدی، تصحیح حبیب یغمایی)، تهران:  پژوهشگاه علوم انسانی، 3 ج.


15. عبدالعزیز کاشی، عزالدین (بي‌تا).  روضـﺔ الناظر و نزهـﺔ الخاطر؛ ، نسخة کتابخانة اونیورسیته، فیلم 417؛ نسخة عکسی شمارة 533 کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران.


16. عطار، محمد بن ابراهیم (1383). منطق‌الطیر، تصحیح محمدرضا شفیعی‌کدکنی، تهران: سخن.


17. فتوّت‏نامة آهنگران (1360). به کوشش ایرج افشار، چاپ شده در: مجموعه مقالات اهدایی به استاد غلامحسین یوسفی، مشهد: دانشگاه فردوسی.


18.  فتوّت‏نامة سقّایان (1372). به کوشش ایرج افشار، چاپ شده در: ناموارة د کتر محمود افشار، تهران: بنیاد موقوفات‏ دکتر محمود افشار، ج 7.


19. کاشفی، حسین بن علی (1350). فتوّت‏نامة سلطانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنیاد فرهنگ‏ ایران.


20. مجلّة تعلیم و تربیت؛ سال هفتم، شمارة 11 و 12، بهمن و اسفند 1316.


21. نوربخش قهستانی (1356).  سلسلـﺔ الأولیاء، به کوشش محمدتقی دانش‏پژوه؛ چاپ شده در: جشن‏نامة هانری کربن، زیر نظر حسین نصر، تهران: دانشگاه مک‌گیل، موسسه مطالعات اسلامی با همکاری دانشگاه تهران و انجمن فلسفه ایران.


22. یغمایی، حبیب (1316). سعدی نامه: یادگار هفتصدمین سال تالیف گلستان، تهران: [بی نا].






© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1392/2/27 (1702 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری