بيدل از بينشان چه گويد باز كوروش كماليسروستاني / مدير مركز سعديشناسي چكيده:
اعتقاد به توحيد و يكتاپرستي از نخستين موضوعاتي است كه در بطن ارزشهاي اخلاقي و اسلامي نهفته و در آثار ادبي زبان فارسي در لابهلاي متون شاعران و نويسندگان گوناگون به اين موضوع و مبحث از منظر صفات جماليه و جلاليه خداوند پرداخته شده است. در آثار سعدي نيز حمد و ستايش و توصيف صفات گوناگون خداوندي و رابطه اين صفات با انسان پيوسته مورد توجه قرار گرفته است. اين مقاله با رويكرد به دو صفت جماليه و جلاليه خداوند و نمودهاي آن در ديگر صفتها در آثار سعدي پرداخته و بسامد هر يك از اين موارد را بررسي و ارزيابي قرار داده است. تا جايگاه صفات قهريه و جماليه خداوند و نيز نگاه سعدي به هر يك از اين دو صفت تبيين شود.
كليد واژه: سعدي، توحيد، صفات جماليه، صفات جلاليه.
تو را با حق آن آشنايي دهد
كه از دست خويشت رهايي دهد
در قلمرو شعر کهن فارسی، نخستین موضوعی که از لحاظ ارزشهای اخلاقی اسلام، حائز اهمیت فراوان است، اندیشةیکتاپرستی و اعتقاد به توحید است.
در بیشتر آثار کهن فارسی، موضوع خداپرستی و مبحث صفات جلال و جمال خداوند به گونهای هنرمندانه مطرحشده و شاعران و نويسندگان موحد و حقیقتجوی بر اساس هنر شاعري و مهارت نويسندگي خویش، به اثبات وجود پروردگار و توصیف مظاهر رحمت و لطف او و بیاننظم و عظمت جهان هستی پرداختهاند.
توحید و یکتاپرستی در مکتب سعدی نيز از جایگاه خاصی برخوردار است. يكتاپرستي با فطرت و جوهر روح او عجين گشته است. او به پيروي از اين سنت ارجمند و به باور توحيدي خود، آثار خود را با یاد و نامخداوند يكتا و ستایشهای حکمتآمیز آغاز کرده؛ چرا كه بر اين باور است كه هر كار مهمي كه با نام خداوند آغاز نشود، ناقص و ناتمام خواهد بود.
برخيز تا يك سو نهيم اين دلق اَزرق فام را
بر باد قَلاشي دهيم اين شرك تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهاي با بتپرستي ميرود
توحيد برما عرضه كن تا بشكنيم اصنام را
(سعدي، 1385: 531)
ایمان مذهبی و اعتقاد راسخ به مبانی دینی به ويژه توحید و يكتاپرستي در آثار سعدي، آشكارا پیداست. به گونهاي كه توحيد سر سلسلة عقايد راسخ و شالودة افكار و آرا و اقوال اوست و اين وجد، ذوق، عشق و جذبه كه در آثار او ديده ميشود، برخاسته از منبع توحيد و عرفان اوست. آثار سعدي با قرآن و حديث و ديگر معارف اسلامي عجين است.
او دلباختة پروردگار است و سر به ستايش و پرستش خدايي ميسايد كه قرآن كريم او را توصيف كرده و نوع بشر را به پرستش دعوت ميكند؛ خدايي كه عالم را از نهانخانة نيستي به عرصة هستي آورده و به تدبير و حكمت بالغة خويش، كسوت وجود بر قالب آنان پوشانيده است. ذاتي يكتا و بيهمتا، ازلي و ابدي، از همه عيبي منزّه و از هر نقصي مبرّي:
بري ذاتش از تهمت ضدّ و جِنس
غني ملكش از طاعت جنّ و اِنس
پرستار امرش همه چيز و كس
بنيآدم و مرغ و مور و مگس...
مر او را رسد كبريا و مَني
كه مُلكش قديم است و ذاتش غني...
بر احوال نابوده علمش بصير
به اسرار ناگفته لطفش خبير...
نه مستغني از طاعتش پشت كس
نه بر حرف او جاي انگشت كس
بر او علم يك ذرّه پوشيده نيست
كه پيدا و پنهان به نزدش يكيست...
به امرش وجود از عدم نقش بست
كه داند جز او كردن از نيست هست؟
(سعدي، 1385: 306ـ305)
سعدی به خلق جهان که همه یکسره نهال خدایند، مهر میورزد و از سرِ اين نوعدوستي، بشارتِ رحمت خداوندي را كه از كلام الله دريافته، در قالب نظم ونثر در لابهلاي حكايات و با زباني برخاسته از ذهن و دلي عاشق، به مخاطبان خود يادآور ميشود. صفات بيچوني كه برتر از خوف، رجا را در دل فروماندگان متبلور ميسازد:
دلهاى دوستان تو خون مىشود ز خوف
باز از كمال لطف تو دل مىدهد رجا
(سعدي، 1385: 943)
صفات خداوندگار از ويژگيهايي برخوردار است كه در شرايط گوناگون، عرصة تجلي مييابد. مؤمنان و عارفان و سالكان بر اين باورند كه هر یک از اسماء و صفات خدای تعالی را اثری است خاص خود و بنابر آنچه در متون ديني ما آمده، اين اسماء و صفات خداوندي را به دو گروه عمده تقسيم ميكنند:
1. صفات جماليه.
2. صفات جلاليه.
1. صفات جماليه: صفات جمالي خداوند آن دسته از اسماء و صفات الهی است که دربرگيرندة معانی لطف، عطوفت ،رحمت و رأفت است همچون: علیم، رحیم، سلام، مؤمن، باری، مصوّر، غفّار، وهاب، رزاق، فتّاح، باسط، رافع، لطیف، خبیر، منعم، غفور، رئوف، مغنی، معطی، هادی، بدیع، رشید، مجیب، شافی و ... این اسماء و صفات خدای تعالی مظهر جمال اوست.
بر اساس اين تعريف در آثار سعدي اسماء و صفات جمالي الهي با تكرار بسيار عبارت است از: آفريننده، آمرزگار، اله، الله ، ايزد، بار خدايِ عالم آراي، باري، بخشنده و بخشاينده، بديع، برتر از خيال و قياس و گمان و وهم، برفرازندة آسمان، بزرگ،بزرگتر، بندهپرور، بينا، بيمانند و انباز و جفت، بيمثل و مانند در اوصاف، بينشان، پادشاه گردانندة ملوك، پاك، پردهپوش، پروردگار، پناه، پوزشپذير، تربيت كننده، تعالي، تقدّس، توفيق دهنده، توانا، تواناي مطلق، توانگر، جان آفرين، جَلّ، جهان آفرين، جهانبان، حافظ، حبيب، حق، حكيم، حیّ، خطابخش، دادار، دارايِ خلق، دانا، دانندة نهان و آشكار، داور، درويشپرور، دستگير، رَبّ، رحمان، رزّاق، سُبحان، ستّار، سخن در زبان آفرين، سلطانِ عزّت، صاحبِ الطافِ خفيّه، صاحبِ انعام، صاحبِ جلال، صاحبِ جمال، صاحبِ جود، صاحبِ حُكم، صاحبِ حِكمت، صاحبِ حلم،صاحبِ خزانة غيب، صاحبِ رحمت، صاحبِ شرم، صاحبِ عزّت، صاحبِ عفو، صاحبِ علم، صاحبِ فضل، صاحبِ قدرت، صاحبِ كرم، صاحبِ لطف، صاحبِ نور، صانع، صمد، صورتگر، عالِم الغيب، عَزّ، عزيز، عظيم، علا، غفور، غني، غيبدان، فرمانده، قديم، كارساز، كبريا، كردگار، كريم، لايزال، مالِكِ زمين، مُجيب، مجيد، مدبّر، مُستعان، مسكيننواز، مَلِك، مهربان، مهيمن، نعمتدهنده، نقشبند، نكوكار، نيكيپسند، نگارنده، نويسنده عمر و روزي، وكيل، ياريگر، يزدان.
صفاتي كه سعدي در جاي جاي كلامش آن را برميشمرد:
اول دفتر به نام ايزد دانا
صانع پروردگار حّي توانا
(سعدي، 1385: 521)
بار خدايا! مهيمني و مدّبر
وز همه عيبي مُقدّسي و مبّرا
(سعدي، 1385: 521)
دست در دامن عفوت زنم و باك ندارم
كه كريمي و حكيمي و عليمي و قديري
(سعدي، 1385: 888)
آنكه جان بخشيدوروزي داد وچندين لطف كرد
هم ببخشايدچومشتي استخوان باشم رَميم
(سعدي، 1385: 805)
2. صفات جلاليه: جلال مظهر قهر اسماء و صفات و افعال الهي است. (آملي، 1386: 114). اين اصطلاح در آثار عارفان به معني اسماء و صفات و افعال قهريه خداي تعالي است. اسماء و صفاتي چون: جليل، قهّار، قادر، مقتدر، جبّار، متكبر، قابض، خافض، مُذل، منتقم، ذوالجلال و الاكرام، بصير، قاهر، غيور، شديدالعقاب. (گوهرين، 1368، ج 4ـ3: 48ـ47).
و از آنجا كه سعدي خداوندگارش را با رحمت و بخشايش و لطف و احسان فراگير و بيعلتش ميشناسد، اين صفات جلاليه در آثار سعدي با بسامد بسيار اندكي آن هم بنابر ضرورت و به حكم اِنذار، رخ مينمايد، صفاتي چون: جَليلُ الصِّفات،جزا دهنده، عذاب كننده، قهّار، قادر، ذوالجلال، صاحب خشم.
جايى كه تيغ قهر برآرد مهابتت
ويران كند به سيل عرم جنّت سبا
(سعدي، 1385: 941)
گر جمله را عذاب كنى يا عطا دهى
كسرامجالآننه،كهآنچونواينچرا
(سعدي، 1385: 941)
گاهىسمومقهرتو،همدستباخزان
گاهىنسيملطفتو،همراهباصبا
(سعدي، 1385: 941)
كنكاش در كليات سعدي نشانگر بسامد بيشتر صفات جماليه نسبت به صفات جلاليه حق تعالي است.
سعدي در لابهلاي حكايات و اشعار خويش پيوسته صفات جماليه خداوند را برميشمرد. در جهاننگري او خداوند و امید به فضل و لطف و رحمت او تنها سرمایة بندگان برای عفو و رستگاری به شمار میآید.
سعادت به بخشایش داور است
نه در چنگ و بازوی زورآور است
(سعدي، 1385: 429)
خداوندگار او نسبت به انسانهای بخشاینده و دادگر، بخشایشگر است:
که حق مهربان است بر دادگر
ببخشای و بخشایش حق نگر
(سعدي، 1385: 340)
و معتقد است كه اينچنين خداوندگاري را تنها با عشق و مکاشفه و مراقبه میتوان شناخت، اما نتوان توصيف كرد:
گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بینشان چه گوید باز؟
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز
(سعدي، 1385: 5)
خداوند تنها بخشنده، تنها پناه و تنها نیکبختیدهنده است:
مکن سعدیا دیده بر دست کس
که بخشنده پروردگار است و بس
اگر حقپرستی ز درها بَسَت
که گر وی براند، نخواند کَسَت
گر او نیکبختت کند سر برآر
وگر نه سرِ ناامیدی بخار
(سعدي، 1385: 436)
صاحب نعمت اصلی خداوند است؛ بنابراین سپاس، تنها ویژة اوست. نعمت انسان سپاسگزار افزون خواهد شد و نعمت فرد ناسپاس زوال خواهد یافت:
بزرگی از او دان و مِنّت شناس
که زایل شود نِعمت ناسپاس
اگر شکر کردی بر این مُلک و مال
به مالی و مُلکی رسی بیزوال
(سعدي، 1385: 335)
آنجا كه ميتوان عزّت و ارجمند يافت، تنها درگاه بيچون اوست:
عزیزی و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
(سعدي، 1385: 509)
و نيز:
از تو به که نالم که دگر داور نیست
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آن را که تو رهبری، کسی گم نکند
وآن را که تو گم کنی کسی رهبر نیست
(سعدي، 1385: 297)
و از آنجا كه تنها روزیرسان بیچون و چرای تمامی مخلوقات در هر شرایطی است:
ولیکن خداوند بالا و پست
به عصیان درِ رزق بر کس نبست
ادیم زمین، سفرة عام اوست
براینخوانِ یغما،چهدشمن چه دوست...
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف قسمت خورد...
مهیّا کنِ روزی مار و مور
اگر چند بیدست و پایند و زور
(سعدي، 1385: 306ـ305)
غايت بندگي رضایت و خشنودي پروردگار است:
چو راضی شد از بنده، یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک؟
(سعدي، 1385: 470)
خدايي كه: «پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای مُنکَر نبُرد». (سعدي، 1385: 3). سعدي او را كريم ميبيند و خطابخش و پوزشپذير و بر آن است كه: «برِ عارفان جز خدا هيچ نيست».
خداوندگاري كه سايه بزرگيش چنان وسيع و حيرت انگيز است كه: «هر گاه كه يكى از بندگان گنهكار پريشان روزگار، دست اِنابت به اميد اجابت به درگاه حق، جَلِّ و عَلا بردارد، ايزد تَعالى در او نظر نكند. بازش بخواند، باز اعراض فرمايد، بازش به تضرّع و زارى بخواند، حقْ سُبحانَهُ و تعالى فرمايد: يا مَلائكتى قَدِ استَحْيَيْتُ مِن عَبدى و ليسَ لهُ غيرى، فَقْد غَفَرُت له، دعوتش را اجابت كردم و حاجتش برآوردم كه از بسيارى دعا و زارى بنده همى شرم دارم».
كرم بين و لطفِ خداوندگار
گنه بنده كردهست و او شرمسار»
(سعدي، 1385: 4)
لحن مناجات و نیایش اوبا خداوندگار، مملو از خلوص، پاکی و خضوع محض است . در توصيف او، بندگان فروماندة نفس امارهاند. از بندة خاكسار گناه سر ميزند، ولي به عفو خداوندگار اميدوار است و در پيشگاه كرم و عفو خداوندي هيچ گناهي را بزرگ نميداند:
همي شرم دارم ز لطف كريم
كه خوانم گنه پيش عفوش عظيم
(سعدي، 1385: 512)
كس از من سيهنامهتر ديده نيست
كه هيچم فعال پسنديده نيست
جز اين كاعتمادم به ياري توست
اميدم به آمرزگاري توست
بضاعت نياوردم الا اميد
خدايا ز عفوم مكن نااميد
(سعدي، 1385: 513)
چون شاخ برهنه دست برميآورد: «كه بيبرگ از اين پيش نتوان نشست» و از سرِ خضوع و اخلاص و از زبان همگان ميسرايد:
نَفس می نیارم زد از شُکر دوست
که شُکری ندانم که در خوردِ اوست
عطاییست هر موی از او، بر تنم
چگونه به هر موی شکری کنم؟
(سعدي، 1385: 476)
گسترة بخشايش و رحمت او را تا بدانجاي ميبيند كه:
گر خلق تكيه بر عمل خويش كردهاند
ما را بس است رحمت و فضل تو متّكا
(سعدي، 1385: 943)
چشم گناهكار بوَد بر خطاى خويش
ما را ز غايت كرمت چشم در عطا
(سعدي، 1385: 943)
گناه آيد از بنده خاكسار
به امّيد عفو خداوندگار
كريما به رزقِ تو پروردهايم
به اِنعام و لطف تو خو كردهايم
يارب!بهلطفخويشگناهانمابپوش
همواره از تو لطف و خداوندى آمدهست
(سعدي، 1385: 943)
اهميّت اين امر چنان است كه سعدي در بوستان، باب نهم را به توبه و يافتن راه صواب اختصاص ميدهد تا صريح و آشكار عظمت بخشايش خداوندي را يادآور شود. بسامد بسيار اين امر يعني سخن راندن از مغفرت، عفو و بخشايش خداوندي در پرتو يقين و اميدي ترديدناپذير، نشان از اعتقاد راسخ او به اين صفت جمالي خداوندگار است . از سوي ديگر براي تاكيد بر اين باور، پس از استغاثه و طلب بخشندگي از بارگاه رئوف غفور، مسئله شفاعت را عنوان ميكند. امري كه بار ديگر بر رحمت ربوبي پروردگار تاكيد ميورزد. باوري كه با تمام مشتقات خود «سی بار» در سورههای مختلف قرآن كريم به کار رفته است. آیاتی که شفاعت را مخصوص خدا و يا منوط به اذن خداوند میداند. سعدي بر اين اصل پاي ميفشارد و بار ديگر تجلي رحماني خداوند را بر بندگانش يادآور ميشود:
پيمبر كسى را شفاعتگر است
كه بر جادة شرع پيغمبر است
(سعدي، 1385: 501)
خداوند فرمان، چون خواهد كه خطايى ببخشد اثر عنايت فرا نمايد، بزرگان به فراست معلوم كنند و شفاعت بخواهند؛ پس آنگه به عهد و توبه و شرط صلاحيت، گناه آن كس عفو كند.
ور آبت نماند، شفيع آر پيش
كسى را كه هست آبر وى از تو بيش
به قهر ار براند خداى از درم
روان بزرگان شفيع آورم
(سعدي، 1385: 502)
و سعدی اين همه را دربارگاه دلدادگي و پیروی از شریعت مصطفی (ص) میبيند:
مپندار سعدی که راه صفا
توان رفت جز بر پی مصطفی
(سعدي، 1385: 307)
پى نيك مردان ببايد شتافت
كه هرك اين سعادت طلب كرد، يافت
(سعدي، 1385: 501)
منابع:
1. آملي، حيدر بن علي (1386). جامع الاسرار و منبع الانوار به اهتمام رساله نقد النقود في معرفه الوجود، با تصحيح و دو مقدمه از هانري كربن و عثمان اسماعيل يحيي، ترجمه فارسي مقدمهها از جواد طباطبايي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
2. سعدي، مصلح بن عبدالله (1385). كليات سعدي، تصحيح محمدعلي فروغي، تهران: هرمس؛ مركز سعديشناسي.
3. گوهرين، صادق (1368). شرح اصطلاحات تصوّف، تهران: زوار، ج 4ـ3.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1392/2/2 (1523 مشاهده) [ بازگشت ] |