ديباچه
منت خداي را عزّوجلّ كه ما را ياراي آن داد تا با بضاعتي اندك، در حد توان خويش و نه در خور شيخ بزرگ دفتري گردآوريم پيش كش او، گرچه «چراغ پيش آفتاب پرتويي ندارد و منارة بلند در دامن كوه الوند پست مينمايد».
سعدي يگانهاي است كه سحر كلامش به غايت اعجاز دست مييازد و از آن روست كه ذكر جميلش در افواه عوام افتاده و صيت سخنش را كه در بسيط زمين رفته، همچون شكر ميخورند و رقعة منشآتش را چون كاغذ زر ميبرند.
سعدي بزرگ مردي است كه در نشيمن عزلت خويش روح سخن را چنان ميپرورد كه باد خزان را بر آن دست تطاول نميباشد و گردش زمان عيش ربيعش را به طيش خريف مبدل نميسازد، چرا كه پيوسته بر اين باور است كه «هرچه نپايد، دلبستگي را نشايد» و از اين روي براي نزهت ناظران و فسحت حاضران «گلستان» را در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسي كه متكلمان را به كار آيد و مترسلان را بلاغت بيافزايد، تصنيف ميكند.
شيخ بزرگ پيوسته به انسان عشق ميورزد و همين عشق است كه او را در جهان پر آوازه ميسازد به گونهاي كه بازتاب افق انديشهاش، بنيآدم را اعضاي يكديگر ميداند و همگان را در آفرينش زيك گوهر و چنين است كه جهانگير ميشود.
شيخ اجل «بوستان» را بر حكمت بنيان مينهد و دلنشينترين معاني نيكو زيستن را ميآفريند و برآن است كه:
اگر در سراي سعادت كس است
|
زگفتار سعديش حرفي بس است
|
شيخ بزرگ، نيك گفتار و نيك پندار و ژرف بين است و با حكايات و تمثيلهاي سادة خويش رهنمودي است بر عدالت و دادگري، حقپذيري و انسان مداري:
نخواهد كه بيند خردمند ريش
|
نه بر عضو مردم نه بر عضو خويش
|
گويي پسندها و آرزوهاي سعدي در بوستان جلوهگري نموده است و او ميكوشد تا مدينة فاضلة خويش و تمامي نيكانديشان را در لابهلاي حكايتها بيابد.
با اينهمه، تار و پود شيخ را از عشق سرشتهاند، عشق براي او «آغاز هست و انجام نيست». عشق براي شيخ زندگي است. عشق آمدن و شدن است و در اين پويه، عشق خدا و خلق را توأمان ميجويد و غزلهاي خويش را عاشقانه ميسرايد:
عشق سعدي نه حديثي است كه پنهان ماند
|
داستاني است كه بر هر سر بازاري هست
|
***
همزمان با بزرگداشت نخستين ياد روز سعدي در اول ارديبهشتماه1377، دفتر اول مجموعة سعديشناسي گرد آمده، در دست دوستداران شيخ است. برآنيم تا در هر دفتر با ياري انديشمندانِ سعديپژوه به گونهاي درخور و ويژه به بخشي از زندگي و آثار شيخ بپردازيم تا در هر فصل، دفتر ما پربارتر و پوياتر، شور و نشاط سعديشناسي را دامن زند.
در دفتر اول، بر خلاف ديد نگارنده كه بر شيوة خط و ويراستاري بايسته باور دارد، به احترام انديشمندان سعديپژوه در گذشته، از ويراستاري متون آنان در گذشتيم، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. سخن آخر نيز چون سخن آغاز از شيخ است:
غرض نقشي است كز ما باز ماند
|
كه هستي را نميبينم بقايي
|
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1389/3/11 (1749 مشاهده) [ بازگشت ] |