•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

سعدي‌ آخرالزمان‌

عبدالرسول‌ خيرانديش‌


            اين‌ سخن‌ منسوب‌ به‌ شيخ‌ اجل‌ سعدي‌ شيرازي‌ «من‌ سعدي‌ آخرالزمانم‌» هر چند از نظر اصالت‌ و استناددر مظان‌ ترديد قرار دارد، اما براي‌ جستجوگران‌ احوال‌ او محل‌ دقت‌ نظر و موشكافي‌ بوده‌ است‌.
            از جمله‌ برخي‌ در توضيح‌ آن‌ گفته‌اند كه‌ «هر كس‌ به‌ زمان‌ خويشتن‌ بود، من‌ سعدي‌ آخرالزمانم‌» يا بدين‌معناست‌ كه‌ «شاعران‌ ديگر فقط‌ در زمان‌ خويش‌ شناخته‌ شده‌اند ولي‌ من‌ تا آخرالزمان‌ شناخته‌ خواهم‌ ماند» ويا «شايد شاعران‌ ديگر در زمان‌ خويش‌ شناخته‌ شده‌اند و من‌ در آخرالزمان‌ شناخته‌ خواهم‌ شد».1 در هر حال‌و بدون‌ شك‌ نظر بر اين‌ است‌ كه‌ شاعر قصد خودستايي‌ داشته‌ است‌.
            بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ مفهوم‌ آخرالزمان‌ در توصيف‌ اسامي‌ بعضي‌ از اشخاص‌ معاصر با سعدي‌ هم‌ به‌ كاررفته‌ و اين‌ امر منحصر به‌ او نبوده‌ است‌. كتاب‌ تاريخ‌ شاهي‌ قراختاييان‌ كرمان‌ تركان‌ خاتون‌، فرمانرواي‌كرمان‌، معاصر با سعدي‌ را در دو جا «معصومه‌ آخرالزمان‌» توصيف‌ مي‌كند.2 نيز در همان‌ اثر در وصف‌پادشاه‌ خاتون‌ از شاهزاده‌ خانم‌هاي‌ قراختايي‌ كرمان‌ معاصر با سعدي‌ چنين‌ مي‌آورد: «اين‌ معصومه‌ جهان‌ وصاحب‌ قران‌ دور آخرالزمان‌».3 چنين‌ تعبيرهايي‌ از آن‌ رو بوده‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از مردم‌ آن‌ روزگار از اواخرقرن‌ ششم‌ تا پاره‌اي‌ از قرن‌ هفتم‌ را آخرالزمان‌، قيامت‌ و ختم‌ كار جهان‌ پنداشته‌اند.
            اين‌ باور سابقه‌اي‌ پيش‌ از اين‌ زمان‌ نيز داشته‌ است‌، چنان‌ كه‌ زرتشتيان‌ بر اين‌ باور بودند كه‌ سه‌ گزند به‌ايرانشهر خواهد رسيد و يكي‌ از آن‌ سه‌ را تقريباً در همين‌ زمان‌ كه‌ قريب‌ حمله‌ مغول‌ بوده‌ است‌، دانسته‌اند.مهاجرت‌ زرتشتيان‌ (پارسيان‌) به‌ هند نيز بايد در همين‌ دوران‌ بوده‌ باشد.4
            بعضي‌ از مسيحيان‌ نيز كه‌ معتقد به‌ هزاره‌ عيسي‌(ع‌) بوده‌اند، در حدود سال‌ 1000م‌. كه‌ مطابق‌ با 391هـ. ق.است‌ تا سال‌ها پس‌ از آن‌ انتظار ظهور آن‌ حضرت‌ را داشتند و اين‌ خود در سال‌ 1099م‌. يكي‌ از علل‌ وقوع‌جنگ‌هاي‌ صليبي‌ به‌ شمار مي‌آيد. در برهه‌ زماني‌ مورد نظر اين‌ تحقيق‌، يعني‌ آغاز قرن‌ هفتم‌، هر چند انديشه‌پايان‌ جهان‌ در ميان‌ مسيحيان‌ چندان‌ محل‌ تأكيد نبود، اما به‌ جاي‌ آن‌ انتظار ظهور پادشاهي‌ مسيحي‌ از مشرق زمين‌، به‌ نام‌ ملك‌ يوحنا (شاه‌ جان‌ كشيش‌) كه‌ به‌ كمك‌ صليبي‌ها خواهد شتافت‌، قوت‌ گرفت‌. بدين‌ ترتيب‌ تلقي‌مسيحيان‌ از آخرالزمان‌ با تحولات‌ نواحي‌ شرقي‌ جهان‌ اسلام‌ گره‌ خورد و پس‌ از تحولاتي‌ چون‌ غلبه‌قراختاييان‌ بر ماوراءالنهر از سال‌ 536هـ.ق. و غارت‌ خراسان‌ به‌ وسيله‌ غزها در عصر سنجر در 541هـ.ق. وسرانجام‌ حمله‌ مغولان‌ به‌ جهان‌ اسلام‌ از 616هـ.ق. معطوف‌ به‌ همين‌ مورد اخير شد. اروپاييان‌ تا مدت‌ها بر اين‌گمان‌ بودند كه‌ مغول‌ها ـ كه‌ آنها را تارتار مي‌ناميدند ـ از جهنم‌ خروج‌ كرده‌اند.5
            در ميان‌ مسلمانان‌ نيز اقوالي‌ در خصوص‌ آخرالزمان‌ بودن‌ حدود قرن‌ هفتم‌ مطرح‌ بوده‌ است‌. هر چندچنين‌ اظهاراتي‌ با اعتقادات‌ ديني‌ كاملاً انطباق نداشته‌، اما به‌ هر حال‌ در جامعه‌ ايران‌ مطرح‌ بوده‌ است‌. به‌ عنوان‌مثال‌ در مجمل‌ التواريخ‌ و القصص‌ اثري‌ مربوط‌ به‌ اوايل‌ قرن‌ ششم‌ (تأليف‌ 520هـ.ق.) آمده‌ است‌.
            «... از وقت‌ آدم‌ تا اكنون‌ هفت‌ هزار سال‌ است‌ و اين‌ هزاره‌ آخرين‌ است‌ و چنين‌ گويند كه‌ پسر عباس‌ ـرضي‌الله عنهما ـ اندر خطبه‌ همي‌ گفت‌ كه‌ اين‌ دنيا آدينه‌ است‌ از آدين‌هاي‌ آخرت‌ و هفت‌ هزار سال‌ است‌. شش‌هزار و دويست‌ بگذشت‌ و اندر صد سال‌ آخر كسي‌ نباشد كه‌ خداي‌ را به‌ يگانگي‌ بشناسد و بپرستد».6 بدين‌ترتيب‌ با برابر دانستن‌ 6200 به‌ منزلة‌ قرن‌ اول‌ هجري‌ و كسر 100 سال‌ از 7000 سال‌، حدود سال‌هاي‌700ـ600 پايان‌ جهان‌ تلقي‌ شده‌ است‌.
            در پي‌ مشكلات‌ و مخاطرات‌ فراواني‌ كه‌ در قرن‌ ششم‌ هجري‌ براي‌ مسلمان‌ رخ‌ داد ـ كه‌ بعضي‌ را متذكرشدم‌ ـ و نيز آشفتگي‌ دامنه‌دار و مستمري‌ كه‌ پس‌ از سلجوقيان‌ بزرگ‌ پديد آمد، اواخر اين‌ قرن‌ و اوايل‌ قرن‌هفتم‌ مسلمانان‌ اوضاع‌ اجتماعي‌ و رواني‌ بسيار آشفته‌اي‌ يافتند. چنان‌ كه‌ به‌ گزارش‌ تاريخ‌ گزيده‌ سال‌ 581هـ.ق. را بعضي‌ آخرالزمان‌ پنداشتند.7 نيز اسماعيليان‌ در نيمه‌ دوم‌ قرن‌ ششم‌ ظهور قيامت‌ را مدعي‌ شدند، چنان‌ كه‌حسن‌ بن‌ محمد بن‌ بزرگ‌ امير فرمانرواي‌ الموت‌ در سال‌ 559 يا 560هـ.ق. عصر قيامت‌ را اعلام‌ كرد.8
            خاقاني‌ شاعر معروف‌ كه‌ در سال‌هاي‌ 582 يا 595هـ.ق. در گذشته‌ است‌، در يكي‌ از نامه‌هاي‌ خود خطاب‌ به‌عزالدين‌ نامي‌ از سران‌ سپاهي‌ عصر خويش‌ مي‌نويسد: «... ستاره‌ معاني‌ آخرالزماني‌ لباست‌ سياه‌ كند اذاالنجوم‌ انكدرت‌...».9
            ظاهراً اوج‌ چنين‌ تعبيرهايي‌ در حدود سال‌ 585هـ.ق. بوده‌ است‌ كه‌ اهل‌ نجوم‌ را باور بر اين‌ شد كه‌ قران‌نحسين‌ صورت‌ خواهد گرفت‌. قران‌ نزد منجمان‌ به‌ معناي‌ نزديك‌ شدن‌ دو ستاره‌ است‌ به‌ يكديگر. بدين‌ ترتيب‌كه‌ دو ستاره‌ به‌ جز خورشيد در يك‌ برج‌، به‌ يك‌ درجه‌، در يك‌ دقيقه‌، به‌ يك‌ جا جمع‌ شوند. آن‌ هنگام‌ كه‌ اين‌قران‌ شامل‌ دو ستاره‌ سعد مانند زهره‌ و مشتري‌ باشد، بدان‌ قران‌ سعدين‌ گويند و آن‌ هنگام‌ كه‌ دو ستاره‌نحس‌ مانند مريخ‌ و زحل‌ باشد، قران‌ نحسين‌ ناميده‌ مي‌شود.
            در ربع‌ آخر قرن‌ ششم‌ بحث‌ درباره‌ قران‌ نحسين‌ و نتايج‌ ناگوار آن‌ ميان‌ مردمان‌ شايع‌ بود و در باور ياعدم‌ باور بدان‌ سخنان‌ گوناگون‌ گفته‌ مي‌شد كه‌ در منابع‌ تاريخي‌ آن‌ دوران‌ مي‌توان‌ شواهد آن‌ را سراغ‌گرفت‌.10 در اوايل‌ قرن‌ هفتم‌ اين‌ بحث‌ و جدل‌ به‌ ماجراي‌ حمله‌ مغول‌ پيوند خورد. مي‌دانيم‌ كه‌ به‌ اتفاق همه‌مورخان‌ و نويسندگان‌ قرن‌ هفتم‌، حمله‌ مغول‌ را فاجعه‌بارترين‌ حادثه‌ تاريخ‌ و اسلام‌ و بلكه‌ تاريخ‌ بشريت‌دانسته‌اند. شرح‌ فجايع‌ و كشتارها و خسارات‌ و تباهي‌ها و صدماتي‌ كه‌ بر مردمان‌ مسلمان‌ رفت‌، مشهور ومعروف‌ است‌. ابن‌ اثير در توصيفي‌ دلخراش‌ و تكان‌ دهنده‌ از اين‌ حادثه‌ دهشتناك‌ متذكر مي‌شود كه‌ تا آخرجهان‌ چنين‌ حادثه‌اي‌ نظير و مانند نخواهد يافت‌.11 از آن‌ جا كه‌ از قبل‌ عقيده‌ بر اين‌ بود كه‌ در آخرالزمان‌يأجوج‌ و مأجوج‌ خروج‌ خواهد كرد و اين‌ قوم‌ وحشي‌ و خونخوار در آن‌ سوي‌ ديوار چين‌ و در بند قفقازتصور مي‌كردند، باور عمومي‌ بر اين‌ قرار گرفت‌ كه‌ مغول‌ همان‌ يأجوج‌ و مأجوج‌ است‌ و چنين‌ فاجعه‌ هولناكي‌همان‌ آخرالزمان‌ است‌. بر همين‌ اساس‌ شكست‌ مسلمانان‌ را حتمي‌ مي‌دانستند و نقل‌ است‌ كه‌ آن‌ هنگام‌ كه‌سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ به‌ مقابله‌ با مغولان‌ مي‌شتافت‌، منجمان‌ بدو گفتند كه‌ ستارگان‌ خبر از شكست‌ ومصيبت‌ مي‌دهند12 و اين‌ در سست‌ شدن‌ اراده‌ و عزم‌ او تأثير بسيار داشت‌. قاضي‌ منهاج‌ سراج‌ جورجاني‌ درطبقات‌ ناصري‌ در مقدمه‌ تاريخ‌ مغول‌ با استناد به‌ رواياتي‌ متذكر مي‌شود كه‌ سال‌هاي‌ آغازين‌ حمله‌ مغول‌ رابرابر با آخرالزمان‌ پنداشته‌اند.13 ابن‌ ابي‌الحديد در شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ آن‌ هنگام‌ كه‌ به‌ بحث‌ درباره‌ ياجوج‌ وماجوج‌ و مغولان‌ مي‌پردازد، متذكر مي‌شود كه‌ چنين‌ واقعه‌اي‌ را به‌ عنوان‌ پايان‌ جهان‌ قبلاً پيش‌بيني‌كرده‌اند.14
            از اواسط‌ قرن‌ هفتم‌ و با پايان‌ يافتن‌ حملات‌ مغول‌، انديشه‌ پايان‌ جهان‌ نيز رو به‌ فراموشي‌ نهاد، اماجنبش‌هاي‌ مهدي‌گرايانه‌ رواج‌ يافت‌. در ابتدا به‌ شكل‌ هواخواهي‌ سلطان‌ جلال‌الدين‌ خوارزمشاه‌ كه‌ محققان‌بدان‌ عنوان‌ جلال‌الدين‌ آرماني‌ داده‌اند15 و سپس‌ تحت‌ تأثير تشيع‌ كه‌ از نمونه‌هاي‌ بارز آن‌ شكل‌گيري‌ جنبش‌سربداران‌ است‌. حافظ‌ نيز كه‌ در اين‌ زمان‌ يعني‌ قرن‌ هشتم‌ مي‌زيسته‌، در غزلي‌ با مطلع‌ «حسنت‌ به‌ اتفاق ملاحت‌ جهان‌ گرفت‌» مي‌گويد:
خواهم‌ شدن‌ به‌ كوي‌ مغان‌ آستين‌ فشان
‌ز اين‌ فتنه‌ها كه‌ دامن‌ آخر زمان‌ گرفت‌
مي‌خور كه‌ هر كه‌ آخر كار جهان‌ بديد
وز غم‌ سبك‌ برآمد و رطل‌ گران‌ گرفت‌
            بدين‌ ترتيب‌ در مراجعه‌اي‌ مقدماتي‌ به‌ متون‌ تاريخي‌ اواسط‌ قرن‌ ششم‌ تا اواسط‌ قرن‌ هفتم‌ و حتي‌ قرن‌هشتم‌ مثل‌ مواهب‌ الهي‌ كه‌ عضدالدين‌ ايجي‌ را دانشمند آخر زمان‌ مي‌نامد،16 به‌ سادگي‌ مي‌توان‌ قول‌ به‌آخرالزمان‌ براي‌ آن‌ دوران‌ را كه‌ ناشي‌ از اظهارات‌ منجمان‌ يا تيرگي‌ احوال‌ مردمان‌ بوده‌ است‌، مشاهده‌ كرد. درنتيجه‌؛ اين‌ كه‌ سعدي‌ را سعدي‌ آخرالزمان‌ خوانده‌اند، مي‌تواند به‌ استناد چنين‌ باوري‌ براي‌ آن‌ دوران‌ باشد كه‌نيمه‌ اول‌ حيات‌ او با آن‌ منطبق‌ است‌.
            بر اين‌ اساس‌ اين‌ امكان‌ را به‌ صورت‌ يك‌ فرض‌ مي‌توان‌ در پيش‌رو داشت‌ كه‌ «سعدي‌» به‌ عنوان‌ تخلص‌،شاعر پرآوازه‌ شيرازي‌ را بدين‌ قضيه‌ يعني‌ قران‌ آخرالزمان‌ مرتبط‌ دانست‌. در شرايطي‌ كه‌ انتساب‌ سعدي‌ به‌قبيله‌اي‌ يا مكاني‌ اثبات‌ نشده‌ و نيز ارتباط‌ تخلص‌ او با سعد زنگي‌ يا سعدبن‌ ابوبكر محل‌ ترديد جدي‌ است‌ و باتوجه‌ به‌ آن‌ چه‌ كه‌ آمد، غير متحمل‌ نيست‌ كه‌ عنوان‌ سعدي‌ يا در موافقت‌ با قران‌ سعدين‌ يا در سر برتافتن‌ ازقران‌ نحسين‌ در آن‌ روزگار بوده‌ باشد. در فرهنگ‌ عامه‌ تفأل‌ به‌ خير به‌ عنوان‌ راهي‌ براي‌ گريز از يك‌ معضل‌ يامقابله‌ با شري‌ كه‌ ممكن‌ الوقوع‌ دانسته‌ مي‌شده‌، همواره‌ وجود داشته‌ است‌.
            به‌ اين‌ عبارت‌ از خاقاني‌ شرواني‌ كه‌ در اواخر قرن‌ ششم‌ ديده‌ از جهان‌ فرو بسته‌ است‌، توجه‌ نماييد. او درنامه‌اي‌ خطاب‌ به‌ يكي‌ از معاصران‌ خود مي‌نويسد: «هرسين‌ سعدان‌ و هر ستاره‌ سعدين‌ و هر مردي‌ سعدون‌نتواند شد»17 سيف‌ فرغاني‌ شاعر معاصر سعدي‌ كه‌ در اوايل‌ قرن‌ هفتم‌ متولد شده‌ ـ و اين‌ زمان‌ آغاز فتنه‌ وفساد مغولان‌ بوده‌ است‌ ـ در قصيده‌اي‌ به‌ قران‌ نحسين‌ اشاره‌ مي‌كند و از روزگار خويش‌ بسيار مي‌نالد:
در عجبم‌ خود آن‌ زمان‌ چه‌ زمان‌ بود
كامدن‌ من‌ به‌ سوي‌ ملك‌ جهان‌ بود
بهر عمارت‌ سعود را چه‌ خلل‌ شد
بهر خرابي‌ نحوس‌ را چه‌ قران‌ بود
بر سر خاكي‌ كه‌ پايگاه‌ من‌ و توست‌
خون‌ عزيزان‌ بسان‌ آب‌ روان‌ بود
            وصاف‌الحضره‌ در اثر معروف‌ خود تاريخ‌ وصاف‌، واقعه‌ سال‌ 667هـ.ق. حمله‌ مغولان‌ به‌ فارس‌ را «فتنه‌آخر زمان‌ مي‌نامد».18
            در كتاب‌ گلشن‌ راز نوشته‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ كه‌ از آثار مهم‌ قرن‌ هفتم‌ هجري‌ يعني‌ هم‌ زمان‌ با سعدي‌است‌، نيز به‌ آخر زمان‌ اشاره‌ شده‌ است‌. شيخ‌ محمود پس‌ از بيان‌ زوال‌ اخلاق و دين‌ مي‌گويد:19
چو خواجه‌ قصه‌ آخر زمان‌ كرد
به‌ چندين‌ جا از اين‌ معني‌ نشان‌ كرد
ببين‌ اكنون‌ كه‌ كور و كر شبان‌ شد
علوم‌ دين‌ همه‌ بر آسمان‌ شد
نماند اندر ميانه‌ رفق‌ و آزرم‌ن
مي‌دارد كسي‌ از جاهلي‌ شرم‌
همه‌ احوال‌ عالم‌ باژگون‌ است
‌اگر تو عاقلي‌ بنگر كه‌ چون‌ است‌
            در مرصادالعباد اثر عرفاني‌ معروف‌ قرن‌ هفتم‌ نيز به‌ آخر زمان‌ دانستن‌ آن‌ قرن‌ اشاره‌ شده‌ است‌. نجم‌دايه‌ با اشاره‌ به‌ روايات‌ رسول‌الله (ص‌) خروج‌ ترك‌ و خونريزي‌ بسيار را نشانه‌ اين‌ واقعه‌ ذكر مي‌كند.20
            ظاهراً مسايل‌ مربوط‌ به‌ قران‌ در آن‌ قرن‌ به‌ آن‌ اندازه‌ اهميت‌ داشته‌ كه‌ كتاب‌هايي‌ نيز در همين‌ زمينه‌نوشته‌ بودند. از جمله‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ در كتاب‌هاي‌ مرحوم‌ فروزانفر رساله‌اي‌ خطي‌ در احكام‌ قرانات‌ ازمحمد بن‌ نجيب‌ بكران‌ از نويسندگان‌ قرن‌ هفتم‌ و صاحب‌ كتاب‌ معروف‌ جهان‌ نامه‌ وجود داشته‌ است‌.
            مرحوم‌ مجتبي‌ مينوي‌ در مقاله‌اي‌ با عنوان‌ «اجتماع‌ كواكب‌ در سال‌ 582» به‌ تفصيل‌ و با ذكر منابع‌ متعدداز عقيده‌ به‌ نزول‌ بلا در آن‌ سال‌ سخن‌ مي‌گويد. در آن‌ سال‌ بر اين‌ باور بودند كه‌ هفت‌ ستاره‌ در برج‌ ميزان‌اجتماع‌ خواهند كرد و توفان‌ زمين‌ را نابود خواهد كرد.21
            همه‌ اين‌ موارد به‌ خوبي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ چرا سعدي‌ خود را «سعدي‌ آخر زمان‌» دانسته‌ است‌. يعني‌ او ازمفهوم‌ «سعدي‌» و نسبت‌ آن‌ با آخر زمان‌ نكته‌اي‌ خاص‌ را مد نظر دارد.
            از بحث‌ آخر زمان‌ و نيز اشاره‌ به‌ قران‌ در اواخر قرن‌ ششم‌ مي‌توان‌ براي‌ طرح‌ مسئله‌ قديمي‌ سال‌ تولدسعدي‌ و سن‌ او هم‌ بهره‌ گرفت‌.
            چنان‌ كه‌ براي‌ يافتن‌ تاريخ‌ ولادت‌ سعدي‌ و نيز تخلص‌ او، وقوع‌ قران‌ را يك‌ فرض‌ بدانيم‌، حدود سال‌ 585هـ.ق.از نظر مسايل‌ تاريخي‌ گوياتر است‌. هرچند به‌ استناد شعر معروف‌:
اي‌ كه‌ پنجاه‌ رفت‌ و در خوابي
‌مگر اين‌ پنج‌ روزه‌ دريابي‌
            سال‌ 606هـ.ق. را تاريخ‌ تولد سعدي‌ دانسته‌اند، اما نبايد فراموش‌ كرد كه‌ او خود نيز گفته‌ است‌:
الا اي‌ كه‌ عمرت‌ به‌ هفتاد رفت
‌مگر خفته‌ بودي‌ كه‌ بر باد رفت‌
            اشاره‌ به‌ پنجاه‌ در شعري‌ كه‌ آمد بيش‌ از هفتاد اقتضاي‌ كلامي‌ و آهنگ‌ شعري‌ دارد. با اين‌ حال‌ جاي‌شگفتي‌ است‌ كه‌ چرا شعر دوم‌ محل‌ توجه‌ جدي‌ قرار نگرفته‌ است‌. شايد بدين‌ علت‌ كه‌ تصور عمري‌ قريب‌ 120سال‌ براي‌ سعدي‌ بسيار عجيب‌ مي‌نمايد. به‌ درستي‌ روشن‌ نيست‌ كه‌ شگفتي‌ از چه‌ روست‌. در حالي‌ كه‌ سعدي‌خود به‌ پيري‌ و پشت‌ چون‌ كمان‌ خميده‌ خويش‌ در پايان‌ عمر اشاره‌ مي‌كند. نويسندگاني‌ چون‌ هانري‌ ماسه‌22و شبلي‌ نعماني‌23 نيز چنين‌ تاريخي‌ يعني‌ تولد سعدي‌ در اواخر قرن‌ ششم‌ را مدنظر دارند. ممكن‌ است‌ انطباق تاريخ‌ تولد سعدي‌ با مسايل‌ نجومي‌ اواخر قرن‌ ششم‌ از جمله‌ قران‌هاي‌ آن‌ دوره‌ راه‌گشاي‌ حل‌ ابهام‌ تاريخ‌ تولداو باشد. در اين‌ صورت‌ مي‌توان‌ بر اساس‌ اشاراتي‌ كه‌ سعدي‌ در گلستان‌ و بوستان‌ و نيز ديگر آثار خويش‌ به‌زندگي‌ خود كرده‌ و با توجه‌ به‌ رخدادهاي‌ ربع‌ آخر قرن‌ ششم‌ و سراسر قرن‌ هفتم‌ تصوير روشني‌ از سيرزندگي‌ و سلوك‌ او به‌ دست‌ آورد. در اين‌ صورت‌ اشاره‌ او به‌ آشفتگي‌ فارس‌ در اوايل‌ جواني‌ و آغاز سفر او وسپس‌ آرامش‌ آن‌ در بازگشت‌ مي‌تواند اشاره‌ به‌ جدال‌ سعد زنگي‌ با اتابك‌ طغرل‌ باشد نه‌ حمله‌ غياث‌الدين‌پيرشاه‌ به‌ فارس‌ باشد. نيز حضور سعدي‌ در سراي‌ اغملش‌ و مدح‌ قزل‌ ارسلان‌ و اشاره‌ به‌ علاءالدين‌ كيقباد ازفرمانروايان‌ دولت‌ سلاجقه‌ روم‌ و مانند آنها از نظر تاريخ‌ نگاري‌ با اشكال‌ و مشكلي‌ مواجه‌ نخواهد بود.
پي‌نوشت‌:
1. پورپيرار، ناصر، مگر اين‌ پنج‌ روزه‌ (سعدي‌ آخرالزمان‌)، انتشارات‌ كارنگ‌، تهران‌، چاپ‌ دوم‌، 1377 صفحات‌10ـ9. «هركس‌ به‌ زمان‌ خويشتن‌ بود، من‌ سعدي‌ آخرالزمانم‌. فروغي‌ نوشته‌ است‌ در تمامي‌ نسخ‌ قديم‌ و معتبر اين‌بيت‌ نيست‌ و بدين‌ ترتيب‌ آن‌ را الحاقي‌ مي‌شمارد و هنوز متن‌ انتقادي‌ كاملي‌ از آثار شيخ‌ بزرگوار در دست‌نداريم‌ و آن‌ همتي‌ كه‌ در كار گلستان‌ و بوستان‌ رفته‌ شامل‌ ساير آثار وي‌ نشده‌، تا زمان‌ ورود اين‌ بيت‌الحاقي‌به‌ غزل‌ شيخ‌ را بهتر بدانيم‌. اين‌ بيت‌ در مقطع‌ غزل‌ «گر دست‌ دهد هزار جانم‌» نشسته‌ است‌ و اگر آن‌ را حذف‌كنيم‌، غزل‌ شيخ‌ فاقد تركيب‌ آخرالزمان‌ خواهد شد كه‌ در غزليات‌ كمياب‌ است‌.
            تركيب‌ آخرالزمان‌ به‌ همين‌ صورت‌ در كليات‌ شيخ‌ فقط‌ در يكي‌ دو بيت‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ طبيعي‌ است‌، شيخ‌از معتقدات‌ شيعي‌ به‌ دور بوده‌ است‌ و همين‌ ظن‌ الحاقي‌ بودن‌ بيت‌ را بيشتر مي‌كند، هرچند اين‌ تركيب‌انحصاري‌ شيعه‌ نيست‌، اما چه‌ بيت‌الحاقي‌ باشد يا نه‌، بسيار راز گونه‌ مي‌نمايد و تفسير آن‌ دشوار است‌. به‌فرض‌ اصالت‌ بيت‌، شيخ‌ در آن‌ چه‌ مي‌خواهد بگويد؟ مي‌گويد «شاعران‌ ديگر فقط‌ در زمان‌ خويش‌ شناخته‌شده‌اند ولي‌ من‌ تا آخرالزمان‌ شناخته‌ خواهم‌ ماند»، كه‌ چنين‌ نيست‌. تمامي‌ خداوندا سخن‌ در تمامي‌ جهان‌بيش‌ و كم‌ آوازه‌اي‌ ماندگار دارند. شايد مي‌خواهد بگويد: «شاعران‌ ديگر در زمان‌ خويش‌ شناخته‌ شده‌اند و من‌در آخرالزمان‌ شناخته‌ خواهم‌ شد». به‌ نظر من‌ اين‌ تعبير به‌ متن‌ نزديك‌تر است‌ و راز بيت‌ در همين‌ است‌. بامنظور شيخ‌ يا كاتب‌ از «من‌ در آخرالزمان‌ شناخته‌ خواهم‌ شد»، چيست‌؟
            شايد هم‌ خواننده‌ يا كاتبي‌ چون‌ غزل‌ را فاقد تخلص‌ ديده‌، به‌ سادگي‌ اين‌ بيت‌ را بر آن‌ افزوده‌ باشد...».
2. مؤلف‌ گمنام‌، تاريخ‌ شاهي‌ قراختاييان‌، به‌ تصحيح‌ محمد ابراهيم‌ باستاني‌ پاريزي‌، انتشارات‌ بنياد فرهنگ‌ايران‌، تهران‌، 1355، ص‌ 99 و 139.
3. همان‌، ص‌ 141.
4. پورداود، ايرانشاه‌، تاريخچه‌ مهاجرت‌ زرتشتيان‌ به‌ هند، بي‌ نا، بي‌ جا.
5. دوراكه‌ ويلتس‌، سفيران‌ پاپ‌ به‌ دربار خانان‌ مغول‌، ترجمه‌ مسعود رجب‌نيا، انتشارات‌ خوارزمي‌، تهران‌،1353، ص‌ 13 به‌ بعد.
6. مؤلف‌ گمنام‌، مجمل‌ التواريخ‌ و القصص‌، افضل‌ الدين‌ بديل‌ بن‌ علي‌ به‌ تصحيح‌ ملك‌ الشعرا بهار، به‌ همت‌محمد رمضاني‌، كلاله‌ خاور، تهران‌، چاپ‌ دوم‌، بي‌ تا، ص‌ 12.
7. حمدالله مستوفي‌ قزويني‌، تاريخ‌ گزيده‌، تصحيح‌ عبدالحسين‌ نوايي‌، انتشارات‌ اميركبير، تهران‌، چاپ‌ سوم‌،1366، صفحات‌ 464 و 466.
8. جويني‌، عطاملك‌، تاريخ‌ جهانگشاي‌ جويني‌، به‌ تصحيح‌ محمد قزويني‌، انتشارات‌ بربل‌، ليدن‌، 1933م‌. ج‌ 3،ص‌ 226 به‌ بعد.
9. خاقاني‌، منشات‌، به‌ تصحيح‌ محمد روشن‌، انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌، تهران‌، 1349، ص‌ 210.
10. صفا، ذبيح‌الله، تاريخ‌ ادبيات‌ در ايران‌، انتشارات‌ فردوس‌ و مجيد، تهران‌، چاپ‌ يازدهم‌، تهران‌، 1373، ج‌ 3، ص‌49 به‌ بعد.
11. ابن‌ اثير، عزالدين‌ علي‌، تاريخ‌ بزرگ‌ ايران‌ و اسلام‌، ترجمه‌ ابوالقاسم‌ حالت‌، موسسه‌ مطبوعاتي‌ علي‌ اكبرعلمي‌، تهران‌، 1355، ج‌ 26، ص‌ 124 به‌ بعد.
12. جويني‌، عطاملك‌، تاريخ‌ جهانگشاي‌ جويني‌، تصحيح‌ محمد قزويني‌، انتشارات‌ بربل‌، ليدن‌، 1916، ج‌ 2، ص‌105.
13. جوزجاني‌، منهاج‌ سراج‌، طبقات‌ ناصري‌، تصحيح‌ عبدالحي‌ حبيبي‌، انتشارات‌ دنياي‌ كتاب‌، تهران‌، ج‌ 2، ص‌93 و 97.
14. ابن‌ ابي‌ الحديد، شرح‌ نهج‌البلاغه‌، به‌ تحقيق‌ ابوالفضل‌ ابراهيم‌، داراحياء الكتب‌ العربيه‌، الطبقه‌ الثانيه‌، الجزءالثامن‌، 1386هـ.ق. / 1996م‌. ص‌ 215 به‌ بعد.
15. بياني‌، شيرين‌، دين‌ و دولت‌ در ايران‌ عهد مغول‌، نشر دانشگاهي‌، تهران‌، 1364، ج‌ 1، ص‌ 122.
16. يزدي‌، معين‌الدين‌، مواهب‌ الهي‌، تصحيح‌ سيد نفيسي‌، انتشارات‌ اقبال‌، تهران‌، ص‌ 93ـ92.
17. خاقاني‌، پيشين‌، ص‌ 323.
18. وصاف‌ الحضره‌، تجزية‌ الاعصار و تزجية‌ الامصار معروف‌ به‌ تاريخ‌ وصاف‌، چاپ‌ بمبئي‌، بي‌تا، بي‌نا، ص‌200.
19. شبستري‌، شيخ‌ محمود، گلشن‌ راز، انتشارات‌ صفي‌ عليشاه‌، تهران‌، 1377، ص‌ 84.
20. نجم‌ رازي‌، نجم‌الدين‌ ابوبكر، مرصاد العباد، به‌ اهتمام‌ محمد امين‌ رياحي‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، تهران‌،چاپ‌ هفتم‌، 1377، ص‌ 17.
21. مينوي‌، مجتبي‌، تاريخ‌ فرهنگ‌، انتشارات‌ خوارزمي‌، تهران‌، چاپ‌ سوم‌، 1369، ص‌ 226 به‌ بعد.
نيز فارسنامه‌ ناصري‌ ذيل‌ وقايع‌ سال‌ 582 مي‌نويسد: «پنج‌ سياره‌ در برج‌ ميزان‌ جمع‌ شد و تمامت‌ منجمين‌حكم‌ كردند كه‌ بادها بيابد...». ر.ك‌. فسايي‌، ميرزا حسن‌، فارسنامه‌ ناصري‌، تصحيح‌ منصور رستگار،اميركبير، تهران‌، ج‌ 1، ص‌ 251ـ250.
22. ماسه‌، هانري‌، تحقيق‌ درباره‌ سعدي‌، ترجمه‌ غلامحسين‌ يوسفي‌ و محمدحسن‌ مهدوي‌ اردبيلي‌، انتشارات‌توس‌، تهران‌، چاپ‌ دوم‌ 1369، ص‌ 17 به‌ بعد.
23. صفا، پيشين‌، ص‌ 589 به‌ بعد.




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1389/1/18 (1833 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری