•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

سعدي‌ و پيوند حب‌ّ الوطن‌

محمود روح‌الاميني‌


سعديا حب‌ وطن‌ گرچه‌ حديثي‌ است‌ صحيح‌
نتوان‌ مرد به‌ سختي‌ كه‌: «من‌ اينجا زادم‌!»
پيرامون‌ اين‌ بيت‌ سعدي‌، افصح‌ المتكلمين‌، سعدي‌ آخر الزمان‌،1 كه‌ تا زبان‌ و ادب‌ فارسي‌ برجاست‌، به‌ درستي‌:«صيت‌ سخنش‌ در بسيط‌ زمين‌ رفته‌ و قصب‌ الجيب‌ حديثش‌ همچون‌ شكر مي‌خورند و رقعه‌ منشأتش‌ چون‌ كاغذ زرمي‌برند»2 سخن‌ بسيار رفته‌ است‌. گروهي‌ آن‌ را نشانه‌ «جهان‌ وطني‌»3 و بي‌علاقه‌ بودن‌ به‌ زاد و بوم‌ و شهر و دياردانسته‌ و ايرادها نوشته‌ و گفته‌اند و برخي‌ نيز ـ هر چند اندك‌ ـ در ترك‌ شهر و ديار خود به‌ اين‌ بيت‌ سعدي‌ استناد مي‌كنندو آن‌ را شاهد مي‌آورند.
در اين‌ جستار، بي‌ آنكه‌ به‌ موضوع‌ «حب‌ الوطن‌ مِن‌ الايمان‌» كه‌ سعدي‌ نيز به‌ آن‌ توجه‌ داشته‌ و آن‌ را «حديثي‌ صحيح‌»مي‌داند، تكيه‌ كنيم‌ و به‌ اين‌ بيت‌ كه‌ در وزن‌ و قافيه‌ به‌ غزل‌ كليم‌ مانند است‌، اشاره‌ نماييم‌،
حب‌ الوطن‌ نگر كه‌ گل‌ چشم‌ بسته‌ايم
‌نتوان‌ ولي‌ ز خار و خس‌ آشيان‌ گذشت‌4
به‌ سعدي‌ و گفتار و رفتار سعدي‌ در اين‌ زمينه‌ مي‌پردازيم‌:
درست‌ است‌ كه‌ در تعريف‌ غزل‌ گويند كه‌ هر يك‌ از بيت‌ها معمولاً به‌ تنهايي‌ داراي‌ معني‌ِ مستقل‌ است‌، ولي‌ در اين‌مورد ـ و شايد هر مورد ديگر ـ بهتر است‌ مجموعه‌ غزل‌ ملاحظه‌ گردد:
من‌ از آن‌ روز كه‌ در بند توأم‌، آزادم
‌پادشاهم‌ كه‌ به‌ دست‌ تو اسير افتادم‌
همه‌ غم‌هاي‌ جهان‌ هيچ‌ اثر مي‌نكند
در من‌، از بسكه‌ به‌ ديدار عزيزت‌ شادم‌
من‌ كه‌ در هيچ‌ مقامي‌ نزدم‌ خيمه‌ انس
‌پيش‌ تو رخت‌ بيافكندم‌ و دل‌ بنهادم‌
داني‌ از دولت‌ وصلت‌ چه‌ طمع‌ مي‌دارم‌
ياد تو مصلحت‌ خويش‌ برد از يادم‌
به‌ سخن‌ راست‌ نيايد كه‌ چه‌ شيرين‌ سخني
‌وين‌ عجب‌تر كه‌ تو شيريني‌ و من‌ فرهادم‌
دستگاهي‌ نه‌ كه‌ در پاي‌ تو ريزم‌ چون‌ خاك‌
حاصل‌ آن‌ است‌ كه‌ چون‌ طبل‌ تهي‌ پر بادم‌
مي‌نمايد كه‌ جفاي‌ فلك‌ از دامن‌ من‌
دست‌ كوته‌ نكُند تا نكَند بنيادم‌
ظاهر آن‌ است‌ كه‌ با سابقه‌ روز ازل
‌جهد سودي‌ نكند، تن‌ به‌ قضا در دادم‌
دلم‌ از صحبت‌ شيراز به‌ كلي‌ بگرفت‌
وقت‌ آن‌ است‌ كه‌ پرسي‌ خبر از بغدادم‌
هيچ‌ شك‌ نيست‌ كه‌ فرياد من‌ آنجا برسد
عجب‌ ار صاحب‌ ديوان‌ نرسد فريادم‌
سعديا حب‌ّ وطن‌ گر چه‌ حديثي‌ است‌ صحيح‌
نتوان‌ مرد به‌ سختي‌ كه‌ من‌ اينجا زادم‌
زمان‌ سرودن‌ غزل‌ معلوم‌ نيست‌، ولي‌ از فحواي‌ بيت‌ها پيداست‌ كه‌ اين‌ نامه‌ در شيراز،5 به‌ صاحب‌ ديوان‌، با اشاره‌ به‌بغداد6 نوشته‌ شده‌. سعدي‌ در اين‌ شعر از خطري‌ جدّي‌ كه‌ زندگي‌ او را تهديد مي‌كند، ياد كرده‌ است‌،7 خطري‌ كه‌ در رهايي‌از آن‌ «جهد سودي‌ نكند» و براي‌ نجات‌ جان‌ خويش‌ است‌ كه‌ مي‌خواهد از شيراز برود و يادآور مي‌شود: «من‌ كه‌ در هيچ‌مقامي‌ سر فرود نياوردم‌8، در پيش‌ تو رخت‌ مي‌افكنم‌ و نزد تو غم‌هاي‌ جهان‌ در من‌ اثر نمي‌كند. به‌ تو پناه‌ مي‌برم‌ و اگردستگاهي‌ هم‌ داشتم‌، چون‌ خاك‌ در پاي‌ تو مي‌ريختم‌، ولي‌ اگر در شيراز بمانم‌ «به‌ سختي‌ مي‌ميرم‌».
پس‌ ملاحظه‌ مي‌شود، كه‌ اين‌ يك‌ بيت‌ِ «سعديا حب‌ وطن‌...» جدا از مجموعه‌ بيت‌هاي‌ غزل‌، گوياي‌ منظور سعدي‌ نيست‌.
البته‌ اين‌ «صاحب‌ ديوان‌» عنايت‌ و توجهي‌ به‌ درخواست‌ و تهديد سعدي‌ به‌ «جلاي‌ وطن‌» نكرد و اين‌ بي‌ توجهي‌ را درغزلي‌ ديگر مي‌يابيم‌ كه‌ به‌ صاحب‌ ديوان‌ اشاره‌ دارد:
من‌ آن‌ بديع‌ صفت‌ را به‌ تَرك‌ چون‌ گويم‌
كه‌ دل‌ ببرد به‌ چوگان‌ زلف‌ چون‌ گويم‌
چه‌ كرده‌ام‌ كه‌ چو بيگانگان‌ و بدعهدان
‌نظر به‌ چشم‌ ارادت‌ نمي‌كني‌ سويم‌
گرفتم‌ آتش‌ دل‌ در نظر نمي‌آري
‌نگاه‌ مي‌نكني‌ آب‌ چشم‌ چون‌ جويم‌
من‌ آن‌ ني‌اَم‌ كه‌ براي‌ حطام‌ بر در خلق
‌بريزد اينقدر آبي‌ كه‌ هست‌ بر رويم‌
به‌ هر كسي‌ نتوان‌ گفت‌ حال‌ قصه‌ عشق‌
مگر به‌ صاحب‌ ديوان‌ ايلخان‌ گويم‌
به‌ سمع‌ خواجه‌ رسانيد اگر مجال‌ بود
همين‌ قدر كه‌ دعاگوي‌ دولت‌ اويم‌
و در يكي‌ از غزل‌ها، خطاب‌ به‌ ممدوحي‌ ديگر، با نااميدي‌ از «صاحب‌ ديوان‌» مي‌گويد:
تو همچو صاحب‌ ديوان‌ مكن‌، كه‌ سعدي‌ رابه‌ يك‌ ره‌ از نظر خويشتن‌ بياندازي‌
شاعري‌ كه‌ در غزلش‌ مي‌گويد «از صحبت‌ شيراز دلم‌ به‌ كلي‌ گرفته‌» هنگام‌ رفتن‌ از شيراز، در غزلي‌ دلنشين‌، هرمسافري‌، از هر شهر و ديار، با او هم‌ آواز مي‌شود، كه‌:
مي‌روم‌ و از سر حسرت‌ به‌ قفا مي‌نگرم‌
خبر از پاي‌ ندارم‌ كه‌ زمين‌ مي‌سپرم‌
خاك‌ من‌ زنده‌ به‌ تأثير هواي‌ لب‌ِ توست
‌سازگاري‌ نكند، آب‌ و هواي‌ دگرم‌
خار سوداي‌ تو آويخته‌ در دامن‌ِ دل‌
ننگم‌ آيد كه‌ به‌ اطراف‌ گلستان‌ گذرم‌
گر به‌ دوري‌ِ سفر از تو جدا خواهم‌ ماند
شرم‌ بادم‌، كه‌ همان‌ سعدي‌ كوته‌ نظرم‌
به‌ قدم‌ رفتم‌ و ناچار به‌ سر باز آيم‌
گر به‌ دامن‌ نرسد چنگ‌ِ قضا و قدرم‌
او به‌ قول‌ خود وفا كرد، پس‌ از سالها دوري‌،تجربه‌، تحصيل‌، تدريس‌، سختي‌ و جهانگردي‌ به‌ شيراز باز مي‌گردد ودر خطابه‌ و «دفاعيه‌»اي‌ گويا و رسا، عذرخواهي‌ كرده‌ و راه‌ هر اعتراض‌ را مي‌بندد:
سعدي‌ اينك‌ به‌ قدم‌ رفت‌ و به‌ سر باز آمد
مفتي‌ ملت‌ اصحاب‌ نظر باز آمد
تا نپنداري‌ كآشفتگي‌ از سر بنهاد
تا نگويي‌ كه‌ ز مستي‌ به‌ خبر باز آمد
دل‌ سوي‌ خويشتن‌ و خاطر شور انگيزش
‌همچنان‌ با سفر و تن‌ به‌ حضر باز آمد
سالها رفت‌ مگر عقل‌ و سكون‌ آموزد
تا چه‌ آموخت‌ كز آن‌ شيفته‌تر باز آمد
تا بداني‌ كه‌ به‌ دل‌ نقطه‌ پا برجا بود
كه‌ چو پرگار بگرديد و به‌ سر باز آمد
خاك‌ شيراز هميشه‌ گل‌ خوشبوي‌ دهد
لاجرم‌ بلبل‌ خوشگوي‌، دگر باز آمد
ميلش‌ از شام‌ به‌ شيراز، به‌ خسرو مانست
‌كه‌ به‌ انديشه‌ شيرين‌ به‌ شكر باز آمد
وه‌ كه‌ چون‌ تشنه‌ ديدار عزيزان‌ مي‌بود
گوييا آب‌ حياتش‌ به‌ جگر باز آمد
سعدي‌ به‌ خوبي‌ مي‌دانست‌ كه‌ هنگامي‌ كه‌ پس‌ از سالها دوري‌، به‌ «ديدار عزيزان‌» در وطن‌ آمده‌، او را «مجرم‌»مي‌دانند، به‌ همين‌ دليل‌ پيش‌دستي‌ كرد كه‌ «ملامتش‌» نكنند.
جرمناك‌ است‌ ملامت‌ مكنيدش‌ كه‌ كريم
‌بر گنهكار نگيرد، چو ز در باز آمد
دختر بكر ضميرش‌ به‌ يتيمي‌ پس‌ از اين
‌جور بيگانه‌ نبيند، چو پدر باز آمد
ني‌، چو ارزد، دو سه‌ خر مهره‌ كه‌ در پيله‌ اوست
‌خاصه‌ اكنون‌ كه‌ به‌ درياي‌ گهرباز آمد
چون‌ مسلم‌ نشدش‌ ملك‌ هنر چاره‌ نديد
به‌ گدايي‌، به‌ در اهل‌ هنر باز آمد
پاي‌ ديوانگي‌اش‌ برد و سرِ شوق آورد
منزلت‌ بين‌ كه‌ به‌ پا رفت‌ و به‌ سر باز آمد
و بدين‌ ترتيب‌ او را كه‌ به‌ قول‌ خود «پاي‌ ديوانگي‌» سالها از شهر و ديار دور كرده‌ بود «سرشوق» به‌ شيراز باز آورد.اگر از زمان‌ سفر، زمان‌ توقف‌ در بلاد غربت‌ و زمان‌ بازگشت‌ سعدي‌ به‌ روشني‌ آگاهي‌ نداريم‌، دست‌ كم‌ مي‌دانيم‌ در سال‌655 هجري‌ كه‌ سفرها را پشت‌ سر گذاشته‌ و به‌ قول‌ حضرت‌ مولوي‌:
در سفر گر روم‌ بيني‌ يا خُتن
‌از دل‌ تو كي‌ رود حب‌ الوطن‌
به‌ شيراز باز آمد و به‌ سرودن‌ بوستان‌ پرداخت‌، كه‌ اين‌ جستار را با بيت‌هايي‌ از آغاز كتاب‌ كه‌ ارمغان‌ سفرها و پيوندحب‌ الوطن‌ سعدي‌ است‌ به‌ پايان‌ مي‌بريم‌:
در اقصاي‌ عالم‌ بگشتم‌ بسي
‌به‌ سر بردم‌ ايام‌ با هر كسي‌
تمتع‌ ز هر گوشه‌اي‌ يافتم
‌ز هر خرمني‌ خوشه‌اي‌ يافتم‌
چو پاكان‌ شيراز خاكي‌ نهاد
نديدم‌، كه‌ رحمت‌ بر اين‌ خاك‌ باد
تولاي‌ مردان‌ِ اين‌ پاك‌ بوم
‌برانگيختم‌ خاطر از شام‌ و روم‌
دريغ‌ آمدم‌ ز آن‌ همه‌ بوستان
‌تهي‌ دست‌ رفتن‌ برِ دوستان‌
به‌ دل‌ گفتم‌ از مصر قند آورم
‌برِ دوستان‌ ارمغاني‌ برم‌
به‌ روز همايون‌ و سال‌ سعيد
به‌ تاريخ‌ فرخ‌ ميان‌ دو عيد
ز ششصد فزون‌ بود پنجاه‌ و پنج
‌كه‌ پر دُر شد اين‌ نام‌ بُردار گنج‌
بمانده‌ است‌ با دامن‌ گوهرم‌
هنوز از خجالت‌ سر اندر برم‌
اشاره‌:
از كلام‌ زيباي‌ سعدي‌ در توصيف‌ ـ مدح‌ يا ذم‌ ـ به‌ دشواري‌ مي‌توان‌ يا به‌ عبارت‌ ديگر نمي‌توان‌، ممدوحان‌ وواقعيت‌هاي‌ تاريخي‌ زمان‌ را همان‌ طور كه‌ خود اشاره‌ دارد، به‌ درستي‌ شناخت‌:
با آنكه‌ خصومت‌ نتوان‌ كرد بسازد
ستي‌ كه‌ به‌ دندان‌ نتوان‌ برد ببوس‌
هر چند يافتن‌ مضمون‌هاي‌ متضاد و متغاير كه‌ در سروده‌ها و نوشته‌هاي‌ سعدي‌ كم‌ نيست‌، موضوع‌ سخن‌ ما در اين‌جستار نيست‌، تنها به‌ يك‌ مورد اشاره‌ مي‌كنم‌.
مضمون‌ آفريني‌ چون‌ اوست‌ كه‌ به‌ زيبايي‌، رواني‌ و گويايي‌ در يك‌ قصيده‌ هم‌ توصيه‌ كند كه‌:
مخالط‌ همه‌ كس‌ باش‌ تا بخندي‌ خوش
‌نه‌ پاي‌ بند يكي‌ كز غمش‌ بنالي‌ زار
و هم‌ مي‌گويد:
هر آدمي‌ كه‌ نظر با يكي‌ ندارد و دل‌
به‌ صورتي‌ ندهد، صورتي‌ است‌ بر ديوار
و در اين‌ قصيده‌، روال‌ پيوند اين‌ دو مضمون‌ به‌ شيوه‌ و بياني‌ است‌ كه‌ خواننده‌ هر اندازه‌ هم‌ با يكي‌ از اين‌ دو نظرموافق‌ و همراه‌ نباشد، برايش‌ دلنشين‌ جلوه‌ مي‌كند. براي‌ نمونه‌ بيت‌هايي‌ از اين‌ مضمون‌ آفريني‌ متضاد:
به‌ هيچ‌ يار مده‌ خاطر و هيچ‌ ديار
كه‌ بّر و بحر فراخ‌ است‌ و آدمي‌ بسيار
از اين‌ درخت‌ چون‌ بلبل‌ بر آن‌ درخت‌ نشين‌
به‌ دام‌ دل‌ چه‌ فرو مانده‌اي‌ چو بوتيمار
گرت‌ هزار بديع‌الجمال‌ پيش‌ آيد
ببين‌ و بگذر و خاطر به‌ هيچ‌ كس‌ مسپار
مخالط‌ همه‌ كس‌ باش‌ تا بخندي‌ خوش‌
نه‌ پاي‌بند يكي‌ كز غمش‌ بنالي‌ زار
خنك‌ كسي‌ كه‌ به‌ شب‌ در كنار گيرد دوست
‌چنانكه‌ شرط‌ وصال‌ است‌ و بامداد كنار
اگر به‌ بند بلاي‌ كسي‌ گرفتاري
‌گناه‌ توست‌ كه‌ بر خود گرفته‌اي‌ دشوار
***
كدام‌ دوست‌ بتابد رخ‌ از محبت‌ دوست‌
كدام‌ يار بپيچد سر از ارادت‌ يار
هر آن‌ كه‌ مهر يكي‌ در دلش‌ قرار گرفت‌
روا بود كه‌ تحمل‌ كند جفاي‌ هزار
درم‌ چه‌ باشد و دينار و دين‌ و ديني‌ و سر
چو دوست‌ دست‌ دهد، هر چه‌ هست‌ هيچ‌ نگار
دهان‌ خصم‌ و زبان‌ حسود نتوان‌ بست‌
رضاي‌ دوست‌ به‌ دست‌ آر و ديگران‌ بگذار
هر آدمي‌ كه‌ نظر با يكي‌ ندارد و دل
‌به‌ صورتي‌ ندهد، صورتي‌ است‌ بر ديوار9
 
پي‌نوشت‌ها:
1. هر كس‌ به‌ زمان‌ خويش‌ بودند، من‌ سعدي‌آخر الزمانم‌
(در غزلي‌ از بدايع‌ سعدي‌).
2. نقل‌ از ديباچه‌ گلستان‌
3. اصطلاح‌ «جهان‌ وطني‌» ترجمه‌اي‌ است‌ از واژه‌ cosmopolitisme كه‌ همچنين‌ به‌ معني‌ كساني‌ است‌ كه‌ در اصل‌ به‌كشورهاي‌ مختلف‌ تعلق‌ داشته‌ و در يك‌ سرزمين‌ زندگي‌ مي‌كنند.
4. كليم‌ كاشاني‌ غزلي‌ با مطلع‌:
پيري‌ رسيد و مستي‌ طبع‌ جوان‌ گذشت‌ضعف‌ تن‌ از تحمل‌ رطل‌ گران‌ گذشت‌
ولي‌ اين‌ بيت‌ از شاعري‌ ديگر است‌ كه‌ نيافتم‌.
5. گويد: «دلم‌ از صحبت‌ شيراز گرفت‌»، «كه‌ من‌ اينجا زادم‌».
6. در غزل‌ آمده‌: «خبرم‌ را از بغداد بپرس‌». «كه‌ فرياد من‌ آنجا برسد».
7. گويد «جفاي‌ فلك‌ (كه‌ اشاره‌ به‌ موردي‌ معين‌ است‌) تا بنيادم‌ را نكند، دست‌ از من‌ نمي‌كشد».
8. اين‌ مضمون‌ كه‌ «به‌ هيچ‌ مقام‌ و درگاهي‌ سر فرود نياوردم‌، مگر اينجا...» در شعرهاي‌ ديگري‌ كه‌ سعدي‌ درخواستي‌دارد، آمده‌ است‌.
9. با فراواني‌ و تنوع‌ چاپ‌ «كليات‌ سعدي‌» و مشخص‌ بودن‌ قصيده‌ و غزل‌ها، ذكر منبع‌ و مأخذ، زايد بود.




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1388/6/16 (1861 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری