سعدي در آينه سفينه شمس حاجي شيرازي ميلاد عظيمي چكيده:
جنگها و سفينهها غنيترين دستمايه تحقيق درباره شاعران و آثار آنان و نيز مراجع مهمي براي تصحيح انتقادي ديوان شعر شاعران محسوب ميشوند. يكي از این جنگها كه در قرن هشتم، در سال 741هجري كتابت شده، سفينة شمس حاجي شيرازي است كه در آن از شاعران بسياري همچون سعدي ياد شده است. در اين مقاله كوشيده شده تا ضمن معرفي و بررسي ويژگي اين سفينه، به سعدي و آثار معرفي شده وي در اين جنگ پرداخته شود و تفاوت برخي از اشعارش با نمونه كتابت شده در تصحيحهاي موجود كليات مورد بررسي قرار گيرد.
كليد واژه: سعدي، سفينه شمس حاجي، قصايد.
جُنگها و سفینههای کهنی که از اواخر قرن هفتم تا اوایل قرن نهم کتابت شده و نیز آنهایی که دیرتر کتابت شده، ولی نام و آثار شاعران کهن را در بردارد، غنیترین دستمایه تحقیق درباره شاعران از یاد رفته و آثار بر باد رفته آنان است تا به آنجا که تاریخ ادبیات ایران را بیبررسی دقیق و علمی این سفینههای ارجمند، آنچنانکه بایسته و شایسته است، نمیتوان نوشت.
همچنین جنگهای کهن در زمره مراجع مهم جنبی ـ و در برخی موارد اصلی ـ برای تصحیح انتقادی دیوانهای شعر فارسی محسوب میشود. یکی از مهمترین سفینههای بازمانده از قرن هشتم، جُنگ شمس حاجی شیرازی، کتابت شده به سال 741 هجری است (نسخه شماره 1026 کتابخانه نافذ پاشای ترکیه) که این جانب آن را بررسی و تصحیح انتقادی کرده و در آستانة انتشار قرار دارد. کاتب و تدوینگر این جنگ، شمس حاجی است و همین اهمیت مضاعف به آن داده است. از شمس حاجی شیرازی جز سفینهای که ذکر شد، بیاضی مورخ 751 ـ به آن اشاره خواهد شد ـ نیز بر جا بود که استاد ایرج افشار به معرفی آن همّت گماشت. بر من فرض است که فرصت را غنیمت بشمارم و به خاطره فـروزان آن خدمـتگزار نستـوه فرهنگ ایـران زمین، ادای احترام کنم.
و اما کلمهای چند در باب «شمسالدین محمد بن الحاج دولتشاه بن یوسف الشیرازی». او کاتبی دقیق و خوش خط و شاعری قابل بود. در شعر، شیفتة سعدی بود و «شمس حاجی» تخلص میکرد. قراين نشان میدهد که در ربع آخر قرن هفتم زاده شده و قطعاً تا 5 جمادیالاول سال 755 در قید حیات بوده است. مدتی در آسیای صغیر میزیسته و از کاتبان مثنوی معنوی و از ارادتمندان به مقام روحانی حضرت خداوندگار مولانا جلالالدین بلخی بوده است. در اشعارش گرایش به زهد و عرفان مشاهده میشود. در باب مقام شاعری شمس حاجی باید گفت که او در لفظ و معنا مبتکر نیست و آثار تقلید در تمامی اشعارش آشکار است، اما زبان را البته درست به کار میگیرد و غلط دستوری در اشعارش نیست. به خصوص در ترجیعبندهایش ـ به تقلید از سعدی ـ زبانی ساده و روان دارد. قصیدهاش چنگی به دل نمیزند، با اينکه شیوه اصلی خود را تغزل میداند، در غزل هم طبعاً به گرد غزلهای سعدی که آن همه به آن گرایش داشته، نمیرسد. در تاریخ ادبی شیراز ـ از حافظ و سعدی که بگذریم ـ باید جایگاهی ثابت و متوسط برای او در نظر گرفت. دیوانچه اشعار او را گرد آوردهام که چاپ خواهد شد.
چند جملهای هم در باب برخی فواید و امتیازات جنگ شمس حاجی فشرده و فهرستوار ميگویم:
1. در این سفینه، از شاعرانی چون بیانی، رضایی، سمرقندی و حمیدالدین جبلی شعر نقل شده که نام و شعر این شاعران تا آنجا که میدانم، در جایی ذکر نشده است.
2. در باب شاعرانی چون عثمان عبیدی، قطبالدین یحیی بن زنگی شیرازی، فخر مراغی، قنادی شیرازی، نور رصدی، زین قدسی، آغای تبریزی، عمده قاضی، خلیل شیرازی، حاجی سعد تبریزی، این جنگ در کنار برخی از جنگهای کهن، در زمره منابع اصلی است.
3. از فخرالدین اسعد گرگانی، عزّالدین شروانی، شمالی دهستانی، شرفالدین شفروه، عراقی، سنایی، عطار، جلال عتیقی، منوچهری، قوامی رازی، انوری، سیف فرغانی و ناصربجه شیرازی اشعاری در این جنگ هست که در منابع دیگر به نظر من نرسیده است.
4. سفینه شمس حاجی در باب شاعرانی چون عراقی، همام، کمالالدین اسماعیل و سعدی، ضبطهای متقن، معتبر و قابل تامل فراوانی عرضه میکند.
5. سفینه شمس حاجی برای شناخت شاعران حوزه ادبی تبریز و شیراز (تا نیمه اول قرن هشتم) مرجع مهمی است. بر اساس انتخابهای شمس حاجی، سعدی، ناصرالدین بجه شیرازی، قطبالدین یحیی بن زنگی شیرازی، قنادی شیرازی، خلیل شیرازی و خود شمس حاجی شیرازی را باید از شاعران برجسته شیراز در این برهه زمانی بدانیم چون واقعاً دلیل ندارد که در صورت وجود شاعر برجستهای از شیراز، شمس حاجی شعر او را در جنگ نیاورده باشد.
شیفتگی شگفتآور شمس حاجی هم در این جنگ و هم در بیاض مورخ 751 نشان میدهد که در شیراز عصر جوانی حافظ، شعر سعدی حدّ سخندانی و زیبایی و شیوایی شناخته میشده و طبعاً نشت و رسوخ آشکار و پنهان طرایف و ظرایف شعر سعدی در غزل حافظ، گذشته از ذوق سلیم و شمّ شعرشناسی بیمانند حافظ، تا حدودی نیز میتواند تحت تأثیر فضای عمومی ادبی و فرهنگی شیراز باشد.
شمس حاجی از 5997 بیت موجود در جنگ، 1185 بیت را به سعدی اختصاص داده است؛ این رقم یعنی تقریباً 20 درصد از کل جنگ و از این حیث هیچ شاعری طرف نسبت با شیخ اجل نیست. این رقم را مقایسه کنید با انتخاب او از دیوان مجد همگر و امامی که سر جمع به 55 بیت نمیرسد؛ یعنی کمتر از یک درصد کل جنگ. این نشان میدهد در فضای ادبی و فرهنگی شیراز هرچند به کارنامه شاعریِ شاعرانی چون امامی و همگر اعتنا میشد (مثلاً حافظ از هر دو استفاده کرده است) اما عموم جامعه ادبی مثل منتقدان تئوری زده آن زمان، آنقدر کژذوق و غرضورز نشده بودند که قايل به آن مضحکه تاریخ نقد ادبی در ایران شوند که:
در شیوه شاعری به اجماع امم هرگز من و سعدی به امامی نرسیم
(مجدهمگر، 1375: 774)
به عبارت دیگر در تلقی ادیبان و شاعرانی چون شمس حاجی، مقام شاعری سعدی معارض و منازعی نداشت.
آثار سعدی در سفینه مورخ 741 و بیاض 751 را در چند ساحت میتوان مورد توجه قرار داد:
1. شمس حاجی از بوستان سعدی هیچ نقل نکرده است. او در این مسئله البته از سنت عمومی سفینهپردازان و تذکرهنویسان مبنی بر نقل نکردن از منظومههایی در قالب مثنوی، پیروی کرده است.
2. در بیاض اکنون ناپیدا نشانه 751، برخی از مثلثات سعدی نقل شده بود که البته اهمیت کلیدی دارد. از یک صفحه از مثلثات سعدی این بیاض در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران عکسی موجود هست.
3. سفینه شمس حاجی برای مثنوی هزلآمیز معروف شیخ به مطلع «آن شنیدی که در بلاد شمال...» (سعدي، 1372: 1006) از مآخذ کهن و با ضبطهای قابل اعتناست.
4. با استناد به سفینه شمس حاجی، انتساب غزل با مطلع:
«امروز چنانی ای پریروی کز ماه به حسن میبری گوی»
(سعدي، 1385: 920)
به سعدی مخدوش میشود. این غزل که در چاپهای معتبر غزلیات سعدی به نام شیخ اجل آمده، از شاعری گمنام به نام «حاجی سعد تبریزی» است که از بد حادثه و به سبب شباهت نام او با سعدی و نیز شاید به دلیل روانی سعدیوار زبان شعرش، در دیوان سعدی جای گرفته است. تفصیل این قضیه و نیز مجموعه اطلاعاتی را که درباره حاجی سعد تبریزی دستیاب میشود، در جای دیگر نوشتهام.
5. سفینه شمس حاجی مورخ 741 در زمره مآخذ معتبر و قدیمی غزلیات سعدی است. در تصحیح استاد یوسفی، این سفینه جزو مآخذ ایشان بوده، ولی آنطور که بایسته است، از آن استفاده نشده است. به برکت این جنگ ما به تعدادی ابیات تازه از سعدی دست یافتیم که طبعاً بسیار اهمیت دارد.
برخی از ضبطهای این جنگ صورتهای متقن و صحیح و زیبایی از غزل سعدی عرضه کرده است. (تفصیل این موضوع در روایت گستردهتر و مکتوب این گفتار درج خواهد آمد) اما در باب فوایدی که از ضبطهای مهم و تأملبرانگیز جنگ شمس حاجی حاصل میشود، برای نمونه به مورد زیر اشاره میشود:
در کلیات سعدی آمده است:
جهان ز دست بدادند دوستان خدای که پایبند عنا جز جهانستانی نیست
(همان: 948)
در سفینه این بیت به صورت زیر نقل شده است:
جهان ز دست بدادابن ادهم از پی آن کهدید وسلطنت اندرجهان ستانی نیست
(شمس حاجي، 1390: 417)
این نوع «واو» موخر بر فعل «دید» در شعر حافظ هم کاربرد دارد: «که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود» (حافظ، 1369: 331) و «دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری...» (همان: 280). معنای این واو چیزی است در مایة دیدم و سنجیدم و به این نتیجه رسیدم. در این صورت ملاحظه میشود که سعدی پیش از حافظ این نوع «واو» را به کار برده و این ساختار نحوی و اسلوب بلاغی را نیز خواجه مانند هزار نکته باریکتر ز موی دیگر، از سعدی آموخته است.
6. دشمن طاووس آمد پرّ او. شیخ شیراز آنقدر شاهکار هنری در گلستان و بوستان و غزلیات خلق کرده که قصاید او تحتالشعاع قرار گرفته است، در صورتیکه قصاید درخشان او در تاریخ قصیده فارسی جایگاهی خاص دارد. شاید مهمترین فایدهای که در باب سعدی از سفینه شمس حاجی به دست میآید این باشد که وی از دو قصیده معروف سعدی، صورت و روایت متفاوتی نقل کرده که بسیار مغتنم است: منظور قصاید به مطلع: «ای نفس اگر به دیده تحقیق بنگری...» (سعدي، 1385: 990) و «ایهاالناس جهان جای تنآسانی نیست...» (همان: 946) است. نظر ما این است که این دو قصیده به شکلی که در جنگ آمده صورت ابتدایی قصیدههای فاخر بلند درخشانی است که در کلیات سعدی خواندهایم. به همین دلیل باید سپاسگزار شمس حاجی باشیم که با حفظ صورت ابتدایی دو قصیده شیخ، این فرصت را برای مداقهگران در ظرایف بلاغت و بوطیقای هنر سعدی فراهم آورده تا بتوانند به بررسی سیر تحول و تطور زبان و ساختار نحوی و محتوا در شعر سعدی، دست کم در حد این دو قصیده بپردازند. فرصت ندارم که به مقایسه دو روایت این دو قصیده بپردازم، ولی متن این دو قصیده بر مبنای سفینه شمس حاجی را در پايان مقاله ارايه ميكنم1 برای نمونه صرفاً سه بیت ابتدایی از یک قصیده را میآورم تا دانشمندان گرامی به کیمیای طبع هنرمند سعدی بنگرند که چگونه به برکت ممارست مستمر هنری از نمونههای نه چندان بلند نخستین چنین ابیات زرینی میآفرید:
در سفینه شمس حاجی آمده است:
ای آنکه فتنه بر رخ دنیای دلبری در بند زال زشت گرانمایه زیوری
فتنه جمال دیو نگاریده پیکری دنبال غول غالیه اندوده چادری
درویش را خزاین قارون اگر دهند میراث مردمان نشمارد توانگری
(شمس حاجي، 1390: 410)
همین قصیده در کلیات سعدی چنین آغاز شکوهمندی دارد:
ای نفس اگر به دیده تحقیق بنگری درویشی اختیار کنی بر توانگری
ای پادشاه شهر چو وقتت فرارسد تو نیز با گدای محلّت برابری
گر پنج نوبتت به در قصر میزنند نوبت به دیگری بگذاری و بگذری
(سعدي، 1385: 990)
پیداست که تفاوت ره از کجاست تا به کجا.
و:
این سخن را ترجمه پهناوری گفته آید در مقام دیگری
پينوشت:
1. و له ايضاً رحمه الله عليه
اي آنكه فتنه بر رخ دنياي دلبري
در بند زال زشت گرانمايه زيوري
فتنه جمال ديو نگاريده پيكري
دنبال غول غاليه اندوده چادري
درويش را خزاين قارون اگر دهند
ميراث مردمان نشمارد توانگري
اي مرغ پاي بسته به دام هواي نفس
كي بر هواي عالم روحانيان پري؟
باز سپيد روضة انسي چه فايده
كاندر قفس چو بال بريده كبوتري؟
چون بوم بد ميفكن سايه تو بر خراب
بر اوج سدره كوش كه فرخنده طايري
فعل بد از شمايل نيكو پسند نيست
نيكو نهاد باش كه پاكيزه پيكري
بس آدمي كه ديو به زشتي غلام اوست
وز صورتش نمايد زيباتر از پري
چون لاله و سمن دو سه روز است دور عمر
تو مست عشق لالهرخان سمنبري
نگذاشت عقل در سر مرد خيال باز
ماخولياي لعبت چيني و بربري
مُنج گزنده بيني با انگبين و شهد
خار خلنده بيني بر گلبن طري
هاروت را كه خلق جهان سحر از او برند
در چه فكنده چهره خوبان به ساحري
خاموش تا نيفكندت پيروي نفس
در ورطهاي كه دست نگيرد شناوري
مردي گمان مبر كه به پنجه است و زور كتف
با نفس اگر برآيي دانم كه شاطري
با شيرمرديت سگ ابليس صيد كرد
اي بيهنر بمير كه از گربه كمتري
سودا مپز كه پيش تو خُردان محقرند
انديشه كن كه پيش بزرگان محقري
دعوي كني كه بهترم از ديگران به علم
چون عُجْب كردي از همه دونان فروتري
از من بگوي عالم تفسيرگوي را
گر در عمل نكوشي نادان مفتري
بار درخت علم ندارد به جز عمل
با علم اگر عمل نكني شاخ بيبري
از پير مدعي سخن معرفت شنو
كز باختر خبر ندهد مرد خاوري
مردان به جد و جهد به جايي رسيدهاند
تو بيهنر كجا رسي از نفسپروري
چشم از خمار باده دوشينه باز كن
در آرزوي بادة نوشين كوثري
دركم ز خويشتن به حقارت نظر مكن
گر بهتري به مال، به گوهر برابري
ور بيهنر به مال كني كبر بر حكيم
كون خرت شمارم اگر گاو عنبري
گر مردمي به علم و عمل كوش و معرفت
ورنه ددي به صورت انسان مصوري
دنيا به دين خريدنت از بيبصارتيست
ترسم زبان كني كه فرومايه تاجري
بازار دين كه در نظر خواجه كاسد است
از عيب كاله نيست بل از عيب مشتري
اي يار كيمياي قبولت گر آرزوست
بشناس قدر خويش كه گوگرد احمري
چندت به آز و ناز دواند به بر و بحر
درياب وقت خويش كه درياي گوهري
در خود نگر كه قطرة آب است گوهرت
لكن چو پرورش بودت دانة دري
فارغ نشستهاي به فراخاي كام دل
باري ز تنگناي لحد ياد ناوري
دنيا كه اژدهاي دمانست پيچ پيچ
لكن تو را چه غم كه به خواب خوش اندري
باري گرت به گور عزيزان گذر فتد
از سر بنه غرور كيايي و سروري
كآنجا به دست واقعه بيني خليلوار
در هم شكسته صورت بتهاي آزري
زنهار پند من پدرانه است گوش دار
بيگانگي مورز كه در دين برادري
دنيا ز نيست عشوه ده دلستان وليك
با كس به سر نميبرد او عهد شوهري
پيش از من و تو بر رخ جانها كشيدهاند
طغراي نيكبختي و نيل بداختري
آن را كه طوق مقبلي اندر ازل خداي
روزي نكرد چون نكشد غُلّ مدبري
تسليم كن گر اهل تميزي كه عاقلان
بردند گنج عافيت از كنج صابري
دامن بكش ز صحبت ايشان كه در جهان
دامن كشان سندس و خضرند و عبقري
روي زمين ز طلعت ايشان منوّر است
چون آسمان به زهره و خورشيد و مشتري
در بارگاه خاطر سعدي خُرام اگر
خواهي ز پادشاه سخن داد شاعري
گهگه خيال در سرم آيد كه اين منم
ملك عجم گرفته به تيغ سخنوري
بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل
با كفّ موسوي چه زند سحر سامري
شرم آيد از بضاعت بيقيمتم ولي
در شهر آبگينه فروش است و جوهري
منابع:
1. حافظ، شمسالدين محمد (1369). ديوان خواجه شمسالدين محمد حافظ شيرازي، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني، تهران: زوار.
2. سعدي، مصلح بن عبدالله (1372). كليات سعدي با ترجمه قصايد عربي، با مقدمه عباس اقبال آشتياني، تهران: علم.
3. ــــــــــــــــــــــ (1385). كليات سعدي، به تصحيح محمدعلي فروغي، تهران: هرمس؛ مركز سعديشناسي.
4. شمس حاجي، محمد (1390). سفينه شمس حاجي، مقدمه و تصحيح ميلاد عظيمي، تهران: سخن.
5. مجد همگر (1375). ديوان مجد همگر، تصحيح احمد كرمي، تهران: ما.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1391/2/9 (1952 مشاهده) [ بازگشت ] |