سعدي و اشعريه غلامحسين ابراهيمي ديناني
فلسفه معنايي عام دارد و سعدي هم در هر حال به نوعي حكيم است. هشتصد سال از زمان سعدي عليه الرحمه ميگذرد و در طول اين مدت بزرگان، ادبا، عرفا و حكما به آثار سعدي توجه داشتهاند. در مدارس،كتاب گلستان و بوستان سعدي تدريس ميشده، شعر سعدي تا اقصي بلاد عالم رفته است و در چين درباره شعر سعدي سخن گفته ميشده، ولي با كمال تأسف شاهد آن هستيم كه هنوز يك تصوير دقيق و منسجمي از زندگي سعدي نداريم.
اين امر از يك جهت مايه تأسف است و از جهتي ديگر بايد بگوييم اكثر بزرگان به همين سرنوشت مبتلا هستند وزندگي آنها خيلي شناخته شده نيست يا حداقل در مشرق زمين بدين گونه است. درباره مدت عمر سعدي از 85 تا 120سال اختلافنظر وجود دارد و چنانكه ميبينيم اين فاصله كمي نيست.
درباره اينكه سعدي كجا تحصيل كرده نيز اختلاف فراوان است. از اينكه استاد دانشگاه نظاميه بود و در دانشگاهنظاميه مستنصريه محصل بود تا مسافرتهايش به جامع بعلبك، جامع كاشغر و سومنات هند سخن رفته است و همچنينعنوان شده است كه اصلاً از شيراز بيرون نرفته است. فاصله ديدهگاهها نظرات گوناگون بسيار است.
درباره اينكه سعدي يك حكيم است، متكلم اشعري است، انديشمندي بزرگ است و يا يك زاهد شب زندهدار سخن گفتهشده و از اينكه آدمي عياش و بوالهوس بوده نيز سخن به ميان رفته است.
جمع بين اين تناقضها انصافاً بسيار مشكل است. بنده وارد اين مباحث نميشوم. بحث من اشعريت سعدي است. مننميدانم كه آيا سعدي در نظاميه تحصيل كرد يا نكرد؟ در بغداد بود يا نبود؟ البته خودش ميگويد بوده است.
مرا در نظاميه ادرار بود
|
شب و روز تلقين و تكرار بود
|
اگر بخواهيم اين شعر را درست معني كنيم، بايد توجه كنيم كه در دانشگاههاي نظاميه و سراسر قلمرو پهناوراسلامي انضباط و ترتيبي حكمفرما بوده است. استاد و دانشيار و استاديار وجود داشته، شهريه داده ميشده و حقوقدانشجويي نيز محفوظ بوده است. يعني تمامي شرايطي كه امروز در دانشگاههاي پيشرفته دنيا اعمال ميشود، دردانشگاههاي نظاميه بوده است.
بعضيها اين شعر را چنين معني ميكنند كه من مطالب استاد را تلقين و تكرار ميكردم و معيد بودم. مقام معيدي درنظاميه مقام مهمي بوده ولي اجازه بدهيد من اين شعر را طور ديگري معنا كنم. بنده ميخواهم بگويم سعدي اعم از اينكهاستاد نظاميه بوده يا نبوده يا اصلاً نظاميه را ديده يا نديده، بهترين توصيف را از دانشگاه نظاميه كرده ولي به عنوان يكنظر منفي. حالا من با اين طنز كار ندارم كه به جاي ادرار لغت ديگري هم ميتوانست به كار ببرد. البته ادرار يعني شهريهولي در بين ما فارسي زبانها معناي ديگري هم ميتواند داشته باشد. آيا سعدي از به كار بردن كلمه ادرار خواسته طنز بهكار ببرد يا خير. بعداً ميگويد كه در اين دانشگاه شب و روز تلقين و تكرار بود. دانشگاه جاي تلقين و تكرار نيست.دانشگاه جاي تحقيق و بررسي است. دانشگاهي كه در آن تلقين و تكرار باشد، بدون هيچگونه تحقيق، به همه چيز شبيهاست جز به دانشگاه. در دانشگاه محفوظات ياد نميدهند ولي سعدي رندانه ميگويد شب و روز تلقين و تكرار بود و دقيقاًدرست است. يعني دانشگاههاي نظاميه براساس يك سياست ايدئولوژيك «فقه شافعي، كلام اشعري» و در سراسر قلمروپهناور اسلامي با قدرت زياد تأسيس شد. تمامي مستعدان در اين مكان جمع ميشدند، شهريه ميدادند تا شخصي رابسازند كه كلام اشعري را ترويج كند و فقه شافعي را نيز هم. كلام اشعري خيلي جاي بحث دارد. كلام اشعري يعني ضدتفكر عقلاني، يكي از بزرگان اين دانشگاهها ابوحامد غزالي است ريشه فلسفه و تفكر عقلاني نظري نه عملي در سراسرجهان اسلام خشك شد. يك فيلسوف در جهان، غير از ايران ـ ايران استثنائاً وضع ديگري دارد ـ در تمام جهان اسلام ديگرپيدا نشد. با قاطعيت ادعا ميكنم. شما كتاب تهافه الفلاسفه غزالي را ساده نگيريد. شايد كتابي به اين پرتأثيري در جهاناسلام تاكنون نوشته نشده باشد. اثر اين كتاب ريشه فلسفه را خشكاند و غزالي در سراسر جهان اسلام تا امروزمحبوبترين چهره است. چون هم مروج فقه شافعي و هم كلام اشعري است. اما سعدي خيلي رندتر از غزالي است. سعدياشعري فكر ميكند به غزالي هم علاقه فراوان دارد. انديشههاي غزالي هم به فراواني در اشعار سعدي منعكس است، هم دربوستان هم در گلستان. اينكه ميتوان يك انضباط سيستماتيك فكري از نظر عقل نظري در آثار سعدي پيدا كرد يا نه، محلبحث است. من نميدانم تا چه حد در انديشه سعدي سيستم و نظام وجود دارد.
شعر او به اقصي نقاط عالم رفته است. در اينكه او افصح المتكلمين است، ترديدي نيست. در اينكه تجربيات زندگي رادر اوج خود تجربه كرده، شكي نيست. يعني كمتر كسي است كه به اندازه سعدي در امور زندگي و عقل عملي تجربه داشتهباشد. او همه چيز را تجربه كرده و به بهترين وجه بيان كرده. اما اين اسمش عقل عملي است. ما دو عقل داريم، يا يك عقلداريم و اين عقل دو قلمرو دارد و آن عقل نظري و عقل عملي است. عقل عملي يعني اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن.
سعدي درباره اخلاق، رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خانواده و رابطه انسان با خلق خدا،بهترين سخنها را گفته و بهترين تجربيات را دارد، به شيواترين وجه. البته معمولاً، كساني كه وارد حوزه عقل عمليميشوند و در اخلاق و سياست مدن و مدينه فاضله چيزي مينويسند، فكر عملي آنها انسجام دارد.
از عالم وجود شروع ميكنند تا به سياست مدن و مدينه فاضله ميرسند. از هستي شروع ميكنند. سعدي فيلسوف بهمعناي نظري كلمه نيست، ولي فليسوف به معناي عملي كلمه است.
جايي دروغ مصلحتآميز را از راست فتنهانگيز بهتر ميداند و جايي هم ميگويد:
گر راست سخن گويي و در بند بماني
|
به زانكه دروغت دهد از بند رهايي
|
ظاهراً بين اين دو كلام تناقضي است و البته شما حق داريد اين تناقض را برطرف كنيد. جمع بين ادله ايجاد كنيد وبگوييد جايي كه دروغ مصلحتآميز بوده، مصلحت شخص نبوده، مصلحت خلق خدا بوده. ولي من اين جمعها رانميپذيرم. جايي در عشق و وفاداري و محبت، غوغا ميكند در جايي هم ميگويد:
به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار
|
كه برّ و بحر فراخ است و آدمي بسيار
|
سوز و گداز و وفاداري عاشقانه او در غزليات با اين شعر تناقض دارد.
در جايي تسليم محض است و در جايي كوشش را توصيه ميكند. اما ميتوان بين اينها يك انسجام جعلي و مصنوعيبرقرار كرد، ولي من معتقدم چون سعدي فيلسوف نيست، نميتوان انسجام فكري را در گفتارش انتظار داشت. اصلاًانسجام فكري در گفتههاي سراسر عمر آدمي بدون فلسفه امكانپذير نيست. نميشود انتظار داشت كه چنين جمعي را قايلشد. در هر حال سعدي گاهي هم درباره عقل صحبت كرده است. البته به نظر من بيشتر عقل عملي است تا عقل نظري. مثلاًكساني كه به اصطلاحات فلسفي آشنا هستند ميدانند كه كلمه «محال» در اصطلاح فلسفي، فقط بايد امر متناقض باشد. غيراز امر متناقض هيچ چيز محال نيست. سعدي ميگويد: «دو چيز محال عقل است، خوردن بيش از رزِ مقسوم و مردنپيش از وقت معلوم».
اين محال عقل است. كساني كه با مشربهاي فلسفي سر و كار دارند ميدانند كه اينجا نبايد كلمه محال را به كار برد.ولي سعدي به كار برده چون اصلاً به مسايل عقل نظري چندان اعتقادي ندارد. اما چيزي درباره عقل گفته كه بسيار جالبتوجه است. اين جمله كوتاه سعدي معادل است با يك جريان كلي كه اگر ادعا كنم دنياي امروز بر محور اين كلام ميچرخد،اغراق نكردهام. دكارت حرفي زد و چهره جهان را عوض كرد و امروز جهان، جهان دكارتي است. دكارت در مقابل ارسطوگفت: هيچ چيز در عالم عادلانهتر از عقل بين آدميان تقسيم نشده است. در تمام عالم از هر كس كه بپرسيم آيا عقل بهاندازه كافي داري يا نه؟ ميگويد: بله.
هيچ كس از كم عقلي نمينالد. اين مسئله ممكن است يك شوخي تلقي شود ولي از نظر دكارت خيلي جدي است. اوميگويد اينكه كسي عقلش كم است يا زياد است، يك حرف بيمعني است. همه عقل دارند. آيا دكارت نميفهميده كه همهآدمها مثل هم نيستند؟ چرا به نظر او تفاوت بين آدمها در ميزان عقل نيست، در اين است كه همه عقل دارند، ولي درست بهكارش نميبرند. بعضيها درست به كار ميبرند، بعضي درست به كار نميبرند.
اين حرف را سعدي خيلي ساده و زيبا بيان كرده: «همه كس عقل خود به كمال ميداند و فرزند خود به جمال». كسينميگويد كه عقل من كم است.
اين حرف را دكارت هم زده، شايد دكارت هم سعدي خوان بوده. بههر صورت سعدي اعم از اينكه در نظاميه تحصيلكرده بوده يا نه، فرد بزرگي است و يك جمله ديگر دارد كه: «كه هر چه نقل كنند از بشر در امكان است.»
اين زبان حال آدمي است. ماركس عالم متفكر بزرگي است و اين جمله شعار زندگي او بود كه: «من انسانم و بشرم وآنچه انساني است براي من جايز است». سعدي هم به درستي فهميده بود كه همه چيز براي انسان ممكن است. خودش همهمين طور بود. از زهد و پارسايي گرفته تا مطايبات و هزليات. هزليات هم مال سعدي است و همين هم نشانگر عظمتاوست.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1388/5/8 (1821 مشاهده) [ بازگشت ] |