انوشيروان و بوزرجمهر در گلستان سعدي حميد دباشي
زنـده است نام فرخّ نوشيروان به خير
|
گرچه بسي گذشت كه نوشيروان نماند
|
سعدي، گلستان
1. دو شخصيت توأمان انوشيروان و بوزرجمهر از ديرباز در فرهنگ شفاهي و كتبي ايرانيان جايبرجسته و متمايزي داشته است. اين دو شخصيت كه شايد براي اولين بار دقيقترين تفصيل چگونگي ساختنو پرداختنشان در شاهنامه فردوسي شكل گرفته است1عمق ريشهها و وسعت شاخ و برگشان از حدودمسلمات تاريخي فرا رفته و به قلمرو اسطوره و خيال راه يافته است. پرداختن تدريجي اين دو شخصيتتوأمان را در طول تاريخ فرهنگ سياسي ايران بايد محل گذار يكي از ماندگارترين صبغههاي مفروضات قوميايرانيان دانست. از ادغام اين دو عنصر اسطورهاي كه يكي مظهر «عدل» و ديگري مظهر «خرد» بوده است،فرهنگ سياسي ايران يكي از ديرپايترين مسايل مبتلا به جوامع ايراني، يعني مسئله عدالت اجتماعي را موردتأمل و تفسير قرار داده است. آن چه در پس داستانهاي مربوط به اين دو تن مشهود و جاري است، وجدان خلاق قومي و فرديِ ملتي است كه با زبان تمثيل و استعاره موجباتِ عمليِ عدالت اجتماعي و مرجعيتِ مشروعسياسي را جستجو ميكرده است.
اهميت گلستان سعدي
2. از اهّم متون پايهاي كه در آن داستانهاي مربوط به انوشيروان و بوزرجمهر آمده است، گلستان سعدياست. تصنيف گلستان سعدي به سال 656 هجري قمري بوده است.3
اقبال خاص و عام به گلستان از زمان تأليف آن تاكنون خود معرف وسعت دامنهاي ميتواند بود كه در آنحكايات و اشعار سعدي زبانزد همگان بوده است. به قول زندهياد دكتر غلامحسين يوسفي «به زودي آوازهاين كتاب در همه جا پيچيد. خاص و عام آن را به مطالعه گرفتند و پسنديدند و قرنهاست در سراسر قلمروزبان فارسي و بسياري از كشورهاي اسلامي و غيره آن را به درس ميخوانند».4 ترويج عمومي حكايتگلستان خود مؤيد اين نظر ميتواند بود كه تشكلِ فرهنگ سياسي ايران تا حد قابل ملاحظهاي مديون و مرهونادبيات فارسي بوده است.5ادبيات مكتوب فارسي را كه به هر حال با ادبيات شفاهي آن ارتباطي نزديك وطبيعي دارد، بايد در واقع محمل و مأويِ قديميترين لايههاي تفكر قومي ايرانيان دانست. از قِبَل اين ادبياتبوده است كه پر جنب و جوشترين ادوار تاريخي و ديرپايترين تجارب قومي محك و معيارهاي معتبر برايثبت و ضبط يافته است. داستانهاي مربوط به انوشيروان و بوزرجمهر همچون بسياري حكايات ديگر،فيالواقع الفباي تعقل و تفكر تاريخي ايرانيان بوده است. شايد بسيار دور از واقعيت نباشد اگر امكان درك واستنباط تاريخي جوامع ايراني را در واقع در گرو معايير و موازيني بدانيم كه مفردات و تركيبات اين قبيلحكايات در ذهن عمومي ايرانيان اهميت و اعتبار بخشيده است، دو عنصر «خرد» و «عدالت» كه همچون دو پايهاستوار و وزين، تمامي سنگيني فرهنگ سياسي ايراني بر آن استوار است، صريحترين بازنمودهاي خود را درهمين حكايات بوزرجمهر و انوشيروان يافته است.
3. همانطوري كه مرحوم دكتر يوسفي در اشاره به يكي از داستانهاي انوشيروان بوزرجمهر در گلستاننوشته است، اين قبيل قصهها در واقع خود معرفِ مسايل و مقولات عديدهاي بوده است كه جوامع ايراني درادوار مختلفه تاريخ مبتلا به آن بودهاند. «هم چنان كه در دنياي واقعي، خوبيها و بديها، زيباييها و زشتيهابسيار است و گاه در كنار هم، گلستان نيز اين همه را در بر دارد و به صورتي بارز. جلوه خاص گلستان در ايناست كه اين عالم رنگارنگ را جلو چشم ما مجسم كرده است. مثلاً ميبينيم فرمانروايان در كشورداريشيوههاي متفاوت داشتهاند...»6 و يا در اشاره به گفته مصلحتآميز ديگري از بوزرجمهر ميگويد: «پيداستكه در اين سخن بزرگمهر ]كه انجام كار معلوم نيست و رأي همگنان در مشيت است كه صواب آيد يا خطا. پسموافقت رأي ملك اوليتر است تا اگر خلاف صواب آيد به علتِ متابعت او از معاتبت ايمن باشم.[ مصلحت وقتو صيانت نفس بيشتر رعايت شده است تا جستجوي حقيقت. شايد در اين حكايت نيز بتوان تصويري ازخودكامگي حكام مغول را در زمان سعدي جلوهگر ديد، خاصه وقتي ميخوانيم كه خلاف رأي ايشاناظهارنظر كردن، به تعبير شيخ «به خونِ خويش دست شستن بود»7هم چنان كه دكتر يوسفي از اين قبيلداستانها نتيجه گرفته است «اين روح محافظهكاري و احتياط ـ كه در بسياري از حكايات گلستان دميده شده ـنموداري است از محيطي ناامن و بسياري از واقعيتهاي آن زمان، وگرنه سعدي گفتن سخن حق را بارهاستوده است».8قدر مسلم آن است كه داستانهاي مربوط به انوشيروان و بوزرجمهر محملِ معتبر و حساسيبوده است كه از خلال آنها داناي شيراز ميتوانسته است به مسايل عدل و خرد بپردازد.
انوشيروان و بوزرجمهر در گلستان سعدي
4. اولين بار كه در گلستان نامي از انوشيروان برده ميشود، در حكايت دوم است از باب اول «در سيرتپادشاهان». در اين حكايت يكي از ملوك خراسان محمود سبكتگين را به خواب چنان ديد كه جمله وجود اوريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه هم چنان درچشمخانه ميگرديد و نظر ميكرد.9در تأويل اين خوابكه «ساير حكما از تأويل آن فروماندند» درويشي ميگويد كه «هنوز نگران است كه مُلكش با دگران است». درادامه همين داستان است كه سعدي بيت زيرا را شاهد مثال ميآورد كه:
...زنده است نام فرخ نوشيروان به خيرگرچه بسي گذشت كه نوشيرواننماند...10 جالب توجه است كه مقدمه اشاره به نام انوشيروان همان طرح و داستان خوابي است كه ديگران از تعبيرآن باز ماندهاند و نوبت به «درويشي» ميرسد كه در واقع حكم همان بوزرجمهر را دارد كه از داستانهايشاهنامه ميدانيم، او نيز از پس خوابي كه انوشيروان ديده و ديگران از تعبير آن بازمانده بودند، به دربارپادشاه ايران راه مييابد.11پس تقابل «يكي از ملوك خراسان» و «درويشي» كه خواب او را تأويل ميكند درواقع همان تكرار الگوي انوشيروان و بوزرجمهر است.
5. چهار بيت شعري را كه سعدي در اين حكايت به عنوان نتيجه ميآورد، تداخل صداي درويش و حكمتِ خود سعدي است كه:
بس نامور به زير زمين دفن كردهاندكزهستياشبهروي زمين بر نشاننماند12 اين بيت و نيز بيت بعدي خود مقدمهاي است بر فناي جهان:
و آن پير لاشه ]را[كه سپردند زير خاكخاكشچنان بخورد كز او استخواننماند13اما در مقابل فناي جسم بقاي نام خير خسرو انوشيروان است كه محملِ كلام درويش/ سعدي/ بوزرجمهرميشود.
زنده است نام فرخ نوشيروان به خيرگرچه بسي گذشت كه نوشيرواننماند14نتيجه آن كه حرف آخر درويش به يكي از ملوك خراسان (و يا سعدي به خوانندگانش و يا بوزرجمهر بهانوشيروان) آن است كه:
خيري كن اي فلان و غنيمت شمار عمر
|
زان پيشتر كه بانگ برآيد فلان نماند15
|
ادغام صداي سه گانه درويش و سعدي و بوزرجمهر مآلاً راه به نتيجه واحدي ميبرد كه عبارت است ازيادآوري فناي جهان و تذكار آن كه «خيري كن اي فلان». بدين ترتيب دامنه نفوذ خرد بوزرجمهر از حيطهمحدود عملكرد عدل انوشيروان فراتر رفته و از آن نيز گذشته، از طريق حكايت سعدي به دايره وسيعتري ازتأويل و تخلقّ عام نشر و بسط پيدا ميكند.
6. دومين حكايتي كه در گلستان در آن از انوشيروان يادي شده، حكايت نوزدهم از باب اول است «درسيرت پادشاهان». بر اساس اين داستان انوشيروان روزي در شكارگاهي صيدي كباب كرده، غلامي را بهروستا به جستجوي نمك ميفرستد و به او خاطر نشان ميكند كه «زينهار تا نمك به قيمت بستاني تا رسمينگردد و ديه خراب نشود».16در جواب اين سؤال كه «اين قدر چه خلل كند؟» انوشيروان ميگويد: «بنياد ظلم درجهان ]اول[ اندك بوده است و به مزيد هركس بدين درجه رسيده است».17بر خلاف حكايت اول كه انوشيروانو بالطبع يكي از ملوك خراسان در جهت دريافت خرد بوزرجمهر و يا درويش قرار گرفتهاند، در اين حكايتانوشيروان خود منشأ خرد خسرواني است. اين خود انوشيروان است كه صداي وزير خردمند خويش رادروني كرده، ميگويد كه «بنياد ظلم در جهان ]اول[ اندك بوده است و...الخ». تداخل دو صداي انوشيروان وبوزرجمهر در يكديگر كه در شاهنامه نيز موارد عديده مشابهي دارد،18مؤيد توفيق فرهنگ سياسي ايراناست در تشكيل و تبيين دو عنصر توأمان عدل و خرد كه در واقع يادآؤر همان مقوله فيلسوف ـ پادشاه درفلسفه افلاطون و ديگران است.19
7. همين حكايت اما خود پايه حكمتِ سعدي است كه اين بار ادغام صداي انوشيروان و بوزرجمهرميگويد:
اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبي
|
برآورند غلامان او درخت از بيخ
|
به پنج بيضه كه سلطان ستم روا دارد
|
زنند لشكريانش هزار مرغ به سيخ20
|
قدرتِ نفوذ كلام سعدي را پس از تصنيف اين حكايت در گلستان نه فقط در جزالت سخن خود او كه ميبايددر تداخل و ادغام صولتِ عدل نوشيرواني و نيز حرمت خود بوزرجمهري جستجو كرد. اين قبيل گسترشتصاعدي نفوذ كلام است كه دامنه عملكرد انديشهاي را در يك فرهنگ سياسي توسعه ميدهد. با انتساب اينعبارات و حكايات به پادشاهي كه معروف خاص و عام در عدالت و خرد بوده است، سعدي در واقع نمونه والگويي استوار براي عدالت اجتماعي و خرد عملي در محدوده فرهنگ سياسي خود فراهم ميآورد، چه انتساباقوال حكيمانه مستقيماً به خود بوزرجمهر باشد، چه به تالي توأمان او در كسري انوشيروان، نفوذ كلامسعدي هيبت و حرمت دو عنصر اسطورهاي را در فرهنگ سياسي ايران به مدد گرفته و در واقع مبلغ و مروجدو ايدهآل به پيوسته عدل و خرد ميگردد. بنابراين دو موجود نمادين «انوشيروان» و «بوزرجمهر» در گلستانهم چنان كه در منابع ديگر بيش از آن معرف «شاه» و «وزير» باشند، در واقع مبيّن دو فضيلت اساسي درفرهنگ سياسي ايرانند، يكي عدالت و ديگري خردمندي. بنابراين ايدهآل توأمان «عدالت» و «خرد» ـ كه«انوشيروان» و «بوزجمهر» را بايد دو نماينده سمبليك آن دانست ـ بيشك دو پايه و محور اصلي درمشروعيت و مرجعيت سياسي در فرهنگ سياسي ايران را تشكيل ميدهد. مشروعيت و يا عدم مشروعيتحكومتهاي جاري در تاريخ از اين جهت همواره در گرو تطابق عيني يا ضمني آنها با اين محك معتبر درفرهنگ سياسي ايران بوده است.
8. سومين حكايتي كه در گلستان سعدي حاوي اشارهاي به انوشيروان است، حكايت سي و يكم از باب اول«در سيرت پادشاهان» است. در اين حكايت شخصيت بوزرجمهر نيز براي اولين بار در كنار انوشيروانپديدار ميگردد. سعدي ميگويد «وزراي نوشيروان در مهمي از مصالح مملكت انديشه همي كردند و هريكرايي همي زدند».21
خود انوشيروان هم مآلاً رأيي دارد كه بوزرجمهر همان را برميگزيند و در جواب وزيران ديگر كه «درخفيه» از او ميپرسند «راي ملك ]را[ چه مزيت ديدي بر فكر چندين حكيم؟» ميگويد «به موجب آن كه ]انجام[كار معلوم نيست و راي همگنان در مشيت است كه صواب آيد يا خطا. پس موافقت راي ملك اوليتر است تا اگرخلافِ صواب آيد به علت متابعت او از معاتبت ايمن باشم».22اهميت اين حكايت در آن است كه انوشيروانخود در كنار هر يك از وزرا صاحب رأيي جداگانه است. از اين نظر انوشيروان بار ديگر به عنصر خردمنديخود بازميگردد، يا به عبارت دقيقتر نزديك ميشود. جالب توجه است كه مآلأ بوزرجمهر نظر خود را مطابقنظر انوشيروان اعلام ميكند. اگرچه در اين حكايت اين عمل بوزرجمهر جنبهاي مصلحتآميز دارد، اما تداخلو تبادل نظريات و بالطبع دو هويت انوشيروان و وزير خرمندش سابقهاي ديرينه دارد و حداقل تا منابعشاهنامه فردوسي قابل رديابي است.23تكرار اين قبيل تشابهات و تداخلات صدا و تمثيل انوشيروان وبوزرجمهر است كه ما را به تدريج به مفهوم توأمان فيلسوف، پادشاه در فرهنگ سياسي ايران نزديك ميكند.
9. نتيجهگيري سعدي از اين حكايت كه انعكاس صداي انوشيروان ـ بوزرجمهر نيز هست، اما مؤيدتسيلمپذيري نهايي خرد است در برابر قدرت صرف كه ضرورت مبتني بر عدالت نميتواند بود. اين اعترافبوزرجمهر كه:
خلاف رأي سلطان رأي جستن
|
به خون خويش باشد دست شستن
|
اگر خود روز را گويد شب است اين
|
ببايد گفتن اينك ماه و پروين24
|
نسليم نهايي وجه خرد تمثيل توأمان انوشيروان ـ بوزرجمهر است به وجه قدرت. البته اين امر قابل توجهاست كه بر اساس منطق حكايت، انوشيروان خود صاحب رأيي حداقل در رديف ديگر وزراست. در جوابسؤال وزيران كه «در خفيه» از بوزرجمهر ميپرسند «رأي ملك ]را[ چه مزيت ديدي بر فكر چندين حكيم؟»وزير خردمند در بدو امر جوابي مستدل دارد «كه ]انجام[ كار معلوم نيست و رأي همگنان در مشيت است كهصواب آيد يا خطا». يعني از نظر بوزرجمهر، انوشيروان همانقدر در خطا و يا صواب ميتواند بود كه «چندينحكيم». پس همرايي بوزرجمهر با انوشيروان ميتواند از حداقل منطق نظري انوشيروان برخوردار باشد.معهذا، در ابيات نتيجه ما شاهد تسليم بلاشرط عنصر خرد هستيم تا جايي كه اگر سلطان روز روشن را شبگويد، خود بوزرجمهر ماه و پروين را در آسمان شب جستجو خواهد كرد. اين پايينترين نقطه حضيضياست كه خرد بوزرجمهري بدان تن ميتوانستي داد.
10. بار ديگر در همين باب اول گلستان در حكايت سي و هفتم يادي از انوشيروان ميشود: «يكي مژدهآورد پيش انوشيروان عادل كه: خداي تعالي فلان دشمنت برداشت. گفت: هيچ شنيدي كه مرا فروگذاشت؟»25اين حكايت بازگشت دوبارهاي است به دو عنصر توأمان خرد و عدالت در انوشيروان. سخنسعدي در واقع زبان حالِ انوشيروان است كه:
اگر بمرد عدو، جاي شادماني نيست
|
كه زندگاني ما نيز جادواني نيست26
|
در اين حكايت عنصر خرد دروني انوشيروان شده و در واقع باعث تحكيم عنصر عدالت اوست. آن «يكي»كه مژده مرگ دشمن انوشيروان را براي او آورده، خود البته نماينده ملموس چاپلوسي و چاكري است كه اغلبباعث تشديد لجام گسيختگي ارباب قدرت ميتواند بود. اين نهيب درون انوشيروان (كه طبق منطق جدلي تمثيلتوأمان عدالت ـ خرد خود صداي بوزرجمهر است) كه «هيچ شنيدي كه مرا فرو گذاشت» نه تنها جواب دندانشكني به آن «يكيِ» چاپلوس است، بلكه خود محك تحكيم متعادل دو كفه عدالت و خرد ميتواند بود. اينحكايت، بنابراين نقطه متقابل حكايت قبلي است كه در آن عنصر خردعنان يكه تازي به قدرت پادشاه داده وضرورت عنصر عدالت را مردود ساخته است.
11. در جمهور افلاطون هنگامي كه سقراط مقوله «فيلسوف، پادشاه» را معرفي ميكند، با كمال احتياط وترديد سخن ميگويد. در مكالمه با گلاكون در كتاب پنجم جمهور قبل از معرفي مفهوم فيلسوف، پادشاه،سقراط از راهحل پيشنهادي خود جهت تحقيق مدينه فاضله با عباراتي نظير «نه چندان ساده ولي در عين حالممكن» ياد ميكند.27هم چنين تهور پيشنهاد چنين مقولهاي را كه جهت تحقيق مدينه فاضله يا پادشاهان بايدفيلسوف شوند يا فيلسوفان پادشاه، با شناور شدن و مواجهه با موجي سهمگين يكي ميداند.28مع هذا باترس از استهزاء و تمسخر حضار است كه سقراط عبارت معروف خود را درباره مفهوم توأمان فيلسوف،پادشاه به زبان ميآورد.29در حكايات ايراني اما با تمثيل دو موجود به ظاهر مجزا يعني «انوشيروان» و«بوزرجمهر» چنين به نظر ميرسد كه تلفيق و تطبيق آن دو عمليتر به نظر ميرسد. با وجود اين ترديد و تأملسقراط را در ارايه مفهوم فيلسوف، پادشاه هنگامي كه ما شاهد يكي از دو تمثيل فوق به تنهايي (يعنيانوشيروان بدون بوزرجمهر و يا برعكس) هستيم، بهتر ميتوان دريافت. جاي ترديد نيست كه همان گونه كهاز فحواي كلام و نيز گهگاه از صراحت عبارت حكيم فرزانه يونان برميآيد، تطابق اين دو فضيلت كه مآلاًمتضمن عدالت اجتماعي ميتواند بود، به سادگي ميسر نيست، همين مهم را ما در نوسانهاي روابط بينانوشيروان و بوزرجمهر نيز شاهديم.
12. آخرين باري كه از كسري انوشيروان و وزير خردمند او در گلستان ياد ميشود، در حكايت سي وهشتم است در همان باب اول. «گروهي حكما در حضرت كسري به مصلحتي در سخن ميگفتند و بوزرجمهركه مهتر ايشان بود، خاموش بود. گفتند: چرا با ما در اين بحث سخن نميگويي؟ گفت: وزرا بر مثال اطبّاند وطبيب دارو ندهد جز سقيم را. پس چون ميبينم كه رأي شما بر صواب است، مرا بر سر آن ]سخن[ گفتنحكمت نباشد».30نكته قابل توجه در اين حكايت فقط سكوت بوزرجمهر نيست. انوشيروان نيز در واقع ساكتمانده است. در عبارت «گروهي حكما در حضرت كسري به مصلحتي در سخن ميگفتند» هيچ دليلي بر سخنگفتن كسري وجود ندارد. سخن گفتن ديگر حكما «در حضرت» او بوده است. سكوت توأمان كسري وبوزرجمهر خود البته مقدمه حكمت سعدي است كه:
چو كاري بيفضول من برآيد
|
مرا در وي سخن گفتن نشايد
|
وگر بينم كه نابينا و چاه است
|
اگر خاموش بنشينم گناه است31
|
حكمت اين عبارت در واقع در قدرت تشخيصي است كه انوشيروان، بوزرجمهر را وا ميدارد كه سكوت وسخن به تعادل بدارند، همان منطق متكاملي كه سعدي خود در جاي ديگر گلستان گفته است:
دو چيز طيره عقل است: دم فروبستنبه وقتِ گفتن و گفتن به وقتخاموشي32 13. سكوت و يا سخن توأمان انوشيروان و بوزرجمهر در جهت تقويت هويت متداخل آنهاست. در اين جابد نيست به اصل عبارت سقراط در جمهور افلاطون توجه كنيم:
«مگر آن كه فلاسفه پادشاه شوند و يا پادشاهان و شاهزادگان اين جهان روح و قدرت فلسفه را به دستآورند و مآلاً قدرت سياسي و خرد در عنصر واحدي جمع گردد و نيز آنان كه طبيعتي حقيرتر داشته و يكي ازاين دو مقصد را منهاي ديگري به دنبال ميكنند مجبور به كنارهگيري نگرديدهاند، هيچ شهري ـ نه، بلكه نژادانساني حتي ـ از شرور خويش صافي نخواهد گشت. فقط در آن صورت است كه اين كشور ما ]يعني مدينهفاضله[ امكان حيات يافته و روز روشن را خواهد ديد»33.
همان گونه كه از متن عبارت سقراط نيز بر ميآيد ايدهآل «فيلسوف، پادشاه» ميبايستي مآلاً از تطبيقماهوي و وجودي اين دو عنصر مجزا حاصل شود. اشارات متعدده تمثيلي به تلفيق و يگانگي ـ سكوت و ياسخن توأمان ـ انوشيروان و بوزرجمهر نيز ميبايستي از قبيل همين گونه تداخل هويت باشد.
14. جالب توجه است كه تمامي پنج باري كه از انوشيروان و يا از نوشيروان و بوزرجمهر در گلستان يادشده همه در باب اول، «در سيرت پادشاهان» است. اين امر خود مبيّن ويژگي خاصگلستان سعدي در ترويجمقوله فيلسوف، پادشاه در گستره وسيعتري از اقبال و مشروعيت فرهنگي است. بدين سبب گلستان سعدي رابه طور قطع يكي از اركان اساسي فرهنگ سياسي ايران ميتوان شناخت. اقبال عام، كثرت نسخ خطي، وفوربرگزيده حكايات و اشعار و نيز استفاده از متن آن، جهت تعليم زبان فارسي از جمله نشانههاي عديدهاي استكه گلستان را تا دور دستترين نقاط وجدان عمومي ايرانيان و فارسي زبانان جايگزين ساخته است.جايگزيني حكايات مربوط به انوشيروان و بوزرجمهر در باب «در سيرت پادشاهان» در واقع انديشه«فيلسوف، پادشاه» را جزء ذات وجودي مشروعيت اعلي سياسي در فرهنگ سياسي ايران ميكند. كمترحكايتي در اين باب از گلستان است كه به نحوي با اصل عدالت و خردمندي ارتباط مستقيم و غير مستقيمنداشته باشد. اين مهم را ميتوان گسترش همه شمول انديشه فيلسوف، پادشاه در سرتاسر تفكر و عملكردسياسي ايران دانست.
15. از بوزرجمهر همچنان نيز يادي شده است در ديباچه گلستان.34«...وقتي جمعي ]حكماي هندوستان[در فضيلت بوزرجمهر سخن ميگفتند و به آخر جز اين عيبش ندانستند كه در سخن گفتن بطيء است، يعنيدرنگ بسيار ميكند ]و مستمع را بسي منتظر ميبايد بودن تا وي تقرير سخني كند[. بوزرجمهر بشنيد و گفت:انديشه كردن كه چه گويم به از پشيماني خوردن كه چرا گفتم:
سخندان پرورده، پير كهن
|
بيانديشد، آن گه بگويد سخن
|
مزن بي تأمل به گفتار دم
|
نگو گو و گر دير گويي چه غم؟
|
بيانديش و آن گه برآور نفس
|
وزان پيش بس كن كه گويند بس
|
به نطق آدمي بهتر است از دواب
|
دواب از تو به، گر نگويي صواب35
|
اين حكايت كه در واقع تكرار همان مضمون حكايت «گروهي حكما در حضرت كسري به مصلحتي درسخن ميگفتند...»است، مقوله سكوت و سخن به جا و به موقع را تأكيد ميكند. اما اشاره اين حكايت به«حكماي هندوستان» (كه تالي اشاره شاهنامه است به فرزانگان روم كه جعبه دربستهاي را جهت امتحاندرايت كسري براي او ميفرستند و باز هم بوزرجمهر است كه از عهده علما بر ميآيد) نشانه رسيدن شهرتفضيلت وزير خردمند است به اقصي نقاط عالم. گسترش عرضي حكمت فرازنه ايراني در واقع نكته تأكيدياست بر حقانيت عام و كلي او. اين قبيل اشارات را بايد تمثيلات گوياي يك فرهنگ سياسي جهت حقانيت عامبخشيدن به فرضيههاي خاص به شمار آورد. اگر حكمت فليسوف، پادشاه ايراني شرق و غرب و مركز عالم راتحت سيطره خود درآورده باشد، اين مهم بيش از هر چيز نشانه اعتبار ازلي مباني آن حكمت است.
حكايات انوشيروان و بوزرجمهر در گلستان سعدي و برخي منابع آن
16. در انتقال برخي از اين حكايات و ابيات از منابع قبلي به گلستان، يا آنچه را مرحوم علامه قزويني از آنبا عبارت «توارد الخاطرين» ياد كرده است، ما شاهد جريان سيّال انديشههاي مشخصي در فرهنگ سياسيايران هستيم.36همان طوري كه زندهياد دكتر يوسفي خاطرنشان ساخته است شهرت انوشيروان به عدل كهدر گلستان سعدي منعكس است، در ثمارالقلوب فيالمضاف و المنسوب ابومنصور عبدالملك بن محمد ثعالبي(متوفي 429هـ. .ق.) اشارات عديده دارد.37هم چنين است اشاره علامه قزويني كه دو بيت مندرج در گلستان
آن خسروان كه نام نكو كسب كردهاند
|
رفتند و يادگار از ايشان جز آن نماند
|
نوشين روان اگرچه فراوانش گنج بود
|
جز نام نيك از پس نوشين روان نماند38
|
را انعكاس همين ابيات در راحهالصدور راوندي ميداند.39دكتر يوسفي هم چنين اين دو بيت را در لبابالالباب عوفي نيز رديابي كرده است.40اين دو بيت سعدي نيز در گلستان:
نكند جور پيشه سلطاني
|
كه نيايد ز گرگ چوپاني
|
پادشاهي كه طرح ظلم افگند
|
پاي ديوارِ مُلك خويش بكند41
|
يادآور اين عبارت منسوب به انوشيروان است درثمارالقلوب: «انَّ المَلِكَ اذا كَثُرتْ اموالُهُ ممّا يأخذٌ مِن رعيتهكان كَمن يُعّمِرُ سطح بيتيهِ بِما يَقتِلعُ مِن قواعِدِ بنيانِهِ».42
دكتر يوسفي هم چنين ردّ اين شعر سعدي را كه:
منشين ترش از گردش ايام كه صبر
|
تلخ است وليكن برِ شيرين دارد43
|
به اين قول انوشيروان كه «الصبّرُ صبرٌ كاِسمِهِ و عاقبتُهُ عَسَلٌ» مندرج در التشبيهات ابن ابي عون دنبالكرده است.44شايان توجه است كه اين تواتر اقوال همان قدر در حق كسري انوشيروان جاري است كه در حقبوزرجمهر، كما اين كه اين بيت سعدي كه
دوست مشمار آن كه در نعمت زند
|
لاف ياريّ و بردار خواندگي
|
دوست آن دانم كه گيرد دست دوست
|
در پريشان حالي و درماندگي45
|
يادآور قول مشابهي است كه ابوالمظفر بلخي درالدراساتالادبيه به بوزرجمهر نسبت ميدهد.46 اينتواتر اقوال خود مؤيدّ دامنه وسيع انديشه فيلسوف، پادشاه در متون متقدم فرهنگ سياسي ايران است، اماارزيابي چگونگي هر يك از اين اقوال را بايد محدود به متون واحدي كرد كه طي آنها جوانب مختلفه انديشه«فيلسوف، پادشاه» در فرهنگ سياسي ايران مجال رشد و تعميم داشته است.
برخي نتيجهگيريهاي مقدماتي
17. در گلستان سعدي ما شاهد تداوم موضوعيِ مقوله «فيلسوف، پادشاه» در فرهنگ سياسي ايرانهستيم. اين مقوله كه از ديرباز در انديشه سياسي ايرانيان شكل گرفته و تعميم يافته است، در گلستان سعدياقبال عام و گسترش قابل ملاحظهاي پيدا ميكند. كلام شيوا و سخن رساي فرزانه شيراز اين انديشه اساسي رااعتبار و تداوم بخشيده، عملكرد آن را در تجارب تاريخي به محك نقد ميكشد. مهمترين نقش سعدي در اينمورد، تعميم مقوله «فيلسوف، پادشاه» به فصل مهمي در گلستان «در سيرت پادشاهان» است. اين تعميمموجب پيدايش يكي از مهمترين متون اساسي در فرهنگ سياسي ايران شده است، زيرا اين باب از گلستان رابايد يكي از دير پايترين معيارهاي استدارك مشروعيت سياسي در ايران به شمار آورد. «در سيرتپادشاهان» در واقع خود دستورالعملي بوده است براي امكانِ حكومت عدلِ آميخته با خرد كه براساس آنعملكرد واقعي پادشاهان و سلاطين ميتوانسته به محك نقد و اعتبار درآيد. با به كارگيري صداي توأمانانوشيروان، بوزرجمهر، سعدي امثال و حِكم خود را صورتي جاوداني و جهاني بخشيده است. ابياتي كه درخاتمه حكايات مربوط به انوشيروان، بوزرجمهر آمده، در واقع تداوم صداي اين دو عنصر توأمان در صدايداناي شيراز است. بدين ترتيب انديشه دير پاي فيلسوف، پادشاه كه به طور قطع يكي از رموز اصلي دريافتدقيق فرهنگ سياسي ايران است، از قرن هفتم به بعد، هم چنان به صور ديگر در ادوار ديگر، پايگاه برجستهايرا در روند تاريخي اقوام ايراني براي خود تثبيت ميكند.
پي نوشت:
1. براي بحثي مقدماتي پيرامون چگونگي روابط انوشيروان و بوزرجمهر در شاهنامه رجوع كنيد به مقالهنگارنده تحت عنوان «فرهنگ سياسي «شاهنامه»: انديشه سياسي فيلسوف، پادشاه در سلطنت خسروانوشيروان» ايرانشناسي، سال دوم، شماره 2، تابستان 1369. ص 321 ـ 341.
2. متن گلستان مورد استناد در اين مقاله، نسخه تصحيح زنده ياد دكتر غلامحسين يوسفي است، تحت عنوانگلستان سعدي، تهران، انتشارات خوارزمي، 1368.
3. براي شرحي پيرامون احوال و آثار سعدي رجوع كنيد به تاريخ ادبيات در ايران، صفا، ذبيحالله، تهران،دانشگاه تهران، 1358، جلد سوم، بخش اول، ص 584 ـ 622.
4. رجوع كنيد به گلستان سعدي، ص 17.
5. اين مهم را پيش از اين نيز آن لمبتن در كتاب زير خاطر نشان ساخته است: (Oxford: OxfordState and Government in Medieval IslamAnn K.S.Lambton,UniversityPress 1981) p.xvi.
6. گلستان، ص 31.
7. همان، ص 34.
8. همان، ص 34.
9. همان، ص 59.
10. همان، ص 59.
11. رجوع كنيد به شاهنامه فردوسي، تصحيح ژول مول، تهران: كتابهاي جيبي، 1353، جلد ششم، ص 122 بهبعد.
12. گلستان، ص 59.
13. همان، ص 59.
14. همان، ص 59.
15. همان، ص 59.
16. همان، ص 74.
17. همان، ص 74.
18. رجوع كنيد به «فرهنگ سياسي «شاهنامه...» ـ زير نويس 1ـ بخصوص ص 329 ـ 335.
19. همان، ص 336 ـ 337.
20. گلستان، ص 74.
21. همان، ص 81.
22. همان، ص 81.
23. رجوع كنيد به تعليقه شماره 18.
24. گلستان، ص 81.
25. همان، ص 82.
26. همان، ص 83.
27. جمهور، افلاطون، 5.473c Sq.
28. همان.
29. همان.
30. گلستان، ص 83.
31. همان، ص 83.
32. همان، ص 53.
33. جمهور، افلاطون، 5.473c ترجمه فارسي از متن انگليسي رساله است.
34. گلستان، ص 56.
35. همان، ص 56.
36. رجوع كنيد به بحث جالب زنده ياد دكتر يوسفي در باب بعضي از اين انتقالات در توضيح مندرج در ص237 گلستان سعدي تصحيح ايشان.
37. همان، ص 237: و نيز رجوع كنيد به ثمار القلوب في المضاف و المنسوب ابومنصور عبدالملك بن محمدثعالبي (قاهره، 1326 هـ .ق.).
38. ضبط دكتر يوسفي از اين دو بيت در گلستان متفاوت است، رجوع كنيد بهگلستان سعدي، ص 59.
39. رجوع كنيد به يادداشتهاي قزويني، به كوشش ايرج افشار، تهران: انتشارات علمي، 1363، جلد ششم، ص284. اشاره علامه قزويني به ابيات مندرج در راحه الصدور و آيه السرور در تاريخ آل سلجوق محمد بن عليبن سليمان الراوندي است، تهران: اميركبير، 1364، ص 62.
40. گلستان سعدي، ص 237. همين تقارن را دكتر زرين كوب در يادداشتهاي خود بر گلستان تصحيح ميرزاعبدالعظيم خان گرگاني نيز آورده است. رجوع كنيد به «يادداشتهاي حاشيه گلستان» در نه شرقي، نه غربي،انساني، تهران: اميركبير، 1353، ص 204.
41. گلستان، ص 64.
42. به نقل از توضيحات دكتر يوسفي در همان مرجع، ص 259. علامه قزويني اين عبارت را در محاضراتالادباء راغب اصفهاني نيز رديابي كرده است. رجوع كنيد به همان مرجع، ص 259 و نيز به اشاره مشابهي درمقاله «زندگاني بشري» مرحوم مجتبي مينوي در تاريخ و فرهنگ، تهران: انتشارات خوارزمي، 1352، ص 456ـ 457.
43. گلستان، ص 71.
44. همان، ص 283.
45. همان، ص 71.
46. بنا به تحقيق دكتر يوسفي در همان مرجع، ص 281، هم چنين است اشارات مشابهي در حديقه الحقيقهسنايي كه ميفرمايد: «دوستان را به گاه سود و زيان / بتوان ديد و آزمود توان» و بسياري منابع ديگر كه درمرجع فوق آمده است.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1389/1/15 (1796 مشاهده) [ بازگشت ] |