سبکشناسی رسائل سعدی دكتر محمود فتوحي / دانشگاه فردوسي مشهد چكيده:
هدف مقاله حاضر بررسي شش و گاه هفت نوشتار با عنوانهاي رساله، ديباچه، مجلس، نامه، جوابيه... در كليات سعدي است كه در صحت انتساب آنها به سعدي اختلاف نظر وجود دارد. نويسنده براي بررسي اين امر علاوه بر استفاده از نظريههاي سعديشناسان معاصر با استفاده از روش اسنادي با جستوجو در كهنترين دستنويسهاي رسائل از يك سو و روش سبكشناسي در راستاي تعيين نسبت سبك و محتواي رسائل با سبك و انديشه سعدي از سوي ديگر، به كنكاش در اين نوشتارها ميپردازد و برخي از اين آثار را متعلق به سعدي و برخي ديگر را برساخته و افزودة ديگران ميداند.
كليد واژه: كليات سعدي، رسائل، ديباچه، مجالس، سبكشناسي.
مسئلۀ این مقاله
در کلیات سعدی شش و گاه هفت نوشتار (با عنوانهای رساله، دیباچه، مجلس، نامه، جوابیه...) است که هنوز صحت انتساب آنها به سعدی معلوم نیست. احمد بن علی بن محمد بن ابیبکر بیستون در مقدمۀ کلیات سعدی (627 قمری) گفته است که این شش یا هفت رساله را کسانی پیش از وی جمع آوردهاند و عبارتند از:
رسالۀ اول: در تقریر دیباچه.
رسالۀ دوم: در تقریر مجالس پنجگانه.
رسالۀ سوم: در سؤال صاحبدیوان.
رسالۀ چهارم: در عقل و عشق: (در برخی دستنویسها رساله النطنزیه) پرسش سعدالدین نطنزی شاعر همروزگار سعدی و پاسخ مکتوب شیخ به وی.
رسالۀ پنجم: در نصیحهالملوک. (در چاپ 1320 فروغی 151 بند بدون نظم و ترتیب).
رسالۀ ششم: در تقریرات ثلاثه (ملاقات شیخ با سلطان آباقا، در نصیحت سلطان انکیانو، حکایت شمسالدین تازیکو).
رسالۀ هفتم: مجلس هزل: سه مجلس به هزل. مضاحک.
این نوشتهها که تسامحاً با عنوان رسائل سعدی معروفند، در کلیات سعدی چاپ شادروان محمدعلی فروغی ـ که تا امروز پرچاپترین و کاملترین مجموعه از آثار سعدی است ـ نیز به همین ترتیب فهرست شدهاند. از زمان علی بیستون تا سال 1320 شمسی که فروغی کلیات سعدی را تصحیح کرد، تنها محمد قزوینی (1329 ق/ 1911 م.) در انتساب دو حکایت از این رسائل به سعدی تردید کرده است. فروغی با تقسیمبندی رسائل به چهار دسته دربارۀ آنها چنین قضاوت کرده است:
1. سه رساله که ظاهراً به قلم خود سعدی است (رسالۀ نصیحهالملوک، رسالۀ عقل و عشق، رسالۀ انکیانو).
2. پنج مجلس وعظ که منسوب به شیخ سعدی است.
3. سه رساله که دیگران در احوال شیخ نگاشتهاند. (سؤال صاحبدیوان از شیخ، ملاقات شیخ با آباقا، رسالۀ شمسالدین تازیکو).
4. شرحی که ابوبکر بیستون1 در تنظیم کلیات نگاشته و دیباچهای که بر کلیات نوشتهاند. (فروغي، 1320: مقدمۀ رسائل نثر).
نظر فروغی در باب رسائل بیش از دیگران مقرون به صحت است. پس از قزوینی و فروغی، محمدتقی بهار (1330) و سعید نفیسی دربارۀ انتساب برخی از این رسائل به سعدی تردیدهاییکردهاند، امابااین حال مورخان ادبی و سعدیشناسان به این رسائل چندان توجهی مبذول نداشتهاند واهمیت تاریخی، اسناد موجود از رسائل، نسبت این رسائل منثور با سعدی و ویژگیهای سبکی و محتوایی آنها را نکاویدهاند.خوانندگان سعدی نیز چندان مسحور شاهکارهایشیخ در گلستان و بوستان و غزلیات میشوند که موضوع صحت و سقم انتساب رسائل به سعدی محملی برای بحث ندارد. با این حال بالغ بر بیست ناشر ایرانی کلیات سعدی را به همان سیاق که فروغی در چاپ دومش تنظیم کرده، همچنان در شمارگان زیاد به چاپ میسپارند. در این جستار با نگاهی به دیدگاههای بزرگان ادب معاصر، نظری به این رسائل افکندهایم و برای بررسی نسبت سعدی با این هفت رساله از دو روش بهره گرفتهایم:
1. روش اسنادی: جستجوی اسناد تاریخی یعنی کهنترین دستنویسهای رسائل.
2. روش سبکشناسی: تعیین نسبت سبک و محتوای رسائل با سبک و اندیشۀ سعدی.
الف. قدمت تاریخی رسائل
علی بن احمد بن ابیبکر بیستون که کلیات سعدی را سی و پنج سال پس از درگذشت سعدی در 726 قمری تنظیم کرده، میگوید که قبل از وی شش یا هفت رساله در دیوان کلیات سعدی به نام او گرد آوردهاند: «جمع آورندۀ دیوان شیخ «رحمهالله علیه» در اصل وضع بنیاد بر 22 کتاب کرده بود، 16 کتاب و شش رساله و بعضی هفت رساله بنوشتند. چنانچه بیست و سه میشد. سبب آنکه مجلس هزل هم در اول داخل رسائل ششگانه نوشته بودند. بنده این رساله را از اول به آخر کتاب نقل کرده و داخل مطایبات کردم».
از این سخن برمیآید که قبل از 726ق. دست کم شش رساله به نام سعدی شهرت داشته است؛ اما میبینیم که همان زمان نیز در تعداد دقیق رسائل سعدی (شش یا هفت رساله) تردید وجود داشته است. در جدول زیر بر اساس 12 دستنویس کهن آثار سعدی، کهنترین دستنوشتههای موجود از رسائل سعدی به ترتیب تاریخی نشان داده شده است. در ستون اول افقی دستنویسها به ترتیب تاریخی معرفی شدهاند و در ستون اول عمودی سمت راست، فهرست رسائل آمده است:
بر اساس این اطلاعات، قدیمترین و بیشترین اسناد موجود، متعلق به رسالۀ «عقل و عشق» است و سپس «مجالس پنجگانه» و «نصیحهالملوک» و چنانکه میبینیم دیگر رسائل سعدی نیز از حیث سندیت تاریخی چندان متأخرتر از بقیۀ آثار وی نیست. با اطمینان خاطر میتوان گفت که حدود نیم قرن پس از سعدی، هر هفت رساله با نام وی در نسخههای کلیات سعدی شهرت داشته است، اما با وجود نسخ خطی زیاد و شهرت رسائل به نام شیخ، دلیل قاطعی برای تعلق آنها به سعدی نمیتوان یافت. در نگاه نخست میبینیم که عنوانهای رسائل سعدی چندان دقیق نیست. نخست اینکه در عنوانها ردّپای شخص ثالثی غیر از سعدی حس میشود که باید نامگذاری رسالهها کار او باشد. اصطلاح «تقریر» در عنوان رسائل ـ که در کهنترین دستنویسها هم مشهود است ـ این گمان را به وجود میآورد که این متنها شفاهی تقریر شده و کسانی آنها را تحریر کردهاند، اما سبک غالب بر رسائل نوشتاری است و نشانههای اسلوب گفتار در آنها بسیار اندک است به ویژه در دیباچۀ مصنوع. دیگر اینکه اطلاق «رساله» که بهطور یکسان برای دیباچه، مجلسگویی، نامۀ حاوی سؤال و جواب و حکایت زندگینامهای به کار رفته، نارساست و سه دیگر این که یک نفر گردآورنده را میبینیم که در مقدمه برخی از این رسائل توضیحاتی آورده است. بنابراین نمیتوان اطمینان داشت که شیخ سعدی خود این مجموعه را مثل بوستان و گلستان و طیبات تنظیم کرده و نامی بر هر یک نهاده باشد.
در ادامه تلاش کردهایم با بررسی سبکشناسی تک تک رسالهها نسبت این آثار را با سعدی بیشتر بکاویم.
ب. بررسی سبک شناختی رسائل
رسالۀ اول: در تقریردیباچه
ساختار دیباچه: نوشتاری شش صفحهای است به نثر مصنوع که آن را کسی (شاید علی بن احمد بیستون2 یا گردآورندگان پیش از وی) به قصد تدوین یک سفینۀ شعر نوشته است.
محتوای دیباچه: بند نخست تحمیدیه است با مضمون سفینۀ بدن انسان. محتوای مسلط بر متن با واژۀ سفینه مضمونسازی کرده و موضوعات متنوعی را مطرح کرده است که تناسبی با هم ندارند. بند دوم تصنعی و درباره سفینه و در ادامه تفسیر امانت با مضمون سفینه. موضوعات مختلف صوفیانه و باز سخن از دیباچه و اشاره به سنّت سفینهسازی در بین اهل سخن.
دیدگاه منتقدان: فروغی نوشته: «بیهیچ تردیدی از شیخ سعدی نیست و چون در نسخ قدیم و معتبر که در دست داریم، نبود، ناگزیر از روی نسخ چاپی و نسخههایی که در قرون 10 کتابت شده تصحیح کردیم». (فروغي، 1320: رسائل نثر، ص 82). فروغی دلیلی بر رد خود ارايه نمیدهد؛ اگر دلیل ایشان فقدان دیباچه در نسخ کهن باشد، اکنون میدانیم که این رساله در دستنویسهای 732 ق؛ 770 ق. و 805 ق. موجود است. محمدتقی بهار در انتساب دیباچه و پنج رساله به جز رسالة ششم به سعدی تردیدی ندارد و میگوید: «چون به شیخ منسوب است ناچار از اوست» (بهار، 1330: 112). بهار دچار نوعی تناقض است و میکوشد سبک دیباچه را در تناسب با اسلوب سعدی توصیف کند. به همین دلیل در قضاوتی شتابزده نثر دیباچه را «ساده! و از تکلفات خام و سجعهای بارد و صنایع معموله تا حدی عاری»! دانسته و گفته: «استعمال الفاظ تازی برای قرینهسازی و ازدواج و اشتقاق و ...معمولٌبه زمان بوده است، ولی در آوردن استدلالات قرآنی به افراط گراییده». (همان: 113).
سبک دیباچه: استعارههای تصنعی، بازیهای لفظی، اطناب ملالآور، جملههای نفسگیر بلند و نحو ترکیبی دوزبانه (فارسی و عربی) از ویژگیهای بارز دیباچه است. نویسندۀ دیباچه، ذهنیتی استعارهپرداز دارد و واژۀ «سفینه» را استعارۀ مرکزی دیباچه قرار داده، در چهار صفحة نخست 41 بار با دو واژۀ سفینه و کشتی مضمونسازی کرده است. این مضمونسازی و تصویرپردازی با «سفینه» و لوازم دریا و دریانوردی، اسلوبی پرتصنع است.
مبناي تصنع بر قاعدهافزايي است، اما سعدي جز از سجع و نظم نحوی آهنگین که به نثرش لحنی خسروانی میبخشد، به بازی با صناعات بلاغی چندان علاقه ندارد. هنر او در ایجاز حذف است که خواننده را در بازآفرینی و پر کردن خلاءها سهيم ميکند. عنصر حذف به ویژه حذف فعل در کار سعدي به نحوي اجرا ميشود که بخش حذف شده را خواننده بايد بسازد. يعني شاعر، خواننده را هم در فرآيند شعري سهيم ميکند. در این دیباچه نه از آن حذفهای هنری سعدی نشانی مییابیم و نه از عادتهای نحوی وی مثل تقدم فعل بر متمم و جملهوارۀ متممی یا وصفی و نه از ضرب آهنگها و سجعهای سعدیانه. در عوض نوعی نحو آمیختۀ فارسی عربی به شیوه نوشتههای صوفیانه در دیباچه زیاد آمده است که در نثر هنری سعدی دیده نمیشود: «روی به لجۀ بحرِ محیطِ حقیقتِ الا انه بکل شیءٍ محیط آرند». (ديباچه، 1320: 84).«یکی دستِ موافقت در فتراکِ مرافقتِ مسکینٌ جالس مسکیناً میزند و یکی گوهر شبافروز آدم و من دونه تحت لوايی در عَقدِ عِقدِ شَبَهِ شبرنگِ اللهم احینی مسکیناً و امتنی مسکیناً و احشرنی فی زمره المساکین نظم میدهد». (همان: 84). «بادبان طلبِ تابعیت بر صوبِ صواب اِنّ لِله فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها راست کنند». (همان: 83ـ84).
این ساختار جملۀ مرکب فارسی و عربی در نگارش صوفیان بسیار است، اما سعدی در گلستان عبارات عربی را به جا و با کمال فصاحت به کار میبرد، نه با این غلظت و تصنع. علاوه بر این ترکیبهای اضافی رایج در نثر رسمی صوفیانه مانند: «کشتی همّت، شطرِ شطِ طریقت، تهمتِ لشکر تعلقات» فراوان است. گاه نثر سخت صوفیانه و مشحون از عبارات عربی میشود و گاه مسجع و مصنوع که سبب شده سبک دچار اضطراب شود. مثلاً این جمله را با جملههای بالا مقایسه کنید: «القصه سفینهها سازند که آن خازن عجایب اسرار و حافظ غرایب اخبار و جامع علوم علما و مجموعۀ حکمت حکما و شاهنامۀ عشاق و کارنامۀ مشتاق و محرک سلسلۀ طلب و بخور لخلخۀ طرب و رفیق شفیق و انیس جلیس بود». (همان: 88).
این دوگونگی سبک موجب شده تا یکدستی و همواری از آن برخیزد و اطناب و تصنع بر دیباچه غالب شود و لفظ بر معنی سنگینی کند. اگر این دیباچه را با دیباچۀ گلستان مقایسه کنیم هیچ یک از عادتهای زبانی سعدی (مثل ضرب آهنگهای موزون کلام، ایجاز حذف، تقدم فعل بر متمم و بند و جملهوارۀ متممی) و لحن رندانۀ شیخ بذلهگوی در این دیباچه به چشم نمیخورد مگر در بند آخر آن. سبک شیخ به ایجاز و فشردهگویی مشهور است، اما سبک اطنابی این دیباچه بسیار از طرز شخصی شیخ فاصله دارد. میانگین طول جمله در دیباچۀ گلستان، کوتاهتر از جملههای دیباچه است. جملههای مرکب بلند پنج سطری دیباچه، هیچ شباهتی با جملههای کوتاه دارای ضرب آهنگهای هجایی گلستان ندارد. دیباچۀ 9 صفحهای گلستان 21 پارۀ موزون دارد و باب دوم 46 پاره در (28 صفحه) (نجفی و سمیعی، 1374ـ1375: 1/2). از این نوع موزوننویسیها در دیباچه کلیات سعدی نشانی نمیبینیم.
دیباچه حاوی دوازده بیت است که در همگی با واژۀ سفینه مضمونسازی شده است. هیچ کدام از این ابیات در آثار دیگر سعدی موجود نیست و شباهتی هم به سبک وی ندارد. سعدی در گلستان به صراحت گفته که اشعار دیگران را در آثار خود درج نمیکند: «در این جمله چنانکه رسم مؤلفان است، از شعر متقدمان به طریق استعارت تلفیقی نرفت». (مؤخرۀ گلستان).
رسالۀ دوم: مجالس پنجگانه
رسالۀ دوم متشکل از پنج نوشتار جداگانه بین سه تا هفت صفحهای است با نام «مجلس» که در واقع هر مجلس صورت نوشتاری یک منبر است. سبک مجالس نوشتاری است و ویژگیهای زبان گفتاری در آنها مشهود نیست. فروغی مجالس پنجگانه را منسوب به سعدی میداند و بهار نیز گفته که: «شیخ آنها را برای خود یا شاگردان خود نوشته تا از روی آن مجالس تذکیر کنند». (بهار، 1330: 112). ذبیحالله صفا معتقد است که این مجالس «مسلماً تذکیرهای شیخ بر منبر بوده است». (صفا، 1363، ج 3: 1218).
مجلس اول
ساختار متن: مجلس نخست در 4 صفحه با یک شعر 14 بیتی ملمع در حمد وثنای خدا و رسول آغاز میشود. پس از ابیات ملمع، پیامبر اکرم را به شیوۀ کتاب تذکره الاولیایعطار، در سبکی اطنابی معرفی کرده و سپس روایتی از ایشان نقل میکند. در این مجلس3 بیت از سعدی با یک حکایت آمده است.
سبک متن: سبک این مجلس میان سجعنویسی به شیوۀ گلستان و اسلوب رسائل صوفیانه مضطرب است. حکایت این مجلس به سبک گلستان است و گه گاه سجعهایی به سبک دارد. دو ویژگی اسلوب صوفیانه نیز عبارتنداز: یکی نحو مزجی فارسی و عربی: «بیکار نباشید تا در آن روزها که شهبازِ اذا وقعت الواقعه پرواز کند و پر و بالِ لیس لوقعتها کاذبه باز کند و کوسِ «القارعه» بجنباند از تبش آفتاب قیامت مغزها در جوش آید» (مجلس اول).
و دیگری ترکیبهای اضافی (حسی + ذهنی) که در این مجلس زیاد است و در متون صوفیه از جمله در کشفالاسرار میبدی و تمهیدات عینالقضات و انسالتائبین احمد جام سابقه دارد. مانند: لشکرِ طریقت، خاتم جلال، اطلس پوشِ والضحی، قصب بندِ واللیل اذا سجی، طیلسان دارِ و لسوف یعطیک ربک فترضی، تدریس رفعت، خلعت صفوت، طیلسان صعود، شمشیر خلت، منشور امارت، خاتم مملکت، نعلین قربت، عمامۀ رفعت، اطلس بقا، زراعت طاعت، دانۀ عمل صالح، شهباز اذا وقعت الواقعه، پر و بال لیس لوقعتها کاذبه، کوس القارعه.
مجلس دوم
ساختار متن: مجلس در 5 صفحه با آیۀ تقوا آغاز میشود. موضوع اصلی آن تقواست و انسجام معنایی و وحدت موضوعی آن بیشتر از مجلس نخست است. در این مجلس 13 بیت از غزلیات و قصاید و گلستان آمده است با حکایت کوتاهی به لحن سعدی. مجلس با دعای عربی پایان میپذیرد.
محمدتقی بهار در تعلق مجلس اول و دوم به سعدی شکی ندارد (بهار، 1330: 115). ولی نه آن سعدی بذلهگوی گلستان، بلکه سعدی زاهد و صوفی که در کاشغر بر منبر میرفته و موعظه میکرده. نقد بهار بر این دو رساله گرچه ذوقی، اما درست است. میگوید: با وجود سخن گفتن از زهد خشک «گاهی هم عباراتی لطیف و متین دیده میشود، ولی شیوۀ آرایش کلام غیر از شیوهای است که وی در گلستان پیش گرفته است. هیچ یک از عبارات این مجالس با ذوق سعدیشناسان چسبندگی ندارد» (همان: 115). در میانه سبک خطابی و منبری مجلس دوم گاه جملههایی به سبک گلستان دیده میشود که دارای ایجاز حذف، توازن نحوی، سجع و پسآیی متمم بعد از فعل است:
حذف فعل و توازی نحوی: «نیکبختان را تاج کرامت بر سر و قبای سلامت در بر، بر تخت ملک ابدی در دولت نعیم سرمدی تکیه زده و آن گنهکاران پریشان روزگار ، دل از داغ ملامت پریش و سر از بار خجالت در پیش، پس از ننگ چنین موقف بترسند و دست از گناهان بدارند» (مجلس 2: 44).
پسآیی متمم و توازی نحوی: «چشمی در ابرو نگردد به خیانت و خاطری درسینه نگذرد به خلاف دیانت، الّا که خداوند تعالی داناست و بر آن بینا» (مجلس 2: همان: 45).
آیات قرآنی فراوان است و ترکیبهای اضافی از آن دست که در مجلس یکم گفتیم نیز در این مجلس کمابیش هست. مانند: تاج کرامت، قبای سلامت، بام معرفت، خلعت ایمان، پیرایۀ تقوی، نعیم سرمدی، حکمِ فانسیهم ربهم، قدم فکرت. از این جهت به مجلس اول شبیه است.
مجلس سوم
ساخت متن: با حدیثی از پیامبر اکرم شروع میشود. مجلسی کوتاه و خطابی در سه صفحه حاوی دو بیت که در کلیات نیافتم با یک حکایت از بایزید.
کل مجلس، لحن خطابی دارد. 11 بار خطاب «ای مردی» و «ای کسی که» و «ای یاری که» و سه بار خطاب «جوانمردا» آمده است. این خطابها عمدتاً در قالب تکرار و توازی نحوی است که ویژگی خطابه و سخنرانی است. در مجلس سوم این ساختار نحوی خطابی به صورت جملۀ منادایی با وجه پرسشی هشداری (8 بار) و با وجه دعایی (3 بار) آمده است.
«ای مردی که هر نااهلی ر ا در درون خود عشقی اندوختهای، این پراکندگی تا کی؟»
«ای مردی که دل خود را به هزار بازار عشق دیگران بفروخته، این آشفتگی تا چند؟»
«ای مردی که حدیث ما بر زبان نداری، این خاموشی تا کی؟»
«ای یاری که هرگز یار خود را یاد نیاری، این فراموشی تا کی؟»
«ای کسی که با هر کس بازاری برساختهای، این رسوایی تا کی؟»
«ای کسی که تو را نزد همۀ خسان جای بود، این خواری تا کی؟»
«ای کسی که تو را با همة کسان رأی بود، این ناهمواری تا کی؟»
«ای شخصی که تو را نزد همة خسان جای بود، این خواری تا کی؟»
«ای مردی که بامداد سر از بالش برداری و شربت عشق ما نوشی، [نوشت] باد».
«ای مردی که هر شب دل را بر آتش عشق ما کباب کنی و جگر از شوق [ما خوناب]، مبارکت باد».
«ای یاری که تنت در درد ما میسوزد و جانت از محبت ما میافروزد، این سوختن بر مزیدت باد». (مجلس دوم، ص 20ـ21).
بهار این سبک خطابی را شیوۀ خواجه عبدالله انصاری قلمداد کرده است، اما این نوعی توازی نحوی است که در خطابه و منبر بیشتر به کار میرود. خطیب برای مؤثر ساختن سخن خویش، جملههایش را پیاپی در یک ساخت نحوی و در یک لحن ایراد میکند. این تکرار موجب استقرار معنی در شنونده میشود. به قول خود سعدی «الکلام اذا تکرر تقرر» (ص: 44). اسلوب خطابی در گفتارنوشتهای صوفیانۀ خواجه عبدالله انصاری، جام ژنده پیل ( انس التائبین)، بهاءولد (معارف) و مولوی (فیهمافیه) فراوان دیده میشود. سبک مجلس سوم یکدست از نوع خطابههای صوفیانه است و نشانی از اسلوب سعدی در آن نیست.
مجلس چهارم
ساختار متن: با تحمیدیهای ادبی آغاز میشود. در ترک دنیا و تجرّد و زهد. نقلی از یحیی معاذ رازی و حکایتی از ابراهیم ادهم و حدیثی از پیامبر و حکایتی از عمر بن عبدالعزیز. این مجلس، ابیات منظوم فارسی ندارد، اما دو بیت عربی است که ظاهراً منسوب به امام علی بن ابیطالب(ع) است.
سبک متن: بهار گوید: قدری روانتر و سادهتر و «به زبان سعدی نزدیکتر از مجالس دیگر است». «و سجع مکرر و مخصوصاً سجعهای سه تایی قدیم یا چهارتایی که... در نثر انصاری و علی بن عثمان دیده شد» (بهار، 1330: 117). دو ویژگی برجسته در این مجلس عبارتاند از:
1. اضافههای تصویری: (حسی ـ انتزاعی) که در نثر صوفیانه رایج است. در پاراگراف پایانی مجلس چهارم 24 مورد اضافۀ تصویری آمده است: عروس ایمان، حلیت معاملت، درخت توحید، متاع غرور، کوی معاملت توحید، ثمرۀ طاعت، خاتم اقرار، نگین خدمت، گریبان امن، تاج مقبولی، داغ مهجوری، تاج احتیاج، شهد شهادت، شکر شکر، کمر کرامت، پیراهن درد، شرر شوق، آب بیدولتی، پیراهن بیسعادتی، صدره جفا، دریای نصیحت، جاروب فقر، سرمۀ سعادت، مکتحل ارادت، بصر بصیرت.
2. تکرار نحوی از آن نوع که در مجلس سوم دیدیم، منتها با وجه پرسشی تحذیری.
«ای مستمند مسکین چه ایمانی بود که به حبۀ قلب بفروشی؟»
«چه اسلامی بود که به رجحان ترازویی واگذاری؟»
«چه معرفتی بود که به دردسری سنگ بر آسمان اندازی؟»
«چه توکلی بود که به لقمهای او را باور نداری؟»
«چه دینی بود که به ثنای ظالمی یا به درمی حرام بر باد دهی؟»
3. جملههايی با وجه ندایی و خطابی: هفت مورد نیز جملۀ خطابی به «جوانمرد» است که لحن مجلس را خطابی کرده است. «جوانمرد» در آثار دیگر سعدی یک کلید واژه است که حدود 31 بار آمده است و گاه با ادب و درویش همراه است.
«آدمیزاده فضل بر حیوان به جوانمردی و ادب دارد»
(گلستان)
نشستم با جوانمردان قلاش بشستم هر چه خواندم بر ادیبان
(گلستان)
در نظر سعدی حاتم طایی نمونۀ اعلای جوانمردی است، اما آن «جوانمرد» که در سه مجلس (3، 4، 5) حدود نوزده بار، (مجلس سوم 3 + چهارم 6 + پنجم 10)، مورد خطاب (جوانمردا) قرار گرفته است، نسبت چندانی با جوانمردی از نوع جوانمردی حاتم ندارد. پس جوانمرد مجالس آن مفهومی را ندارد که در گلستان و بوستان دیده میشود.
نشانههای ایدئولوژیک: دو واژه «شبیر و شبر» در مجلس چهارم توجه را جلب میکند. از قول حضرت زهرا(س) مینویسد: «من دختر پیغمبرم و جفت حیدرم و مادر شبیر و شبرم» (مجلس 4، ص 58). شبیر و شبر لقب امام حسن و امام حسین(ع) است (ابن منظور، 1988: 711، ذيل شبير)3 که در گفتمان شیعی بیشتر رایج است؛ از جمله در شعر ناصر خسرو 8 بار، سنایی 2 بار و نیز در اشعار شاعران متمایل به شیعی مانند: بابافغانی، محتشم کاشانی، شیخ بهایی و قاآنی فراوان آمده است. نبود این دو واژه در بقیه کلیات سعدی و نیز وجود دو بیت عربی منسوب به امام علی4 در مجلس چهارم انتساب این مجلس به سعدی را سست میکند به ویژه آنکه میدانیم که سعدی معمولاً از شعر دیگران در آثارش عاریت نمیگیرد. در گلستان به صراحت گفته که درج اشعار دیگران در آثار خود را نمیپسندیده است: «در این جمله چنانکه رسم مؤلفان است، از شعر متقدمان به طریق استعارت تلفیقی نرفت. غالب گفتار سعدی طربانگیز است و طیبتآمیز و کوتهنظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد ...» (مؤخرۀ گلستان).
بعید نیست که تعبیر «مادر شبیر و شبرم» و ابیات عربی افزودۀ کاتبان شیعی باشد، چنانکه وجود شبیر و شبر در نسخه بدلهای دیوان انوری نشان میدهد که شعر انوری دچار دستکاریهای ایدئولوژیک شده است.5
در مجلس چهارم ضمن حکایتی از مهران میمون نام برده است. این شخصیت در تاریخ اسلام به نام میمون بن مهران معروف است و نه مهران میمون و چنین خطایی از سعدی که در ادب عرب دستی دارد، بعید مینماید. میمون از دانشمندان عصر اموی و همزمان با عمر بن عبدالعزیز بوده است. ملاقات میمون بن مهران و عمر بن عبدالعزیز را ابوحیان توحیدی (د. ) در البصائر و الذخائر و جاحظ در المحاسن و الاضداد و ثعالبی به گونهای دیگر آوردهاند. در حکایت سعدی ابن عبدالعزیز به میمون بن مهران اندرز میدهد، اما در روایت توحیدی و جاحظ و ثعالبی برعکس میمون، به عمر اندرز میدهد و ابن عبدالعزیز او را گرامی میدارد. (ابوحیان، البصائر و الذخاير، جزء اول، ص 6).
مجلس پنجم
ساخت متن: بلندترین مجلس سعدی است در هشت صفحه. با دعای فارسی آغاز میشود و لحن خطابی بر آن غالب است. حاوی حکایت کرامت صوفیانه و روایتی از ابراهیم خواص، جنید، و داستان برصیصای عابد.
بهار معتقد است که: «این مجلس شاهکار سعدی است و میتوان آن را با گلستان از نظر لطف معنی و حسن عبارت برابر نهاد... این مجلس بهترین آن پنج مجلس است و یکی از شاهکارهای منبری شیخ بوده و اکنون هم یکی از یادگارهای زیبای پر مغز اوست» (بهار، 1330: 117).
خطاب اصلی این مجلس به «جوانمرد» است که 10 بار در آغاز هر بند به صورت ندایی (جوانمردا) تکرار شده است و به صورت «عزیز من» نیز آمده است. یکبار بایزید، مریدش را «جوانمردا» خطاب میکند و یکبار پادشاهی خطاب به ابراهیم خواص میگوید: جوانمردا! از این کاربردها پیداست که لفظ جوانمرد را مطابق کاربرد صوفیان به کار برده و چنانکه دیدیم این لفظ در باقی آثار سعدی چنین معنایی ندارد. سجعهای دو تایی، پنج تایی، هشت تایی، به روش خواجه انصاری در بندهای آغازین این مجلس بیشتر است: «از اشک سر و رشک سر و دلت به توبت آید، توبت به نیّت آید نیّت به عزیمت آید، عزیمت به حضرت آید و از حضرت نداي رحمت آید. دل گوید: توبت کردم، سر گوید: حسرت خوردم، ملک گوید: رحمت کردم.» (مج. 5، ص 61).
در مجالس پنجگانۀ سعدی معارف صوفیانه و گفتمان تصوف رسمی غالب است. سعدی چونان مشایخ صوفی خشک و قالبی سخن میگوید و هیچ نشانی از خلاقیت سعدی و دیدگاههای وی در باب اخلاق اجتماعی، سیاست و مملکتداری دیده نمیشود. نگرش رسمی صوفیانۀ حاکم بر مجالس پنجگانه با آنچه از سعدی در نقد تصوف رسمی خواندهایم، همخوان نیست. سعدی منتقد صوفی است در گلستان نوشته است: «یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقت تصوف. گفت: پیش از این طایفهای در جهان بودند به صورت پریشان و به معنی جمع، اکنون جماعتی هستند به صورت جمع و به معنا پریشان». (گلستان، حکایت شمارۀ ۲۵).
در غزلیات و بوستان نیز شکمبارگی، شاهدبازی، دریوزگی، سالوس و ریا، گرانجانی و آلودگیِ صوفیان را مکرراً به باد انتقاد گرفته است.6 چنان نقدی از تصوف با چنین وعظهایی به سبک و سیاق و رسم آن جماعت از یک عالم مشهوری مثل سعدی ناساز مینماید. افزون بر اینها خود وی گفته است: «غالب گفتار سعدی، طربانگیز است و طیبتآمیز و کوته نظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد». (مؤخرۀ گلستان).
رساله سوم: سؤال خواجه شمسالدین صاحبدیوان
«شمسالدین صاحبدیوان الماضی علیهالرحمه و الفغران کاغذی به شیخ نوشته و از خدمت او پنج سوال کرد: سؤال اول این که دیو بهتر یا آدمی؟ سؤال دوم این که مرا دشمنی هست که با من دوست نمیگردد. سیم این که حاجی بهتر یا غیرحاجی؟ چهارم این که علوی فاضل تر یا عامی؟ پنجم آن که به دستِ آورندۀ خط دستاری از برای آن پدر میرسد و پانصد دینار از برای علوفۀ مرغان». غلامی که نامه را برای شیخ به شیراز میبرده، در اصفهان 150 دینار از آن مبلغ را نزد کسی امانت میسپارد و باقیمانده را برای سعدی به شیراز میبرد. سعدی میفهمد، اما به رو نمیآورد. پرسشهای صاحبدیوان را با 11 بیت (موجود در گلستان و غزلیات و قطعات) پاسخ مینویسد و در پایانِ نامۀ منظوم تلویحاً به 350 دینار دریافتی از 500 دینار اشاره میکند. این نوشته به چند دلیل یقیناً از سعدی نیست:
1. نویسنده حکایت، سوم شخص است و حکایت سخت اغراقآمیز است.
2. در مقدمه گفته شده پنج سؤال؛ اما چهار سؤال است؛ مورد پنجم خبر ارسال هدیۀ دستار و پانصد دینار برای علوفۀ مرغان شیخ سعدی را اعلان کرده است. سؤالها از نوع پرسشهای رایج در میان عوام است. میدانیم که صاحبدیوان وزیری دانشمند و فاضل بوده و سعدی سفینۀ اشعار خود را نزد وی فرستاده و آن را زیره به کرمان بردن و شکر به خوزستان فرستادن و تره بر سفره سلطان گذاشتن میدانسته. طرح چنین پرسشهایی نه در شأن اوست و نه در شأن سعدی.
3. پرسشها با هم تناسبی ندارند و صرفاً متناسب با ابیات منتخب از اشعار سعدی برای بر ساختن این حکایت طراحی شدهاند.
4. این داستان جعلی از نوع افسانههایی است که برای مشاهیر برمیساختهاند و چون سعدی در افواه عوام به حاضر جوابی شهره بوده است چنین حکایاتی را ساختهاند.
5. از نامه برمیآید که شیخ سعدی مرغان زیادی داشته که پانصد دینار هزینۀ خوراک آنـها بـوده، اما در آثار سعدی نشانی از تعلق وی به مرغ و ماکیان دیده نمیشود.
رساله چهارم: عقل و عشق در جواب سعدالدین
نامهای است چهار صفحهای مشتمل بر سؤال منظوم سعدالدین نطنزی و پاسخ منثور منسوب به سعدی. سعدالدین نطنزی7 شاعر هم روزگار سعدی، در قالب نامهای منظوم در 9 بیت از شیخ پرسیده است:
مرد را راه به حق عقل نماید یا عشق این در بسته تو بگشای که بابیاست عظیم
عقل را فوقتر از عشق توان گفت؟ بگو چون تورا روز و شب این هر دو حریفند و ندیم
(سعدي، 1385: 1177)
جوابیۀ سعدی در سه صفحۀ منثور و مشتمل بر 13بیت است که 11 بیت آن از خود سعدی (گلستان 6، بوستان 3، غزلیات 2) است. جوابیۀ شیخ با هشت بیت بدون انسجام و ارتباطی پایان میپذیرد و شباهتی با خاتمههای بلیغ سعدی ندارد. سعدی از اینکه نطنزی در او «به عین رضا نظر کرده» خرسند است. محمدتقی بهار جواب شیخ را لطیف و پر مغز و این رساله را از شمار قدیمترین آثار نثر فنی عرفانی دانسته است. (بهار، 1330: 119).
قدیمترین سند این رساله، 15 سال پس از مرگ سعدی در دستنویس ماربورگ (706ق. برگ 74) موجود است.8 بر اساس این نسخه، نطنزی لقب ملکالشعراء داشته و در سال 706ق. در دنیا نبوده است.9 نامه در دستنویسهای لرد گرینوی (720ق.)، مجلس (721ق.)، چستربیتی (732ق.) و کتابخانۀ شیرانی لاهور (734ق.) نیز است، اما جالب است که در نسخۀ دیوان هند (728ق.) که به ادعای کاتب (ابوبکر علی بن محمد بن ماکان؟) از روی دستنویس خود سعدی استنساخ شده است، این رساله موجود نیست. در نسخۀ مجلس (721ق.) و نیز در یک نسخه قدیمی (بیتاریخ احتمالاً قرن 8) با نام رسالهالنطنزیهآمده است. معلوم نیست چه کسی این نام را بر رساله نهاده؟ وجه غالب در این نامه، گفتمان صوفیانه و از نوع کلام رسمی صوفیان قرن ششم است مثل وعظهای احمدجام در کتاب انس التائبین. اسلوب نثر به سیاق مجلسگویی صوفیان است و عناصر نشاندار سبک سعدی که در گلستان میشناسیم و خاص او و نشانۀ فردیت اوست، در این رساله اندک است.
«در اثناء این حالت، بوی گل معرفت دمیدن گیرد از ریاض قدس به طریق انس، چندان که غلبات نسيمات فیض الهی مست شوقش گرداند و زمام اختیار از دست تصرفش بستاند، اول این مستی را حلاوت ذکر گویند و اثناي آن را وجد خوانند و آخر آن را که آخری ندارد، عشق خوانند و حقیقت عشق بوی آشنایی است و امید وصال و مراد را این مشغله از کمال معرفت محجوب میگرداند که نه راه معرفت بسته است، خیل خیال محبت بر ره نشسته است. صاحبدلان نگویم که موجود نیست. طلسم بلای عشق برسر است و کشته بر سر گنج میاندازد».
نویسنده با سخن طنزی، نام خود (سعدی) را آورده (نسخه 706) و خود را درویش خوانده است. در پاسخ به سؤال سعدالدین که «مرد را راه به حق عقل نماید یا عشق؟» نخست عقل را مقدم بر عشق دانسته و گفته: «قیاس مولانا سعدالدین،... عین صواب است که عقل را مقدم داشت و وسیلت قرب حق دانست و داعی مخلص سعدی را به عین رضا نظر کرد و تشریف قبولی ارزانی داشت و صاحب مقام شمرد.»10 اما بعد گفته: «عقل با چندین شرف که دارد، نه راه بلکه چراغ راه است». در میانۀ نامه عقل را سرگردان میداند. جوابیه سعدی با ابیاتی از خود وی به نحوی نابسامان به پایان میرسد و بلاغت خاتمهنویسی سعدی را ندارد.
رساله پنجم نصیحهالملوک
رسالهای است که به درخواست عزیزی نوشته شده است. سبک این رساله چنانکه در مقدمه آمده (به فهم نزدیک و از تکلف دور است). کل رساله شامل 151 پند است در نصیحت ارباب مملکت، سیاست و کشورداری و با آنکه بدون نظم و ترتیب تدوین شده، اما به سبک سعدی نزدیک است. مضامین بسیاری از ابیات و جملات بوستان و گلستان عیناً در این رساله آمده است؛ گویی خود سعدی قصد سادهنویسی آنها را برای مخاطبی متوسط داشته است؛ مثلاً جملۀ «هر نعمتی را شکری واجب است» از گلستان چنین تطویل یافته است:
«هر نعمتی را شکری واجب است: شکر توانگری، صداقت؛ شکر پادشاهی، رعیتنوازی؛ شکر قربت پادشاهان، خیر گفتن مردمان؛ شکر دل خوشی، غمخواری مسکینان؛ شکر توانایی، دستگیری ناتوان» (بند 94).
یا بند 127 که بازنویسی منثور این بیت گلستان است:
«نبینی که چون گربه عاجز شود برآرد به چنگال چشم پلنگ»
«گربه اگر چه ضعیف است، اگر با شیر در افتد، به ضرورت بزند و به چنگال چشمانش را برکند» (بند 127).
در دستنویس چستربیتی، این رساله دو بار آمده؛ یکبار در آغاز با نام نصیحهالملوک (افتادگی دارد) و یکبار در پایان با نام صاحبیه. (مجتبی مینوی، 1355: 25ـ55). نسخه دوم را با نام «صاحبیه» منتشر کرده به همراه چند قطعۀ منظوم. تا آنجا که من دیدهام، در نسخ قدیم «صاحبیه» همهجا قطعات منظوم است و رساله نصیحهالملوک به نام صاحبیه مشهور نیست، الّا در همین نسخۀ چستربیتی که در اصالت آن تردید است.
محتمل مینماید که سعدی یادداشتهای اولیه و خامی را در این رساله گرد کرده و بعداً آنها را پرداخته و به نظم یا نثر منقح در بوستان و گلستان آورده است، اما اشارۀ مقدمه به قصد نویسنده در «سادگی و نزدیکی به فـهم» این گـمان را سـست میکند. باری رساله حاوی سخن یا دیدگاه تازه یا والایی که برتر از دیگر آثـار سـعدی باشد، نیست و سـبک آن فـروتر از گلـستان است. قدیمتـرین نسخههای مـوجود از «نصیحهالملوک»: 721 ق. مجلس؛ 734ق. لاهور شیرانی؛ 732 چستربیتی است. در مقدمۀ «رساله عشق و عقل» (دسـتنویس چـستـربیـتی 732 ق.) آمـده که گویـا شـخصی یا شیـخ او از جامع کتاب و مصـنف رسـاله سؤالی در نصیحهالملوک نمـوده (برگ 22). اگـر به این سخن دقت کـنیم احتـمال نـگارش ایـن رساله توسط گـردآورندۀ دیوان شیخ هم بعید نیست.
رسالۀ ششم تقریرات ثلاثه
این رساله شامل سه تقریر است. فروغی و بهار صریحاً آنها را از سعدی نمیدانند.
ملاقات شیخ با آباقا
نویسندهای گفته: شیخ سعدی در بازگشت از کعبه، به تبریز رسیده (!؟) و به دیدار صاحبدیوان رفته و با آباقا دیدار کرده و محبتها دیده و او را اندرزهای سخت داده است. در این حکایت صاحبدیوان، سعدی را «پدر و شیخ» خود خوانده است و باز سعدی در مقدمۀ نصیحهالملوک، (چاپ فروغی) صاحبدیوان را «فرزند»11 خطاب کرده است. لفظ پدر در چاپ مینوی (چستربیتی) نیامده. علامه محمد قزوینی در مقدمۀ جهانگشای جوینی به تصریح انتساب این دو حکایت را به سعدی مردود دانسته است.
«در مقدمهای که بیستون در سنۀ 734 به کلیات شیخ سعدی الحاق نموده است و در مقدمۀ جمیع نسخ کلیات شیخ مسطور است، دو حکایت راجع به روابط بین شیخ سعدی با علاءالدین عطاملک و برادرش شمسالدین جوینی مندرج است... به عقیدۀ این ضعیف آثار وضع کلاً و بعضاً بر وجنات احوال این دو حکایت لایح است و در هر صورت خالی از مبالغه و اغراق نیست و لحن این حکایات منافات دارد با لهجۀ سؤال و تقاضایی که غالباً سعدی در قصاید خود در مدح این دو برادر به کار میبرد؛ مثلاً این بیت در خطاب به علاءالدین:
تو کوه جودی و من در میان ورطۀ فقر مگر به شرطۀ اقبالت اوفتم به كران
(قصايد)
و این ابیات در خطاب به همو (قصیدۀ شمارۀ ۱۸ ـ در ستایش علاءالدین عطاملک جوینی صاحبدیوان):
علیالخصوص که سعدی مجال قرب تو یافت حقیقت است که فکرت معالزمان ماند
تو نیز غایت امکان از او دریغ مدار که آن نماند و این ذکر جاویدان ماند
(قزوینی، 1911: ص ع ـ عب)
در نصیحت سلطان انکیانو
این رسالۀ کوتاه ـ که برخی آن را نامه گفتهاند ـ رونویسی از رسالۀ «نصیحهالملوک» است. چنانکه عین جملههای کوتاه نصیحهالملوک به طور پراکنده در این رساله آمده است. نوشته بدون تحمیدیه و مقدمه و خطاب به شخص خاصی نوشته نشده است. لحن آن، اندرزنامهای، صریح و تند است. اغلب جملههای کوتاه رسالۀ نصیحهالملوک را برگزیده و با واو همپایه به هم معطوف کرده. رساله برای انکیانو نوشته شده که در سالهای 667 تا 670 از جانب آباقاخان حکومت فارس را برعهده داشت. انکیانو به روایت تاریخ وصاف، حاکمی پرهیبت و خشن، اما اهل علم و دانا و دادگر بوده و با علما بحث علمی میکرده است. (آيتي، 1372: 113). وجه التزامی و امری در رساله غالب است و نویسنده خطاب از بالا به پایین دارد. بعید مینماید که سعدی، رسالهای چنین ساده و الزامآور را خطاب به وی با این جمله آغاز کند: «معلوم شد که خسرو عادل ـ دام دولته ـ قابل تربیت است و مستعد نصیحت».
دو رسالۀ «نصیحت به سلطان انکیانو» و «نصیحهالملوک» را احتمالاً کسانی خطاب به ارباب قدرت برساختهاند و آنها را به نام سعدی شهرت دادهاند که در حافظۀ جمعی مردم نیز به سرعت مقبولیت یافته است؛ یکی از دلایل برساختن «نصیحهالملوک»ها به نام سعدی، صراحت و بیپروایی شیخ در خطاب به ارباب قدرت است که سازندۀ حکایتِ «ملاقات سعدی با آباقا» به آن چنین اشارت کرده: «انصاف آن است که در این عهد که ماییم، علمـا و مشایخ نصـیحتِ چنین، با بـقال و قصابی نتوانند کرد». (فروغي، رسائل نثر، 76).
حکایت شمسالدین تازیکو
حکایتی است درباره شیخ سعدی و برادرش که خرمافروش بوده. ظاهراً این حکایت را بر اساس محتوای یکی از قصیدههای سعدی (قصیده شماره ۱۳ در ملحقات فروغی 1320) برساختهاند.
هر چیز کزان بتر نباشد
از مصلحتی به در نباشد
شرّی که به خیر بازگردد
آن خیر بود که شر نباشد
احوال برادرم شنیدی
فی الجمله تو را خبر نباشد
خرمای به طرح داده بودند
جرم بد از این بتر نباشد12
اطفال و کسان و هم رفیقان
خرما بخورند و زر نباشد
آنگه چه محصّلی فرستی
ترکی که از او بتر نباشد
چندان بزنندش ای خداوند
کز خانه رهش به در نباشد
خرمای به طرح اگر ببخشد
از اهل کرم هدر نباشد
تا قوت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد
در فارس چنین نمک ندیدم
در مصر چنین شکر نباشد13
هر شب برود ز چشم سعدی
صد قطره که جز گهر نباشد
ما از سر مهر با تو گفتیم
باشد که کسی خبر نباشد
مجالس رساله هزلیات
اشعار این رساله از نظر جملهبندی و لحن به سبک سعدی نزدیک است، اما به لحاظ موضوعی طبیعی است که در واژهگزینی بسیار تفاوت داشته باشد. در نسخه ماربورگ سه مجلس هزل از لونی دیگر است به عربی که در هیچ نسخهای چنان نیست.
نتیجه
همه این رسالهها به جز دیباچه، مجلس سوم، چهارم، پنجم حاوی ابیاتی از بوستان و گلستان و غزلهای خود سعدی است و بدین قراین میتوان فرض کرد که آنها بعد از بوستان (655ق.) و گلستان (656ق.) نوشته شده باشد. در برخی رسالهها از ابیات بوستان و گلستان و غزلیات بسیار نقل شده است، گرچه ممکن است این دلیلی باشد بر انتساب رسايل به شیخ، اما میدانیم که شیخ درج و تلفیق شعر دیگران را در آثار خود نمیپسندیده است. سبک آثار منثور بسیار متنوع و متلون است که بعضاً با سبک سعدی هم از حیث ساختارهای زبانی و هم از حیث محتوا فرق دارد. در هفت رساله چهار سبک متفاوت دیده میشود:
الف. سبک صوفیانه: رساله عشق و عقل و مجالس3 و 4 و5 به طرز رسمی صوفیان نگارش یافته و با آثار صوفیانه همانندی یکدستی دارند و تفاوتشان با نثر گلستان سعدی بسیار است، اما دو مجلس 1 و 2 سخت دچار اضطراب سبکی هستند و میان سبک سعدی و سبک مجلسگویی صوفیان در نوسانند. در واژهگزینی، عبارات و بندها و ساختهای نحوی و نظام نشانهشناختی در این رسائل فردیت سعدی غالب نیست.
ب. سبک اندرزنامۀ سیاسی (نصیحهالملوک و در نصیحت سلطان انکیانو): که به طرز سعدی و سبک نثر گلستان بسیار نزدیک است و جملهها و ابیات زیادی از سعدی در آنها درج شده است، اما از سبک گلستان نازلتر است. بسیار بعید است که کسی همچون سعدی دست به بازنویسی اثر خود بزند و آن را تنزل دهد.
ج. سبک مصنوع (دیباچه): که معلوم است به قلمی منشیانه و مصنوع نوشته شده است، به هیچ وجه به طرز سعدی نمیماند.
د. سبک افسانهپردازانه: حکایات افسانهوار مانند «در سؤال صاحبدیوان»، «ملاقات شیـخ با سـلطان آبـاقا»، «حکایت شـمسالدین تازیـکو» که مـسلماً برسـاختۀ دیگران است.
اگر این آثار از سعدی نباشد، با وجود قدمت آنها یک پرسش پیش روی تاریخ ادبیات فارسی است: چرا چنین نوشتههایی به نام سعدی یا دربارۀ اوست؟ چرا به او که صاحب سبکی خاص است و نیز مشهورترین معلم اخلاق است، این رسائل نسبت داده شده؟ اما اگر بپذیریم که از شیخ است، پس او یکی از پیچیدهترین شخصیتهای ادبی و فرهنگی ماست که در آن واحد در چند بافت اجتماعی ایفای نقش میکند:
1. معلم اخلاق و دانای حکمت جهانی (بوستان، گلستان، نصیحهالملوک، رساله انکیانو، قصاید و قطعات).
2. هزال و هرزه نویس (مجالس هزل، خبیثات، مضحکات).
3. مداح و توجیهگر قدرت (قصاید مدحی و فرازهایی از گلستان).
4. دانشمند سیاسی (نصیحهالملوک، رساله انکیانو، گلستان و بوستان).
5. صوفی (رسالۀالنطنزیه: عشق و عقل، مجالس پنج گانه، غزلهای قلندری).
6. شاعر تغزلی و عاشق شوریده (طیبات و خواتیم و غزلیات قدیم و بدایع).
پينوشت:
1. فروغی نام بیستون را به خطا ابوبکر نوشته است. ابوبکر نام پدر جد اوست و خودش احمد بن علی بن محمد بن ابیبکر بیستون.
2. در دستنویس سدۀ 10 موزۀ ملی کراچی (M n 1991-3) دیباچه به نام علی بن احمد بن ابی بکر بیستون است. (نک: منزوی).
3. لسانالعرب در ریشۀ شبر: «قال ابن بري: ولم يذكر الجوهري شَبَّر و شَبيراً في اسمالحسن و الحُسين، عليهماالسلام؛ قال: و وجدتُ ابن خالويه قد ذكر شرحهما فقال: شَبَّرُ و شَبِيرٌ و مُشَبَّرٌ هم أَولاد هرون، على نبينا و عليهالصلاه والسلام، و معناها بالعربيه حسن و حسين و مُحَسِّن، قال: و بها سَمَّى علي، عليهالسلام، أَولادَه شَبَّرَ وشَبِيراً و مُشَبِّراً يعني حسناً و حسيناً و مُحَسِّناً، رضوان الله عليهم أَجمعين».
4. این دو بیت به امام علی (ع) منسوب است. مصرع نخست آن نیز به نام امام رضا (ع) ثبت شده است.
ضبط رسايل سعدی: اما الدنیا کظّل زائل او کضیفٍ بات یوما فارتحل
او کحلم قد رآها نائم فاذا ما ذهب اللیل بطل
***
ضبط دیوان امام علی:
انما الدنیا کظّل زایل او کضیف بات لیلا فارتحل
او کحلم قد یراها نائم او کبرق لاح فی افق الامل
(میبدی، 1379: 116)
5. بیتی در دیوان انوری دو صورت دارد:
متن:
عفو فرمای گر گنهم خون شپیر و کشتن شپرست
نسخه بدل:
عفو فرمای گر گنهم خون عثمان و کشتن عمر است
(انوری، 1364: 66)
6.
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر میرود صوفی گرانجانی ببر، ساقی بیاور جام را
(سعدي، 1318: 15)
گر آن حلوا به دست صوفی افتد خداترسی نباشد روز غارت
(همان: 37)
تیرباران بر سر و صوفی گرفتار نظر مدعی در گفت و گوی و عاشق اندر جست و جوست
(همان: 88)
از سر صوفی سالوس دوتایی برکش کاندر این ره ادب آنست که یکتا آیند
(همان: 254)
محتسب در قفای رندان است غافل از صوفیان شاهدباز
(همان: 311)
بارگاه زاهدان درهم نورد کارگاه صوفیان درهم شکن
(همان: 444)
بوی آلودگی از خرقۀ صوفی آمد سوز دیوانگی از سینۀ دانا برخاست
(سعدي، 1385: 946)
چو دولت بایدم، تحمید ذات مصطفی گویم که در دریوزه صوفی گِرد اصحاب کرم گردد.
7. برای شرح حال وی رک: اوحدی بلیانی، ج 3، ص 1725.
8. «سؤال عقل و عشق که مولانا سعدالدین از شیخ سعدی کرد و جواب کی فرمود». دستنویس ماربورگ (706 ق. نسخۀ برگ 74):
9. در خاتمۀ نسخۀ رساله «عقل و عشق» ماربورگ چنین آمده: «تمت الرساله فی العقل و العشق فی جواب الصدر المعالی الفاضل ملکالشعراء صاحب النظم و النثر سعدالمله و الحق و الدین النطنزی غفرالله له و لجمیع المسلمین» (ورق 74).
10. این بیت در نسخه 706 نیست.
گرچه این هر دو به یک شخص نیایند فرود در دماغ و دل بیدار تو بینند مقیم
در برخی از نسخ قدیمی که فروغی داشته نیز نبوده است (فروغی، رسائل نثر، 1320، ص 28).
11. به «شرایف ساعات فرزند به وظایف طاعات خداوند، جل ثنائه آراسته باد» (فروغی، مقدمه نصیحهالملوک).
12. ابیات 3 و 4 در چاپ فروغی چنین است:
احوال برادرم به تحقیق دانم که تو را خبر نباشد
خرمای به طرح میدهندش بخت بد از این بتر نباشد
13. ابیات 9 تا 11 در طیبات نیز آمده است. ص 586.
منابع
1.آيتي، عبدالمحمد (1372). تحرير تاريخ وصاف، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
2.ابن منظور الافريقي، محمد بن مكرم (د. 711ق). لسانالعرب. بیروت: دار إحیاء التراثالعربی. 1988م.
3.انوری، محمد بن محمد (585ق.). دیوان انوري. به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1364.
4.اوحدی حسيني دقاقي بلیانی، تقیالدین محمد بن محمد (1024ق.). عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین. تصحیح ذبیحالله صاحبکار و آمنه فخراحمد، با نظارت علمی محمد قهرمان، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب و کتابخانة مجلس شورای اسلامی، 1389.
5.بهار، محمدتقي (1330). سبك شناسي يا تاريخ تطور نثر فارسي، تهران: اميركبير.
6.فروغي، محمدعلي [مصحح] (1316). بوستان سعدی، تهران: کتابفروشی و چاپخانه بروخیم.
7.ـــــــــــــــــــــــــــــــ (1316). گلستان سعدی، تهران: کتابفروشی و چاپخانه بروخیم.
8. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1318). غزلیات سعدی (طیبات، بدایع، خواتیم، غزلیات قدیم، ترجیعات، ملمعات، رباعیات)، تهران: کتابفروشی و چاپخانه بروخیم.
9. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1320). رسائل نثر سعدی، تهران: کتابفروشی و چاپخانه بروخیم.
10.ـــــــــــــــــــــــــــــ (1320). کلیات سعدی، تهران: کتابفروشی و چاپخانه بروخیم.
11.ـــــــــــــــــــــــــــ (1320). مواعظ سعدی (قصاید فارسی و عربی، غزلیات عرفانی، نصیحهالملوک مجالس و غیره)، تهران: کتابفروشی و چاپخانه بروخیم.
12.صفا، ذبیح الله (1363). تاریخ ادبیات در ایران. تهران: فردوس، ج 2/3.
13.قزويني، محمد (1329ق / 1911م.) مقدمه مصحح بر تاريخ جهانگشاي جويني، عطاملك جويني. ليدن: مطبعه بريل.
14.منزوی، احمد (1363). سعدی بر اساس نسخههای خطی پاکستان. لاهور: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.
15.میبدی، حسین بن معینالدین (911ق.). شرح دیوان منسوب به امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع)، مقدمه و تصحیح حسن رحمانی و ابراهیم اشک شیرین، تهران: میراث مکتوب، 1379.
16. مینوی، مجتبی (1355). «رسالۀ صاحبیه»، در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال دهم، ش. 1، 55ـ25.
17.نجفی، ابوالحسن و سمیعی، احمد (1374). «پارههای موزون افتادۀ گلستان» در نامۀ فرهنگستان، سال 2 (1375) ش 2 و ش 3 نامه فرهنگستان، بهار تا پاييز 1374، ش 3.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1391/1/31 (7942 مشاهده) [ بازگشت ] |