بررسي وچاپ آثار شيخ سعدي در تاجيكستان رحيم مسلمانيان قبادياني
شنيدم كه بگريست داناي وخش
|
كه: «يارب، مر اين بنده را توببخش!».
|
نام پاك شيخ سعدي براي هريك فرد تاجيك، چه خاص و چه عام، آشنا و گرامي است. آنچنان كه نام استاد رودكي وحكيم فردوسي حكيم ناصر خسرو و حكيم عمر خيام، حكيم نظامي و شيخ عطار، خواجه كمال وخواجه حافظ، و... آشنا وگرامي است.
اين گفته، يعني آشنايي و گرامي بودن شيخ سعدي، هيچ مبالغه ندارد، براي زيب سخن هم نيست و به خاطر خوشآمد پيش روي شيرازيان گرم رو هم نيست، بلكه حقيقتي است كه هريك سفر كرده به فرارود، خود به چشمش ديده و بهدل احساس نموده است و تأييد خواهد كرد. اين پديده پسنديده هم ريشهاي توانا داشته است و هم واسطهاي كارساز.
ريشه، جاي گفتگو ندارد. سخن نغز و پر مغز خود شيخ اجل بوده است كه به هر فرد (به اصطلاح) معتدل، بيتأثيرنميباشد. درست همان سخني كه شيخ ما جايگاهش را در ميان آفريدههاي خداوند، پس از جان، دومين ميداند (توجهشود به مطلع «بوستان»).
و اما واسطه كارساز در ايجاد عشق همگاني به شيخ سعدي اين است كه در پي كوششهاي مصرانه علامه صدرالدينعيني، استادان عبدالسلام ديهاتي، سيد رضا عليزاده، عبدالغني ميرزايف، «خالق ميرزازاده تعليم پيوسته روزگار و آثاربزرگان ايراني، سالهاي سيام سده بيست ميلادي، در برنامههاي درسي (هرسه مرحله: ابتدايي، راهنمايي و ميانه)گنجانده شد. دليل دلبستگي به طوس، نيشابور، شيراز و تبريز، در مجموع چنين است: ايران بهشتي ـ اين بوده است كههريكي از افرادش1 در سه بخش مهم از عمر خويش، يعني كودكي و نوجواني و جواني ـ مكرر سه بار با نام و روزگار وآثار بزرگان اين سرزمين آشنا شدهاند ـ همان بزرگاني كه آثار جاودانه به زبان خود آن قوم، به ميراث گذاشتهاند.
افتخار آشنا كردن مردم تاجيك با زندگي و سرودههاي شيخ «سعدي» در دوره شوروي، به علامه «عيني» تعلق دارد.وي در ابتداي سالهاي سيام سده بيست ميلادي مقالهاي نوشت و به چاپ رساند، در سال 1940/1319 رسالهاي با نام«شيخ مصلحالدين سعدي شيرازي» تأليف نمود كه در 1942/1321 چاپ و نشر شد.2 وي در سال 1945/1324 «بوستان»را همراه با پيشگفتار و توضيحات به طبع رساند.
نويسنده نامي تاجيك روانشاد استاد «ساتم خان الغ زاده» كه اديبي دانشمند و دقيق بين بود و آثار ارزشمند بديعيدرباره «رودكي» و «بوعلي» و «فردوسي» و ديگران به ميراث گذاشت، بخش سعدي را براي تذكره جامع نمونههاي ادبياتتاجيك نوشت. استاد الغزاده سخن از زندگي و آثار شاعر به ميان آورده، چهار غزل، بخشهايي از «گلستان» و چند بيتپند و اندرز را به عنوان نمونه درج كرده بود كه جهت عامه خوانندگان مفيد آمد.
كار برگردان (به خط سريلي تاجيكي) و چاپ آثار شاعر بزرگ از سالهاي پنجاهم سده بيست ميلادي سرعتي بيشترپيدا كرد. چنانچه سال 1956/1335 «منتخب كليات» به چاپ رسيد كه «عبدالاسلام ديهاتي» و «ابراهيم علي زاده» تهيهكردهاند؛ «گلستان» بارها، چه در شكل گزيده و چه بهطور كامل، از چاپ درآمد؛ سال 1979/1358 گزيدهاي از غزلياتشاعر به دست خوانندگان رسيد.
كار مهم ديگري كه در تاجيكستان صورت گرفت، اين بود كه با هدف آشنا كردن خوانندگان خلقهاي ديگر اتحادجماهير شوروي سابق، آثار بزرگ به زبان روسي ترجمه و نشر شد. چنانچه در دوشنبه گزيدهاي در سال 1949/1328 وپس از پنج سال ديگر 1954/1333 گزيده ديگري چاپ و منتشر ميگردد.
همزمان در مسكو كارهاي بررسي و تعليق و ترجمه و چاپ آثار شيخ سعدي رشد و رونقي پيدا كرد كه نظير ندارد.چنانچه به زبان روسي «گلستان» 1957/1336، «بوستان و شعرها» 1962/1341 از چاپ بيرون آمدند؛ سال 1958/1337تحقيقات جدي دكتر رستم علي يف با عنوان «سعدي و گلستان او» چاپ و نشر شد و سالي بعد 1959/1338 متن علمي وانتقادي اين شاه اثر، به اهتمام همين علي يف به طبع رسيد كه به اعتراف همگان، بهترين ارزيابي شد. جز اينها، صدهانمونه از آثار شيخ سعدي به روسي و زبانهاي خلقهاي ديگر اتحاد شوروي سابق ترجمه و نشر شدند و دهها كتاب ومقاله در نشريههاي گوناگون به طبع رسيدند.
بايد گفت، مركز اصلي اين همه كارهاي نيك و شايسته در مورد كل بزرگان ادب و فرهنگ پيشين، انستيتويخاورشناسي فرهنگستان علوم اتحاد جماهير شوروي سابق بود كه برآن دولتمرد نيك نام و دانشمند فرزانه تاجيك،آكاديسمين باباجان ففورف رياست ميكرد.
پژوهشگران تاجيك با بررسي ترجمه و انتشار آثار شيخ سعدي به زبانهاي اروپايي نيز مشغول شدهاند كه جهتنمونه به كار دكتر شاكر مختار به فرانسه ميتوان اشاره كرد.
در زمينه زندگي و آثار شيخ ما اقدام بزرگي در تاشكند انجام شد. چنانچه «بوستان» در 1660/1339 و «گلستان» در1968/1347 به زبان ازبكي طبع و نشر شدند. ايرانشناس معروف، دارنده جايز بينالمللي فردوسي، پروفسور «شاه اسلامشاه محمدوف» كتابي از روزگار و آثار شاعر با نام «سعدي شيرازي» نوشت و منتشر ساخت (1964/1343).
از پژوهشگران تاجيك، در سالهاي هفتادم و هشتادم ميلادي، دو تن بيشتر كار كردند: روانشاد دكتر نظيرهبانوقهاراوا و دكتر ناظرجان عرب زاده.3 بانو قهاراوا به بررسي غزليات شاعر پرداخت، گزيده زيبايي مرتب كرد امامتأسفانه اجل امان نداد كه پژوهشهاي خود را به سامان برساند.
دكتر عرب زاده4 سال 1968/1347 كتاب «عقيدههاي اخلاقي سعدي» را به زبان روسي به چاپ رساند كه پذيرفتهشد. وي اين كتاب را سال 1981/1360 با تصحيح و تكميلي ديگر، به زبان فارسي تاجيكي چاپ و نشر كرد و مقاله مفصلو جداگانهاي كه در دانشنامه بزرگ تاجيكان آمده است، به قلم همين دو تعلق دارد.5
شايسته تأكيد است كه هم در بررسي و هم چاپ و نشر آثار شيخ سعدي كار شادروان دكتر صاحبالدين صديقوفبلندترين دستآورد محسوب ميشود. وي آثار شيخ شيراز را از نو تصحيح نمود و در چهار جلد، با پيشگفتاري كامل،سالهاي 1990 ـ 1988 (1367 ـ 1369) در دوشنبه منتشر كرد.6
كار دكتر صديقوف بيشتر از اين دو جنبه جالب توجه است: الف. زندگينامه كامل و صحيح شاعر بزرگ را برايخوانندگان تاجيك پيشكش كرده است؛ ب. به جز از چاپهاي تهران، نسخههاي خطي قديم و معتمد را كه در گنجينهدستنويسهايي به نام ميرزايف فرهنگستان علوم تاجيكستان شمارههاي 503 و 421 نگهداري ميشوند، مورد استفادهقرار داده است. به ويژه نسخه خطي 503 كه پس از ده، پانزده سال پس از فوت شاعر كتابت شده است7، بسيار جايهايديوان را كاملتر كرده است. به عنوان نمونه سه مثال ذكر ميشود:
1. در چاپ تهران:
عليالخصوص كه «سعدي» مجال قُرب تويافت،حقيقت است كه فكرت معالزمان ماند8
در نسخه دوشنبه به جاي «فكرت» واژه «ذكرت» آمده است كه با معني بيت سازگارتر مينمايد.
2. در چاپ تهران:
چنان از خمر و زهر و ناي و ناقوسنميترسم كه از زهد ريايي9
واژه «زهر» (ناي زدن) در بستر معني جاي ندارد، چرا كه به دنبال «ناي» هم آمده است و اما در نسخه 503 به جاي«زهر»، «چنگ» آمده كه مناسب ميباشد.
3. در چاپ تهران:
در آن حرم كه نهندش چهار بالش حرمتجز آستان نرسد خواجگان صدرنشين را
(متن كامل ديوان، ص 682)
در معني اين بيت «حرمت» گنجايش دارد و اما واژه «حشمت» كه در نسخه خطي دوشنبه موجود است، سازگارترمينمايد، چراكه سخن از اسباب حشمت ميرود.
اين حال، يعني وجود نسخههاي خطي معتمدتر در تاجيكستان، موضوعي را پيش مينهد كه آثار شيخ «سعدي» از نوتصحيح و تكميل شود. با همت بنياد فارسشناسي در شيراز جنت مكان، اميد ميرود كه اين كار نيك هرچه زودتر و بهترانجام يابد. از جانب خود اطمينان خاطر ميدهيم كه پژوهشگران تاجيك شركت دراين كار رامايه افتخار ميدانند.
حضور عزيزان اين هم عرض شود كه اسباب گرايش سخت و دلپذير تاجيكان به شيخ سعدي و آثار وي، تنهاشيريني و پر مغزي سخن وي نيست، باز به خاطر اين هم هست كه شاعر گرانمايه خجند و خوارزم، سمرقند و مرو، بخاراو جيحون و ديگر گوشه و عناصر سرزمين فرا رود را به نيكي و شادي بارها ياد كرده است. زياده از اين، شيخ ما، نامقوم تاجيك را هم با مهر و اخلاص به زبان گرفته است:
در باب نخست از «بوستان» حكايتي از دانشمندي هست كه جهان گشته و از جمله سرزمينهاي «عرب» و «ترك» و«تاجيك» و «روم» ديده است. چهار بيت اول اين حكايت چنين است:
ز درياي عمان برآمد كسي
|
سفر كرده هامون و دريا بسي
|
عرب ديده و ترك و تاجيك و روم
|
ز هر جنس در نفس پاكش علوم
|
جهان گشته و دانش اندوخته
|
سفر كرده و صحبت آموخته
|
به هيكل قوي، چون تناور درخت
|
وليكن فرومانده بي برگ سخت
|
(متن كامل ديوان، ص 160)
شاعر شيرين سخن غزلي نغز دارد در هشت بيت و در آن «روي تاجيكانه» را بالاتر از «چهره تركان يغماوي»ميداند. اين است آن غزل شيوا:
تا كي اي دلبر، دل من بار تنهايي كشد؟
|
ترسم از تنهايي احوالم به رسوايي كشد!
|
كي شكيبايي توان كردن چو عقل از دست رفت؟!
|
عاقلي بايد كه پاي اندر شكيبايي كشد!
|
سرو بالاي مناگر چون گل آيي در چمن،
|
خاك پايت نرگس اندر چشم بينايي كشد.
|
روي تاجيكانهات بنماي تا داغ حبش
|
آسمان بر چهره تركان يغمايي كشد.
|
شهدريزي، چون دهانت دم به شيريني زند!
|
فتنه انگيزي، چو زلفت سر به رعنايي كشد!
|
دل نماند بعد از اين با كس كه گر خود آهن است،
|
ساحر چشمش به مغناطيس زيبايي كشد.
|
خود هنوزم پسته خندان عقيقين نقطهاي است
|
باش تا گردش قضا پرگار مينايي كشد.
|
«سعديا» دم دركش ار ديوانه خوانندت كه عشق
|
گرچه از صاحبدلي خيزد، به شيدايي كشد!
|
(غزليات سعدي، ص 466)
در ترجيعبند معروف «بنشينم و صبر پيش گيرم»، يك معني نازك شاعرانه اشاره شده؛ و آن اين است كه قهرمانغنايي خود را «تاجيك» ميشمارد و «حريف» بيرحم را «ترك». بند چهارم از آن شعر دلكش اين است:
گفتار خوش و لبان باريك
|
ما أطيَبُ فاكَ جلَّ باريك10
|
از روي تو ماه آسمان را
|
شرم آمد و شد هلال باريك
|
يا قاتِلني بِسَيف لَحظوالله
|
قَتَلتَني بهاتيك11
|
از بهر خدا كه مالكان، جور
|
چندين نكنند بر مماليك
|
شايد كه به پادشه بگويند:
|
«ترك تو بريخت خون تاجيك!»
|
داني كه چه شب گذشت بر من؟
|
لا يأتِ بِمِثلها اعاديك12
|
با اين همه گر ميوه باشد،
|
هم روز شود شبان تاريك
|
في الجمله نماند صبر وآرامك
|
َم تَر جَرَني و كَم أداريك13
|
دردا كه به خيره عمر بگذشت
|
اي دل، تو مرا كمي گذار يك
|
بنشينم و صبر پيش گيرم
|
دنباله كار خويش گيرم!
|
(غزليات سعدي، ص 663)
به طوري كه اشاره شد، شيخ «سعدي» نقاطي از فرارود را بارها گرم ياد كرده است. يكي از آن تلميحات دلكش كهشيخ را براي تاجيكان امروز باز هم گراميتر و محبوبتر كرده است، «وخش» است شاعر در باب چهارم از «بوستان»حكايتي جالب دارد كه قهرمان آن «داناي وخش» از «خاك وخش» ميباشد. اين است آن حكايت:
شنيدم كه در خاك وخش از مهان
|
يكي بود در كنج خلوت نهان
|
مجرد به معني، نه عارف به دلق
|
كه بيرون كند دست حاجت به خلق
|
سعادت گشاده دري سوي او،
|
در از ديگران بسته بر روي او
|
زبانآوري بيخرد سعي كرد
|
ز شوخي به بد گفتن نيكمرد
|
كه: «زنهار از اين مكر و دستان و ريوبه جاي «سليمان» نشستن چو ديو
دمادم بشويند چون گربه روي
|
طمع كرده در صيد موشان كوي
|
رياضت كش از بهر نام و غرور
|
كه طبل تهي را رود بانگ دور
|
همي گفت و خلقي بر او انجمن
|
بر ايشان تفرج كنان مرد و زن
|
شنيدم كه بگريست داناي وخش كه: «يا رب، مر اين بنده را تو ببخش!
وگر راست گفت، اي خداواند پاك
|
مرا توبه ده، تا نگردم هلاك!
|
پسند آمد از عيبجوي خودم
|
كه معلوم من كرد خوي بدم!»
|
گر آني كه دشمنت گويد، مرنج!
|
و گر نيستي، گو: «برو، باد سنج!»
|
اگر ابلهي مشك را «گنده» گفت
|
تو مجموع باش، او پراكنده گفت
|
وگر ميرود در پياز اين سخن
|
چنين است، گو: «گنده مغزي مكن!»
|
نگيرد خردمند روشن ضمير
|
زبان بند دشمن ز هنگامه گير
|
نه آيين عقل است و راي و خرد
|
كه دانا فريب مشعبد خرد
|
پس كار خويش آنكه عاقل، نشست
|
زبان بد انديش بر خود ببست
|
تو نيكو روش باش، تا بدسگال
|
نيابد به نقص تو گفتن مجال
|
چو دشوارت آمد ز دشمن سخن
|
نگر، تا چه عيبت گرفت، آن مكن!
|
جز آن كس ندانم نكو گوي من
|
كه روشن كند بر من آهوي من14
|
(متن كامل ديوان، ص 261ـ260)
«خاك وخش» بيگمان «وخشان زمين» است ـ سرزمين واقع در تاجيكستان، در كنار رودخانه «وخش» يا «وخشآب» كه در عهد باستان «OXWO» ـ «Oaxwo»15 ميگفتهاند و در «اوستا» هم آمده است.
و اما «داناي وخش» روشن نيست كه آن كيست، تخمينهايي ميان مردم هست كه اين مرد دانا، پيامبر خدا «زردشت»باشد و يا حضرت «بُرخ ولي» كه آرامگاهش در كنار يكي از شاخابهاي «وخش» هنوز هم زيارتگاه مردمان است. به حدسشاعر محمدعلي عجمي، حكيم ناصر خسرو قبادياني هم ميتواند باشد كه پس از تحولات كلي در انديشه از زندگيبيپرواي خود پاك بريد و به مبارز متين داد و به راستي تبديل يافت. وي ميتواند يكي از از دانشمندان آن روزگار و ياحتي از دوستان شاعر باشد كه ضمن سفرهايش پيدا كرده است. همچنين اين «داناي وخش» ميتواند جز از اين حدس وگمانها باشد، يعني قهرماني كه خود شاعر بزرگ در انديشه شاعرانه پرورده است.
بي شك، جلب توجه پژوهشگران گرامي به اين موضوع مهم مينمايد، چرا كه روشن كردن خردترين جزئيات آثاربزرگان پيشين و از جمله شيخ اجل به نفع بهبودي فرهنگي و اجتماعي حيات امروزي و فردايي خود ماست و اما مهمتر ازاين جلب توجه عزيزان بر اين است كه در همان «خاك وخش» امروز چه ميگذارد؟ و باز هم مهمتر آن است كه نسبت به«خاك وخش» امروز چه بايد كرد، تا فرداي مطلوب داشته باشد؟
آنچه در «خاك وخش» گذشت و ميگذرد، با يك سخن اين است كه درازدستان بيگانه، با سوء استفاده از عناصر كمآگاه خودي، آتش فتنهاي در دادند كه هنوز به درستي خاموش نگشته است، چرا كه درازدستان بيگانه هنوز از غرضهايبد خود دست نكشيدهاند و عناصر خودي نيز از خواب گران غفلت به درستي بيدار نشدهاند.
راه، تنها همين است كه اين «داناي وخش» هرچه زودتر گناهانش را دريابد و توبه كند و در اين كار شرافتمندانه،وارثان و نامبرداران شيخ سعدي ميتوانند سهيم باشند؛ البته كه با شمشير زنگ نزن فرهنگ و انديشه.
پينوشتها:
1. در مكتب خواندن و سواد داشتن همگان حتمي بود.
2. صدرالدين عيني. كليات، ج 11، كتاب 2، دوشنبه، 1963
3. نمونههاي ادبيات تاجيك، دوشنبه، 1940، ص 103 تا 116.
4. شرف همدرسي با اينان در دانشگاه دولتي ملي تاجيكستان نگارنده يافته است.
5. وي پيشتر با امضاي «قلمت وف» مينوشت.
6. دايرهالمعارف ساويتي تاجيك، دوشنبه، 1986، ج 6، ص 629 تا 632.
7. دوشنبه، انتشارات اديب، ج 1، 1988، 423 ص؛ ج 2، 1989، 416 ص؛ ج 3، 1990، 368 ص، ج 4، 1990، 304 ص،تعداد هر يكي از جلدها چهارده هزار نسخه است.
8. متن كامل ديوان شيخ اجل سعدي شيرازي، به كوشش دكتر مظاهر مصفا، تهران، كانون معرفت، 1340، ص 699.
9. غزليات سعدي، به تصحيح حبيب يغمايي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1361، ص 375
10. «چه پاكيزه است دهان تو، بزرگ است آفريدگار».
11. «اي آنكه مرا به تيغ نگاه ميكشي، به خدا كه مرا با آن كشتي!»
12. «بر دشمنان تو آنگونه نگذرد!».
13. «چه قدر مرا ميراني، و من با تو مدارا ميكنم».
14. عيب، بيماري.
15. دايره المعارف ساويتي تاجيك، دوشنبه، 1978، ج 1، ص 593.
16. در گفتگويي كه 29 فروردين 1377 (18/4/98) در تهران جاي داشت.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1388/6/16 (1709 مشاهده) [ بازگشت ] |